اندکی صبرسحرنزدیک است

کتاب مقاله سخنرانی کتاب درسی نمونه سئوال

اندکی صبرسحرنزدیک است

کتاب مقاله سخنرانی کتاب درسی نمونه سئوال

آمارجمعیتی شیعیان

آنچه در ادامه می آید بعضی آمار جمعیتی شیعیان می‌باشد که براساس دایره المعارف wikipedia (با منبع سازمان اطلاعات امریکا) نوشته شده است.

* در چهار کشور دنیا شیعیان اکثریت جمعیت را تشکیل می دهند. ( ایران آذربایجان بحرین و عراق)

1

ایران

90%

2

آذربایجان

74%

3

بحرین

70%

4

عراق

63%

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* در شش کشور دیگر، شیعیان جمعیت قابل توجه و نفوذ زیادی دارند..

5

یمن

45%

6

لبنان

37%

7

کویت

36%

8

پاکستان

22%

9

ترکیه

20%

10

افغانستان

20%

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

* در 6 کشور دیگر دنیا ، شیعیان بیش از ده درصد جمعیت کل را تشکیل می‌دهند.

11

امارات

18%

12

آلبانی

14%

13

سوریه

14%

14

عربستان

10%

15

عمان

10%

16

قطر

10%

قرار گرفتن یک کشور اروپایی به‌عنوان

دوازدهمین کشور شیعه جهان قابل توجه است.

البته توجه‌دارید که این آمار رسمی در مورد

 شیعیان عربستان،عمان، قطر و امارات متحده

 بشدت زیر سوال است! و قطعا شیعیان این

 کشورها بیش از این آمار می باشند.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

این هم بعضی کشورهای دیگر؛

 

17

هند

6%

18

غنا

5%

19

ازبکستان

5%

20

مولداوی

5%

21

سنگال

5%

22

تاجیکستان

5%

60 میلیون شیعه در هند 

و  1.2میـلــیــون نفر در غنا و

1.5میلـیون شیعه در ازبکستان

 قـابـل تـوجـه است.

 

 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

31 کشور دیگر دنیا بیش از  1%  جمعیت کشورشان شیعه می باشد :

23

بنگلادش

4%

24

الجزایر

4%

25

ترکمنستان

4%

26

تانزانیا

3%

27

صحرای‌غربی

3%

28

نیجر

3%

29

گینه

3%

30

نیجریه

3%

31

ساحل عاج

2%

32

قزاقستان

2%

33

قرقیزستان

2%

34

مراکش

2%

35

تونس

2%

36

گامبیا

2%

37

اردن

2%

38

کنیا

2%

39

بورکینافاسو

2%

40

سودان

1%

41

بلغارستان

1%

42

اوگاندا

1%

43

سومالی

1%

44

موریتانی

1%

45

کومور

1%

46

لیبی

1%

47

مصر

1%

48

دیجبوتی

1%

49

اندونزی

1%

50

بوسنی ‌و هرزگوین

1%

51

فرانسه

1%

52

بنین

1%

53

اتیوپی

1%

54

اریتره

1%

غیراز این54 کشور 13 کشور دیگر هم میباشند که کمتر از یک‌درصد جمعیت آنها شیعه است. (مجموعا 67 کشور می‌شوند)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

که در این بین، جمعیت شیعیان در بعضی از کشورها به این شکل است:

کشور

جمعیت شیعه

بنگلادش

6,484,075

نیجریه

3,287,500

چین

2,346,660

روسیه

2,212,000

اندونزی

1,952,720

الجزایر

1,298,880

غنا

1,188,000

تانزانیا

1,095,000

کویت

910,000

امریکا

900,000

آلمان

360,000

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

آیه تطهیر

یادداشت مترجم بر چاپ اول

پیشگفتار

فصل اول: گفته‏ها و نظریات

اهل بیت در قرآن

گفته‏ها و اجتهادها

نتیجه گفته‏ها

فصل دوم: آیه تطهیر در تفسیر پیامبرصلى الله علیه وآله

روایت مفسر قرآن

منابع حدیث کساء

این همه تاکید چرا؟

راز اختلاف

آیه تطهیر و زنان پیامبرصلى الله علیه وآله

تکرار حادثه

مستفیض یا متواتر

فصل سوم: تفسیر معقول و مقبول

عدم مخالفت روایات با قرآن

نظر دانشمندان لغت

سیاق هماهنگ

متعلق اراده

اولویت قطعى و مفهوم موافقت

اراده تشریعى

خبر راست و شهادت الهى

اختیارى بودن عصمت

یک نکته

خلاصه سخن این که

امامت در آیه تطهیر

فصل چهارم: ظهور سیاقى

التفات و اعتراض

1. التفات

2. اعتراض

توجیهات بى‏فایده

1. تغلیب

یک تذکر

2. عمومیت لفظ «اهل البیت‏»

3. مذکر بودن لفظ اهل

تهاجم متقابل: مخالفت‏با سیاق آیات بى‏مورد است

تطهیر و اراده زنان پیامبرصلى الله علیه وآله

ترتیب قرآن و دلالت‏سیاقى

فصل پنجم: دلالت و استدلال

زمان نزول

آیه، زنان را از مدلول خود خارج مى‏کند

فلسفه رفتن زیر پارچه

اگر آیه درباره زنان بود

ام سلمه در مقابله با تهاجم تبلیغاتى

جبر الهى عذر بدتر از گناه

بخش دوم: نقد و بررسى

فصل اول: توجیهات نادرست

دلیل ضعیف

الف) قرابت

ب) معاشرت

ج) استعمال کلمه اهل البیت

د) توجیه نادرست

هیثمى و به هم آمیختن غث و سمین

فصل دوم: دلایل واهى در شمول همسران پیامبرصلى الله علیه وآله

زنان پیامبرصلى الله علیه وآله

دلیل اول: دلالت‏سیاقى

دلیل دوم: بیت، به معناى خانه مسکونى

دلیل سوم: حدیث ام سلمه

دلیل چهارم: حدیث زید بن ارقم

دلیل پنجم: گفتار عکرمه و ابن عباس

بى گناهان متهم

الف) ابن عباس

ب) کلبى

ج) سعید بن جبیر

کینه توزان و بدخواهان

الف) عروه متهم به بدخواهى بنى هاشم

ب) عکرمه خارجى، کینه توز اهل بیت

ج) مقاتل بن سلیمان

دلیل ششم: زنان پیامبرصلى الله علیه وآله سبب نزول آیه

دلیل هفتم: ظهور و عموم

دلیل هشتم: صلوات بر همسران پیامبرصلى الله علیه وآله

دلیل نهم: آیات قرآن

دلیل دهم: لزوم لغوى

سیاست‏ستمگرانه

فصل سوم: از گفته‏هاى ضعیف تا دلایل ضعیف‏تر

عدم شمول بنى هاشم

توجیه نادرست گفته زید

یک تذکر

اهل بیت; امت‏یا پرهیزگاران؟

فصل چهارم: تار عنکبوت

آیه تطهیر و افاده عموم؟!

اراده به معناى محبت

برگزیدگان معصوم

رد نقض

آیه تطهیر، قضیه شرطى

اثبات یا نفى پلیدى

الف) تصریح آیه به نفى پلیدى

ب) دلالت آیه بر ثبوت پلیدى

آیه تطهیر و عصمت

پایان سخن

کتاب‏نامه.

پاسخ به سئوالات درباره ازدواج

15- آیا اگر شارع مقدس چیزی مثل ازدواج موقت جائز شمرد آن چیز باید تشویق گردد؟

مباحات شرعی اقسام و مراتب مختلفی دارند. موضوع خود شارع نیز در تشویق و تنزیه از آنها، بسیار متفاوت است.نکاح و طلاق هر دو مباح شرعیاند، ولی یکی حافظ «نصف دین» و دیگری «مبغوض‏ترین حلال» شمرده شده است.اما این که کدامین حلال را باید تشویق نمود و کدام را نباید، بستگی به امور مختلفی دارد؛ از جمله:
1
ـ بررسی دیدگاه اولیه خود شارع در این زمینه، مانند مسأله نکاح و طلاق.
2
ـ بررسی مقتضیات زمانی و مکانی؛ مثلاً اگر جامعه‏ای گرفتار تفاضل آماری زنان نسبت به مردها شد، در آن صورت باید افراد توانگر و قادربه تأمین عدالت را به چند همسری تشویق کرد. یا در جامعه‏ای که کثرت بیوه زنان مشکل آفرین است و غالب افراد حاضر به ازدواج دایمبا آنها نیستند و یا مشکلات مانع از ازدواج دایم، موجب گسترش فساد میشود در آن شرایط میتوان ازدواج موقت را تشویقکرد.البته مسأله ازدواج موقت باید به گونه‏ای طرح شود که حریم خانواده و عفاف نشکند؛ چه اساسا ازدواج موقتبرای صیانت از عفاف و پاک‏دامنی و گریز از فحشا وضع گردیده است. اما این که غرایز جوانان گاه با یک نگاه و حرفزدن تسکین مییابد، به جهاتی نادرست است؛ از جمله:
1
ـ نگاه و گفتارهای جنسی خود آتش افروز و شهوت‏انگیز است، نه اطفا کننده نائره شهوت. از همین‏رو در روایتآمده است: النظر سهم مسموم من سهام ابلیس (بحار الانوار، ج 104، ص 38، روایت 34 باب 33).
2
ـ به فرض با نگاهی بتوان غریزه جنسی را تشکیل داد، لیکن این از نظر شرعی حرام و نارواست و باید درجست‏وجوی تأمین مشروع نیازهای جنسی برآمد.در مقایسه با مسأله ازدواج موقت و حقوق زن در کارهای داخل منزل نیز توجه به چند نکته لازم است:
1
ـ ما هرگز مخالف آگاه سازی زنان در این مسأله نیستیم و معتقدیم زنان باید نسبت به حقوق خود آگاهی کامل داشته باشند.
2
ـ بعد از انقلاب همایش‏هایی نیز در زمینه زن و حقوق وی برگزار گردیده است، که از نظر زمان مقدم و از نظر تعداد افزون‏تر بودهاست.
3
ـ برگزاری همایش در رابطه با «ازدواج موقت» لزوما به معنای تشویق نیست؛ بلکه به معنای بررسی علمی و کار شناختی پیرامون یکی از راهحل‏های تأمین مشروع نیاز شدید و فراگیر جنسی است و یکی از امور مهمی که در این گونه همایش‏ها به آن پرداخته میشود،آسیب‏شناسی و کشف راه‏های بهینه سازی آن است.
4
ـ هر چند اسلام از نظر حقوقی، زن را موظف به هیچ کاری در داخل خانه نمیداند و برای فعالیت‏های او ارزش و حقوق اقتصادی قائلاست؛ لیکن از نظر اخلاقی توصیه‏های دیگری دارد. اسلام زن را به کار کردن در خانه تشویق نموده و برای آن ارزش‏های معنوی والاییهم چون جهاد بیان کرده است. از طرف دیگر اسلام هرگز زن را در برابر مرد به اخذ وجه در برابر خدماتش تشویق نکردهاست، زیراتحریک زن در برابر مرد، بنیان خانواده را ـ که باید بر اساس عشق و تمایل استوار باشد ـ ویران میسازد و آن را به صورت یک بنگاهتجاری در میآورد.این اشتباه را جهان غرب مرتکب شد و تاوان سنگینی نیز برای آن پرداخت.برای آگاهی بیشتر ر.ک: نظام حقوق زن در اسلام.

16 - آیا ازدواج هم از مراحل کامل شدن انسان هست یا خیر؟ و اگر از مراحل کامل شدن انسان می باشد پس کسانی که ازدواج نکرده اند انسان های کاملی نیستند لطفا توضیح دهید.

هر برکتی را با آثارش می توان سنجید و نقش آن را در رشد و کمال آدمی محاسبه کرد. وقتی گفته می شود اقدام به ازدواجی صحیح و شایسته با معیارهای متین و ارزشمند، انسان را در کسب کمالات بیشتر و سیر به سمت کامل شدن یاری می کند به این معنی نیست که هرکه ازدواج کرد کمال می یابد بلکه کمال یابی از قبل ازدواج تلاش دیگری را می طلبد که تنها یک انسان کمال جوی دقیق و فهیم توانایی دستیابی به آن را دارد. انسان در ازدواج درست چه چیزهایی را می یابد؟
اگر شما هم خوب بررسی کنید خواهید دید:
1
ـ آرامش یافتن غرایز و تمایلات درونی انسان.
2
ـ احساس انس و الفت و مودت و همدلی.
3-
سامان یابی.
4
ـ تعلق یافتن به یک زندگی با آدمها و شرایطش.
5
ـ جهت یافتن تلاشهای انسان و مفهوم یافتن سعی برای آینده.
6
ـ بهره مندی از نوازش های دلنشین و ارائه آنها به مخاطب(ابراز علاقه و دریافت آن).
7
ـ فاصله گیری از بی هدفی، پوچی، ناامنی، دلمردگی و مثل اینها ... .
8
ـ افزایش اجر و قرب انسان در نزد خداوند و ازدیاد پاداشهای اعمال انسان.
9
ـ و دهها اثر دیگر... .از جمله دلایلی است که در یک ازدواج آگاهانه، هوشیارانه و متناسب و صحیح به دست می آید. و آیا اینهایی که شمردیم و شما می توانید به آن بیفزائید، در افزایش کمال آدمی نقش ندارد؟! کسانی که از ازدواج دوری می کنند از آثار فوق الذکر محروم می مانند آیا این محرومیت مانع از افزایش رشد و کمال نیست؟!

17 - لطفاً بفر مائید در چه صورت ازدواج بر شخصی واجب می شود ؟( لطفاً به طور کامل و دقیق بفرمائید.)

ازدواج در صورتی بر فرد واجب می شود که شخصی از عدم ازدواج بر سالم ماندن دین خود بترسد و این یا بخاطر هجوم فشارهای شدید قوای جنسی که از سنی شروع و رو به تشدید است و یا بخاطر هجوم افکار مأ یوس کننده واز این قبیل است که انسان را در مسیر زندگی اش با مشکلات مواجه می کند .بطور کل ازدواج پیدا کردن پاکی دیگر است برای پرواز و طیران به سمت حق .و به بیان آقا علی ( ع ) زمان ازدواج وقتی است که هر کدام از دختر و پسر بفهمند که به تنهایی نمی توانند راه تکامل را طی کنند و نیاز به همراه و همپایی دارند که البته این فرع بر آن است که انسان اولاً بخواهد در سمت حق قدم بردارد . ثانیاً راهی را بر گزیند و در آن راه گام نهند . علاوه بر آن به ذره ذره راه رفته شده و راه باقی مانده فکر کند تا به این نتیجه برسد که به تنهایی از رفتن این راه عاجز است .و علاوه بر آن ازدواج یک سیره و طریقه عملی است برای در خط اهل بیت بودن چرا راهی را رفته ایم که آنها قطعاً طی کرده اند و خود انتخاب همسری شایسته نشان می دهد تا کنون در مسیر مان اشتباه نکرده ایم و یا بر عکس انتخاب همسری ناشایستو اینکه از این ازدواج ثمراتی ببار می آید ضامن ما و افکار ما است که همان نسل ما وهزاران مسئله دیگر.

18 - اگر کسی نخواهد ازدواج کند، دینش کامل نخواهد بود و این مسئله موجب خواهد شد که در روز قیامت با مشکل برخورد کند؟

ازدواج به خودی خودمستحب مؤکّد و مورد سفارش بسیار و از سنت های بسیار نیکوی پیامبر(ص) و اسلام است. اما در بعضی از موارد واجب می شود، مثلاً برای جلوگیری از به حرام افتادن.ازدواج از نمادها و مظاهر بارز مدنیت و زندگی اجتماعی می باشد. غریزة همسر خواهی همزمان با افزایش سنّ تقویت شده و گاهی به واکنشی غیر قابل کنترل تبدیل می شود و تا پیوندی مناسب ایجاد نشود، تعامل معتدلی نیز شکل نخواهد گرفت و جامعه به هرج و مرج خواهد گرایید.در ابتدای آفرینش، آدم که خلق شد، حوّا به دنبالش آمد تا باعت تسکین و آرامش باشد:‌ "و از نشانه های خدا این است که همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید و در میانتان مودّت و رحمت قرار داد. در این نشانه هایی است برای گروهی که تفکّر می کنند".[1] این بیان کوتاه رای علت و حکمت ازدواج بود، اما اگر کسی به دلیل معقول نخواهد ازدواج کند، و البته از نظر زندگی مجرّدی دچار مشکل شرعی نشود، لطمه ای به دینش نخواهد خورد و نباید نگران باشد. البته در حدیث شریف نبوی آمده است که پیامبر(ص) فرمود: "هر کس که ازدواج کند، نصف دینش را به دست آورده است".[2] نکته ای که در حدیث (حفظ نصف دین) وجود دارد، به این معنا است که یکی از مظاهر وجودی انسان شهوت و میل جنسی نسبت به جنس مخالف است و این میل در هر انسانی وجود دارد؛ حال یا باید از راه شرعی و قانونی تأمین شود، و یا آن که ورای شرع و قانون و به صورت نامشروع تحصیل گردد. حدیث نبوی این توجه را می نماید که ازدواج آن نیمة دینی را که در حالت تعلیق قرار دارد،‌به حالت قطعی تثبیت می کند تا نکند مردم از راه غیر شرعی به دنبال حرام روند، و البته شخصی که برای ازدواج کردن مشکلاتی دارد و نیز در مقابل شهوات و غرایز جنسی مقاومت می کند، از ابتدا توجیه چنین تقسیمی برای او غیر موّجه است.ازدواج منافع و فواید فراوانی دارد که همه در اقناع غریزه و شهوات جنسی خلاصه نمی شود، بلکه رسیدن به آرامش فردی و اجتماعی و رشد و بلوغ فکری و اجتماعی و تعادل فکری و روانی و تداوم نسل بشر و ... در این مسیر میسّر است.استاد مطهری می گوید: "یک سری فضایل اخلاقی و خصوصیات روحی مطلوب و پسندیده اخلاقی هست که انسان جز در مکتب تشکیل خانواده نمی تواند آن ها را کسب کند. تشکیل خانواده یعنی علاقه مند شدن به سرنوشت دیگران... اخلاقیون و ریاضت کِش ها که این دوران را نگذرانده اند، تا آخر عمر یک نوع "خاص" و یک نوع "بچگی" در آن ها وجود داشته و یکی از علل این که در اسلام ازدواج یک امر مقدس و یک عبات تلقی شده، همین است... ازدواج اوّلین مرحلة‌خروج از خودِ طبیعی فردی و توسعه پیدا کردن شخصیت انسان است".ازدواج در تکمیل بُعد شخصیتی افراد نقش اساسی و متمّم دارد. به تعبیر قرآن زن و مرد بعد از ازدواج، لباس یکدیگر می شوند.[3] لباس یعنی آبرو و شخصیت، زیرا شخصیت ظاهری افراد به لباسی است که بر تن می کنند و در جامعه ظاهر می شوند.استفاده از لباس اعتبار و آبرو و شخصیت دادن به فرد است،‌ نیز حفظ عیوبی است که ممکن است در اندام شخص بوده و باعث تمسخر و یا بی حرمتی می شود. زن و مرد بعد از ازدواج یک شخصیت واحد تشکیل می دهند،‌ یعنی نهاد مقدس خانواده که به ایجاد یک نقش تربیتی ماندگار تبدیل می شود.یک "پختگی" هست که جز در پرتو ازدواج و تشکیل خانواده پیدا نمی شود. در مدرسه پیدا نمی شود. در جهاد نقس پیدا نمی شود، در نماز شب پیدا نمی شود با ارادت به نیکان هم پیدا نمی شود، این را فقط در همین جا [ازدواج و تشکیل خانواده] باید به دست آورد".[4]

19 - با چه کسانی نمی توان ازدواج کرد ؟ به چه دلیل زنی که برای خود عقد می نماییم هر چند نزدیکی با او نکرده باشیم مادر و مادر مادر آن زن و مادر پدر او هر چند بالا روند به آن مرد محرم می شوند.و انسان نمی تواند با آنها ازدواج کند.

به طور کلی سه گروه از افراد نمی توانند با یکدیگر ازدواج کنند: 1. محارم نسبی، 2. محارم سببی 3. محارم رضاعی.
1.
محارم نسبی در اصل بر دو گونه است شرعی و غیر شرعی. محارم نسبی شرعی میان افرادی است که خود یا پدر و مادرانشان از یک پدر یا مادر و از راه حلال و شرعی به دنیا آمده باشند و محارم نسبی غیر شرعی میان افرادی است که خود یا پدر و مادرانشان از یک پدر یا مادر و از راه غیر مشروع و زنا متولد شده باشند.محارم نسبی برای مردان عبارتند از: مادر ومادر بزرگ، دختر و نوه های دختری، خواه، دختر خواهر و نوادگان او، دختر برادر و نوادگان او، عمه ، عمه پدر و مادر، خاله، خاله پدر و مادر.محارم نسبی برای زنان عبارتند از: پدر و پدر بزرگ، پسر و نوادگان پسری، برادر، پسر برادر و نوادگان برادر، پسر خواهر و نوادگان خواهر، عمو، عموی پدر و مادر، دایی، دایی پدر و مادر.
2.
محارم سببی برای مردان عبارتند از: مادر و مادر بزرگ زن، دختر زن (نادختری) و نوه هایش (البته در صورتی که مرد با همسرش آمیزش کرده باشد) زن پدر یا نامادری، زن پسر یا عروس.لازم به ذکر است که حضرت امام، عقد دختر خردسال را برای محرم شدن با مادرش اشکال می کنند و دیگر این که ازدواج با دختر برادر زن یا دختر خواهر زن، یعنی زن گرفتن روی عمه یا خاله اش بدون اجازه آنها جایز نیست و ازدواج با خواهر زن نیز - تا وقتی که خواهر دیگر همسر اوست - حرام است.
3.
کسانی که از راه شیرخوارگی با آنها محرمیت ایجاد می شود چنانچه دارای شرایط زیر باشند محارم رضاعی محسوب می گردند و ازدواج با آنها حرام است:الف. شیر مادر محصول آمیزش حلال و شرعی باشد.ب . کودک شیر را از راه مکیدن پستان انجام دهد.ج . بانوی شیر ده زنده باشد.د . کودک شیرخوار در اثنای دو سال، از هنگام تولدش شیر خورده باشد یعنی قبل از این که دو سال از تولدش بگذرد (یعنی 24 ماه قمری).ه . مقدار شیرخوارگی به اندازه ای باشد که باعث رویش گوشت و محکم شدن استخوان کودک گردد و یا از نظر مدت، یک شبانه روز پشت سر هم و یا از نظر تعداد پانزده مرتبه کامل شیر بنوشد.بنابراین چنانچه یکی از این شرایط فوق حاصل نگردد محرمیت رضاعی تحقق نخواهد یافت.محارم رضاعی برای مردان عبارتند از: مادر رضاعی، مادر مادر رضاعی، دختران مادر رضاعی، نوه های دختری اش هر چه پایین روند، خواهر و عمه مادر رضاعی، خاله وی، فرزندان دختر شوهر مادر رضاعی، مادر شوهر مادر رضاعی، خواهر شوهر مادر رضاعی، عمه و خاله شوهر مادر رضاعی.محارم رضاعی برای زنان عبارتند از: شوهر زن مادر رضاعی، پدر و پدر بزرگ مادر رضاعی، فرزندان پسر مادر رضاعی و نوه های پسری اش هر چه پایین روند، برادران مادر رضاعی، عموی مادر رضاعی، دایی مادر رضاعی، فرزندان پسری شوهر مادر رضاعی، پدر شوهر مادر رضاعی، برادر شوهر مادر رضاعی، عمو و دایی شوهر مادر رضاعی.لازم به ذکر است که فرزندان پسر مادر رضاعی برای زنان و فرزندان دختر مادر رضاعی برای مردان، چه آنها که قبلا به دنیا آمده اند و چه آنها که بعدا به دنیا بیایند شامل حرمت ازدواج است (تحریرالوسیله، امام خمینی، ج 2، ص 263 تا 265).و اما در باب حرمت ازدواج با محارم (چه نسبی ، چه سببی و چه رضاعی) ناگزیر از بیان نوع نگرش ادیان به جوامع بشری و روابط حاکم بر آنانیم. در تمامی ادوار تاریخ بشری، فرهنگ هر قوم و ملتی مبتنی بر پاره ای باورها و علایق بوده است که به علل گوناگون طبیعی و انسانی شکل گرفته است و چنین زندگی ای در تمامی طبقات اجتماعی (کم و بیش) از دیرباز وجود داشته است. از این رو ادیان الهی نیز بر اساس سیر تکامل بشری، با لحاظ قومیت ها، ملیت ها، باورها و ادراکات و هماهنگ با توان جسمی و دماغی آنان، احکامی را جعل و وضع نموده و توسط پیامبران به گوش انسان ها رسانده است. گرچه بسیاری از اوامر و نواهی صادر شده از سوی شرایع ناظر به نفس اعمال، و با قطع نظر از حسن و قبح فاعلی و تعصبات قومی - قبیله ای انجام پذیرفته است لیکن کثیری از موارد نیز مشعر به مفسدت و مصلحت ذات عمل وضع گردیده است. فرضا برده داری - که یک امر مرسوم و متداول آن زمان بوده نیز، با شرایطی در شریعت اسلام نیز مشهود بوده است (گرچه پس از آن نیز تا قرن نوزدهم میلادی، در بسیاری از جوامع غیر متمدن چنین امری رایج بوده است).بنابراین در امر ازدواج، هم در زمان جاهلیت و هم پس از آن، شرایط آسمانی احکامی را بیان داشته اند. از این رو، برخی را که زندگی با آنان سبب ساز مفسدت هایی بود نهی، وعده ای را که ازدواج با آنان سبب ساز مصلحت بود مهر تأیید بر آن نهاده و یا خود آن را تأسیس و جعل نموده است، لیکن نباید با این شیوه، این گمان به ذهن آدمی تبادر نماید که دین سازگار با مبانی جاهلی است. بلکه باید اذعان نمود که وحی حضرت حق (جل و علی) مطابق با خواسته ها و برداشت های عقلانی است. متکلم مسیحی، ایان باربور (Eyan barbor) می گوید: «وحی عقل را نسخ نمی کند بلکه آن را رشد می دهد...» (علم و دین، ایان باربور، ص 305). به همین سبب پیامبران با امضای پاره ای از عقاید و مردود شمردن سایر موارد، آنچه را که به لحاظ ذاتی دارای حسن و قبحی بوده اند اعلام و اعلان نموده و آدمیان را به آن امر، یا از آن نهی نموده است و چنانچه امری همانند «ازدواج با گروهی مشخص از زنان» و یا «حرمت ازدواج با گروه دیگر» می توانست به تنقیح مبانی اخلاقی - اعتقادی بینجامد، بدون تردید بدان می پرداختند چنانچه پیامبر مکرم اسلام(ص) صریحا بیان داشته اند: «همانا من برانگیخته شدم تا ارزش های اخلاقی را به پایان برسانم» (کنز العمال، ج 11، ص 420، ح 31962 - مستدرک الوسایل، ج 11، ص 187). در نتیجه هدایت مردم از سوی پیامبران سه گونه بود:الف) یا با تأیید اعتقاداتشان همراه بود،
ب ) گاه یا با مردود شمردن آن اعتقادات همراه بود،
ج ) و یا با تعدیل آن باورها و مرسومات.و این هدایت گری نیز دارای اشکال مختلفی بوده است گاه با تبشیر، گاه با انذار و گاه با وقوع معجزات (چنانچه در بسیاری از شرایع این گونه بوده است) (عهد عتیق، کتاب خروج، ب 14، آیات 21 و 22).از این روی، آنچه از اوامر و نواهی امضایی یا تأسیسی که بشر جهت سعادت خود بدان نیازمند بود (هم در زندگی فردی و هم در زندگی اجتماعی) صراحتا و آشکارا بیان داشته شد، با این تفاوت که برخی از این قوانین با چاشنی برهان و استدلال نیز همراه بوده است تا به کام پرسشگران و یا شریعت پذیران حلاوتی نیز افزون کند و برخی دیگر از این براهین و استدلالات عاری بوده است. گرچه در موضوع حرمت ازدواج با محارم، علت صریح و مشخصی در همه مواردش از سوی شریعت اسلام بیان نگردیده است لیکن با بررسی برخی از آیات و روایات این امر تا حدودی تبیین و آشکار می گردد.در زمان جاهلیت معمول بود که هر گاه کسی از دنیا می رفت و همسر و فرزندانی از خود به یادگار می گذاشت در صورتی که آن همسر نامادری فرزندان او بود فرزندانش نامادری را همانند اموال او به ارث می برند به این ترتیب که آنان حق داشتند با نامادری خود ازدواج کنند و یا او را به ازدواج با شخص دیگری درآورند، پس از اسلام حادثه ای برای یکی از انصار رخ داد و آن این بود که فردی به نام «ابوقیس» از دنیا رفت فرزندش به نامادری خود پیشنهاد ازدواج داد، آن زن گفت من تو را فرزند خود می دانم و چنین کاری را شایسته نمی دانم ولی با این حال از پیامبر کسب تکلیف می کنم. سپس موضوع را خدمت پیامبر عرض کرده و کسب تکلیف نموده آنگاه آیه شماره 22 سوره نساء نازل شد و از این کار به شدت نهی شد. البته در انتهای آیه یک استثنا برای این حکم در نظر گرفته شد و آن هم ازدواج های گذشته بود سپس به سه نکته اشاره می کند: «انه کان فاحشه؛ این کار، عمل بسیار زشتی است» ؛ «و مقتا؛ عملی است که موجب تنفر در افکار مردم است یعنی طبع بشر آن را نمی پسندد» ؛ «وساء سبیلا؛ روش نادرستی است».زیرا ازدواج با نامادری همانند ازدواج با مادر است و از سوی دیگر تجاوز به حریم پدر و هتک حرمت وی، دیگر این که چنین عملی تخم نفاق در میان فرزندان یک فرد می باشد زیرا ممکن است بر سر تصاحب نامادری میان آنها اختلاف ایجاد گردد، حتی میان پدر و فرزند ایجاد رقابت می کند زیرا معمولا میان همسر اول و دوم رقابت و حسادت وجود دارد.از سوی دیگر، طبعا همه افراد از ازدواج با محارم تنفر دارند به همین دلیل همه اقوام و ملل (جز موارد استثنایی) ازدواج با محارم را ممنوع می دانند و حتی مجوسی ها - که در منابع اصلی خود قائل به جواز این گونه ازدواج ها بوده اند امروز آن را انکار می کنند.می توان علت دیگر حرمت ازدواج با محارم را بیماری هایی دانست که امروزه توسط علم پزشکی ثابت شده است. افراد هم خون و حتی اقوام دورتر نیز از این بیماری های ارثی آسیب دیده اند (به استثنای ازدواج عموزاده ها با یکدیگر) لیکن غالبا در خویشاوندان نزدیک که هم خونی شدیدتر است این احتمال خطر بیشتر وجود دارد.به علاوه در میان محارم جاذبه و کشش جنسی معمولا وجود ندارد زیرا محارم غالبا با یکدیگر بزرگ می شوند و برای یکدیگر یک موجود عادی و معمولی هستند و موارد نادر و استثنایی نمی تواند مقیاس قوانین کلی گردد و از سوی دیگر می دانیم که جاذبه جنسی شرط استحکام پیوند زناشویی است بنابراین چنانچه ازدواجی در میان محارم صورت گیرد عواطف انسانی به شهوی تبدیل شده و با خروج انسان از حد اعتدال در ارضاء غریزه جنسی به گونه ای که حتی با نزدیک ترین کسان خود که مثل گوشت و خون و پوست اوست رابطه شهوی و جنسی برقرار می کند، ارزش های انسانی و عواطف خانوادگی سست و ناپایدار خواهد بود. در حالی که استحکام خانواده به عنوان بنیادی ترین نهاد اجتماع به هیچ قیمتی نباید آسیب ببیند.در ادامه آیه 23 سوره نساء ازدواج با مادران رضاعی و خواهران رضاعی را حرام می داند. گرچه در این قسمت از آیه فقط به این دو مورد اشاره می کند لیکن بنا بر روایات فراوانی که وجود دارد محارم رضاعی فقط منحصر به اینها نیستند. از پیامبر مکرم اسلام(ص) نقل شده که فرمود: «یحرم من الرضاع ما یحرم من النسب؛ تمام کسانی که از نظر ارتباط نسبی حرامند از نظر شیرخوارگی نیز حرام می شوند».فلسفه تحریم محارم رضاعی این است که با پرورش گوشت و استخوان آنها با شیر شخص معینی، شباهت به فرزندان او پیدا می کند مثلا زنی که کودکی را به اندازه ای شیر می دهد که بدن او با آن شیر نمو مخصوصی می کند یک نوع شباهت در میان آن کودک و سایر فرزندان آن زن پیدا می شود و در حقیقت هر کدام جزئی از بدن آن مادر محسوب می گردند و همانندو برادر نسبی هستند. در ادامه آیه «مادران همسرانتان» را به عنوان محارم بر می شمارد. یعنی به مجرد این که زنی به ازدواج مردی در آمد و صیغه عقد جاری گشت مادر او و مادر مادر او و... بر او حرام ابدی می شوند.در موارد دیگر آیه فوق می گوید: و دختران همسرانتان که در دامان شما قرار دارند به شرط آن که با آن همسر آمیزش جنسی پیدا کرده باشید» یعنی تنها با عقد شرعی یک زن، دختران او - که از شوهر دیگری بوده اند بر شوهر حرام نمی شوند بلکه مشروط بر این است که علاوه بر عقد شرعی با آن زن همبستر شده باشد وجود این قید در این مورد تأیید می کند که حکم مادر همسر (که در جمله پیشین گذشت) مشروط به چنین شرطی نیست و به اصطلاح، اطلاق حکم را تأیید می کند. گرچه ظاهر این قید «فی حجورکم؛ در دامان شما باشند» چنین می فهماند که اگر دختر همسر از شوهر دیگر در دامان انسان پرورش نیابد بر او حرام نیست ولی به قرینه روایات و مسلم بودن حکم، این قید به اصطلاح قید احترازی نیست بلکه در واقع اشاره به نکته تحریم است زیرا این گونه دختران - که مادرانشان اقدام به ازدواج مجدد می کنند - معمولا در سنین پایین هستند و غالبا در دامان شوهر جدید همانند دختر او پرورش می یابند. آیه می گوید اینها در واقع همچون دختران خود شما هستند و انتخاب عنوان «ربائب» که جمع ربیبه و به معنی تربیت شده است نیز به همین جهت می باشد.در ادامه آیه فوق می فرماید: «و أن تجمعوا بین الاختین؛ برای شما جمع میان دو خواهر ممنوع است» یعنی ازدواج با دو خواهر در زمان واحد مجاز نیست بنابراین اگر با دو خواهر یا بیشتر در زمان های مختلف و پس از جدایی از خواهر قبلی، ازدواج صورت پذیرد مانعی ندارد.سبب جلوگیری از چنین ازدواجی شاید این باشد که دو خواهر به حکم نسب و پیوند طبیعی نسبت به یکدیگر علاقه شدید دارند ولی هنگامی که رقیب هم شوند طبعا نمی توانند آن علاقه قبلی را حفظ کنند و به این ترتیب یک تضاد عاطفی و کدورت در میان آنان به وجود خواهد آمد که سبب فروپاشی و یا کشمکش درونی می گردد.و در ادامه می فرماید: «والمحصنات من النساء...؛ ازدواج و آمیزش جنسی با زنان شوهردار نیز حرام است» واژه محصنات - که جمع محصنه است - نیز گاه به زنان آزاد در برابر کنیزان هم اطلاق می گردد که در این جا چنین منظوری دنبال نمی شود و تنها استثنایی که در مورد حکم ازدواج با زنان شوهردار وجود دارد در مورد زنان غیر مسلمانی است که در جنگ ها به اسارت مسلمانان در می آیند. اسلام اسارت آنها را به مانند «طلاق» از شوهران سابق تلقی نموده و اجازه می دهد پس از تمام شدن عده آنها، با آنان ازدواج کنند و یا همچون یک کنیز با آنان رفتار شود (الا ما ملکت ایمانکم).ولی این استثنا، استثنای منقطع است؛ یعنی چنین زنانی به مجرد اسیر شدن، رابطه همسری شان قطع می گردد (همانند زن غیر مسلمانی که با اسلام آوردن، رابطه او با شوهر سابقش قطع می گردد) فلسفه این حکم در حقیقت این است که این گونه زنان یا باید به محیط کفر بازگشت داده شوند و یا بدون شوهر همچنان در میان مسلمانان زندگی کنند و یا رابطه آنها با شوهران سابق قطع شده و از نو ازدواج دیگری نمایند.صورت اول برخلاف اصول تربیتی اسلام است و صورت دوم نیز ستمگری است. بنابراین تنها راه باقیمانده همانا راه سوم است.برای آگاهی بیشتر ر.ک تفاسیر، آیه 23 سوره نساء.

20 - آیا در قرآن کریم‌، برای ازدواج دوبارة مردان‌، آیه‌ای آمده است و آیا ازدواج دوباره‌، گناه است‌؟

قرآن کریم دربارة ازدواج مجدد و شرایط آن می‌فرماید: "فَانکِحُوا مَا طَاب‌َ لَکُم مِّن‌َ النِّسَآءِ مَثْنَی‌َ وَثُلَـَث‌َ وَرُبَـَع‌َ فَإِن‌ْ خِفْتُم‌ْ أَلآ تَعْدِلُوا فَوَ َحِدَة‌;(نسأ،3) با زنان پاک ]دیگر[ ازدواج کنید دو یاسه یا چهار همسر و اگر می‌ترسید عدالت را ]دربارة همسران متعدد[ رعایت نکنید، تنها به یک همسر قناعت نمایید." از نظر آیة فوق‌، کسانی که قدرت دارند بیش از یک همسر را اداره کنند و از نظر "جسمی‌"، "مالی‌" و "اخلاقی‌" مشکلی بر آن‌ها ایجاد نمی‌شود و قدرت اجرای عدالت کامل در میان همسران و فرزندان خود را دارند به آن‌ها اجازه داده شده که بیش از یک همسر برای خود انتخاب کنند; پس زن نیز همین که می‌بیند خداوند متعال به شوهرش اجازه داده بیش از یک زن اختیار نماید، باید تسلیم ارادة پروردگارش شود و اگر شوهرش می‌تواند "عدالت‌" را بین زنان اجرا نماید هیچ حقی ندارد از این حکم الهی جلوگیری نماید; مگر این‌که همسرش نتواند شرائط سنگین ازدواج مجدد را فراهم آورد; البته زن می‌تواند به صورت "شرطِ ضمن العقد" چنین امری را شرط کند و در آن صورت به مقتضای شرط مذکور عمل کند; چنان که در سند قباله‌های فعلی این مطلب وجود دارد. از مطالب بالا استفاده می‌شود، ازدواج دوباره‌، با شرائطی که دارد، گناه نیست‌، بله‌، اگر مرد نتواند عدالت را در بین همسران خود رعایت کند، گناه کرده است و چنان چه از اول می‌داند که نمی‌تواند با عدالت رفتار نماید، نباید به این کار دست بزند; اما اصل ازدواج دوباره‌، حکم خدا است که در قرآن کریم با صراحت به آن اشاره شده است‌; البته هر حکمی‌، از جمله حکم ازدواج دوباره‌، از روی حکمت است که بیان آن از حوصلة این پاسخ نامه خارج می‌باشد.(ر.ک‌: تفسیر نمونه‌، آیت الله مکارم شیرازی و دیگران‌، ج 3، ص 254 ـ 260، دار الکتب الاسلامیة / ازدواج و خانواده در کلام خدا، علیرضا عزیزی تهرانی‌، ص 41 ـ 83، انتشارات دار الثقلین‌.)

21 - فلسفه تعدد زوجات چیست؟ چرا این حق تنها برای مردان است؟

در مسأله تعدد زوجات فلسفه‏های متعددی وجود دارد که در ذیل به برخی از آنها اشاره میشود و تحقیق بیشتر را با معرفی منابعی به خودتان میگذاریم: فلسفه تعدد زوجات: مسأله تعدد زوجات یکی از احکام بسیار بااهمیت و ارزشمند از نظر اجتماعی و نظام خانوادگی دراسلام است. درقرون پیشین مستشرقین و اسلام‏شناسان غربی این مسأله را براسلام خرده میگرفتند. اما تحقیقات اخیر و واقعیات و رخدادهای اجتماعی قرن ما اهمیت این حکم را به آنان ثابت کرد به طوری که اندیشمندانی چون برناردشاو جان دیون پورت گوستاو لوبون و ... در این رابطه از در تحسین آمدند و به حکمت آن گواهی دادند. زیرا:
1-
آمارهای موجود درسطح جهان نشان میدهد میزان تولد دختر غالبا بیش از پسر میباشد. بنابراین تکیه بر «تک زنی» باعث میشود همواره تعدادی از زنان تا آخر عمر از نعمت ازدواج محروم بمانند و درتجرد و عزوبت به سربرند واین ظلمیفاحش درحق آنان است.
2-
در طول تاریخ همواره براثر حوادث و کوارث اجتماعی - مانند جنگ‏ها - تعداد بیشماری از مردان تلف میشوند و همسران آنان بیسرپرست میگردند. طبیعی است که غالب مردان جوان حاضر به ازدواج با چنین کسانی برای اولین بار نیستند. بنابراین اگر از نظر قانون و نظام اجتماعی اینان نتوانند به عنوان همسر دوم گزینش شوند همواره بدون شوهر خواهند ماند و این نیز ظلم برآنان است و تنها راه‏حل آن جواز چندزنی باقیود و شرایط خاص است. جالب است بدانید که پس از جنگ جهانی دوم در آلمان چند هزار بیوه زن که سرپرستان خود را در جنگ از دست داده بودند به تظاهرات پرداخته و از کلیسا درخواست کردند که چند همسری را مجاز گرداند. ولی کلیسا در برابر این خواست سرسختی نشان داد
و همین باعث شد که پس از آن فساد و بزهکاری در آلمان به شدت رواج یابد.
3-
بلوغ جسمی و جنسی دختران معمولا چندین سال پیش از پسران است و درطول زمان همراه با رشد جمعیت بشری باعث میشود که در جامعه تک همسرگرا همواره انبوه کثیری از زنان که آمادگی و علایق جنسی دارند در برابر مردانی فاقد شعور و درک جنسی قرارداشته و تمایلات جنسی آنان به نحو مشروع ارضا نگردد.
4-
از نظر روان شناسی تفاوتی اساسی بین ساختار روانی و گرایش‏ها و عواطف زن و مرد وجود دارد. روان‏شناسان معتقدند که زنان به طور طبیعی «تک شوهرگرا» میباشند وفطرتا از تنوع همسر گریزانند و خواستار پناه یافتن زیر چتر حمایت عاطفی و عملی یک مرد میباشند و تنوع گرایی در زنان نوعی بیماری است. ولی مردان ذاتا تنوع گرا و «چند زن‏گرا» میباشند و چنان که میدانید احکام اسلام همه متناسب با نیازهای واقعی و ویژگیها و خصلت‏های ذاتی انسان‏ها وضع گردیده است.افزون برآن زنان در ایام معینی قابلیت تأمین جنسی مردان را ندارند. اکنون باید پرسید در برابر این حقایق چه باید کرد؟ در این جا سه راه وجود دارد:الف) همیشه تعدادی از زنان درمحرومیت کامل جنسی به سربرند.ب ) راه و روابط نامشروع و کمونیسم جنسی گشوده شود. ج ) به طور مشروع و قانونمند باقیود و شرایطی عادلانه راه چند همسری گشوده شود. کدام یک؟ دین مبین اسلام راه سوم که حکیمانه‏ترین و بهترین راه است را گشوده و اجازه چندزنی را تنها به مردانی میدهد که توانایی کشیدن بارسنگین آن را به نحو عادلانه داشته باشند و دستورات اکیدی در این زمینه برای آنان وضع نموده است و این نه تنها به ضرر زنان نیست بلکه درواقع بیشتر برای تأمین مصالح و منافع آنان است. در این جا ممکن است سوءالی دیگر پدید آید و آن اینکه چرا چند شوهری مجازنیست؟ جواب آن است که:
(1)
چنان که گفتیم این خلاف طبیعت و روحیات زن میباشد.
(2)
بدین وسیله بهداشت و سلامت نسل به خطر میافتد.
(3)
شناخت انساب و تمیز آنها از بین خواهد رفت. در غیر این صورت عواطف خانوادگی از بین خواهد رفت و در نتیجه تمایل به تکثیر نسل و زاد و ولد وجود نخواهد داشت، چون به حسب طبع هر کس فرزند خودش را دوست داشته و برای او سرمایه گذاری می کند، اما در قبال کسی که انتسابش به وی مشکوک است بلکه اصلا معلوم نیست از کیست؟ بیگانه بوده و تعهدی نسبت به او ندارد و از درون نیز چنین انگیزش و تمایلی وجود ندارد.راز کاستی عاطفه و احساسات در جوامع غربی و پناه بردن آنان به حیوانات به ابراز محبت به آنان همین است و نه حس قوی عاطفه بشری آنها. آنان که بشریت را چنان از دم تیغ گذرانده و با وحشیانه ترین راه ها انسان های مظلوم را می کشتند تا ثروت و سرمایه های آنان را به یغما ببرند، چه بویی از عاطفه برده اند!
برای آگاهی بیشتر در این زمینه ر . ک : 1- نظام حقوق زن در اسلام، شهید مطهری 2- زن در آیینه جلال و جمال، آیه‏الله جوادی آملی 3- تفسیر المیزان، ج 4 علامه طباطبایی
برای اطلاع بیشتر ر.ک:
1 -
فمینیسم علیه زنان، سید ابراهیم حسینی، کتاب نقد شماره 17
2 -
منزلت زن در کلام امیرالمؤمنین (ع)، عباسعلی شامل، کتاب زنان شماره 11

22 - دربارهء صیغه موقت توضیحاتی ارائه دهید. (عیب ها و فایدهء آن را بنویسید)

دوست گرامی اگر چه ازدواج موقت شرعی بوده و حرام نیست، لیکن در جامعه ما به دلایل فراوانی رواج ندارد. بنابراین نظر کارشناسی ما این است که سعی کنید ازدواج دائم داشته باشید. البته امکان دارد بگویید شرایط آن را ندارید. ولی تجربه ثابت کرده اگر توقعات را پایین آوردیم می توان شخصی را انتخاب کرد که شرایط شما را درک کند و چند مدتی به صورت نامزد رسمی و شرعی باشید و از یکدیگر لذت ببرید و بعد که شرایط مهیا شد رسما زندگی مشترک را آغاز کنید.به دلیل این که صیغه در کشور ما جایگاهی ندارد معمولاً افرادی که این عمل را انجام دهند به نوعی مورد سرزنش واقع میشوند. بنابراین اگر خودتان در آینده بخواهید ازدواج دائم داشته باشید با فردی که قبلا تجربه ازدواج موقت داشته است چه نگرشی خواهید داشت؟ آیا به عنوان یک نقص برای وی مطرح نمی کنید!افرادی که در دوران جوانی اقدام به ازدواج موقت می کنند معمولاً به امید ازدواج دائم این کار را انجام میدهند و عمدتا مشکل‏ساز میشوند. مثلاً بعد از ازدواج با شما انتظار دارند مانند ازدواج دائم شما او را رسما به اقوامتان معرفی کنید یا میخواهند بچه‏دار شوند و... که اینهاخود مشکلات عدیده‏ای به وجود میآورد و افرادی هم که به چنین امیدی نیستند مشکلات دیگری نظیر مخفی بودن و دلهره برملا شدن و... را به دنبال دارد.در ضمن همان مقدار پولی که باید هزینه ازدواج موقت کنید میتوانید به عنوان مقدمات اولیه نامزدی استفاده کنید واز مشکلات بعدی در امان باشید. باز هم تأکید میکنم ازدواج موقت از نظر عرف پسندیده نیست ولی در شرع مطرح شده؛ به هر حال موقعیت کنونی جامعه را باید مد نظر گرفت.البته متعه (صیغه) و نیاز شدیدی که جوانان به آن دارند از مسائل بسیار مهمی است که باید موانع روانی و اجتماعی آن را شناخت به نظر ما مانع اجرای این سنت پسندیده در جامعه ما رسوبات فکری غلط و جاهلانه و هم چنین تبلیغات سوء غربیها و عوامل آن در گذشته وحال است. تردیدی نیست که باید راه صحیح و معقولی برای ارضای غریزه سرکش جنسی برای جوانانی که تا مدت‏ها قادر بر ازدواج نیستند وجود داشته باشد. گرچه آحادی از جوانان ممکن است به درجه‏ای از تقوا رسیده باشند که در سخت ترین شرایط نیز خود را حفظ نمایند ولی اکثرا در چنین وضعیتی نیستند. بنابراین متعه با حفظ شرایط خود آن می تواند راه مناسبی برای ارضای سالم این غریزه تلقی شود. امیدواریم با برنامه‏ریزی هایی که برای جوانان در کشور صورت میگیرد موانع روانی و اجتماعی این مساله از سر راه آنها برداشته شده و آنان بتوانند به صورت مشروع غریزه خود را ارضا نمایند.لازم به ذکر است ازدواج موقت، دارای شرایط زیر است:
1
ـ ازدواج موقت، مانند ازدواج دائم نیاز به خواندن عقد و الفاظ مخصوصه دارد و با صرف رضایت قلبی درست نمیشود.
2
ـ تنها فرق عمده در ازدواج موقت با دائم، این است که در عقد موقت باید مدت ذکر شود که آیا مثلاً یک ساعت است یا ده سال.
3
ـ مقدار مهریه هم باید در عقد موقت مشخص شود و هنگام خواندن عقد ذکر گردد.
4
ـ زنی که عقد موقت میشود بلافاصله بعد از عقد مالک تمام مهریه میشود و میتواند از شوهر مطالبه کند. البته در صورتی که زن حاضر به تمکین برای نزدیکی باشد.
5
ـ اگر دختر بکری بخواهد صیغه شود، باید با اذن پدر یا جدّ پدری باشد؛ کما این که در ازدواج دائم نیز این طور است.
6
ـ در عقد ازدواج موقت بعد از تمام شدن مدت، زن باید از مرد جدا شود و عده نگه دارد، مگر این که عقد دوباره تجدید شود. و اگر قبل از تمام شدن مدت، مرد بقیه آن را ببخشد، ازدواج موقت تمام میشود (در صورتی که زندیکی واقع شده تمام مهر را باید بدهد و اگر نزدیکی نکرده نصف مهر را بدهد). اما در عقد ازدواج دائم فقط با طلاق یا عقد منفسخ میشود.
7-
اگر خود زن و مرد بخواهند صیغه عقد غیر دائم را بخوانند بعد از آن که مدت و مهر را معین کردند (و اگر دختر بکر است حتما پدر یا جد پدری دختر اذن داده باشند) چنانچه زن بگوید «زوجتک نفسی فی المده المعلوم علی المهر المعلوم» و بعد بلافاصله مرد بگوید «قبلت» عقد صحیح است (برای آگاهی بیشتر ر.ک: توضیح المسائل).

23 - آیا خواستگار از نظر شرعی , برای ازدواج باید تمام مشکلات روحی و جسمی خود را به همسرآیندهء خود بگوید؟

گفتن و مطرح کردن مشکلات روحی و جسمی لزومی ندارد و بعضی از مشکلات با ازدواج حل می شود, ولی اگر از شما سؤال کردند این عیب ها را دارید؟ نباید کتمان کنید, چرا که بعداً می فهمد و بدبین می شود, ولی اگر صادقانه گفته شود, غالباً به توافق می رسند و فداکاری می کنند. به عقیدهء ما اگر هم سؤال نکند,بهتر است بگوید: از نظر جسمی این عیوب را دارم و روحاً وسواس و بدبین و یا عصبی می باشم .

24 - چرا برای اقدام به ازدواج از سوی دختران راه حلی ارائه نشده است ؟ این مشکل مرا از زندگی ناامید کرده است .

خواهر گرامی! شما این تفکر را از خود برانید و کاملا با تکیه بر فضل خداوند به آینده و زندگی مناسب امیدوار باشید. از دعا به درگاه خداوند غافل نشوید ولی برای او تعیین تکلیف ننمایید بلکه خود را به او واگذار نمایید و خالصانه از او بخواهید که صلاح شما را پیش آورد.شاید این مسأله آزمایش و امتحان الهی است - آزمایش صبر و بردباری و شکیبایی - تا ببیند بنده‏اش چقدر به مولا و معبودش اعتماد دارد و چقدر در خوشیها و ناخوشیهای زندگی به خدا توکل میکند.دوست عزیز! آیا فکر میکنید خداوند خیرخواه بندگانش نیست؟ قادر نیست صلاح بندگانش را در نظر بگیرید؟ با بندگانش ارتباط ندارد و آنها را در زندگی تنها میگذارد و...؟ خیر؛ اگر چنین فکری داشته باشید، باید بگوییم که خداوند مهربان و رحمان و رحیم را نشناخته‏اید وباید در بُعد شناختی، تجدید نظر اساسی بکنید. صد البته که ما نسبت به شما چنین فکری نمیکنیم؛ لذا از شما میخواهیم که آن تفکر و دید منفی را از خود دور کنید و با دید مثبت به زندگی نگاه کنید و بگویید که «ان‏شاءالله در این مسائل خیری است و من هم تمام امور زندگیام را بهخداوند واگذار میکنم چون او خیر و صلاح بندگانش را بهتر از من میداند». در این زمینه خداوند در آیه 216 سوره بقره میفرماید: ... وعسی ان تکرهوا شیئا و هو خیرلکم و عسی ان تحبوا شیئا وهو شرلکم والله یعلم و انتم لاتعلمون ... چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آن که خیر شما در آن است و یا چیزی رادوست داشته باشید، حال آن که شر شما در آن است و خدا میداند و شما نمیدانید{M. همه اینها به خاطر جهل و محدودیت‏هایی است که در انسان وجود دارد.آخرین سفارش ما به شما - به عنوان خانمی که به تحصیل مشغول است - این است که مثبت‏نگری و دید مثبت به زندگی را هرگز از خود دور نسازید و هیچ‏وقت در زندگی دچار یأس و ناامیدی نشوید؛ زیرا یأس از رحمت الهی، خود گناهی نابخشودنی است. پیوسته بهرحمت او امیدوار باشید و به او توکل کنید که بهترین تکیه‏گاه است.در خاتمه، توجه شما را به چند نکته جلب مینماییم:
1-
به دلیل مشکلات اقتصادی و شغلی پسران و دیگر مسائل فرهنگی و اجتماعی، سن ازدواج افراد مجرد به تأخیر افتاده است و چنان کهروزنامه‏ها هم مینویسند، سن ازدواج در ایران به طور کلی بالاست؛ لذا ازدواج شما زیاد دیر نشده است و نگران این مسأله نباشید.
2-
مناسب است به بعضی مراکز و کانون‏های ازدواج دانشگاه - که مورد اعتماد قطعی شما و افراد باتجربه‏ی دیگر باشد - مراجعه نمایید و آمادگی و شرایط خود را بیان کنید تا ان‏شاءالله از این طریق مسأله به خیر و خوشی حل شود (به بعضی از این مؤسسات در پایین اشاره میشود).
3-
شایسته است پیشنهاد ازدواج را به نحو پسندیده‏ای ارائه نمائید مثلاً به واسطه میتوان پسری را متوجه نمود که این دختر آمادگی دارد که از اوخواستگاری شود. درباره حضرت خدیجه(س) نقل شده است که به واسطه پیامبر(ص) را آگاهانید که آمادگی ازدواج با آن حضرت را دارد.در این زمینه میتوانید با مؤسسات دیگری نامه‏نگاری کنید و آمادگی و شرایط خود را برای ازدواج اعلان نمایید، از آن جمله: قم - مؤسسه خیریه فاطمیه(س) - ص پ 3876{J

25 - با توجه به پیشرفت تحصیلی و محاسن دیگر به علت نقص در یکی از اعضای بدنم کسی به خواستگاریم نمی آید. آیا این انصاف است که در این دنیا تنها باشم؟

برای راهنمائی شما خانم محترم و گرامی ناگزیر از بیان نکاتی چند هستیم.نکته اول: هر کس در این دنیا امکانات بیشتری دارد مسؤولیت بیشتری هم متوجه اوست. اگر کسی اندامی زیبا و یا استعداد خوب دارد، در قبال آن مسؤولیت بیشتری هم دارد. علاوه بر آن خطرات فزون‏تری نیز او را تهدید میکند.کسی که در قله کوه است، اگر پرتاپ شود بیشتر آسیب میبیند تا کسی که چند متری از کوه بالا رفته است. بنابراین تکلیف و مسؤولیت هر فرد به میزان عقل و دیگر امکانات خدادای او بستگی دارد. ما در مقام مقایسه دچار قضاوت‏هایی میشویم که اصولی و حساب شده نیستند. برای مثال هندوانه‏ای که سی کیلو وزن دارد و هندوانه‏ای یک کیلو، آیا به هندوانه یک کیلویی ظلم شده است؟! آن هنداونه در شرایطی قرار داشته که بیش از یک کیلو امکان رشد نداشته، ولی هنداونه دیگر در شرایط مناسب‏تری قرار داشته و رشد بیشتری کرده است. هیچ تبعیض و بیعدالتی هم صورت نگرفته است. هندوانه یک کیلویی کمال خودش را داراست. خواهید گفت، چرا خداوند شرایط رشد را متفاوت قرار داده است؟ آیا بهتر نبود در تمامی زمین و تمامی نقاط هندوانه‏ها یک شکل و اندازه و رنگ میشدند ؟! روشن است که در این صورت باید ما جهانی را فرض کنیم که همه چیز آن یکنواخت و یک سطح است و هیچ حرکتی هم در آن مشاهده نمیشود؛ زیرا همه چیز در رتبه اعلای خود قرار دارند. این جهان، جهان ماده و طبیعت و حرکت است و لازمه چنین وضعیتی اختلاف مراتب و درجات است.نکته دوم: آدمی زنده به عقاید و مرام و باورهای خویش است و براستای آنچه باور دارد عمل می کند. اگر باور بر عدل الهی آنگونه که گفته شد در کمون وجود و عمق جان ما رسوخ کرده باشد هرگز نه برخورداری از نعمت های الهی و یا آنچه نعمت می پنداریم می تواند موجب طغیان گردد و نه محرومیت از آنچه نعمت می شماریم می تواند مارا انزوا طلبی و فسردگی بکشاند چه می دانیم که آدمی جهت رسیدن به اهداف دنیوی و بهرمندی بدنیا نیامده است. هدف از خلقت او بندگی است و این بندگی چه در موقعیت عالی اجتماعی باشد چه در پائین ترین و چه در برجسته ترین پایگاه اقتصادی باشد و چه در سافلنرین درجه باید انجام بگیرد. چه همانگونه که بیان شده است هیچ یک از این برخورداریها و محرومیت نشان برتری و پائین ترین نیست و در شخصی به آنچه دارد آزموده می شود. لذا اگر این اندیشه بر وجود او حاکمیت پیدا کند و با این ذهنیت زندگی نماید و به تعبیر دیگر باورهای اسلامی بر حیات او دامن گسترده داشته باشد هرگز نباید نشاط خود را از کف دهد و سر بر زانوی غم گذارد چون می داند که هر شخصی بی تردید از برخی نعمت ها محروم است و اینگونه نیست همگان از تمام نعمت ها و در عالیترین مرتبه ی آن برخوردار باشند. شاید شنیده باشید که سقراط فیلسوف یعنی آنکه به اندیشه خود دهها قرن جهان اندیشه را منور ساخته است زشت ترین انسان در زمان خود و حتی بنابر عقیده برخی زشت ترین فیلسوف و اندیشمندی است که جهان تاکنون به خود دیده است . اگر انزوا طلبی و از کف دادن نشاط و فعالیت چاره کار بود او هرگز به این همه یافته عقلی دست پیدا نمی کرد و جهان را اینگونه مدهوش نمی نمود به راستی اگر حتی عدالت را نپذیریم چاره کار چیست آیا با غمزدگی زیبا می شوم و نقص مرتفع می گردد و اگر چاره کار این بود آن اندیشمند همیشه زنده تاریخ تعقل بشری می بایست چنین می کرد که نکرده است.بعد از بیان دو نکته فوق برمی گردیم به درد دلهای شما. باور کنید بر خلاف این که ما هرگز شما را ندیده ایم و نمی شناسیم اما وقتی نامه پر از درد شما را می خوانیم با همه وجود احساس همدردی با شما و تألم و تأثر می کردیم و از طرفی نیز به همت بلند و پشتکار تحسین بر انگیز شما غبطه می خوردیم و شگفت زده تلاش توأم با موفقیت شما را می ستودیم. مطمئن باشید اگر شما با امیدواری به راه خود ادامه دهید و توکل به خداوند را سر لوحه زندگی خود قرار دهید باز هم قله های مرتفع تری را در زندگی فتح خواهید کرد و به موفقیت های بیشتری دست خواهید یافت. ما بعنوان مشاوری دلسوز و راهنمائی همدرد با شما باز هم نکاتی را به شما خواهر محترم و ساعی پیشنهاد می کنیم امیدواریم از دردهای شما بکاهد و روزنه امیدی در دل شما ایجاد کند و شما با نشاط به زندگی سراسر موفقیت آمیز خود ادامه دهید. نکته اول این که شما در این مشکلی که دارید تنها نیستید یعنی بسیاری از دردهائی که مانند بیکاری و عدم موفقیت در دستیابی به کار مناسب، دردهای فراگیر جامعه ماست و افراد بسیار زیادی با مدارک بالای تحصیلی در حد کارشناسی ارشد و حتی دکتری اما فاقد کار مناسب یا کاملا بیکار هستند امیدواریم این مشکل فراگیر با تمهیدات صحیح دولتمردان و دلسوزان جامعه هرچه زودتر حل شود. البته ناگفته نماند که مشکل بیکاری فقط دامنگیر کشور ما نیست. بسیاری از کشور های جهان از این مشکل رنج می برند. نکته دوم اینکه ما قبول داریم ازدواج در این سنین حق طبیعی هر جوانی است و شما نیز از این قاعده مستثنی نیستید، مسئله ازدواج گرچه یکی از مهمترین مسائل زندگی انسان است اما تنها راه سعادت انسان نیست. چه بسا انسانهائی که تا پایان عمر نتوانسته اند یا نخواسته اند ازدواج کنند اما راههای سعادت آفرین دیگری را انتخاب کرده اند تا به مقامات بالای علمی و معنوی رسیده و هیچگاه از رشد و کمال باز نایستاده زبان به ناشکری و ناسپاسی نگشوده اند. شاید شرح حال آخوند کاشی آن عالم فرزانه را مطالعه کرده باشید. اگر مطالعه نکرده اید به کتاب سیمای فرزانگان مراجعه کنید. این مرد بزرگ تا پایان عمر ازدواج نکرد، اما رشد معنوی و تکاملی علمی و عملی او زبان زد عام و خاص شد. بنابراین تأخیر در ازدواج یا عدم ازدواج مساوی با بدبختی نیست.نکته سوم: زندگی انسان همواره دارای فراز و نشیب های فراوانی است و ما از این قاعده مستثنی نیستیم. همه افراد همه امکانات را ندارند. اوحدی از مردم هستند که شاید بتوان گفت از بیشتر امکانات معنوی و مادی برخوردارند اما اکثریت مردم به طور نسبی از امکانات مادی و معنوی برخوردارند آنچه مهم است عقل سلیم حکم می کند انسان از همان امکاناتی که دارد باید حداکثر استفاده را ببرد همچنانکه شما در بخشی از زندگی خود چنین کرده اید و موفقیت هایی نیز بدست آورده اید. بزرگان دین ما فرموده اند برای اینکه راحت تر زندگی کنید در امور مادی به زیر دست خود نگاه کنید و در مسائل معنوی همیشه به افراد موفق تر نگاه کنید. به هر حال هر کسی در زندگی مشکلی دارد. مهم این است که انسان از امکانات موجود بهتر استفاده را ببرد و نسبت به کاستی ها دائما گله مند و اهل شکوه و شکایت نباشد چه اینکه این روحیه نه تنها همه روزنه های امید را به روی انسان می بندد بلکه یک حالت منفی باقی و نگرش منفی را در انسان تقویت می کند که همه عالم و حتی زندگی خودش را نیز سیاه می بیند طبیعی است که سرانجام چنین حالتی جز افسردگی، پوچی و نهایتا طلب مرگ کردن یا حتی اقدام به کاری که منجر به مرگ شود در پی نخواهد داشت. بنابراین انسان باید در پله ای که قرار می گیرد اولا جنبه های مثبت زندگی و موفقیت ها را نگاه کند و از جنبه های منفی زندگی خود و جامعه کابوس نسازد. به عبارت دیگر همواره نباید نیمه خالی لیوان را نگاه کرد بلکه باید به نیمه پر هم توجه داشت و از آن بهترین استفاده را نمود زندگی شما مملو از جنبه های مثبت است گرچه توأم با مرارتها و سختی ها نیز هست، شما به این جنبه های مثبت بیشتر توجه کنید جامعه نیز این چنین است یعنی بر خلاف اینکه بی عدالتی، بی انصافی و ... وجود دارد اما جنبه های بسیار مثبتی نیز در جامعهه و در انسان ها وجود دارد که نباید مورد غفلت واقع شود.در پایان ضمن همدردی مجدد با شما خواهر گرامی شما را توصیه به صبر، پشتکار، تقویت ایمان، مثبت نگری، اجتناب از منفی نگری، توکل به خداوند متعال و امید به رحمت خداوند در دنیا و آخرت می نمائیم و امیدواریم شاهد موفقیت های بیشتری در شما باشیم. «و استعینوا بالصبر و الصلوه ان الله مع الصابرین» سعی کنید حضرت زهرا سلام الله علیها که بر خلاف اینکه دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و همسر علی علیه السلام و مادر ائمه معصومین علیهم السلام بود و در عین شاهد نامردمی ترین خیانت ها و ظلم نسبت به خود و همسرش و خانواده اش بود الگوی خود قرار داده، همو که علیرغم همه این نامردمی ها باز هم به مردم دعا می کرد و در جواب فرزندش حسن که فرمود چرا مادر به خودت دعا نمی کنی و همواره به مردم دعا می کنی، فرمود: «الجار ثم الدار، اول همسایه ها و سپس خودمان» را الگوی زندگی خود قرار داده و با او زندگی کنید تا سعادت واقعی را در آغوش گیرید، انشاء الله

26 - برای اظهار علاقه نسبت به کسی به نیت ازدواج در صورتی که خجالتی است و نمی تواند این میل باطنی خود را آشکار کند باید از کجا شروع کرد.(حتی با پدر و مادر نیز رویش باز نیست.)

علاقه به جنس مخالف و تمایل نسبت به او بویژه در دوران جوانی امری طبیعی است اما اظهار این علاقه کجا و در چه زمانی و چگونه باید باشد؟ ابراز علاقه به فردی که هنوز خواستگاری انجام نگرفته و صیغه محرمیت نیز خوانده نشده اگر در این حد باشد که صرفا می خواهد به طرف مقابل بفهماند من تمایل دارم با شما ازدواج کنم و شما را بعنوان همسر آینده خود انتخاب کنم بدو صورت امکان پذیر است مستقیم و غیر مستقیم. مستقیم می تواند به صورت شفاهی یا از طریق نامه یا تلفن انجام بگیرد و غیر مستقیم از طریق واسطه ای مورد اطمینان که این صورت در واقع همان خواستگاری است البته بصورت مستقیم نیز اگر اظهار علاقه کند می تواند خواستگاری باشد. بنظر می رسد اگر این علاقه و تمایل به جنس مخالف برای ازدواج به صورت غیر مستقیم باشد بهتر است زیرا در ارتباط مستقیم ممکن است مشکلاتی را ایجاد کند و به هر دو طرف آسیب وارد کند یکی از این آسیب ها اینست که در ارتباط مستقیم ممکن است شهوت جنسی شعله ور شود و قبل از اینکه تحقیقات و کارهای مقدماتی انجام گیرد رابطه دوستی نامشروع برقرار شود و این ارتباط در حالیکه هنوز خانواده ها مطلع نیستند کار صحیحی نیست و ممکن است به آبروی هر دو خانواده لطمه وارد کند علاوه بر این بر اثر شدت پیدا کردن تمایلات جنسی قدرت انتخاب را از هر دو طرف سلب نماید و نتیجه چنین ازدواجهایی اطمینان بخش نیست و چه بسا بعد از فروکش نمودن تمایلات جنسی و ارضا موقت آن دختر و پسر احساس کنند که ایندو نفر از نظر اخلاقی و فکری و همچنین از لحاظ خانوادگی ، سطح فرهنگ با یکدیگر سنخیتی ندارند و اینجاست که آغاز اختلافات ، ناسازگاریها و نهایتا منتهی به طلاق و جدایی می شود بنابراین برای اینکه از اینگونه مشکلات پیشگیری شود بهتر است این اظهار علاقه بصورت غیر مستقیم و در قالب خواستگاری رسمی انجام گیرد . اما خواستگار چگونه انجام شود بهتر است؟ اگر از اینکه مستقیما آنرا با والدین خود در میان گذارید حیا می کنید و خجالت می کشید می توانید در صورت داشتن برادر یا خواهر بزرگ تر مسئله را با آنها در میان گذارید تا از طریق آنها با والدین تان مطرح شود اگر برادر یا خواهر بزرگ تر ندارید می توانید از طریق اقوام یا دوستان نزدیک و در عین حال قابل اعتماد و مجرب مسئله را مطرح کنید تا به والدین شما بگویند آنگاه از طریق والدین به خواستگاری فردی که مورد علاقه شما ست بروند و به صورت رسمی خواستگاری کنند انتخاب این مسیر برای ابراز علاقه نسبت به فرد مورد مورد نظر راه بسیار مطمئن بی آسیب ، آبرومندانه و معقولانه است و مشکل کمرویی و خجالت شما را نیز حل می کند بعد از اینکه خواستگاری انجام گرفت و مقدمات اولیه فراهم شد آنگاه می توانید با آرامش بیشتری با ایشان جلسه خصوصی البته با نظارت خانواده ها داشته باشید و از نزدیک هم این تمایل و علاقه درونی را ابراز کنید و هم با نقطه نظرات یکدیگر نسبت به امر ازدواج و زندگی آینده آشنا شوید. معمولا ارتباطات مستقیمی که بین دختر و پسرها برقرار می شود صرفا بر اساس علاقه و تمایلات جنسی است و هر چه این ارتباط نزدیکتر شود شهوت آنها شعله ورتر می گردد و در نتیجه نمی توانند به همه جوانب مسئله خوب فکر کنند و معیارهای یک انتخاب صحیح را لحاظ کنند و هر دو خسارت می بینند و بیشتر خواستگارهایی کوچه و خیابانی با در پارک و دانشگاه بعد از مدتی کوتاه دوباره در همان کوچه و خیابان و پارک به جدایی منتهی می شود.

27 - زوج‏های جوان قبل از مراسم عقد و عروسی باید درباره چه گفت و گو کنند؟ چه پرسش هایی را مناسب‏تر میبینید؟

موضوعات قابل طرح در گفت و گوی قبل از مراسم عقد مختلف است؛ زیرا افراد عقیده‏ها، آرمان‏ها، هدف‏ها و خواسته‏های گوناگون دارند. البته بعضی از مسائل و موضوعات عمومی است و ضرورت دارد جوانان قبل از ازدواج برای آگاهی یافتن از ویژگیهای جسمانی، روانی، اخلاقی یکدیگر مطرح کنند و درباره آن‏ها به گفت و گو بنشینند. ناگفته پیداست، این گونه جلسات حتماً باید تحت اشراف خانواده‏های دو طرف صورت گیرد؛ زیرا مذاکره مستقیم و بدون اطلاع خانواده دختر و پسر مطلوب عرف و در اکثر موارد مورد پسند شرع و عقل نیست و به جای این که زوج جوان را به حقیقت برساند، مایه انحراف و مشکلات دیگر میشود. در این جلسات میتوان درباره مسائل زیر گفت و گو کرد:
1.
خط مشی کلی زندگی آینده‏ مراد تبیین مبنای زندگی آینده است؛ برای مثال جوان متدین میخواهد زندگی اش بر اساس قوانین اسلام بنا شود. در این جا باید از میزان پای بندی افراد به ارزش‏های دینی و اخلاقی سؤال شود.
2.
اهداف زندگی یعنی هدف هایی که هر کدام قصد دارند در زندگی آینده شان دنبال کنند؛ هدف‏ها و آرمان‏های علمی و تحصیلی، اجتماعی، شغلی و...؛ برای مثال تا چه اندازه به ادامه تحصیل علاقه‏مند است و مشکلات تحصیل را تحمل میکند. شغل مناسب و مورد علاقه‏اش چیست؟ جایگاه اجتماعی را دارای چه اهمیتی میداند؟ از نظر اقتصادی و مالی به چه سطحی میاندیشد و حداقل و حداکثر چقدر است؟
3.
چگونگی رابطه با خانواده و بستگان برای مثال به چه اندازه به رفت و آمد با اقوام و خویشان و نیز دوستان اهمیت میدهید و بر آن اصرار میورزید؟ به آداب و رسوم فرهنگی و اجتماعی رفتار با بستگان چقدر پایبندید؟
4.
خواست‏ها و انتظارهای دو طرف از یکدیگر
5.
شیوه تربیت فرزندان مسؤولیت تربیت با چه کسی است و چگونه باید آن را آموخت؟
6.
نقص‏های جسمانی و بیماریهای مزمن احتمالی یکدیگر در این جلسات باید به نکات زیر توجه شود تا به شکل مناسب انجام گیرد و دو طرف به هدف خود دست یابند.
1.
گفت و گو باید خونسردانه و با آمادگی قبلی و در فضایی آرام و بدون خوف و فشار از طرف دیگران صورت گیرد.
2.
گفت و گو پس از انجام خواستگاری رسمی از طرف خانوادها و تحقیق و آگاهی از بعضی شرایط که در مرحله تفحص به دست میآید، انجام گیرد نه در ابتدای آشنایی؛ به عبارت دیگر، در واپسین مراحل تحقیق و قبل از مراسم عقد باید گفت و گو تحقق یابد.
3.
برای موفقیت بیش‏تر، دو طرف باید در ابتدای جلسه از یکدیگر بخواهند صادقانه به پرسش‏ها و مسائل مطرح شده پاسخ دهند تا از صفات اخلاقی و خصوصیات یکدیگر آگاهی یابند.

28 - فردی که به جنس مخالف علاقه مند می شود چگونه می تواند این علاقه را به فرد مقابل بفهماند؟

معمولاً این علاقه‏ها برآیند غریزه جنسی است و قبل از هر چیز انسان باید موضع عملی خود را در این باره مشخص سازد؛ یعنی، اگر فرد مورد علاقه را پس از بررسیها و مشورت‏های لازم صالح برای تشکیل خانواده تشخیص داد و خواستار ازدواج با او شد، بنابراین بهترین راه این است که میل و تصمیم خود را از طریق واسطه‏هایی به طرف مقابل اعلام کند و نظر او را جویا شود. ولی اگر چنین تصمیمی ندارد هیچ دلیلی برای ابراز این علاقه وجودندارد، بلکه باید نسبت به آن بیاعتنایی ورزد تا به تدریج ذهن و قلبش از آن فارغ شود. در غیر این صورت چه بسا خدای نخواسته در دام‏های خطرناک ابلیسی که در کمین شخص قرار دارد خواهد افتاد.

29 - با توجه به اینکه دختر باحجابی هستم ولی به خاطر اینکه در خانواده ما اختلافاتی وجود دارد, خواستگار ندارم * چه کار کنم ؟

مسائل مربوط به ازدواج از همسریابی گرفته تا مراسم آن و بالاخره زندگی مشترک و حوادث پس از آن، در روزگار ما به دلیل اختلاط فرهنگی و بر هم خوردن معیارهای گذشته و ده‏ها عامل دیگر، دستخوش تغییرات و نابسامانیهای فراوانی شده است و به قاطعیت میتوان گفت: این موضوعات در حال حاضر از مهم‏ترین گرفتاریهای فرهنگی جامعه ما محسوب میشود. متأسفانه تفوق ارزش‏های مادی و نادیده گرفته شدن شخصیت انسانی وارزش‏های حقیقی نیز مزید بر علت شده است. ولی خواهر عزیز! در عین این نابسامانیهای فرهنگی، گروه کثیری در جامعه ما وجود دارند که چشم آنها به ظاهر نیست و خودنماییها، آنان را مجذوب نمیکند؛ بلکه متنفّر میسازد.البته برخی با دیدن حرکات و خودنماییها مجذوب میشوند؛ ولی همه این چنین نبوده و دختران محجوب و متقی نیز کمتر از دیگران مورد نظر نیستند. خداوند نیز وعده داده است: کسی که تقوا پیشه سازد، ما برای خروج او از بن‏بست‏ها و دشواریها راهی قرار میدهیم{M، (طلاق، آیه 3). بنابراین مسلم بدانید که با حفظ تقوا و مراعات حدود الهی راه سعادت به روی شما باز خواهد شد.تردیدی نیست که شما مشکلات و سختیهای فراوانی را تحمل کرده و با آن دست به گریبان بوده‏اید. بیمحبتیها، رنج اطرافیان و... همه از مواردی است که فشار روانی مضاعفی را بر شما وارد کرده است. ولی در عین حال وضعیت شما در مقایسه با افراد بسیاری نسبتا روشن‏تر و بهتر است. نمونه‏های فراوانی وجود دارد (انبوه نامه‏های ما شاهد آن است) که در وضعیتی صدها بار اسفبارتر و دردناک‏تر زندگی میکنند. آن فرزند سر راهی که هیچ اثر ونشانی از کسان خود نمییابد و آرزو دارد که کاش قبری از مادر و یا پدرش به دست میآورد و به همین قانع است. یا دختری که پدر و مادرش معتادند و خود نیز در دام... نمونه‏های رنج و سختی فراوان است که سخن گفتن از آن عمر نوح میخواهد و مثنوی هفتاد من. شما بحمدالله دارای خانواده هستید گرچه... شما در رشته‏ای مناسب مشغول به تحصیل هستید . بسیاری از جوانان هستند که حسرت موقعیت شما را در تحصیل دارند. از اینها که بگذریم درستاست که سختیهای شما جانکاه بوده و هست ولی میدانید که سختیها خود سکوی ترقی و رشد و کمال انسانی است؛ مگر نه این است که اکثریت قریب به اتفاق شخصیت‏های بزرگ علمی، هنری، اجتماعی، سیاسی و... از کوره سختیها بیرون آمده‏اند. کسانی که با سختیها دست و پنجه نرم نکرده و هیچ گاه طعم نداری و محرومیت را نچشیده‏اند احساسات متعالی را نیز کمتر در وجود خود مییابند، آنها کجا میتوانند احساس شما و امثال شما را در موردمحرومیت جهل و... داشته باشند. میدانید که مرتاضان چه رنج‏ها بر خود هموار میکنند تا بتوانند به قدرت روح دسترسی پیدا کنند. شما سختیها را پشت سر گذاشته‏اید، از آن نیرو بگیرید نه اینکه آنها را در راه تخریب شخصیت خود به کار گیرید. آیا شما که این همه بار گران را پشت سر گذاشته‏اید حقیر و کوچک هستید یا آنانی که اگر کمترین دشواری ببینند فریادشان به آسمان بلند میشود. قدر خود را بدان که نمونه‏ای از صبر، استقامت و احساس‏های متعالیهستی و این ویژگیها آسان و ارزان به دست نیامده است. آینده‏ای را برای خود ترسیم کن که با موقعیت مناسب شغلی بتوانی دست افتادگان را بگیری و به خانواده خود رسیدگی کنی و مرهمی بر زخم‏ها و دردهای آنان باشی. اهدافی بلند، زندگانی آبرومند، شخصیتی ممتاز و به تمام معنا انسان و دلسوز، همسری مناسب و مهربان و ... اینها را در نظر بگیر وبا توکل بر خداوند عزم خود را برای رسیدن به آن جزم کن که بدون کمترین تردید به آنها خواهی رسید.واقعیت خود را بشناس و به آن ایمان داشته باش و خود را دست‏کم نگیر. استقامت کن. نیرویت را به جای تلف کردن برای گذشته در اهداف آتیه خویش متمرکز کن. از گذشته فقط درس‏های آن را به یاد داشته باش. برخیز، بکوش، دگرگون شو، دگرگون کن، بشتاب، همت کن و شکر خداوند مهربان بگذار که تو را از گردنه‏های بلند حوادث سالم عبور داد و هم از او مدد بجوی که همواره یاور و پشتیبانت خواهد بود.آری واقعیت آن است که گذشته‏ها گذشته است و آینده نیز نیامده و ما در این میان سرگردانیم ولی به فرموده مولا علی(ع): «ما فات مضی و ما سیاتیک فاین قم فاغتنم الفرصه بین العدمین ؛ گذشته‏ها گذشت و آینده‏ها هنوز نرسیده‏اند، بپاخیز و فرصت را در بین این دو نیستی غنیمت شمار».درست است که شما در شرایطی ناگوار و ناپسند قرار داشته‏اید، از محیط تربیتی و خانواده گرفته تا محیط اجتماعی و تحصیلی ولی آیا اینحس عدالت خواهی و روح مبارزه با فساد شما از ثمرات همین برخوردها و محیط شما نبوده است. آیا صداقت شما که نشانه سلامت شما و نفرت از دورویی و دغل پیشگی است از ثمرات شرایط زندگی شما نبوده است. اساسا حاصل زندگی همان ارزش‏هایی است که فرد بدان پایبند میشود و برای آن میکوشد: «ان الحیوه عقیده و جهاد ؛ زندگی آرمان و مبارزه در راه آرمان‏هاست». پس چرا درمانده باشید؟ درماندگی و احساسضعف را از خود دور کنید، با تمام توان به صحنه زندگی وارد شوید، درس بخوانید، پیش بروید، استعدادهای خود را بشناسید و آن را به فعلیت برسانید. مردان بزرگ تاریخ در عرصه‏های مختلف هنر، ادبیات، سیاست و ... همه از دامان سختیها و شرایط دشوار بیرون آمده‏اند. هنر آن نیست که گلی در گلخانه گرم و مرطوب پرورش یابد. هنر آن است که در بین صخره‏های سرسخت و طوفان و سرما نهالی سر بیرون بیاورد و گلی دلنواز را بر دامان خود نشاند. مردانبزرگ از شرایط دشوار خسته و مأیوس نمیشوند. به قول بزرگ‏مهر: باید لب فرو بست و بازو گشود. این دیدگاه کلی ما در مورد طرز تفکر شماست. برخی مشکلاتی که مطرح کرده‏اید، به طور طبیعی در زندگی افراد، پیش میآید، منتها برای هر کس به رنگ و کیفیت خاصی. آنچه مایه امیدواری است این که، این مسائل گذراست و به تدریج حل میشود. به هر حال شما ازدواج خواهید کرد و زندگی مستقلی تشکیل خواهید داد. بنابراین، احترام دیگران را داشته باشید و با آنها مدارا کنید. رعایت این اصل، باعث آرامش بیشتری در زندگی شما خواهد شد. و بالاخره بگذار که بازبان حافظ شیرازی حرف را به آخر برسانیم.یوسف گم‏گشته باز آید به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نیی از سر غیب باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
ضمنا در موقع اندوه ذکر لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین را تکرار کن.درباره تحصیل به هیچ وجه در ادامه تحصیل خود درنگ نکنید و محکم و مطمئن به راه خود ادامه دهید. درباره ازدواج نیز ان‏شاءاللّه‏ خواستگار خوبی خواهد آمد و شما بدون جهت خواستگاران را رد نکنید.

پاسخ به سئوالات احکام

1 - آیا محتلم شدن جوان پانزده ساله در خواب , نشانهء بلوغ است , سن تکلیف پانزده سالگی است یا ابتدای شانزده سالگی ؟

نشانهء بلوغ مرد چند چیز است ; از جمله : تمام شدن پانزده سال مرد و ورود به شانزده سالگی ,چنان که اتمام نُه سال و پاگذاشتن به ده سالگی نشانهء بلوغ دختر است . نشانهء دیگر, احتلام ; یعنی جنب شدن در خواب است , اگر چه قبل از پانزده سالگی باشد. در این صورت عبادات و تکالیف شرعی واجب می گردد.

2 - آیا در تکالیف الهی توانایی انسان لحاظ شده است؟

کاری که انسان قادر به انجام آن نباشد، هرگز مورد تعلق تکلیف واقع نمی شود. توانایی انسان محدود است و تکالیف در محدودة‌توانایی ها صورت می گیرد. قرآن مجید می فرماید: "لا یکلف الله نفساً إلاّ وسعها؛ خداوند هیچ کس را جز به اندازة توانایی اش تکلیف نکرده است". از این رو برای تکلیف شرایطی در نظر گرفته شده مانند بلوغ، عقل، اختیار و قدرت بر انجام کار.این شرایط عام است و در همة واجبات باید مکلف این شرایط را داشته باشد، مثلاً یکی از شرایط وجوب روزه، قدرت و توانایی است. کسی که نمی تواند روزه بگیرد، تکلیف از او ساقط است یا کسی که نمی تواند جهاد کند، جهاد بر او واجب نیست. علاوه بر حکم شرع، عقل نیز به لزوم این شرط حکم می کند و تکلیف مالایطاق (خارج از قدرت) را جایز نمی داند.
1 -
بقره (2) ایه 276.

3 - حدّ یا حدود روزه خواری حرام چیست‌؟ این امر به استناد کدام آیه یا حدیث است‌؟

1. در بخش‌هایی از صریح‌ترین و مشهورترین آیه شریفه دربارة روزه می‌خوانیم‌: "یـَاَیُّهَا الَّذین‌َ ءامَنوا کُتِب‌َ عَلَیکُم‌ُ الصّیام‌ُ... فَمَن کان‌َ مِنکُم مَریضـًا اَو عَلی‌َ سَفَرٍ فَعِدَّة‌ٌ مِن‌اَیّام‌ٍ اُخَرَ وعَلَی الَّذین‌َ یُطیقونَه‌ُ فِد یَة‌ٌ طَعام‌ُ مِسکین‌ٍ فَمَن تَطَوَّع‌َ خَیرًا فَهُوَ خَیرٌ لَه‌ُ... فَمَن شَهِدَ مِنکُم‌ُ الشَّهرَ فَلیَصُمه‌ُ; (بقره‌، 183و184) ای کسانی که ایمان آورده‌اید! بر شما روزه نوشته شده‌... و هر کس از شما بیمار یا مسافر باشد، تعدادی از روزهای دیگر را ]روزه بدارد[ و بر کسانی که روزه برای آن‌ها طاقت فرساست ]هم چون بیماران مؤمن‌، پیرمردان و پیرزنان‌[، لازم است کفّاره بدهند; یعنی مسکینی را اطعام کنند و چنان چه از روی اطاعت و فرمان‌بری خالصانه از خدا روزه بگیرید بهتر است از این که این اقدام از روی اکراه باشد... پس آن کس از شما که در ماه رمضان در حَضَر باشد، روزه بدارد...".
2.
با چنین تصریحی از آیه شریفه بر وجوب روزه که در دو قسمت آن آمده است‌: "کُتِب‌َ عَلَیکُم‌ُ الصّیام‌ُ" و "فَمَن شَهِدَ مِنکُم‌ُ الشَّهرَ فَلیَصُمه‌ُ" تردیدی باقی نمی‌ماند که ترک روزه و افطار عمدی آن بدون عذر شرعی در ماه رمضان حرام است‌.
3.
در همین آیة شریفه‌، ناتوانی‌، بیماری و سفر به عنوان عذر شرعی روزه خواری بر شمرده شده است‌، یعنی در موارد فوق‌، تکلیفی به نام روزه بر شخص مسلمان وجود ندارد. از این رو، در غیر از موارد فوق‌، افطار روزه‌، حرام بوده‌، خود یکی از حدود روزه خواری حرام به حساب می‌آید که در آیة شریفه بدان ها تصریح شده است‌.
4.
نکته‌ای که به نظر می‌رسد بیش‌تر در ذهن پرسش‌گر محترم مطرح بوده‌، حکم روزه خواری علنی است‌. بی‌تردید، وقتی صراحت آیة شریفه در وجوب روزه‌، مقتضی آن است که حتی خوردن روزه به طور مخفیانه در منزل شخصی روزه خوار حرام می‌باشد; بدیهی است‌، حرمت خوردن آن به طور علنی و آشکار دو چندان خواهد بود; چرا که این کار، حریم ماه رمضان را در انظار و دیدگاه عموم‌، می‌شکند و البته این ماه و اهمیت روزه را در صحنه علنی جامعه‌، خدشه دار می‌سازد; حتی اگر، آیه و روایتی در این باره نداشته باشیم‌، با مقدماتی که ذکر شده این که روزه خواری علنی‌، در مقایسه با افطار مخفیانه آن‌، جای توبیخ و سرزنش بیش‌تری دارد; امری بدیهی است‌.
5.
در کتاب شریف وسایل الشیعه‌، کتاب "الامر و النهی‌"، باب 41، که نام آن‌، باب تحریم تظاهر به منکرات است‌، روایات تکان دهنده‌ای از امامان‌: در این باره نقل شده است‌. آیا روزه خواری علنی‌، تظاهر به منکر نیست‌؟ و به همین دلیل‌، آیا آن تعابیر مهم در روایات فوق‌، شامل این مورد نمی‌شود؟ در بخشی از یکی از روایات فوق از امام زین‌العابدین‌به دنبال شمارش تفصیلی آثار گناهان‌، آمده است‌: "والذنوب التی تدیل الاعدأ: المجاهرة بالظلم و اعلان الفجور و اباحة المحظور و عصیان الاخیار و الانطیاع للاشرار; از گناهان که سبب غلبه دشمنان می‌شود عبارتند از آشکارا مرتکب ظلم شدن‌، فسق و فجور علنی‌، مباح دانستن امور ممنوعه الهی‌، نافرمانی از نیکان و پیروی از اشرار و بدان‌." حال‌، آیا خوردن علنی روزه‌، مباح دانستن آشکار امور ممنوع الهی نیست که در فرمایش امام بزرگوار از آن به گناهان که سبب غلبه دشمن می‌شود، یاد شده است‌؟

4 - چرا دیه یک فرد ارمنی و یا اقلیّت‏های دیگر نصف دیه مسلمان است؟

طبق قانون جمهوری اسلامی ایران دیه اقلّیّت‏های مذهبی از جمله ارمنیها با دیگران برابر است و تفاوتی وجود ندارد. در فقه این مسئله مورد اختلاف است.

5 - مادرم قبل از این که وفات کند در یک برهه دچار اختلاف حواس بود. نماز نمی خواند و به مقدسات دشنام می داد. آیا گناهای به نام ایشان ثبت شده است؟

اگر بیماری اختلاف حواس به حدّی بوده که خوب را از بد تشخیص نمی داده یا در آن حال عقلش سالم نبوده، تکلیفی نداشته و گناهی برای او ثبت نشده است.دشنام به مقدسات اگر از عقیده برخیزد، جای نگرانی است؛ اگر ایشان در موقع سلامت علاقه مند به مقدسات بوده و نماز و روزه را انجام می داده است، بدون شک در حال اختلال حواس هر چه بگوید معتبر نیست و جای نگرانی نمی باشد.

6 - پسری به سن بلوغ رسید. تا آن زمان عکس هایی با زن هایی که به او نامحرم اند،‌ انداخته است و در آلبوم عکس او وجود دارد. آیا وقتی بالغ شد، نمی تواند به عکس هایی که قبل از بلوغ انداخته است، نگاه بکند؟ در مورد دخترانی که در عکس به سنّ بلوغ نرسیده اند، چه حکمی دارد؟

وقتی پسر یا دختری به سنّ بلوغ رسید، باید وظایف بالغ ها را عمل کند. پسر بالغ نمی تواند به عکس زنانی که می شناسد و موی سر و بدن آنان در عکس نمایان است، نگاه کند،[1] امّا نگاه کردن به عکس دخترانی که هنوز به سنّ بلوغ نرسیده اند، بدون قصد لذت اشکالی ندارد.[2]
[1]
توضیح المسائل مراجع، ج 2، مسئلة 2439؛ سید مسعود معصومی، احکام روابطزن و مرد، ص 75، مسئلة 58.
[2]
سید مسعود معصومی، احکام روابط زن و مرد، ص 78، مسئلة 60.

7 - چرا پدر در مقابل قتل فرزند قصاص نمیشود، ولی مادر قصاص میشود؟

در احکام اسلامی به جهت حق ولایت پدر بر پسر از یک طرف، مسئولیت هایی را برای پدر مقرر و معین نموده (مانند سرپرستی و نفقه و برآوردن نیازهای فرزند در زندگی و نقشی که پدر خانواده دارد) از طرف دیگر احکام خاصی را برای پدر قرار داده است که از جمله عدم قصاص و حق برداشت پدر از مال فرزند میباشد.در مورد قصاص، حکم اولیه اسلام بر قصاص میباشد، براساس فلسفه خاصی که در آن وجود دارد. برای رعایت همین فلسفه باید تا جایی که امکان دارد، استثنا نشود اما در مورد پدر به جهت حق ولایت استثنا شده است. اما در مورد قصاص مادر و این که چرا مادر (با عنایت به حقوق و رابطه عاطفی بیشتر وی) از قصاص در مقابل قتل فرزند معاف نشده، میتوان گفت: با توجه به فلسفه قصاص و لزوم پیش‏گیری از وقوع قتل عمد در جامعه، این استثنا فقط در مورد پدر که جایگاه خاصی در مجموعه خانواده و جامعه دارد، پذیرفته شده است، ولی در مورد مادر با توجه به این که قتل عمد فرزند توسط مادر بسیار کمیاب میباشد، استثنا نمودن او از حکم قصاص ضرورتی نداشته است. (در صورت وقوع باید در عمد و اختیار مادر تردید کرد که در این صورت قصاص نخواهد شد، چون اختیار یکی از شرایط قصاص است یا باید او را فاقد هرگونه عاطفه و احساسات مادری دانست که در این صورت نیز قصاص او مانع ندارد.)
پینوشت‏ها:
1 -
قدرت الله خسروشاهی، فلسفه قصاص در اسلام، ص 94.

8 -چرا دیه انسان مقتول در ماه‏های حرام دو برابر میشود. آیا گناه قتل عمد و غیر عمد مانند هم است یا تفاوت دارد؟

در کتاب‏های فقهی و ماده 299 قانون مجازات اسلامی ذکر شده که در ماه‏های حرام، دیه از هر نوع که باشد، یک سوم اضافه میشود، نه این که دوبرابر و به صورت کامل اضافه شود.افزایش مقدار دیه در ماه‏های حرام، موضوعی است که کتابهای فهقی از آن تعبیر به "تغلیظ دیه در ماه‏های حرام" میکنند.عادت عرب در زمان جاهلیت این بود که در ماه‏های حرام، به جهت تقدس و موقعیت خاص این ماه‏ها، دست از جنگ میکشید. در این ماه‏ها افراد و قبایل از جنگ آسوده میشدند و هر کس جان و مالش در امان بود،(1) همچنین حرمت مکه را رعایت میکردند(2)حرمت ماه‏های حرام و حرم مکه، در اسلام مورد تأیید قرار گرفت. در اهمیت آن همین بس که قرآن کریم در آیات متعددی به بحث از آن پرداخته است. در مورد حرمت حرم مکه نیز روایات فراوانی وجود دارد. در بعضی از منابع فقهی، علت تغلیظ حکم دیه در ماه‏های حرام، به سبب شکستن حرمت ماه حرام دانسته شده است، یعنی اگر کسی مرتکب قتل یا... در یکی از ماه‏های حرام میشود، یک دیه به جهت خود شخص و ثلث آن به جهت شکستن حرمت ماه حرام باید بپردازد.(3)حکم فقهی و قانون در این مورد، برگرفته از روایاتی است که وارد شده است. راوی میگوید:از امام صادق(ع)، در مورد دیه مردی که در ماه حرام کشته شده است سؤال کردم، حضرت فرمود: "دیه او کامل و ثلث آن است". (4)این روایت از حیث دلالت بسیار خوب است و از حیث سند هم معتبر است. با استفاده از این روایت و روایات دیگری که در این باب هست، فقهای شیعه اصل تغلیظ دیه در ماه‏های حرام را مسلم میدانند.(5) اما در مورد عمدی یا غیر عمدی بودن قتل، از اقوال فقها به دست میآید که اکثر قریب به اتفاق آنان، تغلیظ را به صورت مطلق واجب دانسته‏اند. البته بعضی تصریح کرده‏اند که در قتل خطایی نیز تغلیظ جاری میشود.(6)آیت الله خویی (ره) تصریح میفرمایند:
"
دیه قتل در ماه حرام، چه عمداً چه خطاءاً، دیه کامل و ثلث آن است و در این زمینه هیچ اختلافی بین فقها نیست". (7)به همین جهت، تغلیظ دیه‏ای که در ماده 299 قانون مجازات اسلامی ذکر شده شامل همه انواع قتل میشود.(8)پینوشت‏ها:
1 -
قانون دیات و مقتضیات زمانی، مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری، ص 486.
2 -
همان، ص 369.
3 -
النهایة، سلسلة الینابیع الفقهیه، ص 121.
4 -
وسائل الشیعه، ج 19، باب 3 از ابواب دیات النفس، ص 149، ح 1.
5 -
قانون دیات و مقتضیات زمان، ص 501.
6 -
قانون دیات و مقتضیات زمان، ص 508.
7 -
مبانی تکمله - المنهاج، ج 2، ص 200.
8 -
محشّای قانون مجازات اسلامی، ایرج گلدوزیان، ص 155

9 - اگر پدری فرزند خود را بکشد به پرداخت دیه محکوم میشود، ولی قصاص نمیشود، چرا؟ آیا این نوعی جانبداری از مرد نیست؟

در احکام اسلامی به جهت حق ولایت پدر بر پسر از یک طرف، مسئولیت هایی را برای پدر مقرر و معین نموده (مانند سرپرستی و نفقه و برآوردن نیازهای فرزند در زندگی و نقشی که پدر خانواده دارد) از طرف دیگر، احکام خاصی را برای پدر قرار داده است که از جمله عدم قصاص و حق برداشت پدر از مال فرزند میباشد.در مورد قصاص، حکم اولیه اسلام بر قصاص میباشد، براساس فلسفه خاصی که در آن وجود دارد. برای رعایت همین فلسفه باید تا جایی که امکان دارد، استثنا نشود اما در مورد پدر به جهت حق ولایت استثنا شده است. اما در مورد قصاص مادر و این که چرا مادر (با عنایت به حقوق و رابطه عاطفی بیشتر وی) از قصاص در مقابل قتل فرزند معاف نشده، میتوان گفت: با توجه به فلسفه قصاص و لزوم پیش‏گیری از وقوع قتل عمد در جامعه، این استثنا فقط در مورد پدر که جایگاه خاصی در مجموعه خانواده و جامعه دارد، پذیرفته شده است، ولی در مورد مادر با توجه به این که قتل عمد فرزند توسط مادر بسیار کمیاب میباشد، استثنا نمودن او از حکم قصاص ضرورتی نداشته است. (در صورت وقوع باید در عمد و اختیار مادر تردید کرد که در این صورت قصاص نخواهد شد، چون اختیار یکی از شرایط قصاص است یا باید او را فاقد هرگونه عاطفه و احساسات مادری دانست که در این صورت نیز قصاص او مانع ندارد.(1)پینوشت‏ها:
1.
قدرت اللَّه خسروشاهی، فلسفه قصاص در اسلام، ص 94

10 - چرا مسلمان در مقابل قتل معتقدان سایر ادیان (مسیحی، کلیمی و یهودی) قصاص نمیشود که بعد از هزار و چهارصد سال "مجمع تشخیص مصلحت نظام" تساوی دیه را اعلام میکند؟

از دیدگاه اسلام انسان‏ها از نظر مادی مانند سایر موجودات عالم هستند. و هیچ گونه ارزش و برتری از این جهت ندارند.معیار ارزش و برتری انسان بر سایر موجودات، عقیده و اندیشه و عملی است که در راستای اندیشه صحیح قرار دارد. اندیشه صحیح از دیدگاه اعتقاد به مبدأ و معاد و بر نامه‏ای است که حرکت معقول انسان از مبدأ به سوی معاد را تنظیم میکند. هر مقدار انحراف از صراط مستقیم (که در دوره خاتمیت به وسیله اسلام ترسیم شده است) انسان را از مقام و منزلت والایی که در این نظام دارد، پایین میآورد و در نهایت موجب میشود که آدمی به طور کلی زندگی را ببازد. قرآن میفرماید: "به عصر سوگند! انسان‏ها همه درزیانند، مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده‏اند و یکدیگر را به حق سفارش کرده و یکدیگر را به شکیبایی و استقامت توصیه نموده‏اند". (1)به همین دلیل مسلمان در مقابل اهل کتاب قصاص نمیشود، چرا که اهل کتاب در مقایسه با مسلمان از ارزش ایمانی واحدی برخوردار نیستند. در نتیجه جان او نزد خداوند (که قانون گذار و مالک تمام هستی است) با جان مؤمن یکسان تلقی نشده است. البته باید توجه داشت مسلمان با کشتن اهل کتاب (یهودی و مسیحی) گرچه قصاص نمیشود، ولی تعزیر میشود و باید دیه مقتول را بپردازد. نیز چنانچه مسلمانی به کشتن اهل کتاب عادت نمود، قصاص میشود.(2)درخصوص اعلام تساوی دیه اهل کتاب با مسلمان از سوی مجمع تشخیص مصلحت نظام، باید توجه داشت که این یک حکم واقعی و اصلی نیست، بلکه در این مقطع زمانی طبق مصالحی تشخیص داده شده که تساوی دیه، قانونی شود.پینوشت‏ها:
1 -
عصر (103) آیه 1 - 3.
2 -
امام خمینی، تحریرالوسیله، ج 2، ص 519.

11- چرا خودکشی در اسلام حرام است؟

براساس جهان بینی الهی، جهان هستی و تمام چیزهایی که در آن آفریده شده، از خدا است و مالک تمام هستی او است. بنابراین در ملک الهی تنها با اجازه مالک میتوان تصرف نمود. این مسئله در مورد آفریده‏های الهی و آنچه خداوند بر انسان حلال و حرام نموده، کاملاً روشن است. از جمله آفریده‏های خداوند،
انسان و جان وی است. انسان اجازه تصرف در جان خود بدون رضایت الهی را ندارد که بدون رضایت الهی دست به خودکشی بزند و باعث نابودی خود بشود.این مانند آن است که انسانی را بدون علت بکشد. هم چنین خودکشی برخلاف فلسفه آفرینش انسان است و از این رو در اسلام حرام و ممنوع اعلام گردیده است. خداوند حکیم انسان را آفرید تا در دنیا زندگی کند و در سایه پیروی از فرامین الهی و راهنماییهای پیامبران خدا به کمال رسیده و به نعمت‏های جاویدان دست یابد. زندگی دنیا بستر کسب خوشبختی و سعادت است، یعنی بشر میتواند در این جهان به گونه‏ای باشد که به سعادت ابدی برسد. رسول گرامی اسلام فرمود: "دنیا مزرعه و کشتگاه آخرت است".(1) کسی که دست به خودکشی میزند و خود را نابود میکند، زمینه زندگی دنیا را از بین میبرد و با تدبیر و حکمت الهی به مبارزه برمیخیزد، چرا که خدا وی را آفرید، تا به طور طبیعی زندگی کند و به طور طبیعی (غیر از خودکشی) از دنیا برود. و او برخلاف این خواسته عمل نموده است. حضرت رضا (ع) فرمود: "خداوند بدین خاطر قتل نفس را حرام نموده که قتل نفس موجب از بین رفتن مردم و فاسد شدن تدبیر امور آنان میشود".(2)امام صادق (ع) فرمود: "کسی که عمداً خود را بکشد، همیشه در آتش جهنم خواهد بود".(3)پینوشت‏ها:
1 -
مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 2، ص 520 (کنزالحقایق، باب دال).
2 -
علل الشرایع، ج‏2، ص 190، باب 228، حدیث 1.
3 -
شهید عبدالحسین دستغیب، گناهان کبیره، ج 1، ص 113.

12 - آیا سیگار و تریاک حرام است ؟ چرا؟

علت حرمت مواد مخدّر و اعتیاد به دخانیات , ضرر و زیان فردی واجتماعی است . قاعدهء کلی این است که هر چه برای انسان و جامعه زیان قابل اعتنا و مهم , داشته باشد, حرام است .امروزه از نظر علم پزشکی ثابت شده است دخانیات زیان های فراوانی داردو اکثر افرادی که به آن معتاد می شود, دچار بیماری های شکنده می شوند. زیان استعمال مواد مخدّر چیزی است که با چشم و به اذعان همگان مشاهده می شود.افراد معتاد همهء احساسات پاک و غیرت دینی و مردانگی را از دست می دهند و به انسانی بی حمیّت و بی اراده و ناتوان تبدیل می شوند که در نهایت برای تأمین مواد مخدّر به سرقت و انواع گناهان آلوده می شوند.
(
پـاورقی 1.آیت الله فاضل لنکرانی , جامع المسائل , ج 1 ص 250

13 - استفاده از مشروبات الکلی چه ضرری برای انسان دارد و حکم آن وعلت حرمت آن چیست‌؟

قرآن کریم‌، دربارة شراب و قمار می‌فرماید: "یَـََّأَیُّهَا الَّذِین‌َ ءَامَنُوَّاْ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالاْ ?َنصَاب‌ُ وَالاْزْلَـَم‌ُ رِجْس‌ٌ مِّن‌ْ عَمَل‌ِ الشَّیْطَـَن‌ِ فَاجْتَنِبُوه‌ُ لَعَلَّکُم‌ْ تُفْلِحُون‌َ ;(مائده‌،90) ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! شراب و قمار و بت‌ها و تیرهای قرعه پلیدند ]و[ از عمل شیطانند; پس‌، از آنها دوری گزینید; باشد که رستگار شوید." این آیه مبارک‌، پیامهای فراوانی دارد از جمله‌:
1.
ایمان و شراب‌خواری با هم سازگار نیستند;
2.
شراب و قمار در ردیف بت‌پرستی است‌;
3.
دستورها و نهی‌های اسلام بی‌حکمت نیست‌;
4.
نه تنها شراب نخورید، بلکه حتی گِرد آن هم نروید و به آن نزدیک نشوید;
5.
تغذیه سالم در سعادت انسان‌ها مؤثر است‌;(ر.ک‌: تفسیر نور، محسن قرائتی‌، ج 3، ص 171، مؤسسة در راه حق‌.)
6.
در این آیه و آیة بعدی همین سوره‌، به برخی از زیان‌های آشکار شراب و قمار اشاره شده و می‌فرماید: "شیطان می‌خواهد از طریق شراب و قمار در میان شما بذر عداوت و دشمنی بپاشد و از نماز و ذکر خدا بازدارد و معلوم می‌شود که ضررهای معنوی‌، مهم‌تر از زیان‌های جسمی و مادّی است‌." افزون بر این‌، دانشمندان و محققان‌، زیان‌های فراوانی را برای نوشابه‌های الکلی ذکر کرده‌اند که به برخی از اظهارات آنها اشاره می‌شود: یکی از دانشمندان مشهور غربی ثابت کرده است که جوانهای بیست‌ساله که احتمال دارد پنجاه سال عمر کنند در اثر نوشیدن الکل بیشتر از 35 سال عمر نمی‌کنند. در شخص معتاد به شراب و الکل‌، عاطفه خانوادگی و میزان محبت به زن و فرزند ضعیف است‌; به طوری که مکرر اتفاق افتاده است که مثلاً پدری در حال مستی فرزندان خود را با دست خود کشته است‌. مشروبات الکلی‌، عقل و هوش انسان را از بین می‌برد. به موجب آماری که از تیمارستان‌های آمریکا به دست آمده است‌، 85 درصد از بیماران روانی آنها، مبتلایان به الکل هستند. یکی دیگر از دانشمندان انگلیسی می‌نویسد: مشروبات الکلی در کشورهای شمالی‌، انسان را کودن و ابله و در کشورهای جنوبی دیوانه می‌کند; سپس می‌گوید: آیین اسلام‌، تمام انواع نوشابه‌های الکلی را تحریم کرده و این یکی از امتیازات اسلام است‌.(ر.ک‌: تفسیر نمونه‌، ج 5، ص 70 ـ 76 و ج 1، ص 124 ـ 126.)

14 - علت اینکه در شب نباید ایستاده آبی نوشید چیست ؟

در خصوص سؤالی که بیان فرمودید ذکر چند نکته قابل توجه می باشد ؛
1_
فلسفه خیلی از احکام در قرآن و احادیث و در علوم روز ، آشکار شده است مثلاً در سورة بقره آیه 183 خداوند متعال می فرماید :
"
روزه را خدای متعال بر شما واجب کرد تا شما پرهیزکار و متقی شوید" و همچنین حضرت علی ( در نهج البلاغه حکمت 244 می فرماید : که زکات رشد اقتصادی را زیاد می کند ( روزی را افزایش می دهد). و یا مثلاً در علوم روز به اثبات رسیده که غنا و موسیقی یکی از عوامل مهم تخدیر اعصاب است.ولی در مقابل، بیشتر احکام فلسفه آن بیان نشده و اکثر آنها بیان نخواهد شد ( به خاطر حکمتی که خدای متعال آنرا اقتضا می کند) تا ان شاء ا... حضرت مهدی ( عج ) ظهور بفرمایند. همانطور که در روایتی آمده است که علم 27 حرف است و هر چه انبیاء ( تا به حال آورده اند 2 حرف آن می باشد و بعد از ظهور حضرت مهدی ( عجل ا...تعالی فرجه شریف ) می باشدکه 25 حرف دیگر در میان مردم گسترش پیدا می کند. 1
2_
گر چه از خدای حکیم هیچ دستوری بدون مصلحت و حکمت صادر نمی شود امّا چرا باید تمام احکام ، فلسفه اقتصادی ، سیاسی ، بهداشتی و ... داشته باشند و چرا تسلیم خداوند بودن خود بالاترین فلسفه تکالیف الهی نباشد. به طور مثال در سر بریدن حضرت اسماعیل ( به وسیلة حضرت ابراهیم علیه السلام چه فلسفه ای غیر از ظهور مقام تسلیم حضرت ابراهیم و اسماعیل ( وجود دارد ؟
3_
بدیهی است که از فلسفه های آشکار سؤال مانعی ندارد امّا نسبت به فلسفه های آشکار نشده سؤال بی مورد است .
4_
عقل ما دو نوع فرمان دارد : فرمان کوتاه مدت و فرمان دراز مدت : به طور مثال در مراجعه به پزشک و گرفتن دارو ، فرمان کوتاه مدتشان این است که از این دارو طبق دستور پزشک استفاده کن ، گر چه فلسفه و خواص دارو را نمی دانی و فرمان دراز مدتش این است که برو درس بخوان تا بفهمی . در مسائل شرعی هم همین است : یعنی عمل کن گرچه فلسفه اش را نمی دانی ؛ ولی دنبال تحقیق باش .
5_
انسان موحّد واقعی کسی است که اگر فلسفة حکمی را بداند یا نداند برایش در عمل به حکم فرقی نمی کند و آن را چون دستور خداوند است انجام می دهد.
6_
بعضی که نمی خواهند مقیّد شده و بندگی خدا را بپذیرند سرکشی خود رامنافقانه زیر پوشش تحقیق پنهان می کنند به طور مثال : می گوئی چرا حلقه طلا در دست داشتن برای مرد حرام است ؟ می گوید تا فلسفه اش را نفهمم بیرون نمی‌آورم ؛ اینان آنقدر بیچاره اند که در برابر همنوعان خود و محیط و مدهای رنگارنگ تسلیمند ولی در مقابل حکم خداوند چنین منافقانه عمل می کنند و بهانه می گیرند. دلیل آن است که به آنچه هم که می دانند عمل نمی کنند؛ البته خیلی اشخاص هم هستند که بدون غرض در پی فلسفه احکام می گردند که البته مسأله این اشخاص از آن افرادسرکش جداست .
7_
و امّا در مورد سئوالی که بیان فرموده اید باید عرض شود که یا فلسفه آن بیان نشده و یا اگر هم شده ، ما در جستجوهایمان به آن دست پیدا نکردیم. خداوند متعال همة ما را هر چه بیشتر با احکام نورانی اش آشنا و نسبت به آن عامل بفرماید ان شاء ا...
منابع و مآخذ:
1.
روایت در کتاب سفینه البحار، ج2، ص227، می باشد
2.
با استفاده از کتاب فلسفه اسرار احکام، ج2، ص23، به بعد محمد وحیدی

15 - چرا خوردن پیاز و سیر در شب پنج شنبه یا جمعه مکروه است ؟

از پیامبر گرامی اسلام 6نقل است : هر کس سیر و پیاز خورده باشد, نزدیک ما نشود و به مسجد نرود.(1)امام باقر7فرمود: پیامبر که از خوردن سیر منع کرد, به خاطر بوی بد آن است ,و فرمود: هر کس این گیاه را بخورد, به مسجد نیاید و اگر کسی سیر خورد و به مسجدنیامد, اشکالی ندارد.(2)اما این که در شب پنج شنبه یا شب جمعه مکروه است , دلیلی بر آن نیافتیم .
(
پـاورقی 1.علامهء مجلسی , بحارالانوار, ج 59 ص 300
(
پـاورقی 2.همان , ج 63 ص 247

16 - چرا اسلام دیة برده را نصف قرار داده است؟ چرا اسلام اجازه می دهد از کافر ربا گرفت؛ یعنی مرد مسلمان به کافران می تواند در زمینة ربا گرفتن ظلم کند؟

اسلام یک سلسله احکام موسمی و موقعی دارد، یا سلسله احکام ابدی.دیة برده نصف نیست که بلکه دیة او به مقدار قیمت و ارزش او است که باید به صاحب او پرداخت شود، حتی گاهی قیمت او به اندازة دیة یک انسان آزاد می شود و گاهی بیشتر می شود که در این صورت نباید بیشتر از دیة کامل پرداخت کرد، بلکه باید به اندازة دیة یا کمتر پرداخت شود.(1)در ورد ربا گرفتن اوّلاً باید بگوییم ربا خواری یک نحوه کسب پول یا مال از راه حرام و غیر شرعی است که بر مسلمانان تحریم شده است. همیشه ربا گرفتن مساوی با ظلم نیست. این طور نیست هر ربا خواری ظالم باشد. البته از جهت این که خلاف دستور خدا عمل می کند، گناه کار و ظالم است، امّا معلوم نیست ربا خواری ظلم به مردم باشد و این خود جای بحث و کنکاش دارد که به فرصت دیگری محوّل می کنیم.در هر صورت شکی نیست که ربا یکی از محرّمات و از گناهان کبیره است و عقوبت سختی دارد، ولی ربا گرفتن در چند مورد گناه نیست:
1
ـ ربا گرفتن پدر از فرزند و بالعکس،
2
ـ ربا بین زن و شوهر،
3
ـ ربا بین مولا و عبد،
4
ت ربا گرفتن مسلمان از کافر حربی،
5
ـ ربا بین مسلمان و کافر ذمّی.هر کدام از این استثناها روایاتی دارد. در روایتی امیرالمؤمنین(ع) از پیامبر(ص) نقل می کند : "لیس بیننا و بین أهل حربنا ربا نأخذ منهم الف الف درهم بدرهم و نأخذ منهم و لا نعطیهم ؛ ربا گرفتن از کافرانی که با ما در جنگ اند، حرام نیست ما می توانیم در برابر درهمی که به آنان می دهیم، هزاران درهم بگیریم و اصلاً اموال آنها را بگیریم و به آنان ندهیم".(2) چون کافر حربی هستند، تشنه به خون مایند و اگر فرصت پیدا کنند، به اموال و ناموس ما تجاوز می کنند.در روایت امام صادق(ع) آمده است: "لیس بین المسلم و بین الذمّی ربا؛(3) بین مسلمان و کافر ذمّی ربا اشکال ندارد [چون اهل ذمه مانند یهود ربا گرفتن و ربا خواری را حلال می شمارند و از جهت دیگر یک نحوه تنبیه برای آنان محسوب می شوند]".یک اصل کلّی می تواند دلیل بر جواز ربا گرفتن به چندین برابر از کفّار باشد؛ یعنی همان طور که "کلمهْْ الله هی العلیا؛ دین خدا به جهت حقانیّت آن باید تفوّق و برتری داشته باشد ؛ مسلمانان نیز باید ذلیل و خوار زیر چنگال کفّار نباشند و باید دارای عزّت و شوکت و اقتدار باشند : " :إنّ العزّهْْ لله و لرسوله و للمؤمنین" . لذا برای رعایت این اصل این گونه احکام وضع شده است.
1.
وسائل الشیعه، ج 19، ص 152.
2.
همان ، ج 12، ص 436.
3.
همان، ص 437.

17 - مطابق آیه 173 سورة بقره‌، خداوند از بین حیوانات تنها خوردن گوشت خوک را حرام کرده است‌. به استناد چه آیاتی و یا به چه دلایل حیوانات بسیار دیگر در فقه شیعه حرام گوشت محسوب می‌شوند یا بعضی دیگر مانند اسب و خرگوش مکروه می‌باشند؟

حصر در آیه 173 سوره بقره "اضافی‌" است نه حقیقی‌; بدین معنا که با توجه به دیدگاه کسانی که سخن دربارة آن‌هاست‌، و یا آیه آن‌ها را سرزنش می‌کند، مطالبی بیان می‌شود. یهود عادت داشتند که وقتی غذا کم می‌شد به مواردی که در آیه مطرح شده‌، روی می‌آوردند و آن‌ها را در لیست غذایی خود قرار می‌دادند; قرآن نیز با توجه به این مسأله‌، این چهار مورد را به صراحت نام برده و بر آن‌ها تأکید کرده است‌. این مطلب با توجه به آیة بعد که دربارة گروهی از دانشمندان یهود است که آیات الهی را پنهان کردند، به خوبی روشن می‌شود.(ر.ک‌: تفسیر من وحی القرآن‌، سید محمد حسین فضل اللّه‌، ج 3، ص 192، دارالملاک‌، ط الثانیه‌، بیروت‌، 1419ق‌.) محرمات دیگر که سخن از آن‌ها پیش نیامده با استناد به روایات دانسته می‌شوند و این واگذاری به روایات در اغلب مسائل فقهی صورت گرفته است و به خوردنی‌های حرام محدود نمی‌شود; چنان که کیفیت نماز و ذکرهای آن و نیز مسائل فراوان مربوط به روزه‌، حج‌، خمس و... که در فقه شیعه آمده‌، هیچ یک به تفصیل در قرآن نیامده و تنها به ذکر کلیاتی بسنده شده است‌. ضمناً خوردن گوشت خرگوش حرام است نه مکروه‌.

18 - اگر به‌ بلوغ‌ زودرس‌ برسد، آیا تکالیف‌ شرعی‌ بر او ثابت‌ می‌شود؟

کسی‌ که‌ به‌ حد بلوغ‌ برسد، باید وظایف‌ و تکالیف‌ شرعی‌ خود را انجام‌ دهد، گرچه‌ بلوغ‌ زود هنگام‌ باشد، مثلاً اگر پسری‌ در سن‌ ده‌ سالگی‌ به‌ حد بلوغ‌ برسد، باید واجبات‌ را انجام‌ دهد و از کارهای‌ حرام‌ دوری‌کند

19 -بنده تاکنون فکر میکردم سن بلوغ پانزده سال به بالا است و در این مدت، زیاد در بند نماز و روزه نبودم، ولی فکر میکنم علائم بلوغ زودتر از این سن، در من به وجود آمد. آیا بنده تکلیفی بر گردن دارم در حالی که تاکنون بی اطلاع بودم؟

نشانه‏های بلوغ یکی از این سه چیز است:
1 -
روییدن موی درشت زیر شکم و بالای عورت؛
2 -
بیرون آمدن منی (چه در خواب باشد یا بیداری، کم باشد یا زیاد، با شهوت یا بی شهوت، با اختیار باشد یا بی اختیار)؛
3 -
تمام شدن پانزده سال قمری در پسران و تمام شدن نه سال قمری در دختران.
.
توضیح المسائل مراجع، ج دوم، مسئله 2252؛ آیةالله خامنه‏ای، استفتاآت، سئوال 1887 و 1891. بنابر این لازم نیست هر سه مورد بالا با هم، در انسان به وجود آید، بلکه اگر یک مورد هم باشد، برای بلوغ کافی است. چنانچه جناب عالی یقین دارید که قبل از پانزده سالگی علامت بلوغ در شما به وجود آمده بود، واجب است نماز و روزه قضا شده راانجام دهید؛ ولی اگر یقین ندارید که این علامت‏ها در شما به وجود آمده یا نه، تکلیفی ندارید و چیزی بر عهده شما نمیباشد. اگر میدانید که قبل از پانزده سالگی بالغ شدید، اما زمان آن را دقیقاً نمیدانید، مقدار کمتر را{P . آیة الله صافی، جامع الاحکام، جلد اوّل، سئوال 190. که یقین دارید، باید قضا کنید، مثلاً در ماه فروردین بوده یا شهریور، باید از شهریور حساب کنید.

20 - اگر شخصی قبل از بلوغ پولی را بیابد و آن را مصرف کند، وظیفه‏اش بعد از بلوغ چیست؟

اگر صاحب پول را میشناسد، به اندازه پول مصرف شده به او برگرداند، یا او را راضی کند. اگر نمیشناسد، به مقدار پول مصرف شده، از طرف او به فقیر صدقه بدهد.(1)پینوشت‏ها:
1 -
توضیح‏المسائل مراجع، مسئله 2564

21 - چرا بعضی حیوانات حرام گوشت و بعضی دیگر حلال گوشت هستند

حرام و حلال بودن
گوشت بعضی از حیوانات،
ناشی از نوع تغذیه آن حیوان
است. هم چنین گوشت آن
ممکن است برای انسان سود
یا زیان و ضرر داشته باشد -
چه از نظر مادی و چه از نظر
معنوی ؤ و تشخیص آن تنها
کار معصوم است .

22 - آیا خوردن قسمتهایی از بدن گوسفند که حرام است باعث باطل شدن نماز می شود

خوردن اشیاء حرام، نماز را باطل نمیکند ولی آثار وضعی منفی در روح و جسم انسان دارد و موجب پیدایش خلق و خوی بد و قساوت قلب میگردد. در روایات آمده کسی که لقمه حرام بخورد تا چند روز نماز او قبول نیست، یعنی نماز را بدون اثر میکند، اما به هر حال تکلیف نماز از انسان ساقط نمیشود، پس باید نماز خوانده شود و نیاز به قضا ندارد.

23 - چرا در اسلام تریاک نیز همانند شراب صریحا تحریم نشده است ؟

اعتیاد به تریاک در آن زمان شایع نبوده است ولی شراب شیوع داشته است. گذشته از آن که بسیاری از موضوعات در شرع به طور خاص بیان شده ولی قواعد کلی برای آن بیان گردیده است از جمله مسأله اعتیاد که قاعده «لاضرر» برای اثبات حرمت آن کافی است.

24 - اگر فرد غیر بالغ به خاطر نرسیدن به سن تکلیف خودکشی کند (یعنی برای این که در آینده مرتکب گناه نشود) حکم او چیست یا حکم افرادی که در سن کودکی از دنیا میروند، چه میباشد؟

انسان‏ها خواه بالغ یا غیر بالغ به هیچ بهانه‏ای مجاز نیستند که خودکشی کنند، چرا که از نظر قرآن کریم، انسان آفریده شده تا به کمال برسد. خدا در قرآن میفرماید: "من جن و انس را نیافریدم جز برای این که عبادتم کنند (و از این طریق به کمال برسند) ". اطفال اگر قبل از بلوغ خودکشی کننده راه کمال را بر خود ذاریات (51) آیه 56. بسته‏اند. نیز این گونه نیست که اشخاص قبل از بلوغ هیچ تکلیفی و مسئولیتی نداشته باشند، بلکه هر کس به اندازه فهم و شعورش در مقابل زشتیها و گناهان مسئولیت دارد، از این رو در قوانین کیفری دنیا نیز برای افراد غیر بالغ در برابر پاره‏ای از گناهان مجازات تعیین شده، گرچه مجازات‏های آنان خفیف‏تر است. ذاریات (51) آیه 56. اطفال و کودکان مسلمان که در کوچکی به مرگ طبیعی از دنیا میروند، در جهان آخرت وارد بهشت میشوند. مرحوم علامه مجلسی میفرماید: خلافی بین اصحاب ما نیست در این که اطفال مؤمنان داخل بهشت میشوند.بحارلأنوار، ج 5، ص 296. در روایات آمده که اطفال شیرخوار مؤمنان را حضرت ابراهیم و حضرت سارا تربیت میکنند. حضرت صادق‏علیه‏السلام فرمود:"خداوند اطفال مؤمنان را در اختیار حضرت ابراهیم و سارا قرار میدهد که آنان را تربیت کنند، و از درختی بهشتی به آنان غذا میدهند. هنگامی که قیامت بر پا شد، بچه‏ها را لباس پوشانده و معطر میکنند و تحویل والدین‏شان میدهند". در بعضی از روایات گفته شده که این به جهت لطف خداوند همان، ص 293، حدیث 16 و 18. برای مؤمنان است، تا مؤمنان در آخرت مسرور گردند و چیزی موجب ناراحتی آنها نشود.

25 - اگر شخصی‌ در یک‌ مسئله‌ شک‌ داشته‌ باشد و یا آن‌ را نداند و در تکالیف‌ شرعی‌ آن‌ را رعایت‌ نکند، اعمال‌ او صحیح‌ است‌؟

کسی‌ که‌ تکلیفی‌ بر عهدة‌ اوست‌، باید آن‌ را به‌ طور صحیح‌ و کامل‌ انجام‌ دهد. اگر در انجام‌ آن‌ کوتاهی‌کند یا شک‌ داشته‌ باشد که‌ تکلیف‌ را صحیح‌ انجام‌ داده‌ یا نه‌، از گردن‌ او ساقط‌ نمی‌شود. بنابراین‌ باید تمامی‌ احکام‌ و شرائط‌ صحت‌ تکلیف‌ را بداند و بدان‌ عمل‌ نماید.

26 - بیضه گوسفند دلیلی که حرام است چیست اگر انسان دوائی برایش شده باشد آیا امکان استفاده از آن هست یا خیر و چنانچه بخورد انجام فرایض دینی .. نماز چه گونه میباشد حرام است بجا آوردن نماز یا خیر

خوردن بیضه گوسفند حرام است و دلیل آن روایاتی است که در کتب حدیثی آمده است و چنانچه کسی بیضه گوسفند را بخورد چه از روی جهل به مسأله یا علم به مسأله مشکلی برای نماز خواندن به وجود نمی آورد و نمازش صحیح است اما خوردن آن به عنوان دارو، در صورتی جایز است که راه دیگری برای رفع بیماری نباشد و مضطر به مصرف آن باشیم (استفتا از دفتر آیت الله خامنه ای).

27 - خوردن گوشت اردک و کلا آبی و خشکی زیان چگونه هست آیا از وضعیت ظاهری حیوان حلال یا حرام آن مشخص میشود؟

خوردن گوشت اردک حلال است و از حیواناتی که در دریا زندگی می کنند فقط ماهی های فلس دار و میگو که همان [روبیان] است حلال می باشد و برای حیوانات خشکی هم علاماتی ذکر شده که می توانید در رساله توضیح المسائل ملاحظه فرمایید.

28 - چرامی گویند اگر شراب بخوریم تا 40 روز نماز و روزه باطل است در حالی که قران به 80 ضربه شلاق اشاره دارد ؟

حکم حرام بودن شراب در برخی آیات قرآن کریم و فرمایشات معصومین(ع) وارد شده و در حرمت آن هیچ تردیدی باقی نمانده است(مائده، آیه 90 و 91 - بقره، آیه 219). از جمله آثار مخرب شراب، تأثیر آن بر سایر اعمال و آداب دینی است از جمله در حدیثی میخوانیم: لا تقبل صلاة شارب الخمر اربعین یوما الا ان یتوب شخصی که شراب بنوشد تا 40 شبانه‏روز نمازهایش قبول واقع نمیشود مگر از این گناه کبیره توبه کند{M(مستدرک الوسائل، ج 17، ص 57). در ظاهر ممکن است این امر عجیب به نظر برسد ولی در این باره لازم است ابتدا حکمت و اسرار عبادات، از جمله نماز، دقیقا مورد بررسی قرار گیرد.طبق آیات قرآن کریم و روایات اهل بیت(ع) نماز آثار و برکات زیادی دارد از جمله:
1-
نماز ستون و اصل دین است و اگر پذیرفته شود سایر اعمال قبول میشود و اگر پذیرفته نشود هیچ عملی پذیرفته نخواهد شد (الصلوة عمود الدین..)..
2-
نماز وسیله عروج مؤمن و عامل سیر معنوی اوست (الصلوة معراج المؤمن).
3-
نماز مهمترین وسیله تقرب به درگاه خداوند است (الصلوة قربان کل تقیّ).همین سه موضوع روحانی [البته بین جسم و روح نمازگزار ارتباط تنگاتنگی هست [نشانگر این مطلب است که نماز حافظ دین، قوام‏بخش ایمان، وسیله ارتقا روحی و معنوی، عامل تقرب به ذات اقدس اله و... است. چون اولین و مهمترین اثر تخریبی شراب متوجه روح و جان آدمی است و نیز چون حقیقت انسان را روح او تشکیل میدهد لذا تأثیر سوء شراب، فاحش‏تر و عظیم‏تر از آن است که به نظر برسد.این که گفته میشود نماز چنین فردی پذیرفته نیست، به این علت است که روح او قابلیت درک و استعداد دریافت فیوضات روحانی و معنوی را از دست میدهد.به طوری که از بعضی روایات به دست میآید، شراب ام‏الفساد و مادر تمام گناهان و لغزش‏ها است.امام صادق(ع) میفرماید: «کسی که یک جرعه شراب بیاشامد، خدا و پیغمبران و مؤمنین او را لعنت میکنند، اگر به مقداری بخورد که مست شود، روح ایمان از او دور میشود و به جایش روح کثیف شیطانی جایگزین میگردد، پس نماز را ترک میکند و ملائکه او را سرزنش میکنند و خدای تعالی او را خطاب میکند: «ای بنده من کافر شدی، بدا به حال تو». پس امام فرمود: «بدا به حالش، بدا به حالش، به خدا سوگند یک سرزنش الهی از هزار سال عذاب سخت‏تر است»(فروع کافی، کتاب الاشربه، حدیث 16). آری شراب روح ایمان را متزلزل میسازد و روح ناآرام و بیقرار و بدون اتکاء، هرگز فیض الهی و ارتباط معنوی را درک نخواهد کرد. هر عبادتی، به خصوص نماز نیاز به اقبال و توجه روح دارد اگر روح نمازگزار استعداد و قابلیت خود را از دست بدهد مانند ظرفی خواهد بود که واژگون در زیر بارش باران قرار بگیرد، مسلما هر قدر هم باران بیاید به داخل ظرف وارونه، داخل نخواهد شد.و نیز 40 روز، تنها عدد و شماره را نمیرساند ممکن است عدد چهل «40» مفهومی گسترده‏تر و معنای عام‏تری را شامل شود. مثلاً امکان دارد منظور این باشد که شخص شرابخوار تا مدت زمانی طولانی، از درک و توفیق نماز مقبول محروم شود.مطلب دیگر این است که شرابخوار نماز هایش قبول نیست مگر از گناه خود توبه کند و توبه عزم جدی بر ترک گناه است به طوری که شخص توبه کننده دیگر بازگشتی به گناه گذشته نکند و در آینده نیز هرگز به آن گناه فاحش مرتکب نشود.در بخش پایانی سخن به این موضوع میپردازیم که در قرآن شریف صراحتا حرام بودن نوشیدن شراب، بیان شده است اما درباره حدود و کیفر این گناه بزرگ، از روایات اهل بیت استفاده میشود که در شریعت ما شرابخوار را باید 80 ضربه تازیانه بزنند(شیخ طوسی، تهذیب‏الاحکام، ج 10، باب الحد فی السکر و شرب المسکر - فروع کافی، کتاب الحدود، ص 216، ح 15).

29 - چرا موسیقی حرام است؟

در خصوص سؤالی که بیان فرمودید، نکاتی اشاره می شود که امیدواریم برای شما مفید باشد.در ابتدا باید عرض کرد که آن موسیقی ای حرام است که انسان را تخدیر و بی خاصیت می کند، و مناسب مجالس لهو و لعب و عیش و نوش می باشد. و همچنین این نکته مهم است که تمام مسائل واحکام اسلامی برای ما مفید بوده و باعث رشد و تعالی ما هم در دنیا و هم در آخرت میشود، ولی متأسفانه بعضی لذتهای زودگذر و کاذب را در عوض آنها قبول کرده که نه تنها لذّت واقعی را نمی چشند بلکه در دنیا و آخرت خود را زیان کار می کنند.و اما بعضی از مفاسد و مضرّات موسیقی و غنای حرام عبارتست از : (1)
1.
تشویق به فساد اخلاقی :تجربه نشان داده است و تجربه بهترین شاهد و گواه است که بسیاری از افراد تحت تأثیر آهنگهای غناء، راه تقوی و پرهیزکاری را رها کرده و به شهوات و فساد روی می آورند.و اگر می بینیم در روایات اسلامی کراراً آمده است که غنا روح نفاق را در قلب پرورش می دهد اشاره به همین حقیقت است که روح نفاق همان روح آلودگی فساد و کناره گیری از تقوی و پرهیزکاری است. و فردی که غرق در موسیقی حرام است در حوادث، منطقی برخورد نمی کند، زیرا هیجانی که از گناه با جان و عقل او مأنوس شده است راه عقل را بسته است و تصمیمات او عاقلانه نیست.
2.
غافل شدن از یاد خدا :تعبیر به لهو که در تفسیرغنا در بعضی از روایات اسلامی آمده است، اشاره به همین حقیقت است که غناء انسان را آنچنان مست شهوت می کند که از یاد خدا غافل می سازد.
3.
آثار زیانبار بر اعصاب :مواد مخدّر گاهی از طریق دهان و نوشیدن وارد بدن می شوند مانند شراب، و گاهی از طریق بوئیدن وارد می شوند مانند هیروئین، وبعضی از طریق تزریق وارد می شوند مانند تزریق مرفین، و بعضی نیز از طریق حس سامعه وارد می شود مانند غنا و
موسیقی حرام.به همین دلیل گاهی غنا و آهنگهای مخصوص، چنان افراد را در نشئه فرو می برد که حالتی شبیه به مستی به آ‌نها دست می‌دهد، به همین دلیل بسیاری از مفاسد مواد مخدر در غناء وجود دارد. خواه تخدیر آن خفیف باشد یا شدید.
"
توجه دقیق به بیوگرافی مشاهیر موسیقی دانان نشان می دهد که در دوران عمر به تدریج دچار ناراحتیهای روحی گردیده‌اند، تا آنجا که رفته رفته اعصاب خود را از دست داده و عده ای مبتلا به بیماریهای روانی شده، و گروهی مشاعر خود را از کف داده و به دیار جنون رهسپار شده اند، دسته ای فلج و ناتوان گردیده، بعضی هنگام نواختن موسیقی درجه فشار خونشان بالا رفته و دچار سکته ناگهانی شده اند." (2)
4.
ابزار کار استعمار برای فروبردن جوامع در غفلت و بی خبری به خاطر چپاول و غارت منابع آنها و ذلیل کردن دیگر ملتها. به همین دلیل قسمت عمدة رادیوهای استعمار دارای موسیقی و غنا می باشد.مطالب دیگری بود که به خاطر طولانی شدن مطلب از ذکر آن خودداری کرده و فقط شما را به این کتب ارجاع می دهیم درصورت تمایل شما برای مطالعه بیشتر : (فلسفه و اسرار احکام، ج2/ تفسیر نمونه ، ج7 / تأثیر موسیقی بر اعصاب و روان/مسائل جدید، ج1و2و3)خداوند متعال همة ما را بیش از پیش با احکام اسلام هر چه بیشتر آگاه و توفیق عمل واقعی آن را به همه ما بدهد. بحق محمد و آل الاطهار
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع و مآخذ :
1.
با استفاده از کتاب فلسفه اسرار احکام، ج2
کتاب تأثیر موسیقی بر روان و اعصاب، ص26

30 - چرا رقص حرام است؟

فلسفه همه احکام برای ما معلوم نیست. این سؤال به منزله این است که مثلاً ما از پزشک سؤال کنیم چرا قرص استامینوفن برای سردرد خوب است. ما در این زمینه‌ها باید به فتوای مجتهد مراجعه نماییم.امام خمینی (ره) در این رابطه فرموده‌اند: حرمت آن معلوم نیست.(الف)اما آنچه به نظر می‌رسد و می‌شود در این مسأله بیان نمود این است که خداوند برای استفاده از قوّه شهوت که از قوای ضروری انسان است، معیار و میزانی بیان فرموده است که انسان فقط با استفاده از این قوه از طریق حلال وطبق شرایطی که شرع مقدس بیان کرده است می‌تواند از این قوّه در راه مفید و سیر بسوی خدا استفاده کند و اگر این قوّه از حالت اعتدال خود خارج شود و یا از طریق حرام تحریک گردد انسان را به تباهی و سقوط می‌کشاند. با توجه به اینکه خداوند در وضع احکام، منظوری غیر از رشد و تعالی و سعادت انسان ندارد، رقص را (غیر از رقص زن برای شوهر و رقص شوهر برای زن خود ) حرام نموده است تا این قوّه الهی مورد سوء استفاده شیطان قرار نگیرد و انسان را به فساد و تباهی نکشاند.
منابع و مآخذ:الف) احکام بانوان.محمد وحیدی.ص28، سؤال 23.استفتائات امام خمینی (ره)

31 - فلسفه حرمت موسیقی‌، چیست‌؟ از ناحیه چه کسی صادر شده‌، و در کجای قرآن آمده است‌؟

ابتدا ذکر این نکته لازم است‌: گر چه علم امروز توانسته است به علل و اسباب و فلسفه برخی از احکام دست یابد، اما هرگز نمی‌توان به طور قطع ادعا کرد که علت‌های کشف شده‌، همان علل واقعی احکام هستند. قدر مسلم این است که هیچ حکمی از احکام الهی‌، بدون فلسفه و مصلحت برای بشر نیست‌. بنابراین آن چه در دین ما به عنوان «حرام‌» معرفی شده‌، یقیناً برای انسان مضرّ بوده است‌، و اگر چیزی مفید نباشد، هرگز واجب یا مستحب نخواهد بود. باید توجه داشت‌، در بسیاری از موارد، بیان احکام نورانی اسلام از ناحیه پیامبر اکرم (9) و ائمه (:) بوده است‌; زیرا بعضی از احکام در قرآن به صورت صریح نیامده است‌. از آنجایی که پیامبر اکرم و ائمه معصومین (:) مبیّن و مفسّر احکام الهی می‌باشند، اگر حکمی از لسان ایشان صادر شد، برای ما حجّیت شرعی دارد و واجب است که از آن اطاعت کنیم‌. اما باید دانست که انجام وظیفه شرعی برای افراد متدین‌، منوط به دانستن فلسفه احکام نیست‌، بلکه باید باور داشت که شریعت اسلام از طریق وحی ابلاغ شده‌، و شایسته است که مکلفین در هر حال طوق بندگی برگردن نهاده و جان عبادت (یعنی تعبد در برابر فرامین خالق حکیمشان‌) را دریابند، تا از فواید دنیوی و اخروی آن بهره‌مند گردند. حرمت موسیقی در اسلام نیز، به دلیل مضرات و آثار منفی است که در روح و جسم انسان می‌گذارد. البته شایان ذکر است که هر موسیقی حرام نیست‌; بلکه حرمت‌، شرایطی دارد. برای اطلاع بیشتر از فلسفه حرمت موسیقی‌، می‌توانید به تفسیر آیه 6 سورة لقمان‌، در تفاسیر متعدد و کتاب یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ از آیت‌الله مکارم شیرازی و کتاب «پاسخ به پرسشهای مذهبی‌» آیت‌الله مکارم شیرازی و آیت الله سبحانی‌، مراجعه کنید

32- چرا تمامی مجتهدین با توجه به ضرر داشتن مواد مخدر برای بدن و حتی سیگار همگی فتوا به حرام بودن آنها نمی دهند مانند آیت الله مکارم شیرازی؟

اختلاف نظر بین متخصصان و کارشناسان هر فنی امری طبیعی و رایج است مثلا چند پزشک متخصص و ماهر در مورد یک بیماری مشخص با علایم و آثار معین نظرهای متعدد و مختلفی ابراز میکنند. اجتهاد و استنباط در احکام شرعی نیز از این قاعده مستثنی نیست و خبرگان و کارشناسان امر دینی (مجتهدان جامع الشرایط) بعد از رجوع به مدارک احکام یعنی قرآن سنت (قول و روش پیامبر (ص) و ائمه معصومین (ع)) اجماع و عقل در بعضی از مسائل استنباط ها و برداشت‏های مختلفی پیدا میکنند و فتاوای گوناگونی میدهند و بدین سبب لازم است که تقلید همیشه از فرد باشد که اعلم است و فتوای او از نظر شرعی برای ما حجت باشد. دانشِ فقه و مبادی آن، از جمله علوم نظری است و بر یک سری اصول فکری مبتنی است. مجتهد نیز بایستی در تمامی موارد آن، به نقطه نظر اجتهادی رسیده باشد. طبیعی است که در صدها مسأله اصولی، نمیتوان انتظار داشت که بین دو یا چند نفر، وحدت نظر کاملی وجود داشته باشد. موضوع یاد شده، حتی در علوم تجربی نیز به همین صورت است مثلاً با وجود آن که "پزشکی" رشته‏ای تجربی و مبتنی بر حس و آزمایش است، کمتر در بین پزشکان نظر واحدی در یک موضوع ارائه میشود. این طبیعت نظر و اجتهاد است و در تمامی علوم انسانی از جمله فقه، این مسأله وجود دارد. البته اگر نموداری از مشترکات و مفترقات فقها ترسیم گردد، خواهیم دید که درصد موارد اختلاف بسیار نادر است زیرا در اصل واجبات و محرمات و تکالیف وضعی، اختلافی وجود ندارد و تفاوت نظر، تنها در برخی از مسائل فرعی عملی است. البته به جز عامل ذکر شده، عوامل دیگری نیز در این پدیده دخیل هستند مثلاً ممکن است مجتهدی به دلیلی دست یابد که دیگران به آن دست نیافته‏اند. هم ‏چنین ممکن است در موضوعات مختلف، تفاوت دیدگاه وجود داشته باشد مثلاً شطرنج را یکی وسیله قمار بداند و دیگری آن را وسیله ورزش و ...بهرحال آنچه توجه به آن بسیار مهم است این است که مجتهد طبق اصولی مشخص و محکم احکام را استنباط می کند و ما که مقلد هستیم موظف به عمل کردن بر طبق فتوای مرجع تقلید خویش هستیم و در مسائل شرعی حق تعیین تکلیف برای مراجع را نداریم.البته موضوع سیگار معضل مهمی در جامعه ماست که می شود از جهات فرهنگی و اجتماعی به آن توجه نمود و امید است که مسئولین در جهت کاهش و کنترل مصرف سیگار مخصوصاً در بین نوجوانان و جوانان تدابیر لازم را انجام دهند

33 - چرا شراب حرام است؟ من مشروب میخورم، ولی آدم معتقدی هستم، چگونه میتوانم آن را کنار بگذارم؟

یکی از احکام مسلّم دین مبین اسلام، حرمت شراب است، که در آیات به نحو صریح بیان شده است جواب برای فهم حرمت شراب و حکمت و فلسفه این حکم باید دو نکته مورد توجه قرار گیرد
1 -
احکامی که از طرف خداوند برای بشر تعیین شده و پیامبر اسلام (ص) مأمور ابلاغ آن شده، برای سعادت و خوشبختی انسان وضع شده و مسلمان چون معتقد به خدااست. اطمینان دارد که احکام و دستورهای الهی دارای منافع و مصلحت هایی است که خداوند از آن آگاهی داشته و برای ابلاغ آن به انسان‏ها توسط پیامبر وحی کرده است، اگر چه ما از حکمت و فلسفه احکام یا برخی از حکمت‏های آن آگاهی نداشته باشیم، اما چون معتقدیم که آن را در جهت خیر و صلاح و رستگاری انسان‏ها وضع کرده، به آن پایبند بوده و عمل میکنیم، همانند اطاعت از نسخه‏های پزشکی که با اطمینان از تخصص پزشک در رشته خود، داروهای تجویزی را عمل میکنیم، اگر چه از کیفیت داروها و چگونگی تأثیر آن اطلاع چندانی نداریم. پیامبران و امامان معصوم (ع) طبیبان دردهای انسان هستند و میدانند چه چیزهایی برای سلامت فکری بشر مفید و چه چیزهایی مضر است.
2.
در آیات به طور آشکار شراب امر پلید و زشت اعلام شده و انسان‏ها را از مصرف آن بازداشته، خداوند در قرآن فرمود: "انما الخمر و المیسر... رجسٌ مِن عمل الشیطان فاجتنبوه"(1) شراب و قمار و... پلید و عمل شیطانی است، از آن اجتناب کنید".سپس خداوند در سبب حرمت میفرماید: "انّما یرید الشیطان أن یوقع بینکم العدواة و البغضاءَ فی الخمر والمیسر"(2) شیطان میخواهد با شراب و قمار بین شما دشمنی و کینه ایجاد کند.در این آیات، نوشیدن شراب عمل شیطانی و پلید دانسته است که آثار روحی و روانی نامطلوب در انسان برجای میگذارد که از جمله آن‏ها کینه و دشمنی است. در آیه دیگر خداوند میفرماید: "از تو در مورد شراب و قمار میپرسند، بگو در آن دو گناهی بزرگ است." 3)) در روایات حرمت شراب به صورت مفصل و با ذکر آثار نامطلوب آن بیان شده است. از مولای متقیان سؤال شد: آیا شما فرمودید که شراب از دزدی و زنا بدتر است، فرمود: "بلی، زنا کننده شاید گناه دیگری نکند، ولی شرابخوار چون شراب بخورد، زنا میکند، آدم میکشد، نماز را ترک میکند."(4))از امام باقر (سلام اللَّه علیه) سؤال شد که بزرگ‏ترین گناه کبیره کدام است؟ فرمود: "شرابخواری ، خداوند به چیزی چون میخواری نافرمانی نشده است! ممکن است شخص نماز واجب خود را ترک کند و با مادر و دختر و خواهر خود زنا کند، در حالی که مست و لایعقل باشد."(5))امام رضا سلام اللَّه علیه فرمود: خدای متعال شراب را بدان جهت حرام کرد که مایه فساد و بازداشتن عقل از درک حقایق و از بین بردن شرم و حیا است.(6))علاوه بر آیات و روایات امروزه از نظر علمی نیز مضرات مصرف مواد الکلی به اثبات رسیده است. دانشمندان به این واقعیت اعتراف داشته‏اند که از جمله آثار زیان بخش شراب، پیامد سوئی است که روی مغز و عقل میگذارد و آن را از کار میاندازد. روشن است که با از بین رفتن عقل، پرده شرم و حیا دریده میشود. در نتیجه میدان به دست غرایز حیوانی میافتد و انسان به صورت حیوانی وحشی و لجام گسیخته درمیآید. نوشابه‏های الکلی پس از استفاده سریعاً جذب خون میشود و خون در مسیر خود مغز و مغز حرام را بی نصیب نمیگذارد، در نتیجه عمل سلسله اعصاب رو به ضعف میرود و خویشتن داری که ارادی و منشأ شرم و حیا در انسان و مانع از بروز کارهای زشت است، از دست میرود. الکل عالیترین اعمال مغزی یعنی اعمال توقفی آن را فلج میکند.(7)اینکه گفتید انسان معتقدی هستید و در عین حال از مشروب استفاده میکنید، این شکل از دو چیز میتواند ناشی شود:الف. شاید این حالت شما به واسطه عدم آگاهی کامل از حکم شرعی و نظر آیات و روایات در این موضوع است که با توضیحات داده شده، جای هیچ شبهه‏ای باقی نمیماند که یکی از منفورترین امور نزد خداوند، مصرف مشروبات الکلی است. ب. این حالت از ضعف ایمان ناشی میشود. انسانی که به دین و آیینی اعتقاد داشته باشد، معنایش آن است که با باور قلبی آن را پذیرفته است. کسی که دین اسلام را با باور قلبی پذیرفته باشد، سعی در عمل طبق دستورهای آن خواهد داشت. نمیتواند کسی ایمان و اعتقاد داشته باشد کسی هست که متبحرترین پزشک برای دردها است، اما طبق نسخه‏های او برای درمان درد عمل نکند. گاهی اعتقادات انسان، صرفاً در زبان است، اما به مرحله دل و عمل وارد نشده است. چنین کسی بنابر آیات و روایات مؤمن واقعی محسوب نمیشود. در حدیثی از امیرمؤمنان آمده که ایمان بر سه پایه است: اقرار به زبان، اعتقاد قلبی و عمل طبق ایمان.کسی که برخی از پایه‏های ایمان را نداشته باشد، ایمان کامل و واقعی نخواهد داشت. البته شاید مؤمن گاهی دچار اشتباه و گناه شود، اما هیچ گاه بر گناهی اصرار نمیورزد و تداوم نمیبخشد و پس از انجام گناه توبه میکند. حتی اگر گناهی کوچک و صغیره باشد، تداوم بر آن، گناه را کبیره میسازد، تا چه رسد اصل گناه کبیره باشد.بنابراین، ایمان هیچ گاه با تداوم بر گناه نمیسازد، چون نشانه عدم اعتقاد و باور به این حکم شرعی است که از طرف خداوند وضع شده است. در برخی روایات آمده که: در هنگام گناه، انسان مؤمن نیست و اگر خدای ناکرده در این حال از دنیا برود، غیر مؤمن از دنیا رفته است. در مورد گناه نوشیدن شراب وضع بسیار بدتر است. اگر کسی این گناه را انجام دهد تا چهل روز نماز او پذیرفته نمیشود. برای ترک چنین گناهی باید اوّلاً: از مضرات آن بر روح و جسم آگاه شوید که برخی از آنها بیان شد.دوم: متوجه شوید که این گناه شما را از درگاه لطف و رحمت بی پایان الهی دور میسازد و به شیطان نزدیک میکند.سوم: ایمان خود را به خدا و قیامت قویتر سازید و برای رسیدن به آن، مراقبت بیشتری بر رفتار و عبادات و احکام دیگر داشته باشید و بر انجام صحیح آنها، با تمام شرایط کوشش کنید.چهارم: برای موفقیت خود در ترک گناه از خداوند یاری بطلبید تا لطف و توفیق الهی در ترک گناه شامل حالتان شود و شما را برانجام عبادات و اطاعت از خداوند موفق سازد.
:
پینوشت‏ها
1.
مائده(5)، آیه 90. 1 -
2.
همان، آیه 91. 2 -
3.
بقره(2)، آیه 219. 3 -
4.
شهید دستغیب، گناهان کبیره، ج 1، ص 234. 4 -
5.
همان، ص 233. 5 -
6.
سید هاشم رسولی محلاتی، کیفر گناه، ص 78. 6 -
7 -
همان، ص 80.

34 - چرا خوردن گوشت خوک حرام است؟

در پاسخ به این پرسش باید گفت خوک حیوانی است کثیف، خوک در امور جنسی فوق العاده بیتفاوت ولاابالی است و علاوه بر تأثیر غذا در روحیات که از نظر علم ثابت است تأثیر این غذا یعنی گوشت خوک در خصوص لاابالیگری و بیغیرتی در مسائل جنسی مشهود است، حتی در نزد اروپاییان که بیشتر گوشت خوک میخورند آن را سمبل بیغیرتی میدانند:
در شریعت حضرت موسی(ع) حرمت گوشت خوک نیز اعلام شده است و در اناجیل گناهکاران به خوک تشبیه شده‏اند و در ضمن در داستانها مظهر شیطان را خوک معرفی کرده‏اند و در قرآن مجید هم در این آیه 173 بقره تصریح به حرمت گوشت خوک فرموده است/
جای تعجب است که بعضی با چشم خود میبینند از یکسو خوراک خوک نوعاً از کثافات و گاهی از فضولات خودش است و از سوی دیگر برای همه روشن شده که گوشت این حیوان پلید دارای دو نوع انگل خطرناک بنام کرم تریشین و یک نوع کرم کدو است ولی باز هم در استفاده از گوشت آن اصرار میورزند/
تنها کرم تریشین کافی است که در یک ماه 15 هزار تخم ریزی کند و در انسان سبب پیدایش امراض گوناگون مانند کم خونی، سرگیجه، تبهای مخصوص، اسهال دردهای رماتیسمی، کشش اعصاب، خارش داخل بدن، تراکم پیه‏ها، کوفتگی و خستگی، سختی عمل جویدن، بلعیدن غذا، تنفس و غیره گردد/
در یک کیلو گوشت خوک ممکن است 400 میلیون نوزاد کرم تریشین باشد و شاید هم همین امور سبب شده باشد که چند سال پیش در قسمتی از کشور روسیه خوردن گوشت خوک ممنوع اعلام شد.{1}
آری آن آیینی که دستوراتش به مرور زمان جلوه تازه‏ای پیدا میکند آئین خدا، آئین اسلام است/
برخی میگویند با وسائل امروز میتوان تمام این انگلها را کشت و گوشت خوک را از آنها پاک نمود/
ولی به فرض که با وسائل بهداشتی با پختن گوشت خوک در حرارت زیاد انگلهای مزبور به کلی از میان بروند باز زیان گوشت خوک قابل انکار نیست زیرا طبق اصل مسلمی گوشت هر حیوانی حاوی صفات آن حیوان است و از طریق غده‏ها و تراوش آنها (هورمونها) در اخلاف کسانی که از آن تغذیه میکنند اثر میگذارد و به این ترتیب خوردن گوشت خوک میتواند صفت بی بند و باری جنسی و بیاعتنایی به مسائل ناموسی را که از خصائص بارز این حیوان است به خورنده آن منتقل کند، از این جهت است که اسلام برای حفظ جسم و روح انسان و جامعه از هر گونه فساد و هرزگی میفرماید:

«
انما حرم علیکم المیتْ و الدم و الحم الخنزیر...».{2}

[1].
تفسیر نمونه، ج 1، ص 587/

[2].
سوره بقره، آیه 173/

35 - خداوند متعال چرا نوزاد را از همان بدو تولد ناتوان و ضعیف میآفریند؟ به عبارتی دیگر، چرا نوزاد از بدو تولدش قوی و نیرومند به دنیا نمیآید تا بتواند از همان ابتدای زندگی با استقامت روی پاهایش بایستد؟

حکمت خداوند بر این تعلق گرفته که جهان را بر اساس "نظام احسن" بیافریند و راز تفاوتها و سیر تکاملی موجودات بر پایة آن استوار شده است. خدای متعال انسان و دیگر موجودات جهان را با یک اراده خلق نموده و تمامی قوانین جاری در طبیعت و جهان آفرینش را در آنِ واحد در آن قرار داده است "إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَـَهُ بِقَدَر # وَ مَآ أَمْرُنَآ إِلآ وَ َحِدَةٌ کَلَمْحِم بِالْبَصَرِ ;(قمر،49ـ50) ما همه چیز را باندازه و قدر مشخّص آفریدهایم و کار ما جز یکی نیست; همچون چشم به هم زدن." به موجب چنین ارادهای، نظام علّت و معلول و اسباب و مسببات لازمة نظام احسن است و طبیعی است که تفاوتها و ضعفها و قوتها جزء ساختار هستی و ذاتی آن است; به عبارت دیگر، خلقت انسان چنین است که ابتدا ضعیف باشد و سپس در نظام علت و معلول و سبب و مسببی که بستر تکامل بشر را فراهم ساخته، رشد و نمو نماید و به تکامل خویش دست یابد، و اگر انسانها از همان بدو تولد به فعلیّت و کمال دست مییافت، دیگر چنین نظامی معنا و واقعیّت نمییافت.(برای آگاهی بیشتر ر.ک: مجموعه آثار استاد مطهری;، ج 1 (عدل الهی)، ص 126ـ128، انتشارات صدرا.)

36 - وقتی قرآن غنا وموسیقی را حرام اعلام می کند و امام صادق (ع ) صریحا ازآن نهی فرموده اند, چرا توجهی نمی شود و روپوش شرعی روی آن می گذارندومعصیت می کنند؟

حرمت غنا و لهو نیز از مسلمات فقه شیعه است ولی آنچه درطول تاریخ مورد مباحث زیادی نزد فقیهان بوده تعیینمصداق آن است. از دیدگاه حضرت امام خمینی و برخی دیگر از مراجع موسیقی حرام آن است که مطرب باشد.بنابراین موسیقی غیرمطرب جایز است و درمواردی نیز که انسان شک داشته باشد موسیقی پخش شده از نوع مطرباست یا غیر مطرب؟ فتوای حضرت امام برجواز است زیرا مسأله از مصادیق شک درحرمت است و مجرای اصلبرائت میباشد.{

37 - آیا با توجه به شرایط آب و هوایی کشورهای مختلف جهان می توان سن بلوغ را تغییر داد، چون در حال حاضر در دختر نُه ساله هیچ نشانة بلوغ دیده نمی شود؟

در مورد بلوغ دختران به نظر اکثر فقها چهار نظر وجود دارد:
1‌
ـ نشانة بلوغ دختر یکی از سه چیز است: اوّل روییدن موی درشت زیر شکم بالای عورت، دوم بیرون آمدن منی سوم تمام شدن نُه سال قمری(1) دو نُه سال قمری از نه سال شمسی 99 روز و 22 ساعت و 48 دقیقه کمتر است).(2)
2
ـ به نظر برخی از فقها فقط علامت بلوغ دختر فقط تمام شدن نُه سال قمری است(3).
3
ـ به نظر برخی دیگر شرایط بلوغ برای دختران، روییدن موی خشن بالای عورت یا دیدن عادت زنانه (حیض) است. با نبودن یکی از این ها تمام شدن 13 سال قمری است.(4)
4
ـ به نظر برخی دیگر از فقها سن بلوغ دختران نُه سال تمام قمری است، ولی چنانچه از نظر نیروی جسمانی قدرت انجام بعضی از تکالیف مانند روزه را نداشته باشند، روزه بر آن ها واجب نیست و به جای هر روز یک مدّ (750 گرم) طعام باید بدهد. در مورد مسائل اقتصادی و مالی مانند عقود (مثل خرید و فروش) و ایقاعات (مثل جعاله)، معیار تنها بلوغ نیست، بلکه رشد عقلی نیز لازم است. در مورد حدود و قصاص همانند سایر مکلفان با آن ها رفتار خواهد شد، مگر این که عقل کافی (که یکی از شرایط چهارگانة حدود و قصاص است) نداشته باشند. در مورد ازدواج علاوه بر بلوغ و رشد عقلی، رشد جسمانی برای این امر لازم است.بنابراین بلوغ (دختران) در چهار مرحله پیاده می شود.(5)البته وضعیت مکانی و آب و هوایی در رشد و جسمانی زودرس بودن بلوغ تأثیر دارد. امّا ملاک شرعی بلوغ یکی از آن چهار نظریة بالا است.پی نوشت ها:
1.
توضیح المسائل مراجع، ج 2، ص 324، مسئلة 2252؛ امام خمینی، استفتائات، ج 1، ص 126، سؤال 1.
2.
آیت الله فاضل لنکرانی، جامع المسائل، ج 1، ص 30، سؤال 35.
3.
آیت الله سیستانی، توضیح المسائل، مسئلة 2211.
4.
آیت الله صانعی، مجمع المسائل، ج 1، ص 35، سؤال 54.
5.
آیت الله مکارم شیرازی، استفتائات، ج 2، ص 291، سؤال 858.

38 - گفته می شود که رقص به جهت اینکه شهوت را زیاد می کند حرام است کسانی این کار را انجام داده اند و مدعی هستند چنین نیست , در پاسخ چه بگوییم ؟

در رابطه با مساله رقصیدن چند نکته وجود دارد:
1-
حرمت آن مورد اتفاق جمیع علما نیست و دراین زمینه بویژه در قیود آن اختلاف رای وجود دارد.
2-
شهوت برانگیزی رقص در شخص رقص کننده نیست تا بگویند ما رقصیدیم و تحریک نشدیم بلکه بیشتر اثر آندر بیننده است بویژه اگر با عوامل دیگری مانند موسیقی اختلاط زن و مرد و... همراه گردد.
3-
در احکام اعتباری و قانونی معمولا تاثیرات غالبی را ملاک قرار میدهند نه موردی. مثلا در مقررات راهنمایی ورانندگی عبور از چراغ قرمز ممنوع است و فلسفه آن هم چیزی جز جلوگیری از ترافیک شدید و تصادف نیست اما آیاکسی میتواند بگوید من بارها عبور کردم و نه ترافیکی شد و نه تصادفی؟ خیر زیرا این حرف هرچند درست باشد ولیمقررات براساس مصالح غالبی است و اگر درموردی هم خلاف آن مضر نباشد ممنوع است زیرا ممنوعیت آن حریمیبرای وقوع کل جامعه در آن و ایجاد هرج و مرج است. احکام الهی هم از همین سنخ‏اند. بنابراین اگر کسی با خوردنشراب مست هم نشود بالاخره نباید بخورد.
4-
تاثیر بسیاری از امور ممکن است تدریجی و نامحسوس باشد. به عبارت دیگر یک شهوت انگیزی حاد و آنیداریم و یک شهوت انگیزی تدریجی و نامحسوس و چه بسا مفاسد معنوی دیگری از قبیل سرگرم شدن به ملاهیدنیایی و دوری از یاد خدا و ... در برداشته باشد.{J

39 - در مورد تفاوت مرد و زن می بینیم مشکلاتی که زنان دارند، مردان ندارند مانندعادت ماهیانه، درد زایمان، نُه ماه ایام بارداری، دو سال شیر دادن، سخت گیری در مورد حجاب و ... .

مشکلاتی که برای زنان شمرده اید صحیح است، ولی تحمل این مشکلات بر زنان شاید خیلی مشکل نباشد، چرا که آنان برای این موضوع ها آفریده شده اند و خدا توان و قدرت تحمل این گونه امور را به آنان داده است. در مورد عادت ماهیانه و ایام نفاس و بعد از زایمان که زنان در مورد نماز و روزه وظیفه ای ندارند، گرچه صحیح است، ولی از دعا و راز و نیاز و تلاوت قرآن و گفتن ذکر محروم نیستند. می توانند به این گونه امور مشغول باشند، به اضافة این که بچه داری و شیردادن دارای ثواب عظیمی است که در روایات وارد شده است.از طرفی وظایف مردان کمتر از زنان نیست، بلکه بیشتر و سنگین تر است. وظایفی از قبیل: تأمین مخارج زندگی زن و فرزندان، تربیت و نگه داری آنان، تهیة مسکن و خوراک و پوشاک، دفاع از خانواده در برابر هجوم بیگانگان و ... . به علاوه وظایف اجتماعی از قبیل جهاد و حفظ امنیت کشور و سربازی و احیاناً شهادت یا جانبازی و معلولیت از دیگر وظایف سنگین مردان است.
[4]
بحار، ج 100، ص 245.

40 - علت این که اگر دامی مورد تجاوز قرار گرفت، باید از خوردن گوشت آن جلوگیری شود و باید بعد از ذبح آن را سوزانید چیست؟

خداوند برای اقناع شهوت انسان، راه صحیح و عقلایی وتکوینی قرار داده است. اگر قرار بود انسان از راه استمنا و لواط و تجاوز به حیوانات خود را سیر کند، دیگر نیازی نبود خداوند زن را بیافریند. خداوند حکیک اگر به انسان شهوت داده، راه دفع آن را نیز داده است. از بیراهه رفتن خلاف است و برای انسان و جامعه ضرر دارد. خداوند برای انسان، مجانس و هم سنخ آفریده است. بنابر این نباید خود را هم سنخ حیوانات قرار دهد. این از زبونی و کم عقلی کسانی است که سگ بازی میکنند یا با حیوانات آمیزش میکنند. خداوند میفرماید: "ما انسان را تکریم کردیم". در وسائل الشیعه روایاتی بر تحریم گوشت و پوست و شیر حیوان موطوئه وارد شده است. ازجمله امام صادق(ع) میفرماید: "از امیرالمؤمنین درباره حیوان موطونه سؤال کردند، حضرت فرمود: "گوشت و شیر آن حرام است".(1) در روایت دیگر امام صادق(ع) فرمود: "آن را میکشند و آتش میزنند".(2) از این که باید آن را پس از کشتن آتش زد و سوزاند، استفاده میشود نه تنهاانسان‏ها نباید آن گوشت را استفاده کنند، بلکه حیوانات نیز آن را نخورند، چون ممکن است سمومی در آن گوشت ایجاد شده باشد که برای حیوانات و یا محیط زیست خطر ناک باشد، از حکم سوزادند استفاده میشود که این گوشت خیلی پست و بی ارزش شده، حتی ارزش دفن کردن زیر خاک را ندارد، نتیه این میشود که وطی حیوان توسط انسان بسیار زشت و ناپسند است.

41 - فلسفه نجس بودن مدفوع انسان چیست ؟

، در جواب سؤال جنابعالی باید عرض کنیم : بدیهی است که فلسفه و حکمت بعضی از دستورها قبل از بیان اسلام ،برای مردم روشن بوده و اگر در اسلام هم چیزی از آن فلسفه ها آمده ، به عنوان ارشاد به حکم عقل و تذکر و یادآوری است ؛ مانند نجس بودن مدفوع انسان ، زشتی دروغ ، خیانت ، تهمت ، سرقت ، ظلم و ستم ، کم فروشی ، و ... و نیز مانند خوبی نظافت و بهداشت ، عدالت ، کمک به مستمندان و ستمدیدگان ، کار و کوشش و ..... از اینگونه احکام و امور اخلاقی که در همه اعصار ثابت و مطلق اند و هرگز تغییر نمی کنند. حضرت امام (ره) دراین باره می فرماید : " حق _ تبارک و تعالی _ با عنایت و رحمت به دست قدرت خود ، که طینت آدم اوّل را مخّمر فرمود1، دو فطرت و جبلّت به آن مرحمت نمود : یکی اصلی و دیگر تبعی ، که این دو فطرت عروج او است به سوی مقصد و مقصود اصلی . یکی از آن دو فطرت _ که سمت اصلیت دارد- فطرت عشق به کمال مطلق و خیر و سعادت مطلقه است .که در کانون جمیع سلسله بشر ، از سعید و شقی و عالم و جاهلی و عالی و دانی ، مخمّر و مطبوع است. و دیگری از آن دو فطرت ، که سمت فرعیّت وتابعیّت دارد ، فطرت تنفّر از نقص و انزجار از شرّ و شقاوت است که این مخمّر بالعرض است ، و به تبع آن فطرت عشق به کمال ، تنفّر از نقص نیز مطبوع و مخمّر در انسان است.) 2 بنابر این با استناد به نظر امام (ره) مهمترین فلسفه احکام به صورت کلی دائر مدار ملایم و مخالف بودن با فطرت انسانی است. زیرا که آیه شریفه قرآن ( فطره الله التی فطر الناس علیها ) 3 ( فطرت الهی ، همان فطرتی است که خدای انسان را بر آن آفریده است.) به این مطلب اشعار دارد.نکته دیگر که باید به آن اشاره کرد آن است که فلسفه خیلی از احکام و امور اخلاقی و اعتقادی ریشه در اصل خلقت آدم دارد نظیر فلسفه وضو ، غسل ، عطسه کردن و ....... که هر کدام حکایتی جداگانه دارد و روایات اهل بیت عصمت و طهارت ( علیهم السلام) نیز بر آن تأکید دارند. 4 در مورد سؤال شما نیز روایتی در قصص الانبیاء و نور المبین از حضرت عبد العظیم حسنی (رحمه ا... علیه )نقل شده، "روزی
آنجناب از حضرت امام محمد تقی (علیه السلام) سؤال کرد چرا غایط اولاد آدم به این اندازه بد بو می باشد ؟ فرمودند : حضرت آدم قبل از آن که روح در او دمیده شود چهل سال بر روی زمین بود یعنی روی زمین افتاده بود لهذا شیطان از دهان آدم می رفت و از دبر او بیرون می آمد و از این جهت در شکم اولاد آدم چنین بوی بد و نقصی پیدا شد . " 5 البته ذکر فلسفه نجس بودن قاذورات منحصر و محدود به آنچه که در بالا ذکر شد نمی باشد بلکه ائمه هدی (علیهم السلام) متناسب با سطح افکار مردم ؛ و علمای دین با تعمّق در آیات و روایات دراین باب ، جهات دیگری نیز برای آن ذکر کرده اند که در این نوشتار به اختصار به بعضی از ثمرات اخلاقی و عملی آن در زندگی شخصی اشاره می شود . عالم ربانی مرحوم ملاّ احمد نراقی (اعلی ا... مقامه) در کتاب معراج السعاده می فرماید : " از جمله آداب باطنیه طهارت از نجاسات و ازاله آنها در وقت قضای حاجت در بیت الخلا ، آن است که به فکر پستی خود و اندرون پر از کثافت خود افتد و نقص و قصور خود را به نظر آورد و خود را تصور کند که چگونه اندرون او آکنده از قاذورات است و خود حامل نجاسات است و چون به فراغت از قضای حاجت ، به استراحت افتد و سبکبار گردد ، یاد آورد اگر اخلاق ذمیمه ای را که به سبب نجاسات با طنیه ( مثل کبر و حسد و نجل و ... ) در او مجتمع گشته اند از خود دور کند و از آنها فارغ شود ، نفس او به استراحت می افتد و دل او از چرکینی آنها مطمئن می شود ولایق وقوف بساط خدمت می گردد و اهلیت وصول به حرم قرب رب العزه بهم می رساند. پس هم چنانکه سعی می کند در دفع نجاسات ظاهریه از برای استراحت چند روزه بدن خود، باید سعی کند در دفع کثافات با طنیه و نجاسات داخله در رگ و ریشه فرو رفته تا روح و بدن او هر دو در دنیا و آخرت ابدالآباد به استراحت افتد ، حضرت امام همام جعفربن محمد الصادق (ع فرمود: که بیت الخلا را مستراح می گویند از جهت اینکه مردمان در آنجا از ثقل کثافات وقاذورات فارغ می شوند و از سنگینی نجاسات به استراحت می افتند و مؤمن در آنجا عبرت می گیرد که کسی که خود را از ثقل اموال دنیویه فارغ واز بار شهوات نفسانیه خالی سازد ، به استراحت می افتد. و دل او به فراغت از اشتغال دنیا شاد می گردد و باید خود را از جمیع آنها دور دارد ، همچنان که خود را از جمیع نجاسات و غایط دور می دارد. " 6 تکمیل و ارسال فرم نظر سنجی موجب تکامل و پویایی کارماست.
منابع و مآخذ :
1.
قتباس است از این حدیث قدسی که : " خمرت طینته آدم بیدی اربعین صباحاً یعنی : آدم را به دست خودم ، چهل روز مخمّر ساختم. ( عوالی الله لی ، ج 4 ، ص 98 ، ح 138 )
2.-
شرح حدیث جنوب عقل و جهل و تألیف امام خمینی (ره) / ص 76 و 77
3.
روم / 30
4.
آداب معنوی نماز / تألیف امام خمینی (ره) / ص 70 الی 75
5.
خلاصه حالات آدم ابوالبشر و پیامبران / حاج سید جعفر قدس میر حیدری / ص 18
6.
معراج السعاده / فصلی در بیان آداب باطنیه طهارت از خبث ( با اندکی تغییر ) ص 824 ، 825

 

42 - فلسفه نجاست کافر چیست

نجاست   کافر از جهت آن است که به خدا، قیامت،احکام دین وپیامبرانش ایمانواعتقاد ندارد بنابراین کافر نجس استنه حرام زیرا حراموحلال صفت برایحکم است نه اشخاص ولازم بذکر است که بعضی ازمراجع تقلید ظاهر
بدن کافر را پاک میدانند ونجاست رامربوط به باطن و روح آنها میدانند و لذامیگویند غذا خوردن با آنها یا دست‏تر به
بدن آنهاگذاشتن مانعی ندارد اما بیشتر مجتهدین ظاهر بدن کافر را نجس میدانند بنابراین چیزهایی که آن‏ها دست‏تر به آن زده‏اند را نجس میدانند و مسلمان باید از آنها پرهیز کند البته هر دسته از مراجع دلیل خاصی بر فتوای خویش دارند که جای ذکر آن نیست.

43 - علت نجس بودن شراب و خون چیست ؟

آثار زیان باری که مصرف الکل و شراب بر جسم و جان و اجتماع دارد بر کسی پوشیده نیست و آثار الکل نه تنهامتوجه مصرف کننده بلکه متوجه فرزندان اشخاص الکلی نیز میباشد. قرآن کریم در آیه 90 و 91 سوره مائده آن را درردیف پرستش بت‏ها، یک نوع پلیدی درونی، موجب کینه و نفاق و دوری از یاد خدا و نماز میداند.در مورد خون، امام صادق(ع) فرموده‏اند: خوردن خون علاوه بر آثار زیانباری که بر جسم دارد، سبب صفت درندهخویی و قساوت قلب و بیرون رفتن رحم و شفقت از دل‏ها میگردد. به طوری که انسان از کشتن نزدیکان و دوستانخود نیز ابائی ندارد و شارع مقدس برای سلامت فردی و اجتماعی، دستور اجتناب کامل از این دو را داده است تامردم در اثر آلودگی بدن و لباس یا ظروفشان، دچار عوارض ناگوار خون و شراب نشوند و همچنین ادب عبودت وبندگی اقتضا میکند که انسان هنگام نماز در مقابل خداوند متعال، از پلیدی و آلودگیهای ظاهری پاکیزه باشد و بههمین جهت باید در نماز بدن و لباس به این دو چیز آلوده نباشد.{

44 - فرق منی و عرق چیست که یکی پاک است و دیگری نجس ؟

لابد مقصود شما از حرام بودن «منی»، نجاست آن است. باید توجه داشت که عرق آب گندیده نیست؛ بلکه آببدن است که برای خنک نگاه داشتن و حفظ پوست بدن همراه با نمک و برخی املاح دیگر، خارج میگردد؛ ولی«منی» محصول بیضه‏ها و عهده‏دار برخی از وظایف جنسی و تکثیر نسل است.اگر بنا بود عرق بدن نیز همانند منی نجس باشد، تطهیر آن کاری مشقّت‏آور بود؛ چرا که همه مردم در اکثر مواقع(حتی زمستان‏ها) عرق میکنند. پس برای هر نمازی میبایست بدن خود را شست و شو دهند و لباس‏ها را نیز تعویضکنند. تصدیق میکنید که این کاری دشوار و غیر عملی است.گذشته از آن که «منی»، نوعا مورد تنفّر طبع انسان و مایعی آماده برای رشد انواع آلودگیها است؛ ازاین‏رو نجسدانسته شده است.{J

45 - سؤالی که در اینجا مطرح است، اینست که به چه علت ریختن آب جو روی بدن عین نجاست محسوب می شود. هر ماده ای به هر قدر که خورده شود و مسکر باشد نجس محسوب می شود این ماده حاوی مقداری الکل است و می دانیم که در دانش پزشکی الکل به عنوان یک ماده ضد عفونی کننده موضعی محسوب می شود پس چه دلیلی دارد که چون با ماء الشعیر مخلوط شده مثل یک نجاست است؟

با اذعان به این که فلسفه احکام، به طور قطعی و یقینی در فراخور علم و دانش ما نمی گنجد، لیکن با توجه به ایمان به علم و حکمت و قدرت الهی و نیز لطف و عنایت خدای متعال به حکیمانه بودن این دستورات پی می بریم.با وجود این در آیات قرآن و نیز روایات اهل بیت عصمت و طهارت(ع) احیانا به برخی از حکمت های احکام اشاره شده است در این مورد خاص توجه به نکات ذیل سودمند است:
1-
مواد مسکر (مست کننده) نه تنها برای جسم که برای روح نیز آسیب های فراوانی را به دنبال دارد. از این رو، برای پی بردن به قبح و زشتی و نادرستی آن نباید صرفا به آثار مثبت یا منفی جسمی یا حتی دنیوی آن بسنده نمود، بلکه باید به تأثیر هر رفتار یا اقدام عملی در جسم و روان، دنیا و آخرت توجه کرد و این مسأله ای است که در فراخور هیچ دانشمندی نمی گنجد جز آن که به علم غیب الهی متصل باشد.
2-
گاهی اوقات امر و نهی نه به خاطر آثار خود آن کار بلکه به دلیل آن که هشداری است برای ورود یا خروج در کار دیگر صورت می پذیرد، به عنوان مثال، خدای متعال به خاطر این که به ما بفهماند آثار و تبعات شراب و مواد مست کننده (مثل آب جو) چقدر زیان بار است.در آیه شریفه 43 سوره نساء می فرماید: «ولا تقربوا الصلوه و انتم سکاری حتی تعلموا ما تقولون» یعنی وقتی مست هستید اصلا به نماز نزدیک نشوید تا بفهمید چه می گویید با چه کسی و در محضر چه کسی سخن می گویید. یعنی با این که نماز واجب است ولی با این حال که اصلا نمی فهمید ارتباط با خدا یعنی چه. پس مواد مسکر نه تنها برای جسم مضر است بلکه برای روح نیز به مراتب بیشتر.حال اگر در بعضی شرایط برخی فواید پزشکی به این رفتار مرتبت باشد، هرگز به آن حدی نیست که آن زیان را جبران کند.تأکید می کنیم شاید در این مورد خاص شاید حتی برای روح نیز زیانبار نباشد، ولی نفس کار آن قدر خطرناک است که اصلا در آن پیرامون (دور و بر) نیز نباید حضور یافت.چنان که خلوت کردن با زن اجنبه به طور کلی حرام است حتی اگر برای هم قرآن بخوانند، چون این مسأله آن قدر حساس است که چه بسا عدم توجه به حساسیت آن، در برخی از موارد انسان را دچار آسیب های جدی می سازد.در این جا نیز مسأله شرب مسکر است آن قدر زیان بار است و برای انسان دنائت و پستی می آورد که می فرماید نه تنها نخورید بلکه اصلا اگر دستتان یا سایر اندام بدنتان با آن تماس حاصل نماید، بدنتان نجس می شود، و پلیدی پیدا می کند.قرآن کریم خود به آثار و برخی فوائد خمر (شراب) اشاره کرده است ولیکن می فرماید با وجود این خطرات و آثار زیان بار آن به حدی زیاد است که باید از این فایده (نسبتا) جزئی چشم پوشید (به آیات 219 سوره بقره و 90 و 91 سوره مائده مراجعه شود).

46 - علت این که آب قلیل حتی اگر عین نجاست هم برطرف شود مرجع پاکی محل نمی شود مگر این که سه مرتبه آب بریزیم چیست ؟

در مواردی با زوال عین نجاست - ولو با آب قلیل - وضع نجاست پاک میشود. در برخی موارد نیز پس از زوال عین نجس باید یک بار آب ریخته شود.برای آگاهی بیشتر به رساله عملیه، بخش مربوط به آب قلیل و راه پاک شدن چیزهای نجس مراجعه کنید.فلسفه این که آب قلیل در اثر تماس با نجاست نجس میشود روشن است؛ زیرا آب قلیل نوعا در ظرف‏های آلوده قرار دارد و با اندک ملاقات با نجاست آلوده‏تر میشود و بایستی از آن اجتناب کرد؛ برخلاف آب کر و یا جاری که به دلیل حجم زیاد و جریان داشتن، کمتر در معرض انفعال قرار دارد.

47 - علت نجاست خون چیست؟ خون انسان اگر در مجاورت هوا باشد، نجس است، یا این که حتی در رگها نجس می باشد؟

نجاست و طهارت اشیاء احکام وضعی و تکلیفی اند که در دین اسلام وس ایر شرایع، چنین احکامی وجود دارند. در دین اسلام اصل اولیه در اشیا طهارت است، مگر چیزهایی که با دلیل شرعی حکم به نجاست آن‏ها شده است. نجاست اشیا به دلایل متعدد است، یا به جهت خبیث و زشت بودن ظاهر آن‏ها و تنفر طبیعت انسانی از آن‏ها نجس شده‏اند، مانند بول و غایط یا به جهت خبث و زشتی باطنی آن‏ها مانند کافر و یا به جهت ضرر و زیانی که می تواند داشته باشد مانند سگ، یا به دلایل دیگر که برخی از آن‏ها در شریعت اسلام بیان شده و برخی بیان نشده‏اند. در مورد علت نجاست خون، در روایات به موردی دست نیافتیم که علت و فلسفه آن را بیان کرده باشد.شاید علت و سبب آن وجود بعضی از بیماریها و انتقال بعضی از بیماریها به واسطه خون است و یا به نوعی طبع انسان از آن دوری می کند. در هر حال خون هنگامی که از بدن بیرون آید، حکم نجاست را دارد، نه در زمانی که در بدن است، حتی در بعضی از موارد، برخی از خون‏ها حکم نجس را ندارند، مثلاً خون حیوان حلال گوشت که پس از ذبح شرعی، اگر مقداری از خون آن برود، خونی که پس از آن می ماند، پاک است، یا خون پشه که حکم نجاست را ندارد؛ بنابراین خون ذاتاً نجس نیست.نکته آخر این که علت اصلی و واقعی و به تعبیر دیگر "علت تامه" احکام و از جمله نجاست و طهارت اشیا برای ما مشخص نیست و آنچه در روایات امده و علت بعضی از احکام را بیان کرده است، تنها حکمت‏ها و علت ناقصه را بیان کرده‏اند. علت واقعی و حقیقی این احکام و مصلحت و مفسده‏های واقعی که در آن‏ها وجود دارند، برای ما کاملاً مشخص نشده‏اند.

48 - ادرار و عرق بدن به عنوان مواد زاید بدن دفع میشود. چرا که یکی نجس و دیگری پاک است؟

همان گونه که قبلاً بیان شد، علت واقعی احکام الهی کاملاً برای ما آشکار نیست، در عین حال در این مورد گفته شده که علت فرق داشتن ادرار با عرق بدن، ترکیبات متفاوت این دو است که موجب شده ادرار نجس و عرق پاک باشد. ترکیبات عرق، سدیم و پکاسیم و کلسیم و منیزیم و کلر و اوره و گلوکز و اسید لاکتیک و پروتین است. این ترکیبات به هیچ وجه با ترکیبات ادرار شبیه نیستند.(1)پی نوشت‏ها:
1.
دکتر سید رضا پاک نژاد، اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، ج 12، ص 292.

49 - چرا حیوانی مانند: سگ و خوک نجس هستند؟

با صرف نظر از جهات بهداشت جسم توجه به دو نکته ذیل از جهت بهداشت روانی متعاقب این حکم سودمند است:
1_
اکنون که سگ و خوک به عنوان دو حیوان نجس العین توسط احکام شریعت معرفی شده اند باز هم می بینیم که بسیاری از افراد با سگ و خوک انس فراوان دارند آنقدر که گاه رفتار و بازی با سگ برای آنان شیرین تر از هم نشینی با اعضای خانواده شان می باشد.اکنون فرض می کنیم که این حکم اسلامی نبود، آن وقت پیامد آن این بود که بسیاری از انسانها حتی اهل ایمان سگی در خانه داشته باشند و فرزندان آنها با آنان انس بگیرند و با خود آنان با آن سر گرم شوند ، با کمی دقت می یابیم برای کاری که هیچ ارزش معنوی و حتی مادی ندارد تا چه اندازه وقت و هزینه های فراوان صرف می شد و انسانها را غافل از کارهای مفید خویش می ساخت و در مقابل آن خوی حیوانی آنان به دلیل انس با حیوانی چون سگ رشد می کرد و از انسانیت دور می گشتند.بنابراین با دقت در هدف خلقت که «ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» (سوره ذاریات آیه 51) (ما جن و انس را خلق نکردیم مگر برای اینکه عبادت کنند) می یابیم که حکم به نجات و دوری از این حیوانات بسیار بجا و دقیق است.
2_
فلسفه جعل برخی از احکام ، پرهیز از موضوع آن و فاصله گرفتن از آن به عنوان یک خطر جدی است، مثلا گاهی بیان می کنند به سیم لخت دست نزنید تا دچار برق گرفتگی نشوید، و معمول خطرات این گونه است همان طوری که در مورد نوع گناهان این است که فلان کار را انجام ندهید اما در کنار ترانس های قوی یا دکل های فشار قوی برق نه تنها نباید با آنها تماس حاصل کرد بلکه نباید به آنها نزدیک شد و گرنه در فاصله کم، تأثیر زیان بار خواهد داشت «سگ بازی» و نیز استفاده از «گوشت خوک» با توجه به تأثیر روانی آنها بسیار مضر است که خیلی ها به آن مبتلا هستند خصوصا با توجه به اقلیت های دینی که مثلا استفاده از گوشت خوک را جایز دانسته یا سگ بازی در عرف فرهنگی بیگانگان امری پسندیده بود. کما اینکه از جمله تفریحات درباریان و اشراف همین امر بود و حتما توجه دارید که خوک مظهر شهوت و بی غیرتی است و بر اساس علوم پزشکی و روان پزشکی ثابت شده است که صفات گوشت حیوانات به خورنده آنها سرایت می کند.از این رو حکم شرعی مبنی بر نجاست این دو حیوان، مقدمه ای برای فاصله گرفتن از این حیوانات و استفاده هایی است که بیگانگان اقلیت ها و یا افراد لاابالی و بی اعتنایی به مسایل شرعی می نمایند.ناگفته نماند معمولا هر حیوانی یک یا چند خصلت خوب دارند باید از آنها در همان جهت بهره برد.سگ به عنوان یک حیوان بافوا، در برخی کارها از جمله در محافظت از گله های گوسفند و یا شکار برخی حیوانات مورد استفاده است و نهی در این مورد نیست بلکه «کلب معلم» یعنی سگی که برای شکار تعلیم داده شده، احکام خاصی دارد که می تواند بیشتر این حیوان را در خدمت انسان قرار دهد. ولی این مسأله باعث نمی شود که زندگی و رابطه انسان را به سگ بازی یا آمیختگی و انس با سگ کنیم به ویژه با در نظر گرفتن آثار زیان بار روحی و جسمی زیانباری که در این حد از ارتباط وجود دارد.

50 - قرآن بیان می‌فرمایند: که خون حیض اذیت و رنجی است برای شما زنان پس چرا قرار داده شده و چرا همة این اذیتها و بیماریها برای زنان قرار داده شده و برای مردان نیست‌؟

اوّلاً در آیین و سنتهای جاهلیت زن حائض را نجس دانسته و او را تنها می‌گذاشتند و از غذا خوردن و همنشینی با او پرهیز می‌کردند. قرآن برای برداشتن این بینش جاهلی با توضیح این که حیض یک دوران خاص کسالت برای زن بوده‌، مراعات حال زن را در این حال از حیث کار سنگین‌، مجامعت و امور دیگر بیان کرده و مطرود نمودن او را مردود دانسته است‌. ثانیاً بسیاری از امور رنج بوده‌; اما ثمر و فایده‌ای بر آن مترتب است که ارزش تحمل را دارد. این امر یک تغییر طبیعی در بدن می‌باشد که تخمک را ایجاد کرده و آمادگی پذیرش برای قبول نطفه و در نتیجه بقای نسل بشر و تازگی برای بدن زن را به همراه دارد که مفید فایده است‌. به طور کلی‌، هر امری از راه علل و اسباب خاص خود ایجاد می‌شود که وجود این مسئله هم در زن از این قاعده استثنأ نیست و افزون بر این‌، در برابر تحمل سختی‌ها خداوند متعال اجر و پاداش قرار داده است‌.

51 - برخی برای رسیدن به هدف , اقدام به پایین آوردن سن خود می کنند و عده ای هم در دادگاه به همین امر شهادت می دهند. آیا این کار از نظر شرعی جایز است ؟ به علاوه , آیا شهود, فردای قیامت عذاب دارند؟ ضمناً بگویید: چگونه می توان به طور مداوم با آن واحد مکاتبه کرد؟ آیا مجلهء ماهانه دارید؟ شرایط اشتراک چیست ؟

اگر این کار بر خلاف مقررات دولت جمهوری اسلامی نباشد, مانعی ندارد و شهود هم فردای قیامت معاقب نخواهند بود. ولی اگر بر خلاف مقررات باشد, حرام است و شهود هم فردای قیامت به خاطر شهادت دروغ وناحق معاقب خواهند بود.بنابراین , این کار به خاطر دروغ بودن ـ اگر مصلحی نباشد ـ حرام است , چون یکی از گناهان کبیره , دروغ است .()
(
پـاورقی 1.امام خمینی , استفتائات , ج 2 ص 45ـ 48 با تلخیص .

52 - در خصوص سن تکلیف پسرها دقیقاً مشخص فرمایید در چه سنی جهت روزه به سن تکلیف میرسند؟

بلوغ در پسر به یکی از سه چیز مشخص میشود: 1 - روییدن موی خشن و زبر در زیر شکم 2 - خروج منی چه در خواب و چه در بیداری 3 - کامل شدن 15 سال قمری که 163 روز و 6 ساعت از 15 سال شمسی کمتر است.

53 - اگر کسی چیزی پیدا کند و به دلایلی نتواند آن را اعلام کند و یا اعلام کند، ولی صاحبش پیدا نشود، چه حکمی دارد؟

اگر از پیدا شدن صاحبش نا امید باشد و آن چیز ارزش بالایی داشته باشد، باید با اجازة حاکم شرع از طرف صاحب آن صدقه بدهد، یا خودش تملک کند و قیمتش را صدقه بدهد، ولی اگر صاحب آن پیدا شد و مطالبه نمود، باید به او رد کند.

54 - اگر در نزاع بین دو یا چند نفر مال کسی به دست دیگری بیفتد، چه حکمی دارد؟

باید اموال مردم با صاحبان شان برگردانده شود و اگر صاحبانش پیدا نشوند، باید به نیّت آن ها صدقه داده شود.

55 - چرا سگ در اسلام نجس محسوب می شود، با این که از آن در امور پلیسی و نگهبانی استفاده می شود؟

شکی نیست که مخلوقات خدا، در بُعدی مفید و قابل استفاده اند. از بین حیوانات، سگ از مزایای خوبی برخوردار و در وفاداری مشهور است. داستان های عجیبی در وفاداری سگ در بحارالأنوار جلد 62 از حیوه الحیوان دمیری و دیگران نقل شده است.دمیری می گوید: گاه در نگه داری سگ فائده ای نیست و دارای مفاسدی از قبیل ترساندن مردم و شیوع بعضی میکروب ها و امراض از قبیل هاری و جنون می باشد، از این رو گفته شده است: ملائکه به خانه ای که در آن سگ باشد، وارد نمی شوند. نگه داری سگ برای حفظ اموال و گوسفندان و پاسداری از باغ و اموال و صید اشکالی ندارد، در صورتی داخل خانه نباشند و جدای از محل مسکونی نگهداری شوند.از امیرالمؤمنین(ع) نقل است: "خیری در نگه داری سگ نیست، به جز سگ شکاری و سگ گلّه".(1)از امام صادق(ع) نقل است: "سگ شکاری را در داخل خانه نگه داری نکنید"؛ یعنی جایگاهش جدا باشد.(2) مرحوم علامه حلّی در کتاب منتهی فرمود: نماز خواندن در خانه ای که سگ باشد، کراهت دارد.(3) باز دمیری نقل می کند: چون سگ از نجاسات می خورد و بدبو است، نگه داری آن کراهت دارد.(4)انواع سگ ها (چه شکاری و چه غیر آن) نجس هستند و دهان و آب دهان و تمامی بدن آن ها نجس است. این مطلب از روایات استفاده می شود و فتوای علما و فقها از قدیم تا کنون بر نجاست انواع سگ هایی که در خشکی زندگی می کنند است.(5) علت نجاست سگ و کراهت نگهداری آن در منزل و فلسفه این گونه احکام بر کسی روشن نیست، ولی حکمت آن این است که آدمی از جهت شرافت انسانی اش از اُنس زیاد به حیوانات دوری کند و از کثافات و میکروب هایی که در آن ها است، پرهیز نماید. و این منافاتی ندارد که انسان بدون ارتباط یا دست زدن به آن ها و انتقال بیماری ها و برخی مشکلات دیگر، از آن ها برای نگهبانی، شکار و امروزه کشف مواد مخدر و ... از آن ها استفاده کرد و استفاده از سگ در چنین مواردی ممنوع نشده است.پی نوشت ها:
1.
بحارالانوار، ج 62، ص 53.
2.
همان.
3.
همان.
4.
همان، ص 54.
5.
مستمسک العروه الوثقی، ج 1، ص 363؛ وسائل الشیعه، ج 2، باب 12، از ابواب نجاسات؛ توضیح المسائل مراجع، ج 1، ص 83).

.

56 - سؤال دیگر این است که بسیاری پرسیده اند چرا رقص زن بر زن حرام رقص مرد بر مرد حرام است در حالی که زنان در حمام عمومی و مردان نیز در حمام عمومی یکدیگر را برهنه می بینند.

گرچه حرمت رقص مرد بر مرد و زن برای زن اگر مستلزم و توأم با مفسده دیگری نباشد، امری اتفاقی بین همه فقها نیست، بلکه به فتوای مقام معظم رهبری و آیه الله تبریزی هر دو مورد فوق جائز است، البته بقیه فقها آن را حرام دانسته اند، با وجود این ، مسأله رقص غیر از مسأله برهنگی بدن و نمایاندن آن به دیگران است چون مسئله حرمت رقص از باب لهو بودن آن است که بر اساس روایات ، یکی از مصادیق آن رقص است. اما مسئله نمایان شدن بدن در بحث حرمت نگاه به بدن نامحرم که باعث تهییج شهوات می شود است، و از جهت شرعی زن بر زن و مرد بر مرد محرم است و نگاه به بدن آنان جز مواضع خاص حرمتی ندارد مگر آن که در همین حد نیز مستلزم گناه یا مفسده دیگری باشد

57 - با توجه به ضعیف بودن زن از نظر جثه و توانایی نسبت به مرد، چرا زن زودتر به تکلیف می‌رسد؟

«تکلیف‌» تشرف به محضر الهی است نه مشقت و تکلّف‌! به همین دلیل مربوط به روح انسان است نه جسم او. اما این توفیق که زن را زودتر به این شایستگی نائل می‌گرداند، ریشه در ظرافت روح او برای انجام مسئولیت بزرگش (یعنی همان پرورش نسل انسان‌) دارد; این مطلب هم ناشی از عنایت خداوند متعال است که زن را جلوة صفت پروردگاری خود قرار داده‌; زیرا در تکامل روح و حقیقت وجود فرزند، مادر بیشترین نقش را ایفا می‌کند; بنابراین برای انجام چنین مسئولیت سنگینی‌، لازم است وجود مادر از سال‌ها قبل ساخته پرداخته و آماده گردد، و یکی از راه‌های آماده‌سازی مادر، توجّه نمودن او به حق تعالی است‌. او که کمال مطلق بوده و هر کس در یافتن کمال‌، به او محتاج است‌. آری تکلیف‌، رسمیت یافتن پروندة بندگی در محضر خداست‌; هر چند قبول اولیة آن بر انسان ناآگاه سخت جلوه نماید. بزرگان ما از زمان قدیم‌، سن تکلیف را گرامی داشته و جشن گرفته‌اند; زیرا همان طور که گفته شد، تکلیف یک امر جسمانی نیست بلکه تشرف روح به محضر حق تعالی است‌. گر چه پل رابط بین انسان و معبود و عامل این ارتباط، اعمال و عبادات وارد شده در شرع مقدس می‌باشد، اما اگر اندکی سخاوت به خرج دهیم‌، می‌بینیم که پروردگار رحمان و رحیم در انجام این عبادات نیز اندکی از رحمت خود دریغ نفرموده زیرا بجا آوردن نماز، این قصة نیاز بر آستان بی‌نیاز، که نیازی به توانایی خاص جسمانی ندارد، و در مورد روزه و سایر عبادات نیز خداوند متعال شرط استطاعت و توانایی را ضمیمة آن نموده است‌. بله خواهر محترم‌، تکلیف زودتر، نشان از توفیق بیشتر و عنایت افزون‌تر پروردگار دارد. در این زمینه می‌توانید به کتاب «زن در آینة جلال و جمال‌» از آیت الله جوادی آملی ص 379 مراجعه نمایید

58 - آیاسنگسارکردن عملی وحشیانه نیست؟ چرا در این حکم تجدید نظری صورت نگرفته تاچهره اسلام آلوده وخشن جلوه نکند؟ چرادرماههای حرام دیه دوبرابرمیشود؟ دراین ماههاارزش اقتصادی فرد بیشتر میشود؟ لطفا"توضیح کافی دهید.این حکم غیرمنطقی است.

سنگسار
پاسخ به این پرسش ، نیاز به بررسی مفهوم خشونت، مدارا و منشا آن و ملاک وضع احکام از منظر غرب و اسلام دارد.
مدارا از منظر غرب و اسلام
واژه مدارا که در زبان فرانسوی «تولوانس» و در زبان انگلیسی «تالونس» (Tolernce) به کار می رود، در مقابل خشونت قرار دارد مفهوم «تولرانس» از جمله اصطلاحات فرهنگ مدرن غربی است که پس از رنسانس به تدریج رشد کرد و قبول عام یافت و امروز یکی از مشخصه های اصلی فرهنگی الحادی غرب شناخته می شود. در ریشه یابی این مهفوم باید بگوییم که اولا: در فرهنگ مسلط غرب همه ارزش ها _اعم از ارزش های اخلاقی، اجتماعی، حقوقی و سیاسی_ امور اعتباری هستند و ریشه عقلانی و واقعی ندارد. به عبارت دیگر، ارزش ها تابع خواست ها و سلیقه های مردم هستند. . مادامی که جامعه آن را می پذیرد، ارزشمند است و اگر روزی سلیقه مردم تغییر کرد، همان ارزش تبدیل به ضد ارزش می گردد.ثانیا: اعتقادات و باورهای دینی را نیز در شمار همان ارزش های اعتباری قرار می دهند و فرد را در گزینش آن ها و یا طرد آن ها آزاد می بیند و آن ها را در حد یک سلیقه مانند سلیقه در انتخاب رنگ لباس تنزل می دهند. از این رو، عدم حساسیت آنان به مسئله رذایل اخلاقی و کارهای ناشایست بدان جت است که در تفکر آنان انسان یک موجود ارزشی متمایز از حیوانات نیست یعنی در منطق تفکر آنان تعالی بینش ها و گرایش های انسانی لحاظ نمی شود. اما از دیدگاه اسلام و فرهنگ اسلامی، مقدسات و ارزش های دینی به مراتب از حال، مال، ناموس و بستگان عزیزتر است. دینی که تنها راه رسیدن انسان به سعادت و خوش بختی جاویدان است و آن چنان گرانقدر است که 124 هزار پیامبر برای رساندنآن به بشر از سوی خدای متعال فرستاده شده اند و در راه آن زحمت های بی پایانی را متحمل شدند و بلکه برخی جان خود را فدای آن کرده اند، چزی نیست که بتوان با تساهل و مدارا در مورد هتک و تضعیف آن برخورد کرد. به راستی اگر اسلام، «تولرانس» را آن گونه که در غرب امروز رایج است می پذیرفت، چرا امام حسین علیه السلام در برابر ایجاد تغییر و بدعت گذاری در پاره ای از احکام دین، و نه حتی همه آن، به آن همه رشادت دست زد و خویشتن و فرزندان و یارانش را فدای اسلام کرد؟ و یا چرا مجازات اعدام را برای مرتد در نظر می گرفت؟ آیا اسلام دین و احکام آن را تا حد یک سلیقه تنزل می دهد که هرگاه خواستیم بتوانیم آن را تغییر دهیم و یاهر گونه خواستیم به آن توهین روا داریم؟ (مصباح یزدی، محمدتقی، پاسخ استاد به جوانان پرسش گر، قم، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، چاپ اول، 1380، ص 226)
ملاک وضع احکام از منظر غرب و اسلام
از منظر غرب بعد از رنسانس، که به لیبرالیسم و اومانیسم روی آورده اند، در جهان بینی، هنر، اخلاق و حقوق و ... انسان مدار و محور هر گونه تلاش است و خالق همه ارزش ها و ملاک تشخیص خیر و شر است. برای آنان به آنچه اصالت دارد به خواسته و لذت های انسان است و اگر دینی هم معتبر باشد، باید رد جهت تامین هواهای نفسانی افراد و هماهنگ با خواسته های وی باشد.از نظر اخلاق نیز که ملاک تمایز انسان و حیوان است بر اساس بینش اومانیستی و لیبرالیستی، انسان در آزادی جسمیش، هیچ قید و بندی ندارد، بر اساس این بینش دیگر جایی برای صحبت از حجاب، عفت و ... نمی ماند. با این مبنا مسئله ای به نام اخلاق یا نهاد خانواده ارزش و قداستی نخواهد داشت.اما از منظر اسلام، از آن جا که انسان قوام خلیفه اللهی دارد و تفاوت اساسی با حیوان دارد ، ملاک وضع احکام رابطه هر انسان و خداوند و رسیدن انسان به خداوند و کمال است و بر اساس این بینش غرائز موجود در بشر، فقط یک نیاز و مایه تداوم زندگی بشر تلقی می شود اما به عنوان یک ارزش مطرح نیست، لذا معتقد است که این نیاز غریزی باید به نحو معقول و معتدل ارضاء شود ، چرا که غریزه جنسی، انسانیت انسان را تشکیل نمی دهد لذا در محدوده نیازها باید بررسی شده، شرایط مناسب را برای ارضاء متوازن و معقول آن فراهم آوریم. با این نگرش برای حفظ انسانیت انسان، وجود انضباط و قید و بند به عنوان عامل مصونیت مطرح می شود نه محدودیت. (فصلنامه کتاب نقد، شماره 17، ص 155 و 170)
خشن نمایی حدود و تعزیرات اسلام
متاسفانه ، قضاوت خشونت در مورد حدود و تعزیراتی که اسلام وضع کرده است، در یک قضاوت اجمالی و بدون در نظر گرفتن همه جوانب صورت می گیرد و معمول این گونه قضاوت ها در این گونه مسایل اجتماعی و حقوقی از جهان بینی ما و برداشتی که درباره آدمی و جامعه انسانی داریم بر می خیزد. برخی در این قضاوت ها بدون در نظر گرفتن تمام شرایط حدود و تعزیرات اسلامی و راه های اثبات و راه های تخفیف و همچنین نتایج نهایی این گناهان و اثرات زیانبار آن برای جامعه حکم به خشن بودن حدود و تعزیرات می دهند.برای مثال، برخی ، با مشاهده جوامع غربی که نوشیدن شراب را مانند آب خوردن می دانند یا رواج فسادهای جنسی را ، دلیل کم اهمیت بودن این گناهان دانسته و اجرای حدود را خشن می دانند، در حالی که اگر آمار طلاق و از هم پاشیدن خانواده ها، فرزند های نامشروع که غالبا بر اساس تجربه دانشمندان، افرادی تبه کار و بی رحم و جانی از آب در می آیند، کودکان بی سرپرست و انواع بیماریهای جسمی و روحی که زایید بی بند و باری های جنسی است را ملاحظه کنیم، قبول خواهیم کرد که آلودگی های جنسی به هیچ وجه مسئله ساده ای نیست که بتوان از آن به اسانی گذشت، بلکه گاهی سرنوشت یک جامعه با آن گره می خورد و موجودیت آن به خطر می افتد.با در نظر گرفتن همه این جوانب، معلوم می شود که حدود و تعزیرات اسلام چندان خشن نیستند. از سوی دیگر شاید برخی از این مجازات ها مانند سنگسار، سنگین به نظر برسند ولی اسلام راه های اثبات آن را چنان محدود کرده است که در عمل دامان افراد بسیار کمی را می گیرد، در عین این که وحشت از آن به عنوان یک عامل بازدارنده روی افراد منحرف اثر خود را خواهد گذاشت.برای مثال، در مورد ثبوت زنا، بر اساس آیه 15 سوره نساء شاهدها به چهار نفر افزایش یافتند از سوی دیگر برای شهادت شهود، شرایطی تعیین شده است از قبیل رویت و عدم قناعت به قرائن و هماهنگی شهادت شهود و مانند آن، که اثبات جرم را سخت تر می کند.روشن است که با این شرایط تنها افراد بی باک و بی پروا ممکن است مجرم شناخته شوند و بدیهی است که این چنین اشخاصی باید به اشد مجازات گرفتار شوند تا عبرت دیگران گردند. و جامعه سالم بماند.از نکات پیش معلوم می شود که پس از اثبات جرم، به هر طریقی که شده باید مجازات اجراء شود و در هنگام اجرای مجازات که مربوط به اجتماع می شود نباید عاطفه، محبت و احساسات جایگزین عقل شود، بلکه تا آن جا که پای مجازات الهی در میان است و به مصلحت عامه بشریت است باید حکم اجراء شود، چنان که خداوند متعال در حکم زنای غیرمحصنه می فرماید: «هر یک از زن و مرد زناکار را صد تازیانه بزنید و نباید رافت (و محبت کاذب) نسبت به آن دو شما را از اجرای حکم الهی مانع شود، اگر به خدا و روز جزا ایمان دارید، و باید گروهی از مومنان مجازاتشان را مشاهده کنند. (نور، 2)در پایان شایان ذکر است، چنانچه ما مسلمانان بخواهیم بر اساس خوش آمدی غربی ها، حدود و تعزیرات خودمان را اجرا کنیم باید دست از همه آن ها بکشیم، چرا که آن ها نه تنها سنگسار بلکه شلاق زدن ، اعدام، آزاد نبود روابط جنسی و ... همه را خشن می بینند و بر اساس گفته قرآن کریم تا مادامی که شما مسلمانان کاملا به میل آنان رفتار نکنید از شما راضی نخواهند شد، و «لن ترضی عنک الیهود و لاالنصاری حتی تتبع ملتهم قل ان هدی الله هو الهدی و لئن اتبعت اهواء هم بعد الذی جاءک من العلم مالک من الله من ولی و لانصیر» (بقره، 120) هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهد شد، تا [به طور کامل تسلیم خواسته های آنان شوی و] آنها بین [تحریف یافته] آنان پیروی کنی. بگو: «هدایت الهی، تنها هدایت است» و اگر از هوی و هوس های آنان پیروی کنی، بعد از آن که آگاه شده ای، هیچ سرپرست و یاوری از سوی خدا برای تو نخواهد بود».
دیه
پیش از پاسخ شایان ذکر است که دیه بر عکس آنچه در فارسی گفته می شود «خون بها» نیست. خون انسان بالاتر از این است که قیمتش این ها باشد. بلکه به تصریح قرآن، «خون یک انسان برابر با خون همهء انسان ها است» از این رو است که مهم ترین شخصیت های اسلامی با ساده ترین افراد از نظر دیه یکسان هستند. دیه مرجع تقلید، دیه یک انسان متخصص، دیه یک انسان مبتکر، با دیه یک کارگر ساده در اسلام یکی است. بنابراین دیه عامل تعیین ارزش و خون بها نیست، بلکه دیه جنبه مجازات دارد که طرف حواسش را جمع کند و دیگر از این اشتباهات نکند و هم تا حدودی جبران خسارت اقتصادی است. یعنی مردی یا زنی در این خانواده از میان رفته است، جای او خالی و این خلاء، خسارت اقتصادی به آن خانواده وارد میکند. برای پرکردن این خسارت اقتصادی دیه داده می شود. (آیت الله جوادی آملی، زن در آیینه جمال و جلال، ص 418)
افزایش دیه در ماه های حرام
شکی نیست که هر جرمی از هر مجرمی با عمد و اختیار، استحقاق جریمه و مجازات را دارد. از سوی دیگر همه مجرمان یکسان نیستند و بدون شک شرایط زمانی و مکانی و روانی و ویژگیهای دیگر آن ها تفاوت دارد.به همین دلیل امروزه، در تمام قوانین جهان، اموری را با عنوان عوامل تشدید و تخفیف در کنار قوانین کیفری و جزایی قرار می دهند، مثلا بیماری روانی را عامل تخفیف و تکرار در جرم را معمولا عامل تشدید می دادند.اسلام نیز، از چهارده قرن پیش عوامل تشدید و تخفیف را به صورت جامع و جالبی هم در مجازات های دنیوی و هم در مجازات های اخروی پیش بینی کرده است.در یک بررسی ساده معلوم می شود «عوامل تخفیف» در اسلام نسبت به «عوامل تشدید» بیشتر است و این به خاطر همان طبیعت ذاتی اسلام است که بر اساس رحم، عاطفه و شعار «یا من سبقت رحمته غضبه» است.از جمله عوامل تشدید مجازات در اسلام مکان و زمان جرم است. چنانچه جرمی در مکان های عادی یا مکه مکرمه رخ دهد، مجازات به علت قداست مکان مکه مکرمه متفاوت است. هم چنین مجازات در ماه های حرام به علت قداست آن ها شدیدتر شده و دیه قتل در ماه های حرام یک سوم اضافه می شود.این نوع مجازات به خوبی نشان می دهد که اهمیت جرم تنها بسته به جنبه ذاتی آن نیست، بلکه خصوصیات زمانی و مکانی کاملا در آن موثر است.از سوی دیگر بدیهی است که چنانچه کسی حرمت اماکن و زمان های مقدس را نگه نداشت مشخص می شود که روح طغیانگری او بیشتر و جسورتر است و چنین فردی ضرر و خطرش برای جامعه بیشتر است. کما این که افراد غیر مذهبی و آلوده، برخی ایام و اماکن مثلا روز تاسوعا و عاشورا و ... مرتکب گناه نمی شوند.

59 - بر پایه تصریح آیه قرآن مجید و روایات اهل بیت (ع)، هر گاه کسی مسلمانی را بکشد و خانواده فرد مقتول نخواهد قاتل را عفو کند میتواند قصاص کند.1 جز آن که در قانون مجازات اسلامی (ماده 29) برپایه روایات‏2 میخوانیم: هر گاه مردمسلمانی عمداً زن مسلمانی را بکشد، در صورتی مرد قصاص میشود که ولیّ زن قبل از قصاص قاتل، نصف دیه یک مرد را به او (خانواده قاتل) بپردازد. آنچه جای شبهه و پرسش است این که: چگونه زن در قبال کشتن مرد قصاص میشود، بی آن که لازم باشد از سوی خانواده مرد چیزی به خانواده زن پرداخت شود؛ امّا اگر مردی زنی را بکشد در صورتی میتوان مرد را قصاص کرد که از سوی خانواده زن مقتول، مبلغی به خانواده مردقاتل تسلیم شود؟! توضیح آن که، بر پایه فقه اهل بیت (علیهم‏السلام) دیه کشتن مرد مسلمان یک هزار مثقال شرعی طلا و دیه کشتن یک زن مسلمان، پانصد مثقال است. بنابراین اگر مردی زنی را بکشد در صورتی میتوان مرد را قصاص کرد که مبلغی معادل پانصد مثقال طلااز سوی خانواده زن به خانواده مرد (قاتل) تسلیم شود. چرا در اسلام میان زن و مرد تبعیض وجود دارد و ارزش وجود زن پیوسته کمتر از مردان شناخته شده است. همین امر سبب میشود که بستگان زن به جای قصاص مرد قاتل،به گرفتن دیه رضایت دهند.آیا این نوع ستم به زن و خانواده او نیست که پس از کشته شدن زن، بستگان او علاوه بر آن که کسی از ایشان کشته شده است ناچار باشند برای قصاص قاتل، پانصد مثقال طلا نیز به خانواده او (قاتل) تقدیم کنند!

قانون قصاص و مجازات پدیده عصر اسلام نیست. در جوامع جاهلی پیش از اسلام نیز در همه ملل وجود داشته است. قرآن از حکم قصاص دردین یهود چنین یاد میکند: وکتبنا علیهم فَیها ان النفس بالنفس ...:3 بر آنان (در تورات) مقرّر کردیم که جان در مقابل جان، چشم در مقابل چشم، بینی در مقابل بینی،...قصاص میشود.{M با این حال، ملل گذشته اغلب میان جرم و جزای آن، عدالت را مراعات نمیکردند. مردم عرب گاهی به جای یک نفر ده نفر را به قتل میرساندند.4 و علت این جزای نابرابر را شرافت یک قبیله نسبت به دیگر قبایل میدانستند.5 در اسلام با نزول آیات قصاص این حکم چنین ضابطه یافت:
1.
میتوان به جای قصاص، عفو کرد و دیه گرفت یا آن را نیز عفو نمود.
2.
قصاص به منظور اجرای فرمان خداوند و تأمین امنیت اجتماعی انجام میگیرد. هدف انتقام و تلافی نیست؛ گرچه با قصاص قاتل، خانواده مقتول تا حدّی تشفّی مییابند.
3.
به جای یک فرد نمیتوان چند نفر را کشت، مگر آن که همه در قتل سهیم بوده باشند. نیز باید به جبران کشتن همه آنان به جای یک نفر، از سوی بستگان مقتول مبلغی به بستگان هر یک از ایشان (کشندگان) داده شود.
4.
به جای زن در صورتی میتوان مردی راکشت که نصف دیه یک مرد مسلمان به خانواده مرد قاتل داده شود.6 مرحوم مقدس اردبیلی مینویسد: این حکم از امور قطعی نزد فقیهان شیعه است.7 باید دانست چنان که قصاص برای انتقام نیست، دیه نیز بهای جان و خون نمیباشد. اگر چنین بود بهای جان و خون یک انسان فرزانه و اندیشمند با جان و خون یک فرد سفیه برابر نمیبود. آیا قرآن که با نگرش ارزشی میفرماید: «هرگز دانایان و نادانان برابر نیستند» در مسأله دیه و قصاص چگونه تا بدین میزان میان زن و مرد تفاوت مینهد و تفاوتی بین فرد فرزانه و عامی مقرر نمیدارد؟! این بدان سبب است که دیه و قصاص تعیین کننده ارزش‏ها و امتیازات افراد نیست و بیشتر به تأمین امنیت فردی و اجتماعی نظر دارد و راهکاری برای جبران مسایل اقتصادی و معیشتی بازماندگان افراد کشته شده است. از این رو است که میگوییم: دیه نوعی جریمه دنیوی است که دارای معیار خاصی است و کم یا زیاد بودن آن، به شخصیت افراد مربوط نیست. دیه یک فرد عادی با دیه پیشوای عادل مسلمانان یک اندازه است و تخصّص و تعّهد و ایمان در آن تأثیری ندارد. امّا جنبه معنوی - نزد خداوند واز نظر تأثیر مرگ افراد در جامعه - بی تردید کشتن یک فرد برجسته و شایسته به مراتب سهمگین‏تر است و عقوبت سنگین‏تری در قیامت خواهد داشت. بنابراین گاه ممکن است‏از این جنبه کشتن یک طفل یا زن، گناهی بزرگ‏تر از کشتن ده‏ها مرد داشته باشد آنچه از روایات و گفتار فقها دانسته میشود این است که دیه به منظور جبران خساراتی است که در پی کشته شدن افراد به خانواده ایشان وارد میآید. به طور عادی چون مرد عهده دار مسؤولیت مخارج خانواده است، کشته شدن وی - به عمد یا به وسیله قصاص- تأثیر زیانبارتری بر خانواده‏اش میگذارد. از نظر اسلام، مرد وظیفه دارد مخارج خانواده‏اش را تأمین کند. مبلغ دیه در حقیقت به فرد قاتل یا مقتول نمیرسد. سهم خانواده اوست که سرپرستی را از دست داده است. به همین سبب است که اگر مردی را به جرم کشتن یک زن قصاص میکنند باید برای جبران خسارتی که در اثر کشته شدن آن مرد به خانواده او میرسد، مبلغی از سوی بستگان زن به خانواده مرد پرداخت گردد و آنگاه مرد قصاص شود. این در حالی است که گاه ممکن است خساراتی که جامعه به سبب کشته شدن یک زن متحمل میشود، بسی افزون‏تر باشد از خساراتی که به سبب کشته شدن ده‏ها مرد متحمل شده است. اما باید دانست که دیه عهده دار جبران آن خسارت‏های معنوی نیست. به همین سبب است که در روایات میخوانیم: با مرگ یک دانشمند اسلامی رخنه‏ای در اسلام پدید میآید که با هیچ چیز جبران نمیشود. امّا دیه او با یک فرد بی سواد برابر است. حال اگر در مواردی مسؤول تأمین مخارج خانواده زن باشد و او به دست مردی کشته گردد در پرداخت دیه به بازماندگان وی چیزی افزون داده نمیشود. زیرا اولا تأمین معاش مسؤولیتی نبوده است که شرع بر عهده او گذاشته باشد، بلکه وی به دلایل جانبی عهده دار آن گشته است. افزون بر این که در وضع مقررات، قانون گذار، احکام را برای نوع افراد در نظر میگیرد، نه یکایک افراد. از این نظر، به طور نوعی مردان مسؤول تأمین معیشت خانواده هستند،نه زنان. اعضای خانواده مخارج خود را از او میطلبند، نه از زن. با این همه هر گاه د رموردی زن عهده دار مخارج خانواده بود و کشته شد حاکم اسلامی میتواند از اموال عمومی، آن خسارت را جبران کند. این نظر از فقیه عالی مقام آیة الله شاهرودی نیز نقل شده است. ایشان در این باره فرموده‏اند: این امر بدان سبب است که پدیده زن کشی تقویت نشود.8 پینوشت:
1.
یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم القصاص. (بقره، 178)؛ من قتل مظلوماً فقد جعلنا لولیّه سلطاناً. (اسراء33)؛ ان النفس بالنفس. (مائده،45)؛ وسائل الشیعه، ج 19، ص 61.
2.
سلسلة الینابیع الفقهیه، ج 24، ص 19، جواهر الکلام،ج 42، ص 82.
3.
سوره مائده. آیه 54.
4.
المیزان ج 2، ص 432 - 438، در تفسیر آیه 178 بقره.
5.
مجمع البیان،ج 1، ص 488 - 492، در تفسیرآیه 178 سوره بقره.
6.
تمام مذاهب اهل سنّت با این حکم مخالف اند و معتقدند که پرداخت چنین مبلغی به خانواده مرد لازم نیست. (احکام قرآن، ابوبکررازی، ج 1، ص 138 و 139؛ المهذّب، محیی الدین نووی، ج 18، ص 534.
7.
زبده البیان فی احکام القرآن، ص 671 و 672.
8.
ر. ک: روزنامه قدس، پنجشنبه، 81/5/10، ص 15.

60 - آیا بعد از طلاق شوهر می تواند مخارجی را که در دوران نامزدی به همسرش داده است مطالبه کند

قاعدتا در این موارد، زوج ادعای خسارت کرده و مخارج را مطالبه مینماید و چنانچه طلاق (اگر عقدی صورت گرفته باشد) به تقاضای زوجه باشد، باید جوابگوی خسارات نیز باشد.

61 - آیا ازدواج موقت نیازی به مراجعه به محضر دارد؟

ازدواج موقت نیز نوعی تشکیل خانواده است و بر اساس قوانین و مقررات انضباطی مربوط به خانواده باید ایجاد وانحلال آن در دفاتر رسمی ازدواج و طلاق ثبت شود.

62 - چرا با این که خودکشی در دین اسلام حرام است و کسی حق این عمل را ندارد اما پدر و یا پدربزرگ در صورتی که بچه اش را بکشد نباید مجازات شود یعنی پدر و پدر بزرگ حق دارند بچه را بکشند اما همان بچه حق ندارد خودش را بکشد یعنی هر شخصی نسبت به خودش اختیار ندارد اما پدر و پدر بزرگ در این مورد اختیار دارند؟ لطفا توضیح فرمائید.

این که گفتید پدر و مادر حق دارند بچه شان را بکشند کاملا غلط است. و این که فرمودید نباید مجازات شوند هم غلط است. هیچ کس حق ندارد حق حیات را نه از خود و نه از دیگری سلب کند و این موهبتی از طرف خداوند است که فقط به اختیار اوست و فقط اگر کسی مرتکب قتل شده باشد یا جرائم سنگین را مرتکب شده باشد به فرمان خداوند قصاص یا مجازات می شود. پدر و مادر هم به هیچ وجه حق کشتن فرزند خود را ندارند آنچه باعث توهم شما شده است این است که حکمی در شرع است که پدر در صورتی که مرتکب قتل فرزندش شده باشد قصاص نمی شود و به خاطر حقی که بر فرزند دارد و اصل در وجود اوست کشته نمی شود اما مجازات دیگری می شود باید دیه پرداخت کند و به زندان برود و برای این کارش سخت توبیخ می شود.

63 - اگر مرد مدتی از دادن نفقه به زن خودداری نماید و زن به دادگاه شکایت نماید چه حکمی صادر خواهد کرد؟

طبق ماده 1112 و 1129 قانون مدنی در صورت «الف» و «ب» اگر با صدور اجراییه دادگاه علیه شوهر، حکم اجرانشود، زن حق طلاق خواهد داشت. از نظر حقوقی نفقه زن مانند نفقه اقارب نیست که تابع نیاز باشد؛ بلکه از لوازم حقوقی عقد نکاح است. ازاین‏رو تا زمانی که زن به وظایف زناشویی عمل کند حق نفقه دارد، هر چند از خود دارایی کافی داشته باشد. افزون بر آن از نظر اسلام زن دارای استقلال مالی است و دارایی او ربطی به شوهر و وظایف اوندارد.

64 - آیا از نظر قانون مرد می تواند بدون رضایت همسرش همسر دوم اختیار کند؟

به طور مطلق، اختیار همسر دوم را منوط به اجازه همسر اول نمیداند؛ بلکه این مسأله را به صورت شرط ضمن‏العقد درآورده است و اگر مرد آن را بپذیرد، از نظر این که آیا بدون اذن همسر اول میتواند ازدواج موقت کند یانه، بستگی به اطلاق و تقیید مورد تعهد دارد؛ یعنی، اگر متعهد شده است که بدون اذن همسر اول ازدواج دیگری نکند، این مطلب اطلاق دارد و شامل ازدواج موقت نیز میشود؛ ولی اگر فقط متعهد شده است که همسر دائم اختیارنکند، در این صورت میتواند بدون اذن همسر اول، ازدواج موقت کند؛ هر چند از نظر زمان بسیار طولانی باشد؛ چون این از نظر قانونی ازدواج دائم نیست. از طرف دیگر ازدواج موقت نیز ازدواجی رسمی است، هر چند کوتاه مدت باشد و بایستی تشریفات قانونی را از نظر ثبت در دفاتر رسمی ازدواج طی کند.

65 - مال صغیر را چگونه می توان در شرکتی سرمایه گذاری کرد؟

تصرف در اموال صغیر بدون اجازه از قیم شرعی (مانند پدر یا جد پدری اگر حیات داشته باشند) ویا کسی که از طرف حاکم شرع قیم قرار داده شده آن هم با رعایت مصلحت صغیر جایز نیست. بنابراین اگر قیم خودش و یا کسی که از طرف او مجاز است با اموال صغیر تجارتکند و سهم صغیر را بدهد و این کار هم به مصلحت صغیر باشد اشکال ندارد.{J

66 - آیا لازم است انسان نیت روزه را بر زبان بیاورد؟

لازم نیست انسان نیت روزه را از قلب خود بگذراند یا بر زبان بیاورد بلکه همین قدر که برای انجام فرمان خداوند عالم از اذان صبح تا مغرب کاری که روزه را باطل می کند انجام ندهد کافی است. (ر.ک: توضیح المسائل 12 مرجع, ج 1, ص 914, م1550)

67 - با توجه به این که در شرع اسلام روابط بین زن و مرد نامحرم حرام بوده حال مشاهده میشود که در فیلمها و سریالهای تلویزیونی که از صدا و سیما پخش میشود این روابط بسیار مختلط است; از نظر شرعی چه حکمی دارد؟

چند نکته در این باره قابل توجه است:
1.
برای پیامرسانی در تمامی زمینههای اعتقادی، اخلاقی، خانوادگی، اجتماعی موضوعات روز و... بهترین ابزار، هنر و نمایش در قالبهای جذاب است. و این مهم، غالباً، بدون شرکت زن و مرد ممکن نیست.
2.
آن چه مهم است، حفظ حریمها و حدود احکام شرعی است. در صورت رعایت مسائل شرعی ساختن فیلم با شرکت زن و مرد بیاشکال است.
3.
مختلط بودن زن و مرد در فیلمها، دلیل بر ارتکاب حرام بین آنها نیست. بله اگر حرامی صورت بگیرد، اشکال دارد. و این امر تا محرز نشده است، نمیتوان حکمی کرد.
4.
مسئولین صدا و سیما ]از باب مدیریت[ همة مخاطبین را در نظر میگیرند، و برای عامة مردم برنامه میسازند. لذا مقتضای برخی از بینندهها این طور فیلمها است.
5.
در صورتی که یقین حاصل شود نگاه کردن این فیلمها و برنامهها حرام است، انسان باید نگاه نکند; زیرا، صرف پخش این فیلمها از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران دلیل بر جواز آن نیست.
6.
بهتر است در این باره، از مرجع تقلید خود استفتأ کنید. در پایان نظر قرآن کریم را دربارة روابط زن و مرد و هم کلام شدن و صحبتهای روزانه با نامحرم را بیان میکنیم: قرآن، در ابعاد مختلف به این مسأله پرداخته که میتوان به چند مورد کلی اشاره کرد: الف) ـ احکام نگاه کردن زن و مرد نامحرم به یکدیگر; ـ سفارش به رعایت حیا و عفت و پاکدامنی; ـ رعایت حفظ حجاب; ـ نشان ندادن زینتها به نامحرم; قرآن، در دو آیة 31 و 32 سورة نور، توجه مردان و زنان را به این نکات جلب میکند و میفرماید: زن و مرد مؤمن باید از نگاه به نامحرم بپرهیزند; یعنی از مشاهده تمام آنچه نگاه به آنها حرام است، چشم برگیرند و باید حیا، عفت و پاکدامنی خود را در همة زمینهها حفظ کنند. به زنان مؤمن به خصوص میفرماید: حجاب خود را، حتی در مورد زینتها، حفظ کنند، و مقنعة خود را بر سینة خود افکنند ]تا گردن و سینه با آن پوشانده شود[. در آیه 20 سورة مؤمن میفرماید: او ]خداوند[ از خیانت چشمها آگاه است و از آنچه در سینهها پنهان است ـ از قصد و غرضها ـ خبر دارد. از این آیه نیز ممنوع بودن نگاه به نامحرم استفاده شده است.(تفسیر نمونه، آیتالله مکارم شیرازی و دیگران، ج 14، ص 435 ـ 454 و ج 20، ص 62 ـ 66.) ب) در مورد راه رفتن میفرماید: زنان نباید هنگام راه رفتن پاهای خود را چنان به زمین بکوبند که صدای خلخالهایشان به گوش رسد. (نور، 32) اسلام تا این حدّ در مورد حفظ عفت عمومی حساس است و از عوامل دیگری که به آتش شهوت جوانان دامن میزند، برحذر میدارد. قرآن، در این خصوص قضیه دختر حضرت شعیبغ را نقل میکند; آنگاه که یکی از دختران شعیب به طرف موسیغ برای ابلاغ پیام پدر آمد; او با نهایت حیا گام بر میداشت. نتیجه اینکه زنان مسلمان نیز باید در راه رفتن حیا داشته باشند. ابوالفتوح رازی روایاتی را آورده مبنی بر اینکه دختر شعیب برای راهنمایی از پیش رو حرکت میکرد و موسی از پشت سرش و چون باد به لباس دختر میوزید ممکن بود بدنش دیده شود و حیا و عفت موسی اجازه نمیداد چنین شود، به دختر گفت: من از جلو میروم. بر سر دو راهیها و چند راهیها مرا راهنمایی کن. معلوم میشود مردان هم باید در راه رفتن حیا داشته باشند.(اقتباس از تفسیر نمونه، ج 16، ص 54 ـ 59.) ج) سخن گفتن با نامحرم: قرآن در آیه 32 احزاب، به زنان پیامبر9 سفارش میکند که: شما نباید با نامحرم طوری سخن بگویید که بیماردلان در شما طمع کنند; بلکه به هنگام سخن گفتن، جدی باشید و به طور معمولی سخن بگویید و همچون زنان کم شخصیت که با تعبیرات تحریک کننده سخن میگویند، نباشید. شما باید به صورت شایستهای که مورد رضای خدا و پیامبر و توأم با حق و عدالت است، حرف بزنید زنان امت پیامبر هم به آن حضرت منسوب هستند و قطعاً این احکام شامل آنها نیز میشود.(تفسیر نمونه، ج 16، ص 287 ـ 289.) ح) زنان نباید در معرض دید مردان نامحرم قرار بگیرند. باز قرآن در مورد زنان پیامبر میفرماید: شما در خانههای خود بمانید، و همچون جاهلیت نخستین، در میان جمعیت ظاهر نشوید و اندام و وسایل زینت خود را در معرض تماشای دیگران قرار ندهید. این دستور قطعاً خطاب به همة زنان امت رسولالله است.(تفسیر نمونه، ج 16، ص 290، ذیل آیه 33 احزاب.) تذکر: مطالب بسیار ظریف و دقیقی در خصوص این سؤالِ پرسشگر محترم وجود دارد که باید در جای خودش به طور مفصل بحث شود. آوردن این چند مورد به عنوان نمونه بود. نا گفته نماند که حفظ دستورها و حریمهای الهی برای زن و مرد به جهت سالم ماندن جامعة اسلامی از هر گونه پلیدی و گناه، منافاتی با حضور زن و مرد در فعالیتهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، و... ندارد; همچون حضرت زهرا3.

68 - در برخی سخنرانی‌ها گفته شده که صحبت کردن با نامحرم‌، بدون قصد لذّت‌، با استناد به آیة قرآنی جایز است‌، آیا این سخن درست است‌؟

باید توجّه داشت که قرآن مجید یکی از منابع استنباط احکام فقهی است و بسیاری از مسائل فرعی فقهی‌، در قرآن بیان نشده است و به تصریح قرآن‌، بیان آن‌ها بر عهدة پیامبر اکرم‌گذشته شده است که پس از آن حضرت‌، اهل‌بیت او، این وظیفه را عهده‌دار بوده‌اند; از این رو، برای بیان و فهم حکم شرعی‌، باید به فقیه جامع الشرایط مراجعه کرد و مقلّدان برای حلال بودن یا حرام بودن مسئله‌ای نمی‌توانند به قرآن استناد کنند، چرا که استنباط از قرآن‌، کار تخصّصی است و با توجّه به روایات و دیگر منابع‌، استنباط ممکن می‌باشد; در عین حال‌، قرآن مجید می‌فرماید: "فَلاَ تَخْضَعْن‌َ بِالْقَوْل‌ِ فَیَطْمَع‌َ الَّذِی فِی قَلْبِه‌ِی مَرَض‌ٌ;(احزاب‌،32) پس به گونه‌ای هوس‌انگیز، سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند." منظور از خضوع در سخن‌، این است که زن به گونه‌ای لحن کلام خود را نازک کند که مردان را به شهوت بیندازد; از این گونه سخن گفتن‌، نهی شده است‌.(تفسیر المیزان‌، علامه طباطبایی‌، ج 16، ص 309، جامعه مدرسین قم‌.) بر این اساس‌، اصل سخن گفتن با رعایت شرایط و ضوابط آن‌، اشکالی ندارد; در این جا لازم است که فتوای مقام معظم رهبری‌(مدظله‌) ملاحظه شود: "شنیدن صدای زن به صرف این که صدای زن است اشکال ندارد; بله اگر صدای زن ریبه‌ناک و مهیّج باشد، گوش دادن آن جایز نیست‌."(رساله مراجع‌، ج 2، ص 809، استفتائات مقام معظم رهبری‌، دفتر انتشارات اسلامی‌.)

69 - می خواهم در مورد حدود اسلامی روابط دختر و پسر آگاه شوم توضیح دهید.

با توجه به شرایط خاص دوران جوانی , طولانی بودن دوران تجرد غالب دانشجویان و خطرات جدی تمایلات آشکار و پنهان غرائز نفسانی , لازم است برادران و خواهران دانشجو روابط خود را از نظر کمی و کیفی تحت کنترل قرار دهند و در سطح ضرورت حفظ کنند. بنابراین , توصیه اکید ما این است که : اولا", اگر ضرورتی ایجاب نمی کند حتی الامکان روابطی با نامحرم برقرار نشود و خواهران دانشجو در مقابل افراد نا محرم , رفتاری متکبرانه داشته باشند نه رفتاری صمیمانه . اینکه در احکام شرعی می فرمایند در غیر ضرورت مثلا" مکروه است مرد با زن هم صحبت شود, مخصوصا" مرد و زن جوان , به این دلیل است که چه بسا همین هم صحبت شدن ها, غرایز جنسی افراد را تحریک کند و یک الفت و محبت شهوانی بین مرد و زن ایجاد گردد و نقطه آغازی برای غوطه ور شدن در انحراف و فاسد شود. در هر حال انسان باید دقیقا" درون خود را بکاود و باطنش را عمیقا" مطالعه کند که مثلا" صحبت کردن با افراد نامحرم چه ضرورتی برای او دارد.ثانیا": در صورت ناچاری و ضرورت , روابط با نامحرم تا آنجا که به شکستن حریم احکام الهی منجر نشود, اشکالی ندارد. بنابراین , گفتگو و نگاه های متعارف بدون قصد لذت و ریبه , اشکالی ندارد. اما با این حال , حتی الامکان لازم است در کلاسها به گونه ای باشند که کمترین اختلاط پدید آید و در برخورد و گفتگو, هنجارهای شرعی زیر رعایت شود:
1-
از گفتگوهای تحریک کننده پرهیز شود.
2-
از نگاه های آلوده و شهوانی خودداری شود.
3-
حجاب شرعی رعایت شود.
4-
قصد تلذذ و ریبه در کار نباشد.
5-
دو نفر نامحرم در محیط بسته , تنها نمانند. بنابراین , سعی کنید خود را عادت دهید که :
1-
در صحبت با نامحرم به او نگاه نکنید و به هیچ قسمتی از بدن او خیره نشوید و قسمت های باز و پوشیده برایتان کاملا" مساوی فرض شوند, این مسأله را با تکرار و تلقین باید ادامه دهید.
2-
در همه حال , خدا را ناظر بر اعمال و رفتار خود بدانید و عفت و حیا را فراموش نکنید.ضمنا برای اطلاعات بیشتر و دقیق تر به دو کتاب معرفی شده مراجعه کنید:
-
احکام روابط زن و مرد، سید مسعود معصومی، انتشارات دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم
-
جوانان و روابط، ابوالقا

عشق مجازی

1 - برای جلوگیری از عشق های مجازی حتی فکر و خیال آن چه باید بکنم ؟

عشق و علاقه بر دو نوع است : عشق های هوسی و شهوانی ; عشق های متعالی . عشق هایی که هوسی وشهوانی باشد, غالباً با دوام نیست و پس از گذشت چند صباحی شهوت ها و هوس ها فروکش می کند و ممکن است بعد از آن تبدیل به وازدگی و نفرت بشود. در ایام جوانی این گونه عشق ها به سراغ انسان می آید, مثلاً پسری یادختری عاشق می شود و ظاهری را می بیند, اما اگر واقع بینانه بنگرد, از خیال و عشق خود صرف نظر می کند. غالباًاین گونه عشق ها رنگ می بازد و ننگ به بار می آرود.
]
عشق هایی کز پی رنگی بُوَد عشق نَبْوَد, عاقبت ننگی بُوَد
شهید مطهری (ره ) می گوید: احساسات انسان , انواع و مراتبی دارد; برخی از آن ها از مقولهء شهوت مخصوصاًشهوت جنسی است و این گونه عشق و احساس از مبادی جنسی سرچشمه می گیرد و به همان جا خاتمه می یابد.افزایش و کاهشش بستگی به فعالیت های فیزیولوژیکی دستگاه تناسلی و به سنین جوانی دارد.(1)عاشق شدن در ایام جوانی آثار زیانباری دارد و مفسده هایی از قبیل خودکشی , اضطراب , افسردگی , دیوانگی ,ازدواج های ناهمگون و غیر متناسب , درگیری ها و تشنّجات خانوادگی را به دنبال دارد, زیرا پسر یا دختری که عاشق شده , دیگر فکر مناسبت را نمی کند. فکر نمی کند معشوق , فرد صالح و با وفایی هست یا نه , زیبا هست یا نه ,سمتش چقدر است , خانوادهء او چگونه است , و چشم بسته و کورکورانه خود را به وادی خطرناکی می سپرد و به دنبال آن , مفاسد و گرفتاری ها, تا مدت های مدیدی یا تا آخر عمر گریبان گیر وی می شود.
(
پـاورقی 1.جاذبه و دافعه علی 7 ص 55

2 - چرا میگویند: علاقة شدید بین دو جنس مخالف سبب پدید آمدن عشق و شهوت است؟

علاقه و محبت، فطریِ انسان است، که خداوند متعال، آن را در درون انسان قرار داده است. انواع محبت: علاقه و محبت انواع مختلفی دارد; از قبیل: محبت دو دوست به یکدیگر، محبت مرید و مراد، محبت دو همسر، محبت پدر و مادر به فرزندان و بالعکس، محبت به هم نوعان و... این گونه علاقه و محبت، کم وبیش نیز در حیوانات وجود دارد. عشق چیست؟ عشق، گرایش مافوقِ علاقه و محبت است; که زمینة چنین حالتی، فقط در انسان وجود دارد عشقِ حقیقی، همان مرحلهای است که انسان را به پرستش میکشاند، عشق میخواهد از معشوق، خدا، و از خود بندهای بسازد; او را هستیِ مطلق بداند و خود را در مقابل او نیست و نیستی حساب کند; اما درغیر این صورت اگر از واژة عشق استفاده شود، عشق مجازی است، که محبتِ شدید بین دو انسان از نوع عشق مجازی است. به تعبیر دیگر، عشق، به دو نوعِ جسمانی و نفسانی تقسیم میشود. عشق نفسانی مبدأش جنسی نیست، بلکه ریشه در روح و فطرت انسان دارد; اما عشقِ جسمانی، ریشه در غرائز و شهوات دارد; که با اطفأ شهوت خاتمه پیدا میکند، بر عکس عشق نفسانی که از این مقوله نیست. بنابراین، نمیتوان گفت، علاقة شدید بین دو جنس مخالف سبب پدید آمدن عشق میشود. قرآن کریم، سبب اصلیِ علاقه، محبت و مهر قلبی بین دو همسر را، خواست و ارادة الهی میداند; که با هدف به وجود آوردن محبت و دوستی، سکونت و آرامش در کنار یکدیگر، تولید نسل، برآورده شدن نیازهای عاطفی، روحی و روانی، تشکیل خانواده، تکمیل یکدیگر، سر و سامان دادن به امور زندگی و حتی مالی و... این انس و علاقه را، در وجود انسانها و زن و شوهر قرار داده است: "وَ مِنْ ءَایَـَتِهِیَّ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَ َجًا لِّتَسْکُنُوَّاْ إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِی ذَ َلِکَ لاَ ئَیَـَتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ ;(روم،21) و از نشانههای او این که همسرانی از جنس خود شما برای شما آفرید، تا در کنار آنها آرامش یابید، و در میانتان مودت و رحمت قرار داد، در این نشانههایی است برای گروهی که تفکر میکنند." در خاتمه، شایسته است بگوییم: علاقه و محبت نسبت به جنس مخالف، آن گاه شکل واقعی (انسانی) به خود میگیرد که، در مسیر صحیح (مشروع) قرار بگیرد; در غیر این صورت، اگر چه ظاهراً اظهار علاقه و محبت میکنند، اما در واقع این علاقه و محبت، پشتوانة شیطانی، شهوانی و حیوانی دارد. و لذا دختران و پسران، مردان و زنان باید از دوستیهای نامشروع که بر اساس وسوسههای شیطان، هوای نفس و شهوت حیوانی است به شدت بپرهیزند.(ر.ک: تفسیر نمونه، آیت اللّه مکارم شیرازی و دیگران، ج 16، ص 388ـ396، دارالکتب الاسلامیة / اخلاق در قرآن، همان، ج 2، ص 277، مدرسة الامام علی بن ابی طالب/ مجموعه آثار، استاد شهید آیت اللّه مطهری;، ج 3، ص 502ـ508، انتشارات صدرا.)

3 - آیا عشق به کسی که دوستش داریم، میتواند مانعی در برابر عشق الهی باشد و غضب خداوندرا در پی داشته باشد؟

آیات و روایات فراوانی عشق و محبت واقعی را تنها مخصوص خداوند متعال میداند; زیرا هستی و کمالش از همه برتر است و به همین خاطر نیز از هر کس دیگر به عشق ورزیدن سزاوارتر است. هر میل و محبت دیگری که در برابر عشق به خداوند قرار گیرد، اگر در جهت رسیدن به کمال واقعی و عشق حقیقی نباشد، بیارزش و ناچیز است. امام صادقدر این باره میفرماید: "مشتاق بیقرار، نه به غذا میل میکند، نه از نوشیدنی گوارا لذت میبرد، نه خواب آسوده دارد و نه با دوستی اُنس میگیرد و نه در خانهای آرام خواهد داشت; بلکه خدا را شب و روز بندگی میکند، به امید اینکه به محبوبش "الله" برسد."(نورالثقلین، الحویزی، ج 3، ص 388، نشر اسماعیلیان.) در قرآن کریم به نمونهای از این عشق خدایی اشاره شده; از جمله:
1. "
وَ الَّذِینَ ءَامَنُوَّاْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلَّهِ; (بقره، 165) امّا آنها که ایمان دارند، عشقشان به خدا شدیدتر است."
2. "
قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ; (آلعمران، 31) بگو: اگر خدا را دوست میدارید، از من پیروی کنید تا خدا (هم) شما را دوست بدارد."
3. "
وَ مَآ أَعْجَلَکَ عَن قَوْمِکَ یَـَمُوسَیَ # قَالَ هُمْ أُوْلاَ َّءِ عَلَیََّ أَثَرِی وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَیَ; (طه، 83 ـ 84) و ای موسی، چه چیز تو را ]دور[ از قوم خودت، به شتاب وا داشته است؟ گفت: اینان در پی منند و من ]ای پروردگارم[ به سویت شتافتم تا خشنود شوی." در آیة شریفه فوق، آنان که با تمام وجود، این حقیقت را درک کردهاند که هر چه وعدة وصل نزدیک شود، آتش عشق، تیزتر میگردد، به خوبی میدانند که چه نیروی مرموزی حضرت موسی را به سوی میعادگاه "الله" میکشید و آنچنان با سرعت میرفت که حتی قومی را که با او بودند، پشتسر گذاشت و میدانست که تمام جهان، ارزش یک لحظه از این مناجات را ندارد. آری، این است راه و رسم آنان که از عشق مجازی گذشتهاند و به مرحله عشق حقیقی، یعنی عشق معبود جاودانه گام نهادهاند; عشق خداوندی که هرگز فنا در ذات پاکش راه ندارد و کمال مطلق است و هر چه خوبان همه دارند، همه را او عطا کرده است.(ر.ک: تفسیر نمونه، آیةالله مکارم شیرازی و دیگران، ج 13، ص 275، دارالکتب الاسلامیة.) در اهمیت عشق حقیقی از معصومین: چنین نقل شده است:
1.
پیامبراکرممیفرماید: "کسی که عاشق (عشق مجازی) شود و از آن صرفنظر و چشمپوشی نماید، ]آن عشق مجازی، به خاطر عشق خداوند، در نظرش کوچکتر جلوه کند[ سپس بمیرد، شهید از دنیا رفته است."(میزانالحکمة، محمدری شهری، ج 3، ص 1989، ح 13027، دارالحدیث.)
2.
در روایت دیگر میفرمایند: "هر کس به چیزی عشق بورزد ]غیر از خداوند[ بینایی او گرفته میشود و قلبش مریض میگردد; پس او نگاه میکند با چشمانش در حالیکه نگاهش سالم و صحیح نیست و گوش میدهد و میشنود با گوشهایش، در حالیکه خوب نمیشنود; هر آینه هواهای شهوانی عقلش را از بین برده و دنیا قلبش را نابود کرده است...".(شرح نهجالبلاغه، ابنالحدید معتزلی، ج 7، باب 108، ص 200، اعلمی، بیروت.)
3.
در روایت دیگر، مفضل میگوید: "از امام صادقاز عشق سؤال کردم؟ فرمود: قلبهایی که خالی است از ذکر خداوند; پس خداوند حبّ و دوستی با غیرش را به آن قلوب میچشاند."(بحارالانوار، ج 70، ص 158، باب 126، لاحیأالتراث العربی / برای آگاهی بیشتر ر.ک: تفسیر المیزان، علامه طباطبایی;، ج 1، ص 405 و ج 3، ص 246، نشر اسلامی / تفسیر نمونه، ج 1، ص 565 و ج 23، ص 470 / ر.ک: تفسیرنمونه، همان، ج 1، ص 564.) خلاصه آن که اگر عشق به دیگران، سبب شود که در برابر آنان سر تعظیم فرود آوریم و از یاد خداوند غافل شویم، مورد نکوهش قرآن کریم قرار گرفته است: "وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ اللَّهِ أَندَادًا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ...وَ لَوْ یَرَی الَّذِینَ ظَـلَمُوَّا...;(بقره،165) بعضی از مردم معبودهایی غیر از خداوند، برای خود انتخاب میکنند و آنها را همچون خدا دوست میدارند...و آنها که ستم کردند ]و معبودی غیر خدا برگزیدند[..."، چنین افرادی ظالم هستند; زیرا هر میل و محبتی در برابرعشق خدا، ستمی نابخشودنی است. افراد با ایمان اصلاً غیر او را شایسته عشق و محبت نمیبینند. و به هر حال توحید در محبت، اقتضا میکند، انسان تنها خداوند را محبوب حقیقی و مستقلو اصیل بداند و در عمل نیز به او عشق و محبّت ورزد; زیرا هر چه صفات نیکوست در او و از اوست و هر کمال مطلوبی تصور شود، سرچشمهاش ذات پاک خداوند است. آن چه او از زیباییها دارد (ان اللّه جمیل) باقی و پایدار است، امّا آنچه محبوبهای کاذب دیگر دارند، ناپایدار و فانی است، پس بجاست که انسان، دل خویش را تنها در گرو محبت او بگذارد و در کلبة جان، جز آن جانان حقیقی، کسی را جای ندهد. البته، عشق و علاقه پیدا کردن به انسانهای مؤمن پدر و مادر، زن، زندگی، کار و علم و دانش و... در صورتی که عشق به آنها وسیلهای باشد برای تقرب بیشتر به خداوند و هیچ مزاحمتی در مسیر عشق به خداوند ایجاد نکند، در این صورت عشق به آنها نیز، مورد توجه اسلام است: "زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَ َتِ مِنَ النِّسَآءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَـَطِیرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالاْ ئَنْعَـَمِ وَالْحَرْث...;(آل عمران،14) محبت امور مادی، از زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسبهای ممتاز و چهارپایان و زراعت، در نظر مردم جلوه داده شده است..." زیرا خدا است که عشق به فرزندان و مال و ثروت را در نهاد آدمی ایجاد کرده، تا او را آزمایش کند و در مسیر تکامل و تربیت پیش ببرد، علاقة معتدل نسبت به زن و فرزند و اموال و ثروت، مورد نکوهش اسلام نیست.(ر.ک: تفسیر نمونه، آیت اللّه مکارم شیرازی و دیگران، ج 2، ص 338، دارالکتب الاسلامیة / آموزش عقاید، محسن غرویان، محمد رضا غلامی ـ سید محمد حسن میرباقری، ج 1، ص 115، مؤسسه انتشارات دارالعلم / تفسیر نمونه، همان، ج 1، ص 564.)

4 - آیا دلبستگی به معشوق زمینی بعد از عشق به خدا گناه دارد؟

مهر و محبت خوب و پسندیده است و مورد تاکید قرآنمجید میباشد. قرآن از آن جهت که کتاب هدایت است و همه رفتارها، عملکرد و گفتارها را سمت و سو میبخشد، میفرماید: باید هم دوستیها و مهر و محبتها برای خدا باشد. انسان به ویژه در سنین جوانی از حرارت و جذابیت خاصی برخوردار است او خیلی زود به رفاقت و دوستی تمایل نشان میدهد و خیلی سریع مورد محبت دیگران واقع میشود و در این میان، کشش دو جنس مخالف نسبت به یکدیگر، ملموستر و جدیتر از جاذبههای دیگر است. در فرهنگ سلیم انسانی اسلامی، رابطه بین زن و مرد جز از طریق ازدواج صحیح ونکاح شرعی مجاز نمیباشد قرآن میفرماید: زنان و دوشیزهگان را با اطلاع و اجازه خانوادهشان برای همسری و ازدواج برگزینید و مهریهشان را به طریق نیکو بپردازید، در حالی که آن بانوان عفیف و پاکدامنند و دارای رفیق و دوست (مرد) نیستند ; "مُحْصَنَـَتٍ غَیْرَ مُسَـَفِحَـَتٍ وَلاَ مُتَّخِذَ َتِ أَخْدَانٍ";(نسأ،25) از نکات بالا معلوم میشود که اگر عاشقی از طریق رابطه صحیح "ازدواج" باشد، اشکالی ندارد.(ر.ک: تفسیر نمونه، آیت اللّه مکارم شیرازی و دیگران، ج 3، ص 349، دارالکتب الاسلامیة / تفسیر المیزان، علامه طباطبایی;، ج 2، ص 248، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت.) قرآن کریم از برقراری و هر گونه ارتباط غیر شرعی نهی فرموده، چنان که میفرماید: "قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّواْ مِنْ أَبْصَـَرِهِمْ وَ یَحْفَظُواْ فُرُوجَهُمْ ذَ َلِکَ أَزْکَیَ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرُ بِمَا یَصْنَعُون # وَ قُل لِّلْمُؤْمِنَـَتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَـَرِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلآ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَیَ جُیُوبِهِنَّ;(نور،30ـ31) و به مومنان بگو چشمهای خود را ]از نگاه به نامحرمان[ فرو گیرند، و عفاف خود را حفظ کنند... و به زنان با ایمان بگو چشمهای خود را ـ جز آن مقدار که نمایان است ـ آشکار ننمایند، ]اطراف[ روسریهای خود را بر سینة خود افکنند ]تا گردن و سینه با آن پوشانده شود[".(ر.ک: تفسیر نمونه، همان، ج 14، ص 435ـ468.)

5 - عشق به نامحرم را چگونه از دل بیرون کنیم‌؟

در قرآن‌، از ارتباط و دوستی با جنس مخالف‌، نهی شده است‌. خداوند متعال می‌گوید: "لامتّخذی‌َّ أخدان‌; (مائده‌، 5) دوست پنهانی و نامشروع نگیرید." نیز، خطاب به زنان و مردان مؤمن می‌گوید، باید از نگاه به نامحرم بپرهیزند و حیا و عفّت و پاک‌دامنی خود را در تمام زمینه‌ها حفظ کنند (نور، 30 و 31). حتّی در مورد راه رفتن ایشان می‌گوید، زنان‌، نباید هنگام راه رفتن‌، پاهای خود را چنان به زمین بکوبند که صدای خلخال‌هایشان به گوش رسد (نور، 32) آن‌گاه که بحث از سخن گفتن با مردان نامحرم پیش می‌آید، خطاب قرآن به زنان پیامبر چنین است که نباید با نامحرم‌، طوری سخن گویید که بیماردلان‌، در شما، طمع کنند، بلکه باید به صورت شایسته سخن گویید.(تفسیر نمونه‌، آیت الله مکارم شیرازی و دیگران‌، ج 16، ص 287 ـ 289.) وقتی از ارتباط دو جنس مخالف (حضرت موسی‌و دختران شعیب‌) سخن می‌گوید (قصص‌، 23 ـ 26)، صحبت کردن در حدّ ضرورت و حیا و عفّت در راه رفتن را بیان می‌کند. پرسش‌گر گرامی‌! بعد از بیان نظر اسلام درباره ارتباط بین دختر و پسر پیشنهادهایی‌، در مورد حل مشکل شما می‌شود به امید آن که مطلوب باشد. اولاً، این نکته که غالباً هم در مجلات خانوادگی مطرح می‌شود بر هیچ کس و حتی شاید خود شما پوشیده نباشد که‌: به طور معمول مردان و پسران آلوده هدفشان از انس و الفت با جنس مخالف‌، یاری رساندن به آنان نیست‌; بلکه این ارتباط تنها ایجاد پلی است برای رسیدن به غریزه‌ها و اشباع نامشروع آن‌ها. از این رو است که می‌بینیم عمده این ارتباطهای خیابانی به ازدواج منجر نمی‌شود یا این که بعد از ازدواج فرجامی جز طلاق یا اختلاف به همراه ندارد; اما اگر همین ارتباط از راه صحیح (خواستگاری و ازدواج‌) انجام پذیرد به دوام محبت و زندگی سالم منجر خواهد شد. داستان یاری رساندن حضرت موسی‌غ به یکی از دختران حضرت شعیب و بعد ارتباط آن حضرت با پدر آنان و ازدواج او با یکی از دختران حضرت شعیب نمونه خوبی است که در قرآن (قصص‌، 23 ـ 28) به آن اشاره شده است‌. بنابر این‌، ارتباطهایی که فقط جنبه بهره‌کشی دارد استمرارش مناسب هیچ یک از دو طرف نیست‌. ثانیاً، توجه به زندگی حضرت مریم‌، ما را به نکته خوبی رهنمون می‌سازد. ایشان در جامعه‌ای زندگی می‌کرد که غالب دختران و پسرانش رویکردی به زمزمه‌های عاشقانه و عارفانه نداشتند;(نشریه بشارت‌، شماره 8، ص 12.) اما او خود را تشنه سوز و گداز و راز و نیاز می‌دید و دنبال راهی می‌گشت تا به محبوب واقعی خویش برسد. این دختر، همان بانوی پاکی است که وقتی مردی‌(بعد معلوم شد که ملکی از جانب خداوند است‌.) ناگهان پا در خلوت سرای او می‌گذارد بر خود می‌لرزد و به وحشت می‌افتد و به خدا پناه می‌برد. دقت در این رفتار و آیات (مریم‌،16ـ18) این نکته ظریف را می‌آموزد که تقوا و پرهیزگاری برای هر جوانی‌، بستر و زمینه‌ای است که مانع ورود افراد آلوده در خلوت گه انسان می‌شوند و در سایه این بستر و آموزش است که می‌توان تکلیف این نوع روابط را مشخص و دور آن را خط کشید.

6 - نظر قرآن در مورد عشق چیست‌؟ آیا آیه‌ای در این‌باره وجود دارد؟ منظور از عشق‌، علاقه‌ای است که پیش از ازدواج بین دختر و پسر پدید می‌آید؟

آدمی موجودی شیفته محبت کردن و محبت دیدن است‌، البته به مقتضای سن‌، روزی به سینه مادر عشق می‌ورزد و روزی به اسباب‌بازی و روز دیگر به چیز دیگر. انسان به ویژه در سنین جوانی از حرارت و جذابیت خاصی برخوردار است‌، او خیلی زود به رفاقت و دوستی تمایل نشان می‌دهد و خیلی سریع مورد محبت دیگران واقع می‌شود، و در این میان کشش دو جنس مخالف نسبت به یکدیگر ملموس‌تر و جدی‌تر از جاذبه‌های دیگر است‌. عمده این محبت‌ها از آن جا نشأت می‌گیرد که صاحب خانه با نگاه و نظر و تجدید نظر (نگاه اول‌، دوم و سوم‌...) و... اجازه می‌دهد دیگران‌، پا در خانه دل او گذارند. در این جا تکلیف قرآنی فروبستن دیده و نظر و فکر از نگاه و فکر به نامحرم است‌.(نور،21،22) پس از این که این محبت به هر دلیلی در دل پیدا شد، وظیفه جوان آن است این محبت به نامحرم را از دل خود بیرون کند; زیرا معمولا این نوع محبت‌ها که برگرفته از عقل و درایت نیست‌، زودگذر و کم دوام است‌. این گونه عشق‌های مجازی مانند "رگبارهای بهاری‌" است که بسیار تند و درشت وخیره کننده و در عین حال بسیار کم دوام و زودگذر است که برخی خود را در معرض صاعقه‌های برق آسایش می‌سوزانند و خاکستر می‌کنند و برخی تأمل می‌نمایند تا با کنار رفتن ابرهای تاریک احساسات‌، خورشید عقل و درایت طلوع کند و از فروغ تابناکش مسیر درست را بیابند و از خطرها و آفت‌ها مصون مانند. قرآن کریم نیز، در آیه 24 سورة توبه‌، چنین عشق‌های مجازی را که هدف‌، خداوند نیست وخداوند به آنان اجازه نداده مذمت کرده و وعده عذاب داده است‌. بله‌، در صورتی که دو جوان قصد ازدواج با همدیگر دارند، لازم است که افکار و احساسات را به دست عقل بسپارند و عشق پدید آمده را تابع آن کنند مثلاً در گزینش همسر، ابتدا بدون دخالت احساسات‌، تمام جوانب را بررسی و جست‌وجو کنند و در صورتی که پس از بررسی و تحقیق و مشورت با بزرگان و فامیل همه جهات را مساعد دیدند، آن گاه دل بسپارند و شیفتگی ورزند. جوانان باید مواظب باشند. و دراین راه از ارتباطهای پنهانی و غیر مشروع پرهیز کنند. که قرآن کریم از آن منع کرده است‌: "زنان و دوشیزگان را با اطلاع و اجازه خانواده‌شان برای همسری و ازدواج برگزینید و مهریه‌شان را به طریق نیکو بپردازید، در حالی که آن بانوان عفیف و پاکدامنند و دارای رفیق و دوست ]مرد[ نیستند.(نسأ،25) در این مرحله‌، اگر عشق پیش‌دستی نموده و عقل و تدبیر و مشورت را کنار زند، کاخی از زیبایی‌های وصف‌ناشدنی در ذهن می‌سازد، ولی وقتی انسان به وصال رسید و شعله احساسات فروکش کرد، میدان برای سنجش و قضاوت عقل باز می‌شود و چه بسا با رأی صائب خود آن کاخ مجلل را به ویرانه‌ای تبدیل سازد.

7 - نظر قرآن دربارة عشق و محبت انسان با انسان دیگر چیست‌؟

عشق و محبت انسانی نسبت به انسان دیگر، می‌تواند دو انگیزه داشته باشد: الف ـ ایمان و تقوا ب ـ شهوت و سایر منفعت‌های مادی الف ـ اگر کسی به فردی محبت داشته باشد، به این علت که انسانی مؤمن و پرهیزکار است‌، این نوع عشق و محبت‌، اساس ایمان و سعادت است و اسلام به آن عنایت فراوان دارد. هر فرد مؤمنی باید به مؤمنان دیگر محبت داشته باشد، مشکلات آن‌ها را حل کند، در غم و شادی آن‌ها شریک باشد; بدیهی است ریشه و اساس این علاقه‌، همان عشق و محبت به خداست‌. انسان در مرحله نخست باید خدا را از همه افراد و همه چیز عزیزتر بداند و به او عشق ورزند و در مرحله بعد پیامبراکرم‌9 و ائمه اطهار: و سپس مؤمنان را دوست بدارد; تولّی‌َ و تبرّی‌َ که از پایه‌های دین مقدس اسلام است‌، همین است‌. قرآن مجید، یکی از اوصاف مؤمن را علاقه و محبت و یاری او به سایر مؤمنان دانسته‌، می‌فرماید: " وَالْمُؤْمِنُون‌َ وَالْمُؤْمِنَـَت‌ُ بَعْضُهُم‌ْ أَوْلِیَآءُ بَعْض‌ٍ یَأْمُرُون‌َ بِالْمَعْرُوف‌ِ وَیَنْهَوْن‌َ عَن‌ِ الْمُنکَرِ... ;(توبه‌،71) مردان و زنان با ایمان‌، ولی‌ّ و یاور یک دیگرند، امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند و نماز را به پا می‌دارند." ب ـ اگر عشق و علاقه فردی به فرد دیگر، برای لذت‌های مادی باشد، مانند: عشق مرد به زنی برای غریزه جنسی‌، این نوع عشق اگر برای کسی پیش آید، نخست باید سعی کند از راه ازدواج شرعی و قانونی‌، خواستة خود را عملی کند، ولی اگر این کار برای او امکان نداشته باشد که از این راه به هدف برسد، باید تلاش کند محبت و علاقه خود را کم کرده‌، او را فراموش نماید; این نوع عشق از دیدگاه اسلام‌، ناپسند و مذموم است‌، زیرا انسان را از خدا و معنویات دور می‌کند و قوّة تشخیص خوب از بد، زشت از زیبا را از انسان می‌گیرد; از این رو، باید هر چه زودتر این عشق را از بین برد. رسول اکرم‌9 در این باره می‌فرماید: "کسی که عشق به چیزی داشته باشد و آن را کتمان کند و برای رضای خدا صبر کند، خدا او را می‌آمرزد و وی را داخل در بهشت می‌کند."(میزان الحکمة‌، محمد محمدی ری‌شهری‌، ج 6، ص 331، نشر مکتب الاعلام الاسلامی‌.) اگر عشق و علاقه به فردی‌، به علت منفعت‌های مادی ای باشد که انسان از او می‌برد، این نوع علاقه نیز تا آن جا که سبب کار حرامی نشود، مانعی ندارد، ولی اگر به علت علاقه و محبت به او، انسان مرتکب خلاف شرع شود، مانند این که فرد مورد علاقة ما به کسی بدی کرده‌، به جای حمایت و طرف داری از طرف مقابل که مظلوم است انسان از ظالم حمایت کند که این عمل‌، ناپسند و حرام است‌. هرگاه علاقه و محبت به چیزی باعث شود که انسان از مسیر حق منحرف گردد، اسلام به شدت آن را محکوم می‌کند. قرآن در سورة توبه‌، آیة 24 می‌فرماید: "بگو: اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران وطایفه شما و اموالی که به دست آورده‌اید، و تجارتی که از کساد شدنش می‌ترسید و خانه هایی که به آن علاقه دارید، در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راهش محبوب‌تر است در انتظار این باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند." این آیه بهترین معیار برای تشخیص عشق و محبت پسندیده از عشق ناپسند و زشت است‌. هر عشقی که ما را از خدا و حق و حقیقت باز دارد، ناپسند است‌. گرچه علاقه به پدر و مادر و فرزند باشد، ولی هر محبتی که ما را از خدا و صراط مستقیم منحرف نکند، پسندیده است‌.

8 - عشق حقیقی و مجازی چگونه حاصل می شود؟

عشق‌ بر گرفته‌ از عشقه‌ که‌ نام‌ گیاهی‌ است‌ و در فارسی‌ آن‌ را «پیچک‌»خوانند (علفی‌ که‌ اطراف‌ بوته‌های‌ انگور و... می‌پیچد و چه‌ بسا آن‌ را از کارانداخته‌ و خشک‌ می‌کند) و چون‌ شوق‌ موکد نیز شایق‌ را چنان‌ مجذوب‌معشوق‌ می‌گرداند که‌ دیگر خودی‌ نمی‌بیند و فانی‌ می‌شود، آن‌ را اصطلاحا«عشق‌» گویند. بنابراین‌ در عشق‌ دوگانگی‌ نیست‌ و عاشق‌ جز معشوق‌ و معبودنمی‌بیند و نمی‌شناسد و مانند پروانه‌ای‌ است‌ که‌ درپرتو شمع‌ فروزان‌محبوب‌، خود را می‌سوزاند. به‌ تعبیر امام‌ راحل‌ (ره‌):عاشقان‌ روی‌ او را، خانه‌ و کاشانه‌ نیست‌مرغ‌ بال‌ و پر شکسته‌، فکر باغ‌ و لانه‌ نیست‌
گر اسیر روی‌ اویی‌ نیست‌ شو، پروانه‌ شوپای‌ بند ملک‌ هستی‌ در خور پروانه‌ نیست‌
مست‌ شو، دیوانه‌ شو، از خویشتن‌ بیگانه‌ شوآشنا با دوست‌ راهش‌ غیر این‌ بیگانه‌ نیست‌
فرق‌ عشق‌ حقیقی‌ با عشق‌های‌ مجازی‌ آن‌ است‌ که‌ در دومی‌ دلباخته‌ را هوس‌جز کام‌ برگرفتن‌ نیست‌ ودر واقع‌ او عاشق‌ خویش‌ و در بند نفس‌ خود می‌باشد،اما در عشق‌ حقیقی‌ خودی‌ نیست‌ و تنها ذات‌ محبوب‌ است‌ و بس‌:عاشق‌ روی‌ توأم‌ ای‌ گل‌ بی‌ مثل‌ و مثال‌به‌ خدا غیر تو هرگز هوسی‌ نیست‌ مرا
(
امام‌ خمینی‌ «ره‌»)اما این‌ که‌ چنین‌ عشقی‌ چگونه‌ حاصل‌ می‌شود؟ باید گفت‌: ریشه‌ این‌عشق‌ درنهاد و فطرت‌ هر کس‌ نهفته‌است‌ . زیرا انسان‌ ذاتا عاشق‌ کمال‌ و جمال‌است‌ و در هر جا جمال‌ و کمالی‌ تشخیص‌ داد، به‌ سمت‌ آن‌ می‌گرود. لیکن‌غالبا کمالات‌ ناقص‌ را می‌یابد و دلباختگی‌ و سرسپردگی‌ در برابر آن‌، حجاب‌رؤیت‌ جمال‌ و کمال‌ مطلق‌ می‌شود. ولی‌ آن‌ کس‌ که‌ ذات‌ جمیل‌ علی‌ الاطلاق‌و کمال‌ مطلقه‌ را بشناسد، به‌ دیگری‌ دل‌ نخواهد سپرد و جز بدو نخواهداندیشید. بنابراین‌ اولین‌ توشه‌ این‌ راه‌ معرفت‌ است‌ و معرفت‌ پروردگار ازسویی‌ با مطالعه‌ و تدبر و تفکر و از سوی‌ دیگر با پالایش‌ نفس‌ از رذایل‌ وعبودیت‌ و اطاعت‌ کامل‌ از احکام‌ شریعت‌ میسر است‌. از این‌ رو باید دانست‌که‌ راه‌ دراز و پر خطری‌ پیش‌ روست‌. به‌ قول‌ حافظ‌:الا یا ایها الساقی‌ ادرکاساء و ناولهاکه‌ عشق‌ آسان‌ نمود اول‌ ولی‌ افتاد مشکل‌ها
از طرف‌ دیگر سالک‌ سبیل‌ حق‌، نیازمند توفیق‌ و دستگیری‌ و مراقبت‌است‌. ازاین‌ رو بر چند نکته‌ تاکید می‌شود:
1-
التزام‌ به‌ احکام‌ شریعت‌ در همه‌ مراحل‌؛ 2- همراهی‌ با استاد؛
3-
پالایش‌ نفس‌ از رذایل‌؛ 4- استعانت‌ از خدا و توسل‌ به‌ اهل‌ بیت‌: 5- عزم‌و اراده‌ قوی‌ و پایدار.

9 - آیا عاشق هم جنس خود شدن گناه است

نیازهای عاطفی و غرایز دیگر در ایام جوانی، آدمی را به سوی "دوست داشتن و عشق ورزیدن" سوق میدهد که البته این یک امر طبیعی و غریزی است و کمتر میتوان راهی برای گریز از آن پیدا کرد.آنچه در این مقوله اهمیت دارد، کنترل عقلایی بر احساسات و پرهیز از مخاطراتی است که ممکن است فرد را به گرفتاریهای مختلف روحی و جسمی دچار سازد.
"
اگر دوست داشتن و عشق ورزیدن" از مسیر معیّن، مشخص و صحیح استیفا نشود، ممکن است عوارض نامطلوبی را برای انسان ایجاد کند.در این رابطه بد نیست سخنی دقیق و زیبا از امیرالمؤمنین(ع) را یادآور شویم. آن حضرت این گونه عشق‏های مجازی را به "رگبارهای بهاری" تشبیه میکند؛ بسیار تند و درشت و خیره کننده و در عین حال بسیار کم دوام و زودگذر! که برخی خود را در معرض صاعقه‏های برق آسایش میسوزانند و خاکستر میکنند و برخی تأمل مینمایند تا با کنار رفتن ابرهای ظلمانی احساسات خورشید عقل و درایت طلوع کند و از فروغ تابناکش مسیر درست را بیابند و از خطرات و آفات مصون مانند. البته عشق گناه نیست؛ ولی باید مراقب بود به گناه منجر نشود زیرا عشق‏های جوانی آتشی است که هر لحظه ممکن است خرمن هستی انسان را خاکستر کند. پس بهتر است عشق خود را در راه کسی به کار گیریم که ماندنی و جاودانه باشد و این جز عشق به خدا نیست.عشق به خداوند دارای آثاری است که اگر شیرینی آن چشیده شود، قابل مقایسه با هیچ علاقه و عشقی نیست. عشق‏های مجازی نیز دارای آثاری است.یکی از راه‏های بیرون نمودن عشق‏های مجازی از دل و جایگزینی عشق الهی این است که انسان با تفکر و تعقّل آثار این دو عشق را با هم مقایسه کند و با منطق و عقل قضاوت نماید عشق به خداوند بهتر و شیرین‏تر است، یا عشق مجازی. اگر عقل در این زمینه به کار گرفته شد و حکم کرد، خود آن در بیرون کردن عشق‏های مجازی مؤثر است.از آثار عشق خداوند به موارد ذیل میتوان اشاره نمود: غنای نفس، عزت نفس، کوچک شدن مشکلات در نظر انسان، عدم تأثیر تعریف یا مذمت دیگران.اگر انسان عشق به خدا داشته باشد، دیگر گمشده‏ای ندارد و همیشه آرام و با اطمینان نفس است. او از گذشته خود غمگین نخواهد بود و نسبت به آینده مضطرب نمیباشد. اراده‏اش قوی خواهد شد، زیرا متصل به قدرت لایزال معشوق است و از هیچ پیشامد احتمالی یا فعلی هراس نخواهد داشت و بسیاری آثار دیگر.اما این راه کافی نیست؛ مخصوصاً برای اشخاصی که روحیه عاطفی قوی دارند. انسان باید علاوه بر انجام این پیشنهاد، از همان شیوه‏هایی که عشق‏های مجازی را تقویت میکنند، برای تقویت عشق الهی استفاده نماید؛ مثلاً رفت و آمد و مراوده و مصاحبت فراوان با معشوق، علاقه را زیاد و ترک آن عشق را سرد میکند، اگر انسان با دعاها و عبادت‏ها و تلاوت قرآن - مخصوصاً در دل شب - با خداوند مراوده داشته باشد و با معبود بسیار سخن گفته و درد دل نماید، موجب کثرت محبت و اُنس با خداوند میشود.توکل بر خداوند، حُسن ظن به او، استعانت از خداوند و توسل به اهل بیت(ع)، پالایش نفس از رذائل، همراهی با استادی وارسته، التزام به احکام شریعت، مطالعه کتبی که راجع به خداشناسی و صفات او نوشته شده و مطالعه حالات و زندگینامه عرفا در این امر بسیار مؤثر است. به عنوان نمونه میتوانید به کتاب‏های ذیل مراجعه کنید:
1-
نشان از بینشان‏ها علی مقدادی
2-
احوال عارفان دکتر علی اصغر حلبی

10 - دوستم در دبیرستان با دبیر مردی که ظاهر فریبنده داشت ارتباط برقرار کرد اکنون فهمیده او نیرنگ باز بوده حال سخت ناراحت است چه کند ؟

از این که در مورد مشکل دوست خود به فکر چاره برآمده وسعی در نجات اودارید شادمانیم امید است تلاش شمابتواند بهداشت روانی دوستتان را به او بازگرداند واز ناراحتی نجات پیدا کند آری همواره مردمی هوسباز و بیدینبوده‏اند که عامل بدبختی و تیره روزی دختران معصومی شده‏اند ولی این نکته را نیز نباید از نظر دورداشت که دوستشما نیز در این میان بیتقصیر نیست و در حال حاضر رنج گناه خویش را میکشد اگر انسان به ضوابط شرعی توجهداشته باشد که ارتباط یک دختر با مردی بیگانه(بلکه نامرد) حرام است و از چنین کاری فاصله می گرفت بطور مسلمامروز دچار این بحران روحی نبود در هر صورت گذشته‏ها گذشته و آب رفته به جوی باز نمیگردد دوست شما عشقمعصوم خود را فدای هرزگی مردی هوسباز نموده ولی اکنون متوجه خطای خویش شده است حال باید چند کار انجامدهد.الف - به درگاه خداوند توبه نماید و به زیبا و معشوقی که هرگز با آدمی دغل نمیکند روی آورد. بله به آن کس که همه‏ءزیباییها از او نشأت گرفته و همه عشق‏های مجازی سایه‏ای از عشق اوست. دوستی را میشناختم که زمانی دلباختهمعشوقی مجازی شده بود آن گاه که پوچی آن را دریافت فهمید که باید به معشوقی ازلی عشق ورزید آن چنان مجذوبعشق به خدا شد که یک شبه رهی چند ساله را پیمود.ب - دوست شما باید از این تجربه طولانی و تلخ درس‏های لازم را گرفته باشد ازاین پس حدود وحریم الهی را حفظکند تا بار دیگر اسیر چنین بحرانهایی نگردد حیات طیب جز در سایه عمل به احکام الهی حاصل نمی شود گر چهدوران سختی رامیگذراند ولی باید از آن عبرت گرفته و آینده خویش را ترسیم نماید.ج - با مطالعه کتب سودمند و پرداختن به ورزش‏های مناسب شرکت در مجالس و محافل دینی تلاوت قرآن اهمیت بهنماز و سحرخیزی خواهد توانست بر مشکلات روحی این برهه فایق آید و آرامش روانی خود را باز یابد.{

11 - به فوتبال و فوتبالیستها علاقه شدید دارم و عشق می ورزم راه رهایی از این موضوع چیست ؟

از این که با کمال صراحت و بدون ملاحظه خصوصیات اخلاقی خود را نوشته و بیان کرده‏ای خوشوقتیم و به توتبریک میگوییم؛ زیرا این کار نشان از وجود خصلت‏هایی ارزنده در وجودت دارد. میدانی که مقدمه هر رشد کمال وپیشرفتیمعرفت و شناخت است. حال تو نیز تا اندازه‏ای خود را خوب شناخته‏ای و به خوبیها و بدیهای خودواقف گشته‏ای و این نقطه آغاز بسیار خوبی است. خطر بزرگ زمانی است که عیبی در وجود آدمی باشد ولی آن رانبیند و بلکه آن راحُسن بپندارد. تو فهمیده‏ای که آدم قُد و لجوجی هستی و این خصلتی پسندیده نیست (مگر درجایی که حقی در کار باشد). حال که بیماری را شناخته‏ای باید مصمم گردی که ریشه آن را خشک کنی و اجازه ندهیکه بیماری هم چنان در وجودت بماند و نیرومندتر گردد و یا در مورد رفتار با خانواده حال که دانسته‏ایرفتارت باخانواده مناسب نیست عزمت را جزم کن و تصمیم بگیر که رفتارت را عوض کنی. در نامه خود نوشته‏ای علل رفتارتخانواده‏ات هستند. بلی همین طور است؛ به نظر میرسد محیط خانوادگی و نحوه برخوردها و مسائل دیگری کهازکودکی در اطراف شما مطرح بوده موجب بروز یک چنین خصلت‏هایی شده است؛ ولی فرزند من! آدمی دو گونهشخصیت میتواند داشته باشد : 1- شخصیت طبیعی 2- شخصیت معقول و خردمندانه.توضیح این که به هر حال شرایط محیط و خانواده شما را به داشتن یک سری احساسات و خصوصیات ویژه کشاندهاست و شما نیز اغلب‏آن گونه عمل میکنید. ولی ارزش آدمی به این است که با تعقال و پیروی از احکام نورانی ودستورات اخلاقی اسلام منشی معقول داشته باشد و بتواند بر احساسات و گرایش‏هایی که آدمی را به شکستنحریم‏ها و اخلاق سوء دعوت میکندفائق آید. در هر صورت موفقیت رشد و کمال شما در زندگی به پیمودن راهصحیح و پیشه کردن اخلاق اصولی و پیروی از احکام الهی در معاشرت با دیگران به خصوص پدر و مادر است. درمورد علاقه به بازیکنان فوتبال آدمی موجودی است که هم‏نیاز به دوست داشتن دارد و هم دوست داشته شدن. هممحبت کردن و هم محبت دیدن. حال اگر راهی صحیح و اصولی برای این محبت کردن پیدا شود؛ کار در مسیر منطقیو طبیعی به پیش خواهد رفت؛ ولی به هر دلیل اگر مجرای صحیحی پدیدار نشود روشن است که پتانسیل و فشار ایننیاز به صورت‏های دیگر بروز خواهدکرد. آدمی به طور فطری کامل جو و زیبا پسند است. در هر جا کمالیببیند میشتابد و دل به او میسپرد. مفتون زیباییها میشود و جان و دل را به او میبازد. علاقه شما به بازیکن فوتبالنیز از همین روست. شما ایده‏ها و مطلوب‏خود را در وجود او دیده‏اید از همین‏رو به او دلبسته‏اید؛ ولی دختر من! تماماین صحنه‏ها پلی است که آدمی را به حقیقت مطلق برساند؛ یعنی آن که شما باید از خداداد به خدا برسید. مگر درخداداد هر چه هست از خدا نیست؟ باید بدانیم که‏همه و هر چیز خداداد است. پس به خدا باید عشق ورزید به او کهسرچشمه همه زیباییها و کمال‏هاست. به او که زیبایی مطلق و کمال مطلق است. این را نیز در پایان بدان که تمامیعشق‏های مجازی به مخلوقات خداوند پایان‏پذیر و زود گذراست و آدمی پس از مدتی بر پوچی آن پیخواهد برد؛ولی تنها عشق جاودانه به خداوند ابدی و ازلی است که ماندگار است و روح انسان را آرامش خواهد بخشید. امیداست شما نیز از خداداد گذشته و به خدا برسید. نکته دیگر آن است که در شما روحی لطیف و هنر گرا بویژه در زمینهشعر و کلام زیبای شاعرانه‏وجود دارد که به خاطر عدم درک صحیح و پرورش درست آن در قالب علاقه به‏فوتبال وفوتبالیست‏ها ظهور و تجلی کرده و از مسیر اصلی خود دور شده است. از این رو شما باید درست خود و گرایش هایلطیفتان را بازشناسی نموده و آنهارا به خوبی رشد داده و جایگزین گرایش های توخالی بَدَلی کنید. در پایان عمل بهتوصیه‏های زیر را نیز برای شما مناسب میبینیم:
1-
به اشعار زیبایی امثال مولوی و سعدی روی آورید و در مواقع فراغت و زیبایی آنها را آهسته برای خود بخوانید.این کار از طرفی تشنگی درون شما را سیراب خواهد کرد و هم بابی از معارف و اخلاق نیکوی اسلامی برای شماخواهد گشود و شخصیت حقیقی فراموش شدؤ شما را به صورتی نیکو زنده خواهد ساخت.
2-
کتاب‏های اخلاقی را مطالعه کنیدمانند: «گام‏های عملی در اخلاقی اسلامی» نوشته آیت ا للهمهدوی کنی وهمواره بکوشید ارزش‏های اخلاقی را در خود زنده و برازنده نمایید.
3-
به نماز خود بسیار اهمیت بدهید.
4-
با تفکر و اندیشه و مشورت سعی کنید الگوی شخصیتی مناسبی برای خود بیابید.
5-
دوستان موءمن و فهمیده‏ای برای خود برگزینید و ازهم‏نشینی با عناصر تند و احساساتی خودداری ورزید.{J

12 - به نظر شما عشق یعنی چه و عاشق و معشوق کیستند؟

ادر جواب این سؤال به چند مسئله اشاره میشود:
1.
معنای عشق: واژه «عشق» مشتق از «عشقه» به معنای میل مفرط است. «عشقه» گیاهی است که هرگاه به دور درخت میپیچد آب آن را میخورد. در نتیجه درخت زرد شده، کم کم میخشکد، (ابن منظور: لسان العرب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اوّل، 1408 ق، ج 9، ص 224).امّا در اصطلاح، «عشق» عبارت است از: «محبت شدید و قوی». به عبارت دیگر، عشق مرتبه عالی محبت است، (غزالی، محمد: احیاء علوم الدین، بیروت، دار القلم، چاپ سوّم، بی تا، ج 4، ص 275).امّا حقیقت آن است که تعریف حقیقی این واژه، ممکن نیست. حکیم عشق محی الدین ابن عربی گوید: «هر کس عشق را تعریف کند، آن را نشناخته و کسی که از جام آن جرعه‏ای نچشیده باشد آن را نشناخته و کسی که گوید من از آن جام سیراب شدم، آن را نشناخته که عشق شرابی است که کسی را سیراب نکند»، (الفتوحات المکیة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا، ج 2، ص 121).
«
لویی ماسینیون» میگوید: نخستین عارفان، واژه عشق را به کار نمیبردند؛ شاید از عشق زمینی و جسمانی هراس داشتند و از این رو، بیش‏تر از محبّت یاد میکردند، (ر.ک: بابک احمدی، چهار گزارش از تذکرة الاولیاء عطار؛ تهران، نشر مرکز، چاپ اوّل، 1376 ش، ص 46). عطار گفته است:پرسی تو ز من که عاشقی چیست؟ روزی که چو من شوی، بدانی عشق قابل تعریف علمی نیست؛ زیرا نه محسوس است و نه معقول. در حالی که در دو قلمرو حس و عقل تأثیر دارد. اگر تعریف کننده، خود عشق میورزد، مسلما تعریف او صحیح نخواهد بود؛ زیرا این پدیده غیر عادی به تمام اندیشه و مشاعر او مسلط مثلاً اگر عاشق بخواهد عشق را تعریف کند مفاهیم موجود در تعریف، با وضع روانی عاشق رنگ‏آمیزی میشود و به اصطلاح «مولوی»، بوی عشق میدهد، (استاد محمدتقی جعفری: نقد و تحلیل مثنوی، به نقل از عباس مخبر دزفولی، فلسفه و قرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوّم، 1368 ش، جلد 3، ص 147).هر چه گویم عشق را شرح و بیان چون به عشق آیم خجل باشم از آن
گر چه تفسیر زبان روشن گر است لیک عشق بی زبان روشن‏تر است چون قلم اندر نوشتن میشتافت چون به عشق آمد، قلم بر خود شکافت عقل در شرحش چو خر در گل بخفت شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت آفتاب آمد دلیل آفتاب گر دلیلت باید از وی رو متاب
(
مثنوی معنو،ی دفتر 1، ابیات 112 ـ 116)
2.
مبدأ عشق: اساس آفرینش جهان، عشق حق به جمال و جلوه خویش است؛ زیرا، حبّ ذات یکی از اسباب عشق است. خداوند نیز به عنوان برترین موجود، به دلیل عشق به ذات و جلوه جمالش، جهان را پدید آورد: «کنت کنزا مخفیا فأحببت أن أعرف فخلقت الخلق لکی أعرف؛ گنج پنهانی بودم که دوست داشتم شناخته شوم، پس آفریدگان را آفریدم تا شناخته شوم»، (سخاوی، مقاصد الحسنه، چاپ هند، ص 153).گنج مخفی بد ز پرتی چاک کرد خاک را روشن‏تر از افلاک کرد بنابراین نخستین کسی که عشق ورزید، خدای تعالی بود، (ابوالحسن دیلمی؛ عطف الألف المألوف علی اللام المعطوف، تحقیق و مقدمه، ج. ک. قادیه، مطبعة المعهد العلمی الفرنسی للآثار الشرقیة، قاهره، 1962 م، ص 28).خداوند متعال بر اساس همین عشق به خویش است که مخلوقاتش را نیز دوست میدارد، (ر.ک: علامه طباطبائی، المیزان، جلد 1، ص 411). عارف واصل عین القضات همدانی میگوید:
«
دریغا به جان مصطفی، ای شنونده این کلمات! که خلق پنداشته‏اند که انعام و محبّت او با خلق از برای خلق است، نه از برای خلق نیست؛ بلکه از برای خود میکند که عاشق، چون عطایی دهد به معشوق و با وی لطفی کند. آن لطف نه به معشوق میکند که آن با عشق خود میکند. دریغا از دست این کلمه! تو پنداری که محبّت خدا با مصطفی، از برای مصطفی است؟ این محبّت او از بهر خود است»، (تمهیدات، به تصحیح عفیف عیران، تهران، انتشارات منوچهری، ص 217).چنان که مبدأ عالم خداوند متعال است، مبدأ عشق نیز اوست. عشق مانند وجود، از ذات حق به عالم سرایت کرده است. عشق انسان زاییده عشق خداست.توبه کردم و عشق همچون اژدها توبه وصف خلق و آن وصف خدا عشق ز اوصاف خدای بی نیاز عاشقی بر غیر او باشد مجاز
(
مثنوی، دفتر 6، ابیات 970 ـ 971).
3.
عشق و معرفت: از آن جا که عشق محبّت شدید و قوی است و محبّت فرع معرفت است، عشق نیز بی معرفت، عشق نخواهد بود. شناخت هر چیزی، ریشه میل یا تنفر انسان نسبت به آن چیز است. اگر انسان چیزی را برای خود سودمند بداند، نسبت به آن میل و محبّت پیدا میکند و برای جلب آن تلاش میکند. صدرالمتألهین میگوید: «عشق در شیء بدون حیات و شعور، صرفا یک نوع تسمیه و نام‏گذاری است. (صدر الدین شیرازی، اسفار الاربعة، منشورات مصطفوی، قم، جلد 7، ص 152).بر اساس تقسیم قوای ادراکی انسان به حسی، خیالی و عقلی، میتوان با تسامح گفت که سه عشق حسی، خیالی و عقلی وجود دارد: عشق حسی بر معرفت حسی بنا شده است و تنها قوای حسی (چشم، گوش، شامه، ذائقه و لامسه) از آن مبتهج میگردد. عشق خیالی، عشقی است که از قوه خیالی و وهمی آدمی نشأت میگیرد و تنها این قوه را تسکین میدهد. امّا عشق عقلی، عشقی است که از عقل سرچشمه میگیرد و بر اساس یافته‏های عقل معشوق و راه وصال به او را میشناسد. هر چند با شدت یافتن عشق، آدمی عقل خود را نیز پشت سر میگذارد، ولی برای بار یافتن به آن مرحله نیز باید از مدخل عقل عبور کند. از آن جا که قوه خیال از قوه حس در ادراک امور قویتر است، عشق خیالی از عشق حسی قویتر است و به دلیل آن که درک عقل قویتر از خیال و حس است، عشق عقلی به مراتب قویتر و کامل‏تر از عشق حسی و خیالی است، (ابن سینا، رساله عشق، به تصحیح سید محمد مشکوة، کلاله خاور، بیجا، بیتا، بینا، ص 9 ـ 24).معرفت، عشق زا و عشق معرفت افزا است. پس از انعقاد عشق در جان آدمی، در هر مرتبه‏ای از ظهور، عاشق را در مراحل معرفت و مدارج کمال پیش‏تر میبرد، در نتیجه ادراک آدمی قوی و نافذتر میگردد و عشق را به چشم دقیقه یاب و بصیرتی پرده شکافت مینگرد و آنچه نادیدنی است، میبیند.
4.
اسباب عشق: برای عشق اسبابی چند مطرح کرده‏اند که از همه مهم‏تر دو سبب است و هر دو ریشه در فطرت هستی دارد.
1
ـ4. کمال جویی. همه هستی میل به کمال دارد؛ کمال‏طلبی آمیخته با حبّ بقا است که هر دو تبلور حبّ ذاتند. همه موجودات در پی آنند که چیزهایی را به دست آورند و بهره وجودیاشان را بیش‏تر کنند. هر موجودی در پی کمال متناسب با خود است. دانه گندمی که روی زمین قرار گرفته و با شرایط مساعدی شکافته شده، به تدریج میروید، بی شک متوجه آخرین مرحله (بوته گندم) است که رشد خود را تکمیل کند، سنبل دهد و دانه‏های زیادی بار آورد. انسان نیز میخواهد سعه وجودی بیش‏تری بیابد و علم، قدرت، اراده و حیاتش نا محدود و مطلق باشد. حضرت امام خمینی(رض) میفرماید: «قدرت مطلق جهان باشد و عالم را در اختیار داشته باشد و به او بگویند که جهان دیگری هم هست. فطرتا مایل است آن جهان را در اختیار داشته باشد. یا مثلاً هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم دیگری هم هست فطرتا مایل است آن علوم را هم بیاموزد.»، (ر.ک: چهل حدیث، مرکز نشر فرهنگی رجا، تهران، چاپ اوّل، 1368 ش، صص 155 ـ 163).دستگاه آفرینش با تربیت تکوینی خود کمال خواه و کمال‏جوست و به همین سبب است که با وجود تمام سختیها و موانع عاشق کمال است و برای رسیدن به آن، از هیچ کوشش و تلاشی فروگذار نمیکند؛ به بیان دیگر این فطرت کمال خواهی است که موجودات را عاشق ساخته است، (محمد غزالی، احیاء علوم الدین، جلد 4، ص 276).آتش عشق است کاندر نی فتاد جوشش عشق است کاندر میفتاد
(
مثنوی معنوی، دفتر 1، بیت 10)
2
ـ4. جمال خواهی: جمال عبارت است از حضور کمالِ لایق و ممکن یک شیء نزد انسان؛ بنابراین اولاً، کمال هر شیئی به قابلیت کمال پذیری آن شیء بستگی دارد. ثانیا، اگر تمام کمالات لایق یک شیء نزد انسان باشد، آن شیء در غایت جمال و زیبایی است و اگر تنها بعضی از آن کمالات حاضر باشد شیء به اندازه آن کمالات متصف به حسن و جمال میشود؛ مثلاً اگر خطی تمام کمالات لایق خط (متوازی، متناسب و منتظم بودن) را دارا باشد، آن خط در اوج زیبایی است. هر چه این کمالات کم‏تر باشد، از زیبایی کم‏تری برخوردار خواهد بود. این جمال خواهی در انسان موجب پیدایش شاخه‏های گوناگون هنر و فرهنگ در تمدن بشری شده است و اسلام نیز آن را پذیرفته و حتی بخشی از اعجاز قرآن کریم بر اساس هنر و زیبایی پی ریزی شده است.باید توجه داشت که زیبایی و جمال، منحصر به محسوسات نیست؛ بلکه در غیر محسوسات نیز وجود دارد؛ زیرا زیبایی را به علم، اخلاق و دیگر مفاهیم غیر حسی نیز نسبت میدهیم، در حالی که هیچ یک از این موارد با حواس پنج گانه ظاهری درک نمیشود، بلکه با بصیرت باطن و چشم دل که همان نور عقل است، درک میکردند.جمال و زیبایی عامل مهمی در تحقق و سریان عشق است. سرّ این که برخی کسانی را دوست دارند که در زیبایی آن‏ها تردید است، این است که عاشق در معشوق جمال را میبیند که دیگران نمیبینند:گفت لیلی را خلیفه: کان تویی کز تو مجنون شد پریشان و غوی از دگر خوبان تو افزون نیستی گفت: خامش چون تو مجنون نیستی
(
مثنوی معنوی، دفتر 1، ابیات 407 ـ 408).
5.
سریان عشق: از آن جا که همه هستی دارای حیات و شعور و کمال جو است، عشق در تمام عالم وجود سریان دارد. این عشق در انسان که دارای حیات و شعور برتر میباشد، از شدّت وحدّت بیش‏تری برخوردار است؛ ولی بر اساس ارتباط معرفت و عشق و اسباب عشق، عشق در همه عالم جریان دارد، (ر.ک: اسفار الاربعة، ج هفتم، فصل پانزدهم).آتش نی، جوشش می، بدایع طبیعت، کشش اجزای هم جنس به یک دیگر و پیوند و ترکیب اضداد از جلوات عشق است؛ جاذبه‏ای که جزء را به سوی کل میراند و میان اشیا و پدیده‏ها، تناسب، سنخیت و انضمام میآفریند:عشق جوشد بحر را مانند دیگ عشق ساید کوه را مانند ریگ عشق بشکافد فلک را صد شکاف عشق لرزاند زمین را از گزاف
(
مثنوی معنوی، دفتر 5، ابیات 2735 ـ 2736)
6.
انسان و عشق: داستان عشق انسان، داستان دیگری است؛ زیرا علی رغم ژرفا و گستردگی ادراکش، داعیه‏های خیالی و وهمی او همواره با عقل و ذات او درگیرند و مزاحمانی از قوای شهویه و غضبیه بر سر راه اوست. باید دستی از غیب برون آید و عشق انسان را هدایت کند و راه وصول عشق را به او بنمایاند. ارسال رسل و انزال کتب برای همین جهت است تا عشق حقیقی و راستین را از عشق مجازی و دروغین باز شناساند و آدمی را در عشق و عاشقی اش مدد رساند، (ر.ک: صدر الدین محمد شیرازی: عرفان و عارف نمایان، ترجمه محسن بیدارفر، تهران، الزهراء، چاپ سوّم، 1371 ش، ص 120). کلام پیامبران، بوی گلی است که انسان را به سمت گلستان میبرد.این سخن‏هایی که از عقل کل است بوی گلزار و سرو و سنبل است بوی گل دیدی که آن جا گل نبود جوش مل دیدی که آن جا مل نبود؟
(
مثنوی معنوی، دفتر 1، ابیات 1898 ـ 1900

13 - آیا عشق درجاتی دارد. مثلا عشق به مادر، پدر، خواهر و برادر و حتی اشیاء و اساس این درجه بندی چیست؟

عشق و محبت انسان از علاقه او نشأت می گیرد و زمینه های علاقه، زیبایی های ظاهری و کمالات باطنی و هم آوایی طرفینی می باشد که به هر مقدار این عوامل عمیق تر و بیشتر باشد عشق و علاقه شدیدتر می شود.برای توضیح بیشتر توجه شما را به مطالب زیر جلب می کنیم:
1.
معنای عشق: واژه «عشق» مشتق از «عشقه» به معنای میل مفرط است. «عشقه» گیاهی است که هرگاه به دور درخت میپیچد آب آن را میخورد. در نتیجه درخت زرد شده، کم کم میخشکد، (ابن منظور: لسان العرب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اوّل، 1408 ق، ج 9، ص 224).امّا در اصطلاح، «عشق» عبارت است از: «محبت شدید و قوی». به عبارت دیگر، عشق مرتبه عالی محبت است، (غزالی، محمد: احیاء علوم الدین، بیروت، دار القلم، چاپ سوّم، بی تا، ج 4، ص 275).امّا حقیقت آن است که تعریف حقیقی این واژه، ممکن نیست. حکیم عشق محی الدین ابن عربی گوید: «هر کس عشق را تعریف کند، آن را نشناخته و کسی که از جام آن جرعه‏ای نچشیده باشد آن را نشناخته و کسی که گوید من از آن جام سیراب شدم، آن را نشناخته که عشق شرابی است که کسی را سیراب نکند»، (الفتوحات المکیة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا، ج 2، ص 121).
«
لویی ماسینیون» میگوید: نخستین عارفان، واژه عشق را به کار نمیبردند؛ شاید از عشق زمینی و جسمانی هراس داشتند و از این رو، بیش‏تر از محبّت یاد میکردند، (ر.ک: بابک احمدی، چهار گزارش از تذکرة الاولیاء عطار؛ تهران، نشر مرکز، چاپ اوّل، 1376 ش، ص 46). عطار گفته است:پرسی تو ز من که عاشقی چیست؟ روزی که چو من شوی، بدانی عشق قابل تعریف علمی نیست؛ زیرا نه محسوس است و نه معقول. در حالی که در دو قلمرو حس و عقل تأثیر دارد. اگر تعریف کننده، خود عشق میورزد، مسلما تعریف او صحیح نخواهد بود؛ زیرا این پدیده غیر عادی به تمام اندیشه و مشاعر او مسلط مثلاً اگر عاشق بخواهد عشق را تعریف کند مفاهیم موجود در تعریف، با وضع روانی عاشق رنگ‏آمیزی میشود و به اصطلاح «مولوی»، بوی عشق میدهد، (استاد محمدتقی جعفری: نقد و تحلیل مثنوی، به نقل از عباس مخبر دزفولی، فلسفه و قرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوّم، 1368 ش، جلد 3، ص 147).هر چه گویم عشق را شرح و بیان چون به عشق آیم خجل باشم از آن
گر چه تفسیر زبان روشن گر است لیک عشق بی زبان روشن‏تر است چون قلم اندر نوشتن میشتافت چون به عشق آمد، قلم بر خود شکافت عقل در شرحش چو خر در گل بخفت شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت آفتاب آمد دلیل آفتاب گر دلیلت باید از وی رو متاب
(
مثنوی معنو،ی دفتر 1، ابیات 112 ـ 116)
2.
مبدأ عشق: اساس آفرینش جهان، عشق حق به جمال و جلوه خویش است؛ زیرا، حبّ ذات یکی از اسباب عشق است. خداوند نیز به عنوان برترین موجود، به دلیل عشق به ذات و جلوه جمالش، جهان را پدید آورد: «کنت کنزا مخفیا فأحببت أن أعرف فخلقت الخلق لکی أعرف؛ گنج پنهانی بودم که دوست داشتم شناخته شوم، پس آفریدگان را آفریدم تا شناخته شوم»، (سخاوی، مقاصد الحسنه، چاپ هند، ص 153).گنج مخفی بد ز پرتی چاک کرد خاک را روشن‏تر از افلاک کرد بنابراین نخستین کسی که عشق ورزید، خدای تعالی بود، (ابوالحسن دیلمی؛ عطف الألف المألوف علی اللام المعطوف، تحقیق و مقدمه، ج. ک. قادیه، مطبعة المعهد العلمی الفرنسی للآثار الشرقیة، قاهره، 1962 م، ص 28).خداوند متعال بر اساس همین عشق به خویش است که مخلوقاتش را نیز دوست میدارد، (ر.ک: علامه طباطبائی، المیزان، جلد 1، ص 411). عارف واصل عین القضات همدانی میگوید:
«
دریغا به جان مصطفی، ای شنونده این کلمات! که خلق پنداشته‏اند که انعام و محبّت او با خلق از برای خلق است، نه از برای خلق نیست؛ بلکه از برای خود میکند که عاشق، چون عطایی دهد به معشوق و با وی لطفی کند. آن لطف نه به معشوق میکند که آن با عشق خود میکند. دریغا از دست این کلمه! تو پنداری که محبّت خدا با مصطفی، از برای مصطفی است؟ این محبّت او از بهر خود است»، (تمهیدات، به تصحیح عفیف عیران، تهران، انتشارات منوچهری، ص 217).چنان که مبدأ عالم خداوند متعال است، مبدأ عشق نیز اوست. عشق مانند وجود، از ذات حق به عالم سرایت کرده است. عشق انسان زاییده عشق خداست.توبه کردم و عشق همچون اژدها توبه وصف خلق و آن وصف خدا عشق ز اوصاف خدای بی نیاز عاشقی بر غیر او باشد مجاز
(
مثنوی، دفتر 6، ابیات 970 ـ 971).
3.
عشق و معرفت: از آن جا که عشق محبّت شدید و قوی است و محبّت فرع معرفت است، عشق نیز بی معرفت، عشق نخواهد بود. شناخت هر چیزی، ریشه میل یا تنفر انسان نسبت به آن چیز است. اگر انسان چیزی را برای خود سودمند بداند، نسبت به آن میل و محبّت پیدا میکند و برای جلب آن تلاش میکند. صدرالمتألهین میگوید: «عشق در شیء بدون حیات و شعور، صرفا یک نوع تسمیه و نام‏گذاری است. (صدر الدین شیرازی، اسفار الاربعة، منشورات مصطفوی، قم، جلد 7، ص 152).بر اساس تقسیم قوای ادراکی انسان به حسی، خیالی و عقلی، میتوان با تسامح گفت که سه عشق حسی، خیالی و عقلی وجود دارد: عشق حسی بر معرفت حسی بنا شده است و تنها قوای حسی (چشم، گوش، شامه، ذائقه و لامسه) از آن مبتهج میگردد. عشق خیالی، عشقی است که از قوه خیالی و وهمی آدمی نشأت میگیرد و تنها این قوه را تسکین میدهد. امّا عشق عقلی، عشقی است که از عقل سرچشمه میگیرد و بر اساس یافته‏های عقل معشوق و راه وصال به او را میشناسد. هر چند با شدت یافتن عشق، آدمی عقل خود را نیز پشت سر میگذارد، ولی برای بار یافتن به آن مرحله نیز باید از مدخل عقل عبور کند. از آن جا که قوه خیال از قوه حس در ادراک امور قویتر است، عشق خیالی از عشق حسی قویتر است و به دلیل آن که درک عقل قویتر از خیال و حس است، عشق عقلی به مراتب قویتر و کامل‏تر از عشق حسی و خیالی است، (ابن سینا، رساله عشق، به تصحیح سید محمد مشکوة، کلاله خاور، بیجا، بیتا، بینا، ص 9 ـ 24).معرفت، عشق زا و عشق معرفت افزا است. پس از انعقاد عشق در جان آدمی، در هر مرتبه‏ای از ظهور، عاشق را در مراحل معرفت و مدارج کمال پیش‏تر میبرد، در نتیجه ادراک آدمی قوی و نافذتر میگردد و عشق را به چشم دقیقه یاب و بصیرتی پرده شکافت مینگرد و آنچه نادیدنی است، میبیند.
4.
اسباب عشق: برای عشق اسبابی چند مطرح کرده‏اند که از همه مهم‏تر دو سبب است و هر دو ریشه در فطرت هستی دارد.
1
ـ4. کمال جویی. همه هستی میل به کمال دارد؛ کمال‏طلبی آمیخته با حبّ بقا است که هر دو تبلور حبّ ذاتند. همه موجودات در پی آنند که چیزهایی را به دست آورند و بهره وجودیاشان را بیش‏تر کنند. هر موجودی در پی کمال متناسب با خود است. دانه گندمی که روی زمین قرار گرفته و با شرایط مساعدی شکافته شده، به تدریج میروید، بی شک متوجه آخرین مرحله (بوته گندم) است که رشد خود را تکمیل کند، سنبل دهد و دانه‏های زیادی بار آورد. انسان نیز میخواهد سعه وجودی بیش‏تری بیابد و علم، قدرت، اراده و حیاتش نا محدود و مطلق باشد. حضرت امام خمینی(رض) میفرماید: «قدرت مطلق جهان باشد و عالم را در اختیار داشته باشد و به او بگویند که جهان دیگری هم هست. فطرتا مایل است آن جهان را در اختیار داشته باشد. یا مثلاً هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم دیگری هم هست فطرتا مایل است آن علوم را هم بیاموزد.»، (ر.ک: چهل حدیث، مرکز نشر فرهنگی رجا، تهران، چاپ اوّل، 1368 ش، صص 155 ـ 163).دستگاه آفرینش با تربیت تکوینی خود کمال خواه و کمال‏جوست و به همین سبب است که با وجود تمام سختیها و موانع عاشق کمال است و برای رسیدن به آن، از هیچ کوشش و تلاشی فروگذار نمیکند؛ به بیان دیگر این فطرت کمال خواهی است که موجودات را عاشق ساخته است، (محمد غزالی، احیاء علوم الدین، جلد 4، ص 276).آتش عشق است کاندر نی فتاد جوشش عشق است کاندر میفتاد
(
مثنوی معنوی، دفتر 1، بیت 10)
2
ـ4. جمال خواهی: جمال عبارت است از حضور کمالِ لایق و ممکن یک شیء نزد انسان؛ بنابراین اولاً، کمال هر شیئی به قابلیت کمال پذیری آن شیء بستگی دارد. ثانیا، اگر تمام کمالات لایق یک شیء نزد انسان باشد، آن شیء در غایت جمال و زیبایی است و اگر تنها بعضی از آن کمالات حاضر باشد شیء به اندازه آن کمالات متصف به حسن و جمال میشود؛ مثلاً اگر خطی تمام کمالات لایق خط (متوازی، متناسب و منتظم بودن) را دارا باشد، آن خط در اوج زیبایی است. هر چه این کمالات کم‏تر باشد، از زیبایی کم‏تری برخوردار خواهد بود. این جمال خواهی در انسان موجب پیدایش شاخه‏های گوناگون هنر و فرهنگ در تمدن بشری شده است و اسلام نیز آن را پذیرفته و حتی بخشی از اعجاز قرآن کریم بر اساس هنر و زیبایی پی ریزی شده است.باید توجه داشت که زیبایی و جمال، منحصر به محسوسات نیست؛ بلکه در غیر محسوسات نیز وجود دارد؛ زیرا زیبایی را به علم، اخلاق و دیگر مفاهیم غیر حسی نیز نسبت میدهیم، در حالی که هیچ یک از این موارد با حواس پنج گانه ظاهری درک نمیشود، بلکه با بصیرت باطن و چشم دل که همان نور عقل است، درک میکردند.جمال و زیبایی عامل مهمی در تحقق و سریان عشق است. سرّ این که برخی کسانی را دوست دارند که در زیبایی آن‏ها تردید است، این است که عاشق در معشوق جمال را میبیند که دیگران نمیبینند:گفت لیلی را خلیفه: کان تویی کز تو مجنون شد پریشان و غوی از دگر خوبان تو افزون نیستی گفت: خامش چون تو مجنون نیستی
(
مثنوی معنوی، دفتر 1، ابیات 407 ـ 408).
5.
سریان عشق: از آن جا که همه هستی دارای حیات و شعور و کمال جو است، عشق در تمام عالم وجود سریان دارد. این عشق در انسان که دارای حیات و شعور برتر میباشد، از شدّت وحدّت بیش‏تری برخوردار است؛ ولی بر اساس ارتباط معرفت و عشق و اسباب عشق، عشق در همه عالم جریان دارد، (ر.ک: اسفار الاربعة، ج هفتم، فصل پانزدهم).آتش نی، جوشش می، بدایع طبیعت، کشش اجزای هم جنس به یک دیگر و پیوند و ترکیب اضداد از جلوات عشق است؛ جاذبه‏ای که جزء را به سوی کل میراند و میان اشیا و پدیده‏ها، تناسب، سنخیت و انضمام میآفریند:عشق جوشد بحر را مانند دیگ عشق ساید کوه را مانند ریگ عشق بشکافد فلک را صد شکاف عشق لرزاند زمین را از گزاف
(
مثنوی معنوی، دفتر 5، ابیات 2735 ـ 2736)
6.
انسان و عشق: داستان عشق انسان، داستان دیگری است؛ زیرا علی رغم ژرفا و گستردگی ادراکش، داعیه‏های خیالی و وهمی او همواره با عقل و ذات او درگیرند و مزاحمانی از قوای شهویه و غضبیه بر سر راه اوست. باید دستی از غیب برون آید و عشق انسان را هدایت کند و راه وصول عشق را به او بنمایاند. ارسال رسل و انزال کتب برای همین جهت است تا عشق حقیقی و راستین را از عشق مجازی و دروغین باز شناساند و آدمی را در عشق و عاشقی اش مدد رساند، (ر.ک: صدر الدین محمد شیرازی: عرفان و عارف نمایان، ترجمه محسن بیدارفر، تهران، الزهراء، چاپ سوّم، 1371 ش، ص 120). کلام پیامبران، بوی گلی است که انسان را به سمت گلستان میبرد.این سخن‏هایی که از عقل کل است بوی گلزار و سرو و سنبل است بوی گل دیدی که آن جا گل نبود جوش مل دیدی که آن جا مل نبود؟
(
مثنوی معنوی، دفتر 1، ابیات 1898 ـ 1900)هر گونه عشق و محبتی در عالم از محبت خداوند سرچشمه می گیرد و به طور کلی هر چیزی که کمال و فضیلتی در عالم به شمار آید، در هر موجودی که باشد، از کمالات و فضایل الهی نشأت می گیرد و پرتوی کم رنگ و ضعیف از کمالات خداوند است. همه کمالات موجود در عالم اگر با این دید نگریسته شوند که از خود استقلال و وجودی ندارند بود و قوام و بقایشان وابسته و پیوسته به وجود خداوند است و شعاعی از آن خورشید پرفورغ هستی و حیات است می تواند انسان را به خداوند راهنمایی کند و همچون آینه ای باشند که صفات جمال و جلال الهی را می نمایانند.کمالات و فضایل و امتیازاتی که در موجودات است اگر آنها را بریده از مبدأ هستی و زیبایی و ایستاده بر روی پای خود و مستقل از خداوند دیده شوند، دام فریب و غرور شیطان و مانعی بر سر راه تکامل و تعالی انسان است و باعث دور شدن از مقصد و مقصود می گردد ولی اگر به چشم آیه و نشانه ای از آن معدن کمال و عظمت دیده شوند هر کدام نشانه راه رسیدن به مقصود می گردند و عاملی برای شتاب در راه رسیدن به هدف والای انسانی و الهی است.محبت بین زن و شوهر به تعبیر صریح قرآن کریم از نشانه های خداوند و دلیلی بر عظمت و کمالات اوست. قرآن کریم می فرماید: «و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الهیا و جعل بینکم موده و رحمه ان فی ذلک لایات لقوم یتفکرون؛ از نشانه های خداوند این است که برای شما همسرانی آفرید که در کنارش آرامش یابید و بین شما دوستی و رحمت قرار داد در این امر نشانه هایی برای اهل اندیشه است» (روم، آیه 21).حال چگونه ممکن است چیزی که خداوند خود آفریده و به عنوان نشانه خود معرفی نموده مانعی بر سر راه تکامل و قرب به او باشد؟ چگونه ممکن است محبت بین دو همسر نشانه خداوند باشد ولی مانع شناخت و معرفت الهی گردد؟
این محبت که آفریده خداوند است و به طور فطری در انسان ها قرار داده شده نه تنها مانع شناخت خداوند و قرب به او نمی باشد بلکه وسیله ای برای معرفت خداوند و تقرب به او می باشد. بنابراین عشق و محبت بین زن و شوهر و بین پدر و مادر و فرزندان شعبه و شاخه ای از محبت خداوند و در طول محبت و عشق به او می باشد به شرط این که به آن استقلال داده نشود و بریده از خداوند نباشد

14 - چه کار کنم تا به پسری متین , مهربان و موفق علاقمند نشوم ؟

دانشجوی گرامی قبل از هر چیز باید تأکید کنیم که سؤال شما مقداری مبهم است چرا که اولاً: درباره علاقه‏مند شدن به یک پسر با آن خصوصیات توضیح کافی ندادید و نگفتید که منظورتان از علاقه چیست؟ آیا منظورتان ازدواج با او است یا چیز دیگر است؟ و ثانیا: اینعلاقه یک طرفه است یعنی فقط از طرف شما است یا اینکه دو طرفه میباشد؟ حال با توجه با مبهم بودن سؤال شما برداشتی که ما از سؤال شما داریم را بیان میکنیم آنچه که در ابتدای امر به ذهن میرسد این است که منظورتان از علاقه ازدواج باشد یعنی هر گاه شما بایک پسر متین باموقعیت خوب اجتماعی آشنا میشوید دوست دارید و علاقه‏مندید که با او ازدواج کنید اگر این برداشت ما صحیح باشد ذکر نکاتی ضروری به نظر میآید:
1-
ازدواج بزرگترین و مهمترین حادثه زندگی انسان است و موفقیت یا شکست در آن سرنوشت ساز خواهد بود بنابراین اگر در گزینش همسر اصول صحیح رعایت شود و احساسات زودگذر، خیالات و توهمات بی اساس و محاسبات غلط کنار گذاشته شود بخش عظیمی ازناگواری و مشکلات افراد از بین میرود.
2-
اگر اندیشه ازدواج با کسی را در سر میپرورانید قبل از ابراز علاقه به وی درباره معیارهای ازدواج و شرایط همسر ایده‏آل شناخت کافی پیدا کنید در این زمینه میتوانید از کتاب‏های زیر کمک بگیرید:الف: انتخاب همسر نوشته ابراهیم امینی انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی ب) جوانان و انتخاب همسر نوشته علی اکبر مظاهری انتشارات پارسایان
3-
اگر فرد مورد علاقه شما شرایط لازم برای ازدواج با شما را دارا بود چه دلیلی دارد که به او علاقه‏مند نشوید. یعنی اگر شما پس از بررسیها و مشورتهای لازم فرد مورد علاقه خود را مناسب و لایق برای ازدواج با شما تشخیص دادید و از طریقی علاقه او را هم نسبت بهشما بدست آوردید دلیلی وجود ندارد که به ایشان علاقه‏مند نباشید.
4-
در صورتی که او نیز واقعا به ازدواج با شما تمایل دارد به طور رسمی و از طریق خانواده محترمشان از شما خواستگاری کند تا ان شاءالله هر چه زودتر با توافق شما وی و خانواده‏های محترمتان مقدمات ازدواج فراهم شود. از هر گونه ارتباط مستقیم و دور از نظارتبزرگترها جدا بپرهیزید.
5-
اما اگر دوست دارید که اصلاً چنین علاقه و خیالاتی نسبت به جنس مخالف در ذهن شما ایجاد نشود میتوانید از راهکارهای زیر بهره جویید: الف) اوقات خود را با اشتغالات درسی و خلاقیت‏ها و برنامه‏های مورد علاقه‏تان نظیر کارهای هنری ورزشی چنان تنظیم کنید که فرصت فکر کردن درباره جنس مخالف را نداشته باشید. ب) هر گاه یاد چنین فردی در ذهن شما نقش بست با فرستان صلوات و یا گفتن استغفرالله و یا فکر کردن درباره موضوعات جدید درسی و غیر درسی و یا مطالعه روزنامه و مجله و... از اشتغال ذهنی درباره او بپرهیزید. ج) سعی شود حریم‏های خاص میان شما و افراد نامحرم حفظ شود از جمله:
1-
از نگاه شهوت‏انگیز به نامحرم جلوگیری شود.
2-
گفتگوی شهوت‏انگیز با افراد نامحرم منع شود.
3-
از استعمال عطرها و بوهای خوش برای افراد نامحرم جلوگیری شود و نیز پوشش و حجاب مراعات گردد. د) توجه به این نکته که خداوند ناظر اعمال ما است. ه) به خود تلقین کنید که من کنترل و مراقبت از اعمال و رفتار و ذهنم موفق میشوم. {