اندکی صبرسحرنزدیک است

کتاب مقاله سخنرانی کتاب درسی نمونه سئوال

اندکی صبرسحرنزدیک است

کتاب مقاله سخنرانی کتاب درسی نمونه سئوال

عکسی از جدول داعش برای جهاد نکاح


دو دختر 16 ساله انگلیسی با سفر به سوریه به گروه تروریستی داعش ملحق شدند.

دختران دوقلوی انگلیسی هم راهی جهاد نکاح شدند !

 

به نقل از العربیه انگلیسی، دو خواهر دوقلوی انگلیسی به تازگی با سفر به سوریه به تکفیری ها پیوستند.


این دو خواهر که شانزده ساله هستند از طریق ترکیه وارد سوریه شدند تا بدین ترتیب به گروه تروریستی داعش بپیوندند. این دو خواهر که از اهالی منچستر هستند با پرواز خود را به استانبول رسانده و از آنجا عازم سوریه شدند.

به گفته سخنگوی پلیس منچستر، هنوز مشخص نیست که این دو دختر نوجوان چگونه هزینه سفر خود را فراهم کرده اند.

به گفته سخنگوی پلیس، احتمالا داعش از طریق اینترنت برای آن ها پول ارسال کرده است.


بنا بر این گزارش، به احتمال فراوان این دو دختر قرار است که به همسری تروریست های داعش درآیند تا بدین ترتیب جهاد خود را انجام داده باشند!


فرمانده پلیس شهر منچستر ضمن هشدار به مردم در مورد دخترانشان اعلام کرد که مراقب باشند آن ها توسط تروریست ها شستشوی مغزی داده نشوند.



  •  
    جهاد نکاح تا داعش ویژه بانوان
     داعش بانوان ,داعش,گروه های تکفیری ,اخبار حوادث,روزنامه حوادث،حوادث,حوادث روز،حوادث ای

    از جهاد نکاح تا داعش ویژه بانوان



     اخبار رسیده از

    عراق

    حاکی از آن است که گروه های تکفیری، اقدام به جمع آوری زنان مجاهده ی «جهاد نکاح» کرده اند و از آنها گروه جهادی تشکیل داده اند.داعش ویژه بانوان تشکیل شد داعش اعلام کرد: به دنبال شکست های اخیر از شیعیان(روافض)، بر ما واجب شد که از زنان خود استفاده کنیم، زنان با پوشش خود می توانند به قلب شیعیان نفوذ کنند و آنها را به هلاکت برسانند.

    نیروهای امنیتی

    عراق

    گفتند: دلیل تشکیل این گروه تکفیری که توسط زنان اداره می شود، کمبود نیرو بیان شده است، در همین راستا وزارت کشور

    عراق

    طی بیانه ای اعلام کرد که نیروهای تکفیری قصد داشتند بیش از سه هزار نفر وهابی جهت جهاد در

    عراق

    وارد کنند، اما با هوشیاری نیروهای امنیتی اغلب این سه هزار نفر دستگیر و باقی مانده ی آنها به

    قتل

    رسیدند.

دختران موصل هدف گروه داعش برای جهاد نکاح


گروه تروریستی موسوم به دولت اسلامی عراق و شام (داعش) پرونده های مدارس موصل را برای یافتن دختران مجرد به منظور استفاده از آنان در جهاد نکاح زیر و رو کرد.

به گزارش پایگاه خبری عین العراق، منابع آگاه در استان نینوا گفتند سازمان تروریستی داعش در اکثر دبیرستان های دخترانه موصل، پرونده های دانش آموزان را برای یافتن دختران مجرد بررسی کرده است تا بتواند از آنان برای عمل جهاد نکاح اعضای خود استفاده کند.

این منابع افزودند: پیش از این داعش، اعلامیه هایی را پخش کرده و از اهالی موصل خواسته بود دخترانی را برای جهاد نکاح به این گروه معرفی کنند.

همچنین اعضای این گروه تروریستی تعدادی از دختران را ناچار به تن دادن به بدعت جهاد نکاح کرده بودند که منجر به خودکشی برخی از آنها شده است.

تأمین پول بیت المال دولت خلافت اسلامی از "جهاد نکاح"!...

تأمین پول بیت المال دولت خلافت اسلامی از "جهاد نکاح"!

گروهک تروریستی - تکفیری "داعش" از تکفیری ها درخواست کرده که اقدام به تولید مثل کنند تا تعداد نیروهای این گروهک بیش از پیش شود و دولت محکمی به وجود بیاید!
، سران گروه های تکفیری با صدور بیانیه ای اعلام کردند: شنیده می شود، در بین مجاهدان نزاع هایی بابت "جهاد نکاح" صورت گرفته و چند نفر هم کشته شدند. بر همین اساس از این به بعد کسانی که دوست دارند با زنان مجاهد "جهاد نکاح" داشته باشند، باید مبلغ ده دلار بپردازند.

در ادامه این بیانیه آمده: این مبلغ هم به صندونق بیت المال "دولت خلافت اسلامی" پرداخت می شود تا در آنجا ذخیره شود.

لازم به ذکر است،‌ از ابتدای صدور فتوای "جهاد نکاح" تاکنون، زنان مجاهد روزانه به طور میانگین با بیش از 20 تا 30 مرد همبستر می شدند.

شایان ذکر است، گروهک تروریستی - تکفیری "داعش" از تکفیری ها درخواست کرده که اقدام به تولید مثل کنند تا تعداد نیروهای این گروهک بیش از پیش شود و دولت محکمی به وجود بیاید!
و حرامزاده دشمن علی است
هدف گروه داعش برای جهاد نکاح

گروه تروریستی موسوم به دولت اسلامی عراق و شام (داعش) پرونده های مدارس موصل را برای یافتن دختران مجرد به منظور استفاده از آنان در جهاد نکاح زیر و رو کرد.

به گزارش ایرنا به نقل از پایگاه خبری عین العراق، منابع آگاه در استان نینوا گفتند سازمان تروریستی داعش در اکثر دبیرستان های دخترانه موصل، پرونده های دانش آموزان را برای یافتن دختران مجرد بررسی کرده است تا بتواند از آنان برای عمل جهاد نکاح اعضای خود استفاده کند.

این منابع افزودند: پیش از این داعش، اعلامیه هایی را پخش کرده و از اهالی موصل خواسته بود دخترانی را برای جهاد نکاح به این گروه معرفی کنند.

همچنین اعضای این گروه تروریستی تعدادی از دختران را ناچار به تن دادن به بدعت جهاد نکاح کرده بودند که منجر به خودکشی برخی از آنها شده است.

عکسی از جدول داعش برای جهاد نکاح

خبرگزاری «نون» عراق نوشت: در این زمینه سندی را که در یکی از مخفیگاه‌های داعش به وسیله نیروهای امنیتی عراق پیدا شده است، منتشر کرد.

این سند تصویری نشان می‌دهد که بدعت جهاد نکاح با حساسیت و زمانبندی ویژه ای از سوی عناصر این گروه تروریستی دنبال می‌شود و نام افرادی که قرار است این نوع جهاد تکفیری را انجام دهند، با ساعت دقیق آن ثبت شده است.

این جدول نام‌هایی را از گردان تروریستی موسوم به الفاروق برای نکاح با زنانی که «زنان مجاهد نکاح» نامیده شده اند، در خود جای داده است. با این وجود، تروریست‌های داعش تنها به جهاد نکاح اکتفا نکرده اند.

پیش از این، چهار عنصر گروه تروریستی داعش در دو حادثه جداگانه در تلاش برای هتک حرمت به دو زن موصلی پیش از هر اقدامی‌توسط طرف مقابل به هلاکت رسیدند.

به گزارش پایگاه خبری الاتجاه عراق، در یکی از محله‌های شهر موصل، دو عنصر گروه تروریستی داعش برای هتک حرمت یک زن اقدام کردند غافل از اینکه زن مورد نظر آنان مسلح بود و زن موصلی بی درنگ با گشودن آتش به روی متجاوزان، آنها را کشت.

Jihad annikah (1) Jihad annikah (2) Jihad annikah (3) Jihad annikah (4) Jihad annikah (5) Jihad annikah (6)

منایع خبری پیشتر از اقدام به هتک حرمت ۱۴ زن موصلی توسط عناصر گروه تروریستی داعش خبر داده بودند. گزارش‌های دیگری نیز از اجبار زنان این شهر به جهاد نکاح با تروریست‌های داعش انتشار یافته بود.

در حادثه ای جداگانه، یکی از مردان عشایر موصل، دو عنصر داعشی را هنگامی‌که قصد داشتند همسرش را بربایند، به ضرب گلوله از پای درآورد.

شبکه العراقیه با اعلام این خبر افزود: این مرد موصلی از دولت برای نجات ناموس شهر از چنگال گروه تروریستی داعش کمک خواسته است.

نیروهای گروه تروریستی داعش که در چند روز اخیر بخش‌هایی از شمال و مرکز خاک عراق را به اشغال خود درآورده اند، با انجام اعمال وحشیانه، تهدید به پیشروی به سوی بغداد کرده بودند اما گزارش‌ها از به دست گرفتن ابتکار عمل ارتش و نیروهای داوطلب مردمی‌برای مبارزه با داعش حکایت دارد.

انتهای پیام/مشرق نیوز

حرف‌های خواندنی مادر شهید افغانی مدافع حرم +تصاویر


کاش آن جام زهر را «ما» هزارهزار می‌نوشیدیم اما امام اذیت نمی‌شد
سیداسدالله سجادی از شهدای افغانستانی مدافع حرم است که چندی پیش در سوریه به شهادت رسید، به‌درخواست مادرش پیکر او به افغانستان برده نشد. مادر او از فعالانی است که در جریان انقلاب ایران با همسرش به انقلاب امام خمینی(ره) می‌پیوندند. مادر شهید سجادی از شهدای مدافع حرم حضرت زینب(س)، از قبل از انقلاب ساکن ایران بوده و به درخواست او فرزندش را بعد از شهادت به ایران آوردند. او معتقد است که ایران ام‌القرای مسلمین است و می‌گوید: ما به معنای واقعی کلمه «مهاجر» هستیم.
گروه جهاد و مقاومت مشرق - بزرگی برایمان تعریف می‌کرد روزی از آیت‌الله سید رضا بهاءالدینی پرسیدند که این مسئله که می‌گویند شهدا ره 100 ساله را یک شبه می‌روند چطور تفسیر می‌شود و چطور مقام شهید در یک مدت کم، چنین جایگاه بالایی دارد و در مواردی از بسیاری از علما هم برتر دیده شده است. پاسخ داده بودند که این مسئله صحیح است و شهدا به واسطه ملکه «شجاعت» این مسیر را طی می‌کنند. آن بزرگ ادامه می‌داد که البته شجاعت با تهور تفاوت دارد و این تفاوت در «عقلانیت» است. چیزی عقل را بلند مرتبه و کامل نمی‌کند مگر «ایمان».

از مجاهدین افغانستانی بود که سال‌های سال در جبهه‌های جنگ افغانستان با طالبان جنگیده بود. همرزمانش می‌گویند بعد از اطلاع از آنچه در چند سال اخیر در سوریه می‌گذرد به صورت داوطلبانه سرپرستی یک تیم 45 نفره از مجاهدین افغانستانی را قبول کرده و به سوریه رفتند. در وصف شهامت و شهادتش این طور می گویند که بدون هیچ ترسی روی خاکریز می‌رفت و بر سر تکفیری‌ها فریاد می‌زد که «اگر مردید و جرأت دارید بیایید نفر به نفر بجنگیم». با ایمان و محکم گفته بود «ما از نبر رودررو با این‌ها هراسی نداریم و مطمئنم که با تیر مستقیم آن‌ها کشته نمی‌شوم و این تیرها به من نمی‌خورد.» هر گلوله‌ای که شلیک می‌کرد فریاد«یاعلی» می‌زد. آخرین تیر را هم که شلیک کرد ذکر «یاعلی» بر زبان داشت که با آرپیچی و خمپاره سنگرش را زدند. همه بچه‌های را گروه گروه کرده بود اما خودش تنهایی می‌جنگید.

 روضه‌خوانی و اقامه عزای سید عبدالحمید سجادی، پدری که از بنیانگذاران حزب وحدت افغانستان بود، در عزای رحلت امام خمینی(ره) وصف زبان جمع قابل توجهی از افغانستانی‌ها و ایرانی‌ها شده است. بعد از دو دهه این سید اسد الله سجادی بود که خط پدرش را بعد از او ادامه داد. پیکرش به افغانستان بازنگشت. این درخواست مادرش بود که دوستانش او را به مشهدالرضا(ع) ببرند. از بعد از شهادت پدرش به دست تروریست‌ها مادرش به عنوان مهاجر افغانستانی مقیم مشهد ماند. هر چند او بر سر پیکر پدر گریه می‌کرد اما مادرش از خانواده خواسته بود که وقتی پسرش به ایران می‌آید کسی در برابر نامحرمان گریه و مویه نکند. مادر، سید اسدالله را «شهید اسلام» می‌خواند.

کاش آن جام زهر را «ما» هزار هزار می‌نوشیدیم اما امام اذیت نمی‌شد

نوجوان ایستاده در انتهای تصویر: شهید سید اسدالله سجادی بر سر پیکر شهید سید عبدالحمید سجادی
راوی خط‌های ابتدایی این مقدمه می‌گفت برخی می‌گویند عموم مردانی که شجاع و با شهامت قلمداد می‌شوند، مادرانی شجاع و با ایمان داشتند و این شجاعت را از تربیت آنان برگرفتند. مادر شهید سید اسدالله سجادی یکی از زنان مهاجر افغانستانی است که به همراه همسرش در نجف اشرف همراه امام خمینی(ره) بودند و قبل از انقلاب به ایران می‌آید و در مشهد ساکن می‌شود. او هم در موارد زیادی با مسائل خاص مهاجران افغانستانی مواجه بوده است. اما می‌گوید «با همه این مسائل آن چیزی که در نظر ما پررنگ است خط امام، رهبری عزیز و انقلاب اسلامی است. » صحبت از این شهدا و خاطرات مادری که یک مهاجر افغانستانی ساکن ایران است از انقلاب و روزهای تاریخی ایران و مسائل مهاجران را با مادر این شهید افغانستانی مدافع حرم که نوه‌اش هم‌ در سوریه است به گفت‌وگو نشسته‌ایم. آنچه در ادامه می‌خوانید حاصل این گفت‌وگو است:

این تصویر که روی دیوار زدید، این شهید طلبه چه کسی است؟ خانواده شما از طلاب هستند؟

پدرم، پدر بزرگم و شوهرم که شهید شد و برادرهایم همگی طلبه بودند. این تصویر شهید سید عبدالحمید سجادی، شوهرم است. او یعنی پدر همین فرزندمان که اخیراً در سوریه شهید شد، در آخرین مسافرتش به شهادت رسید. روحانی جوان و انقلابی‌ای بود. سال 1364 بود که برای تبلیغ به پاکستان رفت و در آنجا ترور شد. او و دوستانش برای یک تبلیغ سه ماهه و حضور در جمع خانواده شهدا، مجروحین و بی‌سرپرستان رفته بود تا آماری هم از آنان بگیرد تا تعدادی را تحت پوشش قرار دهند و آمار بگیرند. مأموریت و تبلیغ سه ماه‌شان به شش ماه تبدیل شد و به تدریج به پنج سال کشید. چون دیدند مردم آنجابه کارو فعالیت این‌ها نیاز دارند. خودتان بهتر می‌دانید ما وقتی در جریان انقلاب می‌فهمیدیم مردم به کارمان علاقه دارند حالمان خوب می‌شد همین شد که کارشان طول کشید. پنج سال طول کشید. قبل از این بار آخر دوبار مورد هجوم قرار گرفت اما و الحمدلله جان سالم به در برد. بار سوم از داخل تعقیب شد و به او خیانت شد. ماموریت داشت درمورد اوضاع مهاجرین در آنجا صحبت کند و آمارهایی بگیرد. به پاکستان رفته بود تا درباره مشکلات مهاجرین صحبت کند که در مسیر برگشت، تعقیب شده بود و دچار حادثه شد. او را زده بودند و البته صحنه ترور را تصادفی درست کرده بودند.

کاش آن جام زهر را «ما» هزار هزار می‌نوشیدیم اما امام اذیت نمی‌شد
شهید سید عبدالحمید سجادی

خدا را برای حرف‌هایم شاهد می‌گیرم که ما دنبال این حرف‌ها نبودیم که بخواهیم اسمی از خود به جا بگذاریم. البته من همیشه نگران این بودم که اگر کشته می‌شود لااقل گوش، دماغ و بینی او بریده نشود. با شهادتش کنار آمده بودم اما مسأله‌ام این بود که چطور شهید شود. آنجا کسی هم نبود که برایمان خبر دقیق بیاورد. اینطور برایم گفته‌اند که فقط به یکی از دوستان نزدیکش اعتماد داشته است که آن روز همراه او نبوده است. سه نفر دیگر در روز حادثه همراه او بودند و زخمی شده بودند ولی بعدها خوب می‌شوند. اما گویا ایشان تنها کسی است که نهایتاً تا بیمارستان زنده می‌ماند. در آن ساعتی که به هوش بوده از اطرافیان می‌پرسد که فلانی - همان دوست نزدیکش- نرسیده است؟ می‌گویند نه! همین می‌شود که حرف‌هایی از او ناتمام می‌ماند و نمی‌تواند به کسی بگوید و شهید می‌شود.

همان روضه‌ای که برای درگذشت امام خوانده بود را بعد از شهادتش در حرم امام، برای خودش خواندند

ما قبل از انقلاب به ایران آمده بودیم و از آن زمان تا کنون در ایران زندگی می‌کنیم. به یاد دارم که وزیر خارجه آن موقع ایران آقای ولایتی بود. به دلیل اینکه ایشان از روحانیون انقلابی و اثرگذار در تحولات ایران بود با دستور مقامات ایرانی تابوتی به پاکستان فرستادند و ایشان یک بار در پاکستان تشییع شد. بعد که به تهران آمد به حرم حضرت امام فرستادند و یکبار هم در آن‌جا تشییع شد. همان روضه‌ای را که در روز رحلت حضرت امام می‌خواند برایش خواندند. حقیقتش را بخواهید ما از نزدیک با حضرت امام و تعداد زیادی از یاران ایشان دوست بودیم. در نجف در نمازهای ایشان شرکت می‌کردیم. حتی آن موقع که ایرانی‌ها نمی‌توانستند با ایشان تماس بگیرند، مهاجرین افغانستانی خیلی راحت با امام تماس می‌گرفتند. بعد از مراسم مرقد امام، یک روز در قم، پیکر ایشان تشییع شد. آن زمان این مرزبندی‌ها وجود نداشت. از طرف بنیاد شهید ایران به ما گفتند که شما می‌خواهید، کجا به خاک سپرده شود؟ برادر همسرم که بعدها او هم شهید شد به من گفت که شما چه می‌گویید؟ من گفتم چه بگویم، من خانه زندگی‌ام، مشهد است. برای زندگی مشهد هستم و نمی‌توانم اگر قم دفنش کنید من به آنجا بیایم. هماهنگی کردند و در صحن قدس حرم امام رضا(ع) و در بلوک 66 دفن شد. البته در کتاب آثار آستان قدس او را در صحن جمهوری نوشته‌اند. شهید سید عبدالحمید سجادی اسفندماه سال 69 شهید شد.

شغل دقیقش چه بود؟

طلبه بود و فعالیت‌های فرهنگی داشت. البته با وزارت خارجه و بنیاد شهید ایران هم ارتباط خوبی داشت. به خانواده‌های شهدا و جانبازان سرکشی می‌کرد و خیلی این کار را دوست داشت. مسائل و مشکلات مهاجران افغانستانی را در پاکستان دنبال می‌کرد. دو سال از تشکیل حزب وحدت گذشته بود. از زمانی که احزاب افغانستانی با هم متحد شده بودند. عده ای در پاکستان بودند و اعتراض داشتند به اینکه، کسی به مشکلاتشان رسیدگی نمی‌کند. او برای همین کار به آنجا رفت. رفته بود تا به مسائل خانواده‌های مهاجرین رسیدگی کند. یادم هست که اولین نشست سران‌ کشورهای اسلامی در تهران بود که ایشان هم دعوت شده بود اما به خاطر همین کار و بلاتکلیفی مهاجران گفت مرضیه! من مشکلات این‌ها را که می‌بینم سراسر وجودم را آتش فراگرفته است. این مهاجران بلاتکلیف هستند و باید ابتدا کارهای این‌ها را سر و سامان بدهم و بعد بیایم. یادم می‌آید، آن موقع رئیس مجلس آقای کروبی بود. به خاطر همین کارهای پاکستان به دیدن او رفته بود. همین شد که کارها را تا حد زیادی درست کرد و حتی بلیط برگشت را هم گرفته بود و در جیبش بود اما نشد که برگردد و شهید شد.

شما چطور ایشان را شناختید؟ برایم سوال است که چطور چنین ارتباطات تراز بالایی داشت و با مقامات اصلی ایرانی انقدر راحت ارتباط می‌گرفت؟ او را می‌شناختند؟

11 سالم بود که به حکم و پیشنهاد پدرم با ایشان ازدواج کردیم و ما را به عراق فرستادند تا درس بخوانیم. برادر بزرگمان را هم در 9 سالگی به آنجا فرستاده بودند. ما را هم با ایشان و مادرمان به عراق فرستادند.یعنی در سن 11-12 سالگی به اسم متأهل ما را به عراق فرستادند. پدرم دیده بود اوضاع کشور خودمان خوب نیست ما را به خاطر امنیت بیشتر به آنجا فرستاده بود. الان هم در وصیتنامه‌ شهید سجادی هست که وقتی پیش حضرت امام رفته بوده به ایشان گفته که من پسر فلانی هستم امام به او فرموده‌اند می‌خواهی چه کار کنی؟ و او گفته می‌خواهم درس بخوانم. بعد امام گفته‌اند که اسم این طلبه را بنویسید. ایشان از طلبه‌های روشنفکر و باسواد آن روزها بود. بسیار پرانرژی و انقلابی بود.

شهریه‌مان را به دلیل ارتباط با امام قطع کردند/ روی یک خورجین زندگی می‌کردیم

من گاهی فیلم‌های جنگ ایران و عراق را که نگاه می‌کنم به حال خودم غبطه می‌خورم که آن زمان‌ها چه زمان شیرینی بود. قبل از این جنگ در عراق ما روی یک لنگه خورجین زندگی می‌کردیم. در افغانستان به آن خورجین می‌گفتند نمی‌دانم شما به آن چه می‌گویید. همین خورجینی که پشت موتور آویزان می‌کنند را از وسط باز کرده بودیم و تبدیل به یک گلیم کوچک شده بود. شاید باور نکنید ولی در عراق روی چنین چیزی زندگی می‌کردیم اما انقدر زندگی‌مان شیرین و با حلاوت بود که ماندگار شد. آن موقع بود که ایشان مرتب به مسجد ترک‌ها می‌رفت که نزدیک حرم امام علی(ع) بود. آنجا کلاس درس جهاد با نفس امام خمینی(ره) برگزار می‌شد. حانه خود ما هم نزدیک حرم بود و هر روز نماز ظهر و شب را به جماعت حضرت امام در حرم می‌خواندیم.

شهریه ما 3 درهم بود. مساعده بود و هنوز تکمیل نشده بود. شهید سجادی فقط مقدمات را خوانده بود و باید امتحان می‌داد. اما همان مقدار کم مساعده را هم بعد از اینکه فهمیدند ایشان با امام خمینی(ره) ارتباط دارد به دلیل جریانات سیاسی آن زمان و اختلافاتی که با امام داشتند، قطع کردند. بیوت برخی علما که به شدت ضد امام بودند این شهریه را قطع می‌کردند. مثلا دو ماه شهریه ما بابت این محبت و دوستی به امام قطع شد. اما این روند تأثیری نداشت و به دلیل اینکه دوستداران امام روز به روز بیشتر می‌شدند، دیگر نمی‌توانستند شهریه آن همه را قطع کنند. شهریه مجدداً وصل شد و خدا را شکر از سه درهم به سه دینار رسید.

شما خودتان امام را دیده بودید؟ چه شد که انقدر جذب امام شدید؟

بله دیدار ما با ایشان از نزدیک بود. آقای سجادی با آیت‌الله خامنه‌ای و شهید هاشمی‌نژاد و شهید مطهری هم خیلی دوست بود. با هم در مشهد طلبه بودند. هم‌درس بودند و دسترسی‌شان از همان اول به امام زیاد بود. امام، مهاجرین و طلبه‌های جوان را زیاد جذب می‌کردند. برایشان ملیت اهمیتی نداشت.  حرف‌هایشان به آدم‌هایی مثل آقای سجادی خیلی می‌چسبید.

حضرت امام با بقیه مجتهدین فرق می‌کرد. حرف‌هایشان خیلی عالی بود. در برابر آقای خویی و آقای کاشف القطاع ایشان مجتهد دیگری بود. تفکرشان واقعاً تفکری بود که همه را به وجد می‌آورد. اگر کسی حتی نیم ساعت با حضرت امام می‌نشست و به حرفهایشان گوش می‌داد حتماً جذب ایشان می‌شد درصورتی که بقیه مجتهدین و علما، عموماً این‌طور نبودند. آن زمان در نجف همه مجتهدین و مردم با امام تماس داشتند.

اخراج از عراق به دلیل محبت به امام

البته بعدها ما را از نجف اخراج کردند. علتش همان مخالفت و فشار دستگاه سیاسی به امام و طرفدارانشان بود. دوران حکومت حسن دی بکر بود که به شدت ضد ایرانی ها بود. کلاً به عجم بدبین بود. همه ایرانی‌ها را از آن‌جا به صورت فجیعی اخراج کردند. حتی اجازه ندادند که وسایلشان را جمع کنند. برای بقیه مهاجرین، مثلاً افغانستانی‌ها دو ماه وقت دادند و گفتند باید بروید و اگر نروید باید جریمه بپردازید. رقم جریمه 200 دینار و رقمی بالا بود به علاوه اینکه دو سال هم زندانی در نظر گرفته بودند. خب کسی توان پرداخت این جریمه را نداشت.حتما برای همین ما همه مجبور شدیم عراق را ترک کنیم. زندگی در آنجا را خیلی دوست داشتیم اما به اجبار به افغانستان برگشتیم والبته یک سال و نیم ماندیم و بعد دوباره به ایران آمدیم.از آن زمان یادم هست که من دو دخترم، یعنی فاطمه و معصومه را داشتم و اسدالله را باردار بودم. البته او هم نزدیک بود که به دنیا بیاید. سال 54 یا 55 بود.

اسدالله هم در عراق به دنیا آمده بود. چند سال‌‌‌ گذشت و ما در مبارزات ضد شاه همراه مردم مشهد بودیم. انقلاب شد و یادم هست که حال و هوای برگشت امام به ایران بود. در این منطقه که زندگی می‌کردیم، فقط یک نفر به اصطلاح شاه‌دوست بود که تلویزیون داشت. در این محل نه ایرانی و نه افغانستانی هیچ کدام تلویزیون نداشتیم. آقای سجادی رفته بود با او صحبت کرده بود و به او گفته بود، اوستا ماشا‌ءالله می‌دانی فردا امام به ایران می‌آید؟ گفته بود بله. آقای سجادی گفته بود من از تو خواهشی دارم. آن فرد می‌دانست که آقای سجادی از انقلابی‌های داغ و دو آتیشه و از پیروان حضرت امام است با این حال گفته بود بفرمائید آقا سید، درخواستتان چیست؟ آقای سجادی گفته بود اگر می‌توانی فردا صبح تلویزیونت را به حیاط خانه ما بیاور تا این خلق‌الله بیایند و حضرت امام را ببینند؟ او خندیده بود و موافقت کرده بود و آقای سجادی گفت ما همه فقط می‌خواهیم لحظه‌ای که هواپیمای امام می‌نشیند را ببینیم.

ماجرای پخش کردن اعلامیه‌های امام در مشهد و حضور در راهپیمایی‌های انقلاب

فردا صبح همه به منزل ما آمدند. مردان در حیاط بودند. حیاط پر از برف بود و خانم‌ها در اتاق‌ها و حال ایستاده بودند. این اسدالله که در سوریه شهید شد هم خیلی کوچک بود. اما از همان بچگی به خاطر تربیت خانوادگی و روحیات پدرش حرف‌های انقلابی را شنیده بود و آدم‌ها را می‌شناخت. همه در حیاط جمع شده بودیم و تلویزون را نگاه می‌کردیم که به یکباره تصویر پیاده شدن امام از هواپیما به نمایش درآمد و آن صحنه‌ای که خلبان دست امام را گرفته است، را همه دیدند. اسدالله از لابه‌لای جمعیت بیرون دوید و فریاد زد «الله اکبر، امام آمد، امام آمد»همه ماهمینطورکه گریه می‌کردیم، خنده مان گرفته بود. یکی از ایرانی‌هایی که همسایه ما بود، گفت: «اِ؛ راست می‌گویی، انگار امام، امام شما افغانی‌ها است» گفتیم: «بله که هست، ما همه هست و نیستمان را برای امام می‌دهیم».

کاش آن جام زهر را «ما» هزار هزار می‌نوشیدیم اما امام اذیت نمی‌شد

گفتید در سال‌های مبارزه مردم علیه شاه هم در راهپیمایی‌ها شرکت می‌کردید.این انقلاب مردم ایران بود و شما افغانستانی. چطور شده بود که شما همراهی می‌کردید؟ حال و احوال شما چطور بود؟

آن روزها ما یک خانه کوچک داشتیم. اما همین خانه کوچک جایی بود که جلسات قرآن و جلسات مخفیانه به تعداد زیادی تشکیل می‌شد. زمانی بود که تازه انقلاب افغانستان شکل گرفته بود. آقای سجادی چندین نفر از دوستان خود را به آنجا می‌آورد و شب‌های جمعه جلسه می‌گذاشت. همیشه به من می‌گفت مرضیه خانم اگر کسی جز اعضای جلسه آمد بگو آقای سجادی نیست. همیشه اینجا جلسه و نشست و برخاست بود. «اِی به قربان آن روزها».

یک خاطره کوچک دیگر بگویم رفته بودیم راهپیمایی درست در همان روزی که بیمارستان امام رضا(ع) را محاصره کردند. یادم هست رفته بودم در نظاهرات و چادرهای گل گلی سرمان بود. با دمپایی رفته بودم چون ما توانایی کفش خریدن هم نداشتیم. اطلاعیه‌ها رااززیر چادر در می‌آوردیم و پخش می‌کردیم. راهپیمایی می‌کردیم. با همسرم دوتایی صبح می‌رفتیم و شب برمی‌گشتیم.این یکی دو بچه را هم با خودم می‌بردم. بعد که برمی‌گشتیم. قدری اشکنه قروت -کشک- درست می‌کردم و نانی که از قبل خشک کرده بودم را رویش می‌ریختم با یک خورده نعناع داغ، می‌خوردیم.

قرار بر این بود که همه ما بعد از پخش اعلامیه‌ها و حضور در راهپیمایی به خانه ما بیایند و اینجا تا بفهمیم چه کسانی دستگیر شدند، چه کسانی سالمند و بعد غذا بخورند و درباره ادامه فعالیت‌ها صحبت کنیم. یادم هست آن روز بعد از چند ساعت هنوز هیچ‌کس نیامده بود که به یکباره آقای سجادی آمد و گفت آقای صابری نیامده است. آقای صالحی نیامده است. آقای حسینی نیامده است. همه نگران بودیم. دلواپس بودیم و تپش گرفته بودم که یکی یکی آمدند و جمع ما کامل شد و بعد آقای سجادی با لبخند گفت نگران نباشید، بادمجان بم آفت ندارد ما هیچ‌کدام به این آسانی‌ها نمی‌میریم.

در جنگ ایران و عراق ما هم سهم داریم

باران آمد و آقای صابری که هنوز هم زنده است، گفت «خانم سجادی خدا را شکر که در خانه شما «برف‌بند» شدیم همان یک مقدار آب و نان را هم می‌خواهی شب به ما بدهی بخوریم». گفتم بله دیگر حاج آقا ما که چیز دیگری غیر از این نداریم. همه خندیدیم و با اینکه چیز خاصی نداشتیم اما واقعا حال می‌کردیم و خیلی این فضا را دوست داشتیم. هم خودم هم آقای سجادی. دوست داشتیم با هم باشیم هر چند که هیچی هم نداشتیم اما خوب بود. عاشق زندگی‌مان بودیم. صبح می‌رفتیم شب برمی‌گشتیم. انقلاب اسلامی ایران، انقلاب اسلامی ما هم بود.

در همین مسیر انقلاب که جلو برویم تا به حال که شما در ایران بودید، تحولات زیادی از جامعه را دیدید و به نظرم تمام مسائل را فارغ از نگاه قومیتی و ملیتی، مسئله خودتان دیده‌اید. درباره جنگ تحمیلی صدام به ایران اوضاع چطور بود؟ حال و هوای شما در این سال‌ها چطور بود؟

الان خیلی‌ها را می‌شناسم که بدون هیچ ریایی به جبهه‌ها رفتند و جنگیدند و بعضی‌هایشان هم شهید شدند. در جنگ ایران و عراق ما خیلی سهم داریم. شاید خیلی‌ها نتوانند بشوند و نتوانند ببینند. خیلی از مردم مخلصانه رفتند. کاری به یک عده از مرفهین به قول حضرت امام ندارم که هم پول‌هایشان اضافه شد هم خانه‌هایشان چند تا شد. کاری به آن‌ها ندارم بدشان را هم نمی‌گویم. اما می‌گویم آن‌ها که مهاجر بودند هم، سهم بزرگی در انقلاب اسلامی دارند. به نظر من این شهید فقط برای ایران نیست. اوبرای عقیده خود، برای انقلاب اسلامی رفته است. اگر رفته‌اند به اسم ام القراء اسلامی رفتند. آن موقع زوری بالای سر کسی نبود، عقیده آن‌ها، آن‌ها را به جبهه برد.

ما با همین حس‌ها زنده‌ایم

اسم‌هایشان را یادم نیست. اما یک نفر را به خاطر دارم که از سادات بود. 19 سال بیشتر نداشت. دو دختر کوچک داشت. به جبهه رفته بود و 7 سال مفقود الاثر بود. یک بار آقای سجادی آمد و گفت: سید پیدا شد. گفتم راست می‌گویی؟ گفت آره جنازه‌اش پیدا شد و امروز تشییع‌ می‌شود. از مسجد شهدا تشییع می‌شد. رفتیم تشییع و او را به محل خودشان بردیم. من ازکسانی بودم که می‌خواستم به عنوان تبرک دستم به تابوت شهید برسد. ماه رمضان بود و آتش می‌بارید. با دو تن ازخواهران مجاهد رفتیم گفتیم می‌دانیم هوا گرم است اما باید برویم این سید را ببینیم. رویش را باز کردند انگار یک تکه نور به هوا بلند شد. این سید انگار فقط خوابیده بود. لباس بسیجی‌اش تنش بود. انگار نه انگار که هفت سال در کوه‌ها بوده است. این نه خراشی برداشته بود نه چیز دیگری. فقط در قلبش تیر خورده بود و از پشتش درآمده بود. دستش روی سینه‌اش بود. لباسش حتی از بین نرفته بود این‌ها اگر شهید نیستند و این‌ها اگر از اعجاز شهید نیست پس از چیست؟ (گریه می‌کند) چطور است که او این همه سال بدنش گرما و سرما خورده است اما حتی لباس او نپوسیده است. انقدر نورانی بود که زیبایی چهره‌اش باقی بود. نوری بلند شد که حس عجیب در ما ایجاد شد؛ ما با همان حس‌ها زنده‌ایم و با هملان حس‌ها داریم زندگی می‌کنیم. مردم همه چیز دارند و شوهرشان و خانواده‌شان هست اما باز می‌نالند و نمی‌توانند زندگی کنند. عاجزند اما ما الحمدلله با همین چیزها زنده مانده‌ایم. این از آن خاطراتی است که یک شبانه روز با یک شهید داشتم.

کاش آن جام زهر را «ما» هزار هزار می‌نوشیدیم اما امام اذیت نمی‌شد

فرزندان و برادر شهید سیداسدالله سجادی در کنار مادر شهید

خانواده آن شهید جنگ ایران، بعد از آنکه گفتند به افغانستان بروید، از ایران رفتند. چند سال پیش پدر شهید به همراه خانواده‌اش به دیدن ما آمدند. به او گفتم سرم گرم بزرگ کردن 6 بچه‌ یتیم و دو مادر مریض خودم و شهید سجادی بود. در همه این سال‌ها یک زن تنها بودم. نمی‌دانید چه کشیدم. ولی خداوند مهربان ما را کمک کرد و تا اینجا آمدیم. از خدا متشکرم. من شعور درستی ندارم اما به او اعتقاد داشتیم و فکر می‌کنم این اعتقاد ما را تا اینجا آورده است.

روحیه انقلابی شما بعد از این همه سال این‌قدر تازه مانده است و این برای من خیلی جالب است. خیلی از ایرانی‌ها و از مسئولان را می‌شناسم که رنگ عوض کردند و دیگر انقدر که شما دلبسته امام و انقلاب و شهدا هستید، تعلق خاطر و باور ندارند. شاید برای خیلی‌ها این میزان علاقمندی یک خانواده افغانستانی به انقلاب و امام و رهبری باورپذیر نباشد.

قسم می‌خورم اگر این حرف را می‌زنم به خاطر این نیست که بگویم رنج کشیدم. خدا را شاهد می‌گیرم که تمام آن رنج‌ها برای ما لذت بود. اگر به جبهه نرفته باشید نمی‌توانید به راحتی این حس و حال را درک کنید. واقعا ما از این چیزها لذت می‌بردیم. الان هم نگرانم، نگران این هستم که خدا نکند ما مدیون خون شهدا شویم. یک دوست ایرانی داشتم به نام خانم غضنفری. اسمش فرشته غضنفری بود اما بعدها که با ما دوست شد نامش را به فاطمه غضنفری تغییر داد. او در اطلاعات بود. چون پدر و مادرش به اصطلاح شاهی و طاغوتی بودند، از آن‌ها بریده بود. او به آن‌ها گفته بود اگر مرا این مدلی نمی‌خواهید عیب ندارد شما به راه خودتان بروید و بدانید من به شما احترام می‌گذارم هرچند که مسیر زندگی شما را قبول ندارم. من می‌خواهم به راه خودم بروم و شما نمی‌توانید مرا مؤاخذه کنید که چرا شاه را دوست ندارم.

اوایل در سازمان نصرکه آقای سجادی موسسش بود،حضور داشت و بعد پیام مستضعفین. آن خانم در اطلاعات کار می‌کرد. به ما خیلی لطف داشت. یک بار به آقای سجادی گفتم من که سوادی ندارم و دوست دارم بچه‌هایم مانند تو انقلاب یبار بیایند بیا و با این خانم غضنفری ازدواج کن. خندید و به من گفت: مرضیه! این چه حرفی است که می‌زنی؟ تو قدر خودت را بدان آن‌هایی که تحصیلات دارند خم اول کوچه هستند. تو ناخوانده داری عمل می‌کنی. این چه حرفی است که می‌زنی. خدا رحمتش کند. خدا، خانم غضنفری را هم حفظ کند.

آن موقع اوایل جنگ ایران و عراق بود. هیچکس هم خبر نداشت اما بچه‌های دانشگاهی مطلع بودند. من همراه خواهر آقای سجادیو این خانم غضنفری با هم بودیم. به من گفت می‌خواهی با من جایی بیایی؟ گفتم کجا؟ گفت جبهه. من روی پایش افتادم گفتم از خدایم هست که مرا با خودت ببری خیلی وضع روحیه‌ام خراب است. هنوز آقای سجادی شهید نشده بود گفت پس آماده شو برویم. بچه‌ها را هم در خانه به خدا سپردیم رفتیم. 14 – 15 روزدراهوازوخرمشهرو ... برای دیدن آنجا رفته بودیم.

از آن سال‌ها ماجرا‌های بمباران‌ها و آژیر قرمز و ... را هم به یاد دارم. من و آقای سجادی روی بام می‌رفتیم. حالا که ایشان نیست بگذار بگویم، ایشان از بلندی می‌ترسید. (می‌خندد) اما من دستشان را می‌گرفتم و می‌گفتم بیا برویم دعا بخوانیم. وقتی حمله می‌شد همه جا تاریک بود. من، فاطمه، اسدالله و ایشان برای دعا روی بام می‌رفتیم.

کاش آن جام زهر را «ما» هزار هزار می‌نوشیدیم اما امام اذیت نمی‌شد
شهید سید عبدالحمید سجادی -شهید مزاری از رهبران مقاومت افغانستان

ای کاش آن جام زهر را ما هزار هزار می‌نوشیدم اما امام اذیت نمی‌شدند و آن‌طورنمی‌گفتند

همانطور که می‌دانید جنگ ایران و عراق با قطعنامه 598 به پایان رسید. امام درباره پذیرش قطع‌نامه لفظ «جام زهر» را بر زبان آوردند و گفته بودند که چطور در چشم مادران و پدرانی که فرزندانشان به جنگ رفتند و شهید شدند نگاه کنم. خب دوستان افغانستانی که شما از آن‌ها برای ما خاطره گفتید جبهه را جبهه حق و باطل دیده بودند نه صرفاً جبهه ایران و عراق. پذیرش قطع‌نامه در آن حالت و شنیدن آن حرف‌های امام، موج عجیبی از ناراحتی در میان برخی از رزمندگان ایجاد کرد. رهبر انقلاب خودش را تا این حد در تنگنا و زیر دِین شهدا، رزمندگان و خانواده‌های آنان می‌بیند. حال و هوای بچه‌های افغانستانی و شما در آن سال‌ها و روزها چطور بود؟

خیلی تلخ بود. (گریه می‌کند) ما یک دوست اسیر داشتیم خبر پایان جنگ می توانست از جهتی خوشحال کننده باشد. اما زمانی که امام این حرف را زدند به یاد دارم که ما در یک مجلس عروسی بودیم که نمی‌دانم چه کسی آمد گفت حضرت امام اینطور گفته است خیلی ناراحت شدم خیلی گریه کردم. گفتم ای کاش ما آن جام زهر را هزار هزار می‌نوشیدیم که امام اذیت نشوند و آن طور نمی‌گفتند. اما خیلی‌ها خوشحال شدند گفتند سرور آزاد می‌شود و به زندگی‌اش برمی‌گردد. گفتم هزاران مثل سرور شهید شدند. برگشت سرور را رها کنید که برای حضرت امام این‌ همه گران تمام شده است.

به عنوان یک همسر شهید که این روزها مادر شهید هم شده‌اید، چقدر در این مسیر محکم هستید؟ فرزند و همسر شما در جبهه‌هایی شهید شدند که شاید رنگ ناسیونالیستی ندارد و برای جبهه اسلام جنگیدند. این بدون مرز دیدن را چطور باور کردید که این میزان پای آن ایستادید و برای مقاومت اسلامی و دوام آن تلاش می کنید؟

به ما مزدور خمینی می‌گویند ولی بدانند ما به این مزدوری افتخار می‌کنیم

هزاران بار گفتم انشالله همین بچه‌هایم که هستند. همین برادران شهید و همین نوه‌ام که فرزند شهید است، همه فرزندانم را برای دوام این راه می‌دهم. مردم ما که دیگر در افغانستان جای درست و حسابی ندارند که زندگی کنند. سال‌هاست که خود من هم ارتباطی با آن‌جا ندارم. ما را به عنوان مزدور خمینی لقب می‌دهند ولی این را بدانند که ما به این مزدوری افتخار می‌کنیم. پدرم برای این مسیر رفت. شوهرم برای این راه رفت. فرزندم رفت. من انقلاب اسلامی را می‌گویم نه ایران. من به ام القرای مسلمین کار دارم نه صرفا به کشور ایران یا اینکه چه دولتی می‌آید چه دولتی می‌رود. ما برای ماندگاری انقلاب اسلامی و امام و رهبر انقلاب همه چیزمان را می‌دهیم.

کاش آن جام زهر را «ما» هزار هزار می‌نوشیدیم اما امام اذیت نمی‌شد

شما که آنقدر دلباخته امام بودید چطور با رحلت ایشان کنار آمدید؟

ای کاش ما را از عرش به زمین می‌زدند اما خبر فوت امام را نمی‌شنیدیم

(گریه می‌کند) هر روز گریه می‌کردم. اما وقتی اشک آدم تمام می‌شود کسی که مداومت به این کار نداشته باشد، نمی‌داند چه کار کند تا دلش آرام بگیرد. من همیشه وقتی تلویزیون احوالات روزهای آخر ایشان را نشان می‌داد که امام وضعش اینطور است حتی شده یک تکه نان کوچک را نذری و صدقه می‌دادم تا حال ایشان خوب شود. آقای سجادی هم در آن وقت افغانستان بود. ای کاش بود و ما می‌توانستیم لااقل با او حرف بزنیم. ما خیلی رنج بریدم. ساعت 8 صبح بود که بچه‌ها را به مدرسه فرستادیم. یک رادیو داشتیم که خیلی هم قدیمی بود و با کش آن را بسته بودیم. به یکباره این خبر را شنیدیم. که ای کاش ما را از عرش به زمین می‌زدند اما آن حرف را نمی‌زدند.ما منکر این نیستیم که بالأخره هر کسی فوت می‌کند اما واقعا طاقتم طاق شده بود. تا 40 روز من در خانه طاقت نمی‌آوردم و هرروز به حرم می‌رفتم. مادرم مریض بود. بچه‌هایم کوچک بود. شرایط سختی داشتم. ولی این داغ برایم خیلی سنگین بود.

اگر آقای سجادی که شوهرم بود و خیلی دوستش داشتم -اگر همسری داشته باشی که تو را درک کند، هیچ دردی برای آدم اهمیت ندارد-و پسرم که شهید هزار بار شهید شود به یک لحظه رحلت حضرت امام نمی‌رسد.به آقای سجادی نامه نوشتم. نوارهایشان هنوز هست. آنجا کلی برای رحلت امام روضه خواندند و هنوز سی‌دی‌هایشان را داریم. سپاهی‌ها وقتی نوارهای ایشان را دیده بودند همه تعجب کرده بودند که او افغانستانی است و این چنین برای امام عزاداری می‌کند. امام یک چنین هوادارانی داشته است. آقای سجادی خیلی مخلص بود ما آن زمان نه دنبال نام بودیم و نه نان. فقط می‌خواستیم وظیفه انجام دهیم. روضه‌های او را که کمی نگاه کردم دلم اندکی آرام گرفت.

من آن فیلم را دیدم خیلی جانسوز است. گفته بودید که آیت‌الله خامنه‌ای دوست نزدیک شهید سجادی بودند. بعد از اینکه زعامت ایشان آغاز شد و به عنوان رهبر انقلاب اسلامی کشف شدند، فضا در میان مهاجران چطور بود؟ مهاجرانی که در این تراز دلباخته امام بودند.

الحمدلله که ایشان رهبر شد. خیلی از شنیدن خبر رهبری ایشان خوشحال شدیم. فضا خیلی سنگین بود ولی باز این خبر دل ما را آرام کرد و از دردها کاسته شد. خدا را شکر کردیم. برادر همسرم که بعدها به عنوان وزیر دفاع نظامی در سانحه بامیان به شهادت رسید هم در آن زمان در منزل ما بود و گفت خوب کسی جای حضرت امام آمد. می‌بینی مرضیه، زن داداش، خداوند چقدر رحمان و رحیم است. در این وقت و فرصت کم این‌ها چه کار بزرگی انجام دادند این از برکت خون شهدا است. رحمت پروردگار مهربان همیشه شامل حال ما بوده است.

بعضی مواقع که حال و هوای این روزهای ایران و ناآرامی‌های چند سال قبل را می‌دیدم با خودم می‌گفتم خدایا مظلوم‌ترین در این عالم چه کسی است؟ اول می‌گفتم امام زمان(عج) که همه دوستش داریم و بعد مظلوم‌ترین فرد در دنیا به نظرم رهبر معظم انقلاب اسلامی است. شما ببینید رهبری ایشان کل جهان اسلام را پوشش می‌دهد و ایشان چه دغدغه‌های بزرگ و نگرانی‌های زیادی دارند.خیلی‌ها قدر ایشان را نمی‌دانند و در حق ایشان ظلم زیاد می‌کنند. انشاءالله امام زمان خودش وجود عزیز ایشان را در برابر همه مشکلات و بلاها حفظ کند. ما فقط رنج می‌بریم از رنج ایشان و برای سلامتی ایشان دعا می‌کنیم. وقت‌هایی که آقا به مشهد می‌آیند ما به حرم می رویم اما مثل گذشته دیگر نمی توانیم ایشان را از نزدیک ببینیم.

از دروان طلبگی شهید سجادی خاطره‌ای دارید؟

از طلبگی‌ اش خاطره عجیبی دارم. می‌خواهم زندگی طلبگی و اوج معنویت و اوج عشق را بگویم. ما هیچی نداشتم. من پابه ماه بودم. حدود 13 سال داشتم. چون پول نداشتیم شهید سجادی پیاده به درس می‌رفت و زودتر راه می‌افتاد که به درس برسد. نجف بودیم. هیچ چیزی برای خوردن نداشتیم. گفت هیچ پولی نداریم مرضیه ناهار چه بخوریم؟ به او گفتم خدا مهربان است تو برو و نگران نباش. آن موقع زندگی‌ها خیلی سخت بود. من هم کسی را نمی‌شناختم که از او پول بگیرم. با خودم گفتم خدایا خودت کمک کن این سید اولاد زهرا(س) ظهر به خانه بیاید خسته و گرسنه است. من چه کنم؟ نیت کردم پیاده به حرم بروم. خیابان‌ها آسفالت نبود، رمل بود و برای من سخت بود، دیدم هوا گرم است و من توانش را ندارم. گفتم بگذار از امیرالمؤمنین چیزی بخواهم. دیدم در زدند. طلبه‌ای بود که سید عبدالحمید ما را خیلی دوست داشت. گفت سید عبدالحمید خانه است؟ گفتم نه، درس رفتند. تصور کردم کار دارد. هیچ‌گاه فراموش نمی‌کنم وقتی برای او چای ریختم. او در بشقاب 20 درهم و یک دینار رو به رویم گذاشت. من شگفت زده شدم و تصور نمی‌کردم که او برای ما پول آورده باشد. شگفت زده شدم و فریاد زدم خدایا شکرت. آن طلبه شوکه شد و تعجب کرد. بعد به خودم که آمدم خجالت کشیدم که جلوی او اینطوری واکنش نشان دادم.

با آن پول برنج بیسمِتی که در عمرم نخورده بودم و گوشت خریدم. غذا درست کردم و ناهار درست کردم. آقای سجادی آمد و دید که بوی خوشی می‌آید. گفت: مرضیه چه کردی؟ گفتم مگر نگفتم خدا مهربان است؟ آنقدر خوشحال بود که در پوستش نمی‌گنجید. چون صبح برای صبحانه نان فقرا هم نداشتیم که بخورد -نان تجاری هم برای آدم‌های پولدارتر بود و نان ثمون هم برای آدم‌های متمول بود -گفت چه کسی آمده بود؟ گفتم فلان طلبه آمد و 20 درهم و یک دینار آورد.

کاش آن جام زهر را «ما» هزار هزار می‌نوشیدیم اما امام اذیت نمی‌شد
شهید سید اسدالله سجادی

خاطره‌ای از سختی‌ها زندگی طلبگی و کمک اوستا ماشاءالله

یک خاطره دیگر بگویم. یک بنده خدایی بود گوسفند می‌کشت. ما چون فقیر بودیم به سراغ او می‌رفتم و قسمت‌هایی از بدن گوسفند یعنی حتی غیر از سیرابی که هر کسی شاید آن را بخورد را می‌گرفتم و می‌آوردم با آن غذا درست می‌کردم. به او سپرده بودم که این بخش از قسمت‌های بدن گوسفند مثل روده‌هایش -ما می‌گوییم چرخ روده- را دور نیندازد و برای من نگه دارد. یک روز در خانه هیچ چیزی نداشتیم. آقای سجادی هم هنوز در افغانستان بود. مادر شوهرم هم سِل گرفته بود و به 3 دخترش در خانه ما زندگی می‌کرد. همه این‌ها اضافه بر این مشکلات بود که خانواده‌ای با 11 نفر جمعیت را در یک خانه کوچک به تنهایی باید مدیریت می‌کردم و تهیه غذا و مایحتاج بر عهده من بود. دخترم زینب هم هنوز به دنیا نیامده بود و ماه آخر بارداری‌ام بود. گفتم خدایا اگر امروز آن مرد گوسفند نکشته باشد من چکار کنم؟ به این‌ها چه غذایی بدهم. برف هم زیاد بود.

من کفش هم نداشتم. زمین‌ها لیز بود. به آنجا رفتم تا چشمم به مغازه خورد دیدم گوسفند نکشته است. سست شدم. پشتم را به دیوار زدم و نشستم. گفتم خدایا من چه‌کار کنم. امروز چطور شکم این بچه‌ها را سیر کنم. خواستم بروم چیزی طلب کنم گفتم نمی‌شود من که گدا نیستم من زن یک طلبه مجاهد هستم. برگشتم. یادم نیست ظهر چی خوردیم و چی نخوردیم. اما شب شد و برف زیاد بود. ساعت 10 و نیم بود. دیدم یکی در می‌زند. مادر شوهرم گفت مرضیه، این موقع شب کیه در می‌زنه؟ گفتم نمی‌دانم، بی بی ما که غیر خدا کسی را نداریم. مادر شوهرم هم حالش خیلی بد بود و نفسش مدام بند می‌آمد. خانه ما سرد سرد بود و یک چراغ داشتیم که وقتی آن را بالا می‌آوردیم دود می‌کرد و وقتی پایین می‌آوردیم خاموش می‌شد. نفت هم پول نداشتیم که بخریم. شب تا صبح نمی‌خوابیدم و روی بچه‌ها را می‌پوشاندم و حواسم به آن‌ها بود.

رفتم در را باز کردم. دیدم همان اوستا ماشاءالله است. همان که اوستا ماشاءالله‌ای که ماجرای تلویزیونش را یک بار تعریف کردم. او یک وانت بار داشت. به من گفت خانم سجادی ما را ببخشید. معذرت می‌خواهم من متوجه نبودم. شما اولاد فاطمه زهرا(س) در خانه دارید و مادر مریض در خانه دارید. ببخشید من متوجه نبودم که شوهر شما یک سال و نیم است که نیست. نگاه کردم دیدم بار وانت‌اش را پر از حبوبات کرده است. انقدر خوشحال شدم که انگار برق من را گرفته است. می‌خواستم پرواز کنم به آسمان بروم. قند و شکر و دو بسته گوشت بود خیلی خوشحال شدم و شکر کردم که خدایا تو هزار برابر رنج امروز را به من دادی. هر وقت که می‌خواهم دلم سبک شوم این خاطرات را با خودم مرور می‌کنم. البته جایی که بچه‌هایم نباشند.

درمورد شهید سید اسدالله سجادی فرزند شهید سجادی برایمان بفرمائید. گویا ایشان از افغانستان به سوریه رفته بودند و آنجا جنگیده و در آنجا شهید شده بودند؟ روحیه‌شان چطور بود؟ البته تا حدی با توجه به روحیه شما و اینکه او به وسیله شما تربیت شده این مسیر مشخص است. اما باز هم برای ما از ایشان بگویید.

من این روحیه را از پدرم آموختم. پسرم هم از پدرش آموخت. هر چند که 14 ساله بود که پدرش شهید شد. اما درباره او خیلی جستجو و تحقیق کرد. بسیار ولایت مدار بود یکی از خصیصه‌هایی که در وجود او درونی و ذاتی شده بود بحث ولایت امیرالمومنین(ع) بود. نزدیک به 10 سال بود که ایشان در افغانستان و برخی کشورها تلاش‌های انقلابی و مبارزاتی داشت و بیشتر به این مسائل می‌پرداخت. هم سنگرانش می‌گفتند دعا خیلی می‌خواند و اعتقاد بسیار محکمی داشت. می‌گفتند روی سنگر می‌ایستاد و خطاب به تکفیری‌ها می‌گفت اگر مردید و خود را آدم جنگی می‌دانید جلو بیایید تا یک نفر یک نفر با شما مبارزه کنم. بعد ما به او می‌گفتیم بیا پایین تیر آن‌ها به تو می‌خورد و تک تیرانداز تو را می‌زند. اما او می‌گفته که نگران من نباشید تیر این‌ها به من نمی‌خورد ما محب آل علی(ع) هستیم تیر آن‌ها به ما اثر نمی‌کند. آخر هم با تیر مستقیم شهید نشد بلکه با خمپاره و آرپی‌جی او را زدند و ترکش به پشت سرش خورده بود.

کاش آن جام زهر را «ما» هزار هزار می‌نوشیدیم اما امام اذیت نمی‌شد

نعره «یاعلی» آخرین فریاد قبل از شهادتش بود/ماجرای کتک‌خوردن به خاطر اعتراض علیه بنی‌صدر/ گفته بود ما «پارتیزان‌های انقلاب» هستیم

هم سنگرانش می‌گفتند ما فقط یک نعره بلند «یاعلی» از او شنیدیم و بعد صدایی از او نیامد و وقتی آمدیم دیدیم شهید شده است. نعره «یاعلی» فریاد آخر او بوده است. این برای ما و خانواده افتخار است. گویا در حلب در یک سنگر تنهایی ایستاده بوده و خط را نگه داشته بوده است. بچه‌های تیمش را چند نفر چند نفر تقسیم می‌کرده اما خودش تنهایی جلو می‌رفته و می‌جنگیده است. همیشه گفته‌ایم شهادت عزیزان برای خانواده نه تنها ننگ نیست بلکه افتخاری است که در طول تاریخ آن را ثابت کرده‌ایم. آخرین شهید ما یعنی شهید سید اسدالله سجادی نگذاشت آن خط افتخار منقطع شود و امیدواریم نسل‌های بعدی هم این راه را ادامه دهد. از خدا خواسته‌ام این شهید که پنجمین شهید خانواده ما بود، برادرانش هم مانند او باشند و راه او را بروند. همه فرزندان ما حاضرند جان‌شان را فدای ائمه و حضرت زینب(س) و ولایت کنند.

او فعال و نترس بود. وقتی کوچک بود هم دوبار به شدت کتک زده شده بود. یک‌بار آن زمانی که در ایران بود به دلیل اعتراض به بنی‌صدر و یک بار هم در مدرسه. خب خانواده ما سیاسی بود. وقتی در خانه درباره مسائل سیاسی صحبت می‌کردیم او هم نسبت به بنی‌صدر شناخت پیدا کرده بود و یک بار در مدرسه رفته بود و شعار داده بود که «مرگ بر بنی‌صدر». او خیانت کار است. در مدرسه معلم‌ها گفته بودند که چه کسی این شعار را داده است که بقیه بچه‌ها گفته بودند این بچه افغانستانی است. معلم‌ها گفته بودند چه کسی این بچه را تربیت کرده است. به افغانستانی چه ربطی دارد که این شعار را می دهد. معلمش حسابی او را کتک زده بود. تا دم درب خانه او را زده بودند. آن زمان هشت سالش بود. بعضی مواقع که با پدرش صحبت می‌کردیم به ما می‌گفت که ما «پارتیزان انقلابی» هستیم.

هر وقت مهمانی یا دوستی به خانه ما می‌آمد پدرش می‌گفت مرضیه آماده باش «پارتیزان‌های انقلابی» آمدند. من این عبارت را خیلی دوست داشتم. آن روز هم در مدرسه، سید اسدالله به معلمش گفته بود که ما پارتیزان‌های انقلابی هستیم. سر همین هم حسابی کتک خورده بود.
یکی از دیگر از خصایص او همیم جسارت و بلاغت سخنش بود. شیوه سخن گفتنش جوری بود که هر بحث کوچکی را جوری بیان می‌کرد که همه جذب می‌شدند یعنی چیزی را که می‌دانست به بهترین شکل بیان می‌کرد.مبارزات شهید سجادی صرفاً در سوریه نبود. ایشان در سال‌های پیش در جنگ خرماکه در داخل افغانستان و ضد وهابیت و طالبان بود در گردان شیخ علی حضور داشت. به تنهایی خیلی جاها حضور داشت. دوستانش خاطره‌ای برایم تعریف کردند که در خرماکه همه شکست خورده بودند فقط سه نفر فقط مانده بودند که عقب نشینی نکرده و به جلو رفته و عده زیادی از طالبان را از پا درآورده بودند. یکی از آن‌ها همین شهید سجادی بود. خودش در صحبت‌هایش بارها گفته بود از وهابیت ترسی نداریم. بدون نقاب می‌جنگید. می‌گفت چهره مرا کامل ببینید ما نه تنها از شما نمی‌ترسیم بلکه ما کسانی هستیم که در جنگ خرماکه از جنازه‌های شما پشته جور کردیم یعنی تلنبار کردیم. خیلی معتقد و بی‌نهایت نترس بود و به بحث امامت و ولایت حضرت علی(ع) بسیار معتقد و حساس بود.

در افغانستان خیلی بحث مسلمانان و وهابیت مطرح است جاهایی بود که 10 نفر وهابی و طالبان یک طرف بودند و دوستانشان می‌گویند که ایشان یک نفری با آنان مناظره می‌کرده است. سواد و شهامتش آنقدری بود که در مقابل آن 10 الی 15 نفر می‌ایستاد و به این فکر نمی‌کرد که او را بکشند. ترس در ذاتش معنایی نداشت.

یک بار هم شنیدم که در جبهه‌های افغانستان و مبارزه با طالبان که یکی از فرماندهان عملیات بود در منطقه کاکری به او حمله می‌کنند و آن‌ها را بمباران می‌کنند. او بعد از ارزیابی منطقه می‌فهمد که فقط 4 نفر از آن‌ها زنده مانده‌اند و شبانه از روی ستاره‌ها خودش را به مقر برمی‌گرداند. همه نگران او بودند که می‌بینند فردی از دور با چندین قبضه کلاشینکف بر سر و گردنش دارد به سمت مقر می‌آید و به دلیل خستگی در نزدیکی آن بر زمین می‌خورد و غش می‌کند.

درباره سوریه هم وقتی مطلع می‌شود که اوضاع چگونه است. از خانواده خداحافظی کرده و با من هم صحبت کرد که مادر من از همین‌جا می خواهم به سوریه بروم. اگر اجازه می دهید من بروم. که گفتم اگر دوست داری بروی، برو پسرم. من فکر می‌کنم جای مردانی همچون او چنین جاهایی است. تدبر در قرآن کرده بود و به من و خانواده‌اش گفته بود که من به نیابت از همه شما برای زیارت هم می‌روم. با گروهی از رزمندگان افغانستانی به صورت خودجوش به آنجا می‌رود. البته پسرش قبل از او رفته بود و برگشته بود. به دلیل سابقه رزمی‌ و توانایی‌هایی که داشته به عنوان فرمانده عملیات انتخاب شده و رهبری یک تیم 45 نفره را بر عهده می‌گیرد. به حمد خداوند گویا این روزها اوضاع سوریه بهتر شده است.

گویا این خط مقاومت در خانواده شما حتی بعد از شهادت شهید سید اسدالله سجادی هم ادامه دارد. شنیدم که فرزند ایشان، سید امیرحسین هم با اینکه سن کمی دارد مانند پدرش به سوریه رفته است.

وقتی که پدر بزرگش چنین راهی را انتخاب کرده بود و پدرش هم مرد مقاومت و جنگ بوده است او هم این راه را می‌رود دیگر. تا آنجایی‌که می دانم خودش خیلی اصرار داشته که به سوریه برود. قبل از سفر پدرش را به مدت 2 روز می‌بیند و بعد از دو ماه برمی‌گردد که یک ماه پیش پدرش هست و بعد پدرش به سوریه می‌رود و شهید می‌شود.

هدف تکفیری‌ها اسد و دولت سوریه نیست؛ برای شیعه‌کشی آمدند

خاطره‌ای برایمان تعریف کرده که گویا یک شب در مقر نشسته بودند که صدایی به هیچ عنوان از شلیک و ... نمی‌آمده است. گویا عده دیگری از بچه‌های گردان فاطمین را برای هجوم به جلو برده بودند و تنها پنج الی شش نفری در مقر مانده بودند. به آن‌ها بیسیم زده می‌شود که همه مسلح آماده باشند و مطلع می‌شوند که 400 نفر از تکفیری‌ها می‌خواهند از پشت سر به آن‌ها حمله کنند و وقتی می‌فهمند که این بچه‌ها به نقشه آن‌ها پی برده‌اند در قالب گروه‌های 6 الی 7 نفره تقسیم می‌شوند تا این‌ها را محاصره و جنگ را برایشان سخت کنند و بعد از چند ساعت مبارزه مستقیم و رو در رو در قالب 5 خندق به آن‌ها نزدیک می‌شوند و آن‌ها را شکست می‌دهند.

پیکر شهید را به افغانستان نبردند و گویا به ایران آوردند و در حرم مطهر حضرت رضا(ع) تشییع شد. این خواست شما بود؟ یا به این دلیل که مادرش ساکن مشهد بود دوستانش به اینجا آوردند؟

بله. خودمان خواستیم. خانواده همگی اینجا بودند. وقتی خبر شهادتش را خواستند به من بدهندازاین منظر که دوستان امیرحسین هستند ورود کردند. امافهمیدم و خودم گفتم همه دوستان مجاهدش را بگویید بیایند. گفتم به سید امیرحسین هم بگویید بیاید تا پدرش را ببیند. به دخترانم و خانواده‌اش گفتم دوست ندارم در برابر نامحرمان کسی از شما گریه کند و صدای ناله شما را بشنوند. پیکرش را که آوردند به او زیارت قبول گفتم و تبریک گفتم مجاهدت و شهادتش را. او افتخار ما در برابر اهل بیت(ع) شد. مایه آبروی ما در برابر حضرت امیر‌المؤمنین(ع) و حضرت زینب(س) شد. انشاءلله به حق فاطمه زهرا(س) و به آبروی این‌ شهدا خداوند اعمال ما را نیز بپذیرد که روز قیامت شرمنده نباشیم.

گفته بود شماها نمی‌دانید در سوریه با شیعه چه می‌کنند. اصلاً نمی‌شود بی‌تفاوت بود وقتی بچه شیعه را سر می‌برند و به دختران و زنان شیعه تجاوز می‌کنند به جرم اینکه محبت علی(ع) در دل اوست و دلیل دیگری ندارد، چطور می‌توان ساکت بود؟ خیلی‌هایی که علیه سوریه می‌جنگند بشار را نمی‌شناسند و می‌گویند به او کاری نداریم آمده‌ایم چهار تا شیعه بکشیم و به اصطلاح خودشان به بهشت بروند. هدفشان سرنگونی شیعه است نه اینکه برای دولت بشار آمده باشند. فقط آمده‌اند شیعه بکشند این چیزی است که ما فهمیده‌ایم.

در این چند سالی که در ایران بودید، اوضاع چطور بود؟ مشکلی یا مسئله خاصی برایتان پیش نیامد؟ اینکه شما تا این حد دلباخته انقلاب هستید در مقابل آنچه که برای برخی مهاجرین اتفاق افتاد در سال‌های قبل قدری قابل تأمل است.

بگذارید این‌طور بگویم. همان ماجرای حسن دی بکر را که در عراق برای ایرانی‌ها اتفاق افتاد در اواخر دولت آقای هاشمی و اوایل دولت آقای خاتمی برای مهاجرین افغانستانی داخل ایران تکرار کردند. مردم را خیلی بد بیرون می‌انداخت. می‌توانستند به گونه دیگری بگویند که برویم. ما آنجا مهاجر شده بودیم ولی دیگر این را در نظر نمی‌گرفتند که مهاجرین خوشحال‌اند از اینکه این‌جا هستند. ما در افغانستان نه زمین داشتیم نه کسب و کاری، نه خانواده‌ای. ما به معنای واقعی کلمه مهاجر بودیم. خیلی‌ها برای اینکه جانشان را نجات دهند، به ایران آمده بودند. خیلی‌ها تحصیلات عالیه داشتند با انگیزه درس خواندن و رونق گرفتن زندگی‌شان آمدند. ما چقدر دکتر داریم.

البته این را هم به جد بگویم که من در اینجا تشکر می‌کنیم از نظام مقدس جمهوری اسلامی. من این گله‌ها را می‌گویم ولی می‌دانم وقتی در خانه‌ای هستیم بالأخره این خانه نقاط ضعف و سستی‌هایی هم دارد که البته نباید پای همه آن گذاشت. بالأخره افرادی هستند که به دلایل شخصی، سلیقه‌ خود را اعمال می‌کنند اما این باعث نمی‌شود که به علاقه ما به انقلاب اسلامی، امام خمینی و آیت‌الله خامنه‌ای لطمه‌ای وارد شود. بالأخرها ایران ام القراء مسلمین است و من به آن علاقه زیادی دارم اگر کلیت ایران نباشد، عراق، لبنان، سوریه، فلسطین، افغانستانی نیست. هیچ جای دیگری پایدار نیست. اگر ما جان گرفتیم، انقلاب ما جان گرفت و مردم ما ایستادگی می‌کنند سربرگرفته و سرمشق گرفته از نظام اسلامی ایران است.

ماجرای اعزام به اردوگاه در سال 87 و نامگذاری خیابان‌های به نام امام/ من هم از همین مردم هستم، غیر از این است؟

من نمی‌دانم این ماجرای کارت چه چیزی بود و از کجا آمد. اول انقلاب باور ما این بود که اسلام مرز ندارد و برای همین آمدیم اینجا کار آزاد کردیم و خرج خود را درآوردیم و در انقلاب حضور داشتیم و به جنگ رفتیم. در صف نفت با مردم می‌ایستادیم و به جای هم نوبت می‌گرفتیم. زندگی خوب و خوشی کنار هم داشتیم. به ما هم کوپن داده می‌شد. امکانات دولتی به کنار؛ ندادند که ندادند. من مانده‌ام که این برخوردها از کجا آمد؟ این با آنچه ما از امام و رهبر معظم انقلاب می‌دانیم کاملاً متفاوت است. من می دانم که این شیوه را آن‌ها هم قبول ندارند.

یادم هست سال 1387 بود. یک بار برای زیارت و شرکت در مراسم یک شهید به قم رفته بودم و مدرکم دستم نبود که من را گرفتند و به اردوگاه بردند. بعد از 14 الی 15 روز دیدم یک آقایی آمد که فکر کردم سپاهی است. او در میان ما و در اردوگاه راه می‌رفت و نگاه می‌کرد. جلو رفتم سلام کردم گفتم شما اینجا چکار می‌کنید؟ شما سپاهی هستید؟ تبسم کرد و گفت بله. گفت من از شما چند سوال می‌کنم اما به کسی نگویید گفتم بفرمایید. گفتم حتماً اطلاعاتی هم هستید دیگر. خندید و گفت آمده‌ام ببینم وضع مهاجرین چطور است. گفت شما از مشهد هستید؟ گفتم بله. اینجا به مراسم شهیدی آمده بودم اما برای برگشت مرا گرفتند. شاید در بنیاد مرا دیده بود. گفت شما از خانواده شهید سجادی هستید؟ گفتم بله همسرش هستم. گفتم مرا از کجا می‌شناسید؟ گفت من از دوستان شهید سید عبدالحمید هستم.

خیلی ناراحت شد و درباره مسائل رفاهی مهاجرین درون اردوگاه سوال می‌پرسید.من در 25 روزی که آنجا بودم در میان خودمان خیابان‌های آنجا را به نام امام خمینی(ره) نامگذاری کردم. اسم اردوگاه, «موقت» است اما واقعاً رسیدگی نمی‌کردند. من تمام جاها سرکشی کرده بودم و آمار همه را داشتم. با کمک آن فرد رفتم با مدیر اردوگاه صحبت کردم و گفتم مردم از شما توقع دارند. شما اینجا به عنوان سرپرست این خانواده‌ها هستید چرا به این‌ها درست و حسابی و آنطوری که باید رسیدگی نمی‌کنید. گفتم تو که انقدر پول می‌گیری، چرا کارت را درست انجام نمی‌دهی؟ عصر آن روز ماشین آمد برنج و روغن و ظرف آوردند، پتوهای جدید دادند. تعدادی از خیمه‌ها را عوض کردند. تاید، ریکا، ماکارونی و... به همه دادند.

دولت باید نظارت داشته باشد. ما از این فضا خیلی بیشتر رنج بردیم. چرا که ما دلبستگی به این نظام داریم. زنان و کودکانی در اردوگاه بودند که خب در ایران به دنیا آمده‌اند و هیچ قوم و خویشی را در افغانستان نمی‌شناسند. بنظرم باید کاری بکنند. عصر همان روز مسئول اردوگاه برای سرکشی آمد و به اوضاع رسیدگی کرد و به امور رسیدگی کرد. گفت اما باور کنید ما انقدر ریز از مشکلات این خانواده‌ها کسی برایمان نگفته بود. همین که شما گفتید مسئله را پیگیری می‌کنیم. البته بعضی مواقع بود که یک فردی که صرفاً برای طی دوران سربازی به آنجا آمده بود تحت تأثیر همان تفکرات غلط با مردم مهاجر بد رفتار می‌کرد اما اگر مدیر رده بالای او که مقام رسمی بود از این موضوع مطلع می‌شد با او برخورد می‌کرد. اما باز هم می‌گویم وضعیت اردوگاه‌ها و بعضاً برخوردها نیاز به نظارت جدی و دوباره دارد.آن آقا گفت وقتی شنیدم آقای سجادی شهید شده از نظر روحی لطمه بسیاری دیدم. الان دست روزگار چه شده است که شما اینجایید و ما از شما بی‌خبر؟ گفتم من هم از همین مردم هستم غیر از این است؟
منبع: تسنیم

چهار تروریست خطرناک روی زمین+تصاویر


شیوه جنگیدن در جهان امروزی به ویژه خاورمیانه و آفریقا تغییر کرده است، این روزها دیگر تاکتیکهای کلاسیک نظامی کارساز نیست چون شما با تروریستهایی مواجه هستید که با شمار معدودی نیرو اساس عملیاتهای خود را سیطره بر نقاط حساس و شهرهای بزرگ قرار داده و از تاکتیک کشتار دسته جمعی و گروگانگیری برای پیشبرد اهداف خود استفاده می کنند.
به گزارش مشرق، در چند هفته اخیر دنیا با واقعیت دلهره آور جدیدی روبرو  شده است، جایی که گروه تروریستی داعش با استفاده از صدها نیروی تحت امرش، بر سرنگونی دولت مرکزی عراق کمر همت بسته  و همسایگان این کشور را نیز تهدید می کند. این در حالی است که بازیگران مهم منطقه ای و بین المللی تلاش دارند راهی برای مهار بحران و جلوگیری از وقوع فاجعه فراگیر یافته و منطقه را از معرض خطرات و پیامدهای آتی اقدامات داعش برهانند.

البته داعش در این میان به اقدامات خود و تهدید حیات ملت عراق ادامه می دهد، تاکتیک آنها از ابتدا بر این مسئله متمرکز شده بود که گروههای اهل سنت را به بازپس گرفتن قدرت ترغیب کنند و از این طریق به اهداف اصلی خود که همان "برقراری خلافت اسلامی" در منطقه موسوم به هلال خاورمیانه است، دست پیدا کنند.

کاملا مشخص است که در پشت پرده هر گروه تروریستی مانند داعش، یک فرمانده نظامی که تاکتیکهای جنگهای چریکی دنیا طی 80 سال اخیر را به خوبی فرا گرفته، قرار دارد. جنگهایی در افغانستان علیه نیروهای شوروی سابق، در چچن علیه روسیه و امروزه علیه کشورهای اسلامی به ویژه کشورهایی که در محور مقاومت قرار دارند دنبال می شود. اما جا دارد در اینجا نگاهی به سرکردگان خطرناک ترین گروههای تروریستی جهان و سوابق آنها داشته باشیم؛

تروریست شماره یک؛ "ابوبکر البغدادی"، رقیب سرکرده القاعده

ابوبکر البغدادی همان کسی است که القاعده در عراق را به گروه داعش تغییر فرم داد، گروه تروریستی مستقلی که طی هفته های اخیر نقاط حساس و حیاتی مهمی را در عراق تحت سیطره خود درآورده و تهدیداتی درباره سیطره بر بخشهای بزرگتری از عراق نیز داشته است.

بغدادی در سال 1971 در شهر سامرا متولد شد و تا زمان اخذ مدرک دانشگاهی خود زندگی بسیار عادی داشت. وی سپس جذب یک جریان تندور اسلام گرا شد و بعدها به شاخه القاعده در عراق پیوست. وی به سرعت توانایی خود را در قتل و آدم کشی نشان داد تا جایی که جایزه 10 میلیون دلاری از سوی آمریکا برای این تروریست تحت تعقیب تعیین شد.

مقامات آمریکایی همواره ادعای پیگرد این تروریست خطرناک را داشتند اما هرگز طی سالهای اخیر خبری از بازداشت وی نشد. خوی ضدانسانی و آدم کشی البغدادی نیز طی این سالها بیشتر و بیشتر شد و این موضوع به افزایش فزاینده انفجارهای تروریستی در عراق منجر شد. بعدها وی نیروهای تحت امرش، با حضور در سوریه علیه ارتش این کشور وارد جنگ شدند و پس از ارتکاب شمار زیادی جنایت در سطوح مختلف از القاعده جدا شده و در اوایل سال 2014 داعش را تاسیس کردند.

چهار تروریست خطرناک روی زمین+تصاویر

از آن زمان تاکنون البغدادی و نیروهای وی در حال ویران نمودن عراق و ارتشی هستند که توسط نیروهای آمریکایی آموزش داده شده اند. در سوریه آنها اعدام هایی در ملاء عام انجام داده و در عراق سربازان ارتش را به صورت دسته جمعی به قتل می رسانند.

نکته عجیب در پرونده ابوبکر البغدادی بازداشت وی در سال 2009 توسط نیروهای آمریکایی در عراق بود که بعدها اعلام شد مقامات آمریکایی به علت برخی مسائل قضایی وی را آزاد کرده اند. گفته می شود البغدادی در زمان خروج از زندان "بوکا" در عراق به سرهنگ "کنت کنج" که مسئول پادگان بوکا بوده می گوید: "یکدیگر را در نیویورک ملاقات خواهیم کرد!"

تروریست شماره دو؛ "شاکر وهیب"، شیر صحرا

شاکر وهیب ملقب به "شیر صحرا" در واقع معاون ارشد البغدادی سرکرده داعش محسوب می شود. وی پس از آن مشهور شد که خودش تصمیم گرفت چهره اش رسانه ای شود و این مسئله در گروههای تروریستی همانند داعش بسیار نادر و کم سابقه است و یک اقدام خارج از چارچوب به حساب می آید.

بنابر اطلاعات سرویس جاسوسی آمریکا (CIA) وهیب در سال 2003 دقیقا پس از سرنگونی رژیم صدام در عراق به القاعده پیوسته است. افکار عمومی جهان، این تروریست خطرناک را بیشتر از طریق انتشار یک فیلم ویدیویی که طی آن وهیب سه مرد سوری را که از منطقه تحت سیطره داعش در حال عبور هستند به قتل می رساند، می شناسند.

چهار تروریست خطرناک روی زمین+تصاویر

پایگاه سوری دام پرس در ادامه این گزارش اعلام می کند: وی بخشی از عملیاتهای تروریستها و انفجارها در عراق را برای البغدادی مدیریت می کند و به نظر می رسد در جریان اعدام یک هزار و 700 سرباز ارتش عراق نقش داشته است. در یک فیلم ویدیویی فردی در حال بازجویی از سه سرباز ارتش عراق است که پس از مدتی چندین گلوله در سر آنها خالی می کند، که به نظر می رسد این فرد شاکر وهیب باشد.

تروریست شماره سه؛ "ابوبکر شیکاو"، قاتل آفریقایی

ابوبکر شیکاو فرمانده بوکوحرام است که افکار عمومی وی را از فایلهای صوتی و تصویری اش که مشابه شیوه "اسامه بن لادن" سرکرده پیشین القاعده است، می شناسد. وی در برخی تصاویر ضبط شده در حالت روانی عجیب و بسیار خندان دیده می شود که برخی معتقدند ناشی از مصرف زیاد مواد مخدر و نوشیدنی های الکلی است. وی سرکرده یکی از وحشی ترین گروههای تروریستی در آفریقا است و صدها دختر بی گناه را ربوده و مسئول قتل 10 هزار نفر از مردم آفریقا به ویژه نیجریه محسوب می شود.

وی مابین سالهای 1969 تا 1975 در نیجریه متولد شده و در سال 2002 به گروه بوکوحرام پیوست. با توجه به شخصیت افراطی خود به عنوان یکی از فعالان بوکوحرام در سال 2009 مطرح شد و پس از کشته شدن سرکرده بوکوحرام جانیشن وی شد. حضور وی در راس این گروه تروریستی بدون اقدامات متعدد و خشونت آمیز تروریستی از جمله سیطره بر یک مدرسه و قتل 40 دانش آموز آن با خونسردی کامل میسر نبود.

چهار تروریست خطرناک روی زمین+تصاویر

شیکاو و نیروهای تحت فرمان وی همچنین در سالهای اخیر با نیروهای ارتش فرانسه در مالی جنگیدند. وی متهم به جنایات جنگی متعدد از جمله اعدام اسیران ارتش مالی نیز هست. البته بارها طی سالهای اخیر ادعاهایی درباره کشته شدن وی مطرح شده است که همواره وی این شایعات را با ظاهر شدن در فیلم ویدیویی جدید و یک عملیات تروریستی وحشیانه تکذیب کرده است. سرکرده بوکوحرام اخیرا پس از به گروگان گرفتن 200 دختر از یک مدرسه در نیجریه در یک فیلم ویدیویی اعلام کرد که این دختران ازدواج با نیروهایش را پذیرفته اند که این اظهارات افکار عمومی جهان را شوکه کرد!

تروریست شماره چهار؛ "ناصر الوحیشی"، سرکرده القاعده در یمن

ناصر الوحیشی از جمله سرکردگان نظامی القاعده محسوب می شود که بر اساس اطلاعات سیا (CIA) شاخه القاعده در یمن را به یکی از خطرناک ترین شاخه های این گروه تروریستی تبدیل کرد. وی در دهه 90 در افغانستان حضور داشت و کنار اسامه بن لادن درکوهستانهای تورا بورا جنگید. بعدها گفته شد که به ایران گریخته و مقامات ایرانی وی را به علت جنایاتی که مرتکب شده بود تحویل مقامات یمن دادند. وی پنج سال در زندانهای یمن زندانی بود تا اینکه در سال 2006 به همراه 30 نفر از یارانش موفق به فرار از زندان شد.

چهار تروریست خطرناک روی زمین+تصاویر

وی پس از کشته شدن سران القاعده یمن خودش را به عنوان سرکرده شاخه القاعده در یمن اعلام کرد و از آن زمان تاکنون به اقدامات تروریستی متعدد در یمن و در برخی موارد خارج از این کشور مشغول است. وی از لحاظ طراحی انفجارهای تروریستی بسیار خبره محسوب می شود و در این مسئله رقیبی ندارد.

منبع: مهر

سرنخ‌هایی از رابطه خلیفه داعش با CIA

طالب ابراهیم تأکید کرد: صد در صد اطمینان دارم که در دوران زندانی بودن ابوبکر بغدادی نزد آمریکایی‌ها در عراق، سازمان جاسوسی امریکا (سی آی ای) با وی ارتباط برقرار کرد، و او را برای کارکردن در سی آی ای مأمور کرد.
به گزارش مشرق،  معاون مدیر مرکز مطالعات راهبردی دمشق "ابوبکر بغدادی" سرکرده گروه تروریست داعش را "بن لادن جدید" توصیف کرد و از سرنخ هایی درباره ارتباط او با سازمان جاسوسی آمریکا پرده برداشت.
"طالب ابراهیم" گفت: ابوبکر بغدادی در زندان "بوکا" در عراق زندانی آمریکایی‌ها بود، و هنگام آزادی به آنها گفت که به زودی در آمریکا همدیگر را ملاقات می کنند.

وی در مصاحبه با رادیو صدای روسیه افزود: صد در صد اطمینان دارم که در دوران زندانی بودن ابوبکر بغدادی نزد آمریکایی‌ها در عراق، سازمان جاسوسی امریکا (سی آی ای) با وی ارتباط برقرار کرد، و او را برای کارکردن در سی آی ای مأمور کرد.

طالب ابراهیم تأکید کرد: منابع آگاه در آمریکا گفته‌اند، آنچه که در عراق و سوریه روی می دهد، از سوی سی آی ای طراحی شده است؛ و سازمان جاسوسی آمریکا شیوه قدیمی جنگ خود ضد اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان را دوباره در منطقه از سرگرفته است.طالب ابراهیم خاطرنشان کرد: اکنون نیز یک القاعده جدید ضد عراق و سوریه شکل گرفته است، که ممکن است در آینده ضد کشورهای دیگر منطقه فعال شود.

این پژوهشگر سوری اظهار داشت: در آینده نیز این گروه تروریستی برای مقابله با رشد روز افزون نقش روسیه در منطقه و جهان به کار گرفته خواهد شد.طالب ابراهیم درخصوص ماجرای قتل سفیر آمریکا در بنغازی گفت: برخلاف اظهارات رئیس جمهور آمریکا، قتل سفیر این کشور در بنغازی ماجرای متفاوتی دارد.

وی ادامه داد: بر اساس گزارشهای رسانه‌ای و اطلاعاتی تأیید شده از آمریکا، سفیر این کشور پس از دیدار با سرکنسول ترکیه در لیبی کشته شد؛ و محور این دیدار درباره چگونگی انتقال سلاح و مواد شیمیایی برای گروه‌های تروریستی در سوریه بود.

طالب ابراهیم تأکید کرد: احتمالا سی آی ای در قتل سفیر آمریکا در بنغازی دست داشت، و این کار به خاطر از بین بردن مدارکی بود که نشان می داد آمریکا در بحران سوریه دست دارد. به ویژه اینکه قتل این سفیر، یک ماه قبل از انتخابات ریاست جمهوری صورت گرفت و انتشار این اطلاعات موجب ناکامی اوباما در انتخابات می شد.

وی در خصوص تأخیر آمریکا در برخورد نظامی با داعش گفت: مهمترین دلیل درباره حمایت آمریکا از داعش، این است که آمریکا این گروه را در فهرست سازمانهای تروریستی خود قرار نداده است؛ درحالیکه آمریکا جبهه النصره و سرکرده آن جولانی را در این فهرست گنجانده است.

طالب ابراهیم اظهار داشت: اخیرا نیز جایزه ای ده میلیون دلاری برای ابوبکر بغدادی سرکرده داعش اعلام کرده اند که کاملا مشابه بازی آمریکا در ماجرای بن لادن سرکرده سابق تشکیلات القاعده است. آمریکا نیز برای بن لادن جایزه بزرگی تعیین کرده بود، ولی سی آی ای هنگامی که خواست او را به قتل برساند، به راحتی او را حذف کرد.

طالب ابراهیم گفت: ابوبکر بغدادی همان اسامه بن لادن جدید در منطقه است، و او به همراه ابومحمد جولانی و همه تروریستها زیر چتر سی آی ای فعالیت می کنند.وی با این حال خاطرنشان کرد: البته باید خاطرنشان کرد که همه این افراد به صورت مستقیم زیر نظر سی آی ای فعالیت نمی کنند به صورتیکه جولانی زیر چتر حمایتی بندر بن سلطان و سازمان اطلاعات عربستان قرار دارد، و ابوبکر بغدادی هم زیر چتر سازمان اطلاعات قطر و ترکیه و با همکاری عربستان است، و ایمن ظواهری سرکرده تشکیلات القاعده نیز از طریق واسطه پاکستانی، مستقیما زیر چتر سی آی ای فعالیت می کند.

طالب ابراهیم تأکید کرد: عربستان سعودی و چند کشور دیگر در منطقه مزدور آمریکا هستند، ولی در نهایت برای آمریکا تنها چیزی که اهمیت دارد، امنیت اسرائیل است؛ هرچند که این امنیت روی دریاچه ای خون اعراب و مسلمانان ایجاد شده باشد.
منبع: العالم
پیام‌های حضور علنی سرکرده داعش؛
در این نوار ویدئویی ابوبکر البغدادی علاوه بر لباس‌های مشکی که می‌تواند نمادی از پرچم سیاه‌رنگ این گروهک‌تروریستی باشد،عمامه‌ای مشکی نیز بر سر گذاشته است.لباس‌های مشکی بغدادی نیز درست بر خلاف لباس‌های بلند سفیدی است که بسیاری از سلفی ها و اعضای گروهک های تروریستی به پوشیدن آن عادت و اعتقاد دارند.
از لباس‌های عجیب البغدادی تا آرایش کردن برای شبیه شدن به نصرالله +تصاویرگروه بین‌الملل مشرق - فیلم اولین حضور رسانه‌ای ابوبکر البغدادی سرکرده گروه تروریستی داعش بعد از اعلام خلافت اسلامی صرف نظر از واقعی یا ساختگی بودنش، فصل جدیدی از تحولات را در فضای ملتهب کنونی منطقه آغاز کره است.

اهمیت بالای این اقدام تنها در تبدیل شدن آن به کانون توجه رسانه‌ها و افکار عمومی منطقه و جهان نیست، بلکه بررسی‌های تحلیلی این رویکرد، پیام‌ها و شاخص‌هایی را به دست تحلیلگران مسایل راهبردی منطقه می‌دهد که می‌تواند در  تعیین خط سیر تحولات افق پیش روی منطقه سهیم باشد.


نمادها و پیام‌های حضور علنی ابوبکر البغدادی

-    اولین پیام این حضور را می توان در مسجدی دانست که اولین سخنرانی ابوبکر البغدادی به صورت علنی در آن انجام شده است، مسجد جامع موصل ساختمانی است که بر اساس معماری دولت زنکی‌ها در عراق ساخته شده که در سال 1172 روی کار آمده‌اند. مهم تر از همه اینکه برخی منابع تاریخی اعلام کرده‌اند که محراب این مسجد پیشتر بخشی از مسجد جامع اموی موصل بوده است. این انتخاب نشان می‌دهد که داعش به دنبال احیای خلافتی مشابه واقعیت‌های تاریخی آن است که از امویان تا زنکی‌ها امتداد داشته است.

-    در این نوار ویدئویی ابوبکر البغدادی علاوه بر لباس‌های مشکی که می‌تواند نمادی از پرچم سیاه رنگ این گروهک تروریستی باشد، عمامه‌ای مشکی نیز بر سر گذاشته است، برخی منابع وابسته به داعش سعی کرده‌اند بین این عمامه با عمامه‌ای که بنا بر برخی روایت‌های تاریخی، پیامبر در زمان فتح مکه بر سر گذاشته، ارتباط ایجاد کنند. لباس‌های مشکی بغدادی نیز درست بر خلاف لباس‌های بلند سفیدی است که بسیاری از سلفی ها و اعضای گروهک های تروریستی به پوشیدن آن عادت و اعتقاد دارند.

-    نوار ویدئویی، ابوبکر البغدادی را در حالی نشان می داد که پایش در هنگام رفتن به سمت منبر برای سخنرانی اندکی می لنگید. این اقدام برای وانمود کردن سابقه بالای مبارزات البغدادی بود. سرکرده خطرناک‌ترین گروهک تروریستی در جهان در این سخنرانی بسیار اصرار داشت که خود را آرام و باوقار نشان دهد. آرامش وی در هنگام رفتن به بالای منبر و آغاز سخنرانی اش و صدایی که همواره سعی می‌کرد متین و آرام باشد، این را نشان می داد. وجود پرچم داعش در کنار البغدادی از دیگر نکات جالب توجه طراحی صحنه سخنرانی وی بود.

از لباس‌های عجیب البغدادی تا آرایش کردن برای شبیه شدن به نصرالله +تصاویر
-    انتقال عدسی دوربین ضبط کننده این مراسم بین جمعیت هوادار البغدادی نشان می‌داد که بسیاری از آنها جوانانی هستند که لباس‌های عادی یا حتی ورزشی بر تن دارند، هیچ کدام از بزرگان شهر یا ریش سفیدها در این کلیپ دیده نمی‌شوند، این نشان از آن دارد که بزرگان شهر موصل هنوز با حضور گروهک تروریستی داعش در این شهر کنار نیامده و آنها را به رسمیت نشناخته‌اند.

-    نحوه پوشش و چهره ابوبکر البغدادی در این فیلم به گونه‌ای طراحی شده بود تا هر چه بیشتر شبیه سید حسن نصرالله دبیرکل حزب‌الله لبنان باشد، این را از القاب فاخری! –نظیر القرشی الهاشمی الحسینی- که هواداران البغدادی برای وی تراشیده‌اند را نیز می‌توان مشاهده کرد. به نظر می‌رسد علاوه بر اسلام هراسی و شیعه هراسی، پروژه رقیب سازی برای محور اصیل مقاومت در منطقه با یک جریان مزدور، خشن و جنایتکار وابسته نیز از سوی غرب کلید خورده است.

از لباس‌های عجیب البغدادی تا آرایش کردن برای شبیه شدن به نصرالله +تصاویر
-     عناصر داعش با انتشار این فیلم ویدئویی درست مانند تبلیغاتی که در سایت‌های وابسته به خود دارند، سعی می کنند خود را نزدیک به زندگی مادی نشان دهند، این را ساعت دست البغدادی و پنکه ای که در پشت وی کار می کرد تا ستون‌های مجلل مسجد جامع و مهندسی دکور ماهرانه‌ای که در پشت سر وی انجام شده بود، نشان می داد.

از لباس‌های عجیب البغدادی تا آرایش کردن برای شبیه شدن به نصرالله +تصاویر

-    البغدادی در این سخنرانی بسیار تلاش کرد تا جایگاه علمی! خود را به رخ مخاطب بکشاند، استفاده از لحن فصیح عربی و ادای دقیق و صحیح مخارج حروف بخشی از این تلاش بود، همچنین وی در سخنرانی‌اش هیچ نامی از القاعده نبرد، این موضوع نیز تاکیدی بر سرکشی داعش از سازمان مرکزی القاعده است و نشان می‌دهد البغدادی خود را بالاتر از همه می‌داند.

-    نگاه آماری به سخنرانی البغدادی نشان می دهد که واژه‌های جهاد و فتح و پیروزی بیشترین کاربرد را در سخنرانی البغدادی دارد، این بدان معناست که داعش غیر از برپایی دولت به ظاهر اسلامی آنهم با قدرت سرنیزه هیچ پروژه ای برای امت اسلامی ندارد.

-    ابوبکر البغدادی در سخنرانی خود ضمن اعلام خلافت اسلامی و تعیین خود به عنوان امام، ضمن قرائت آیاتی از قرآن کریم سعی کرد ادعای باطل خود را با آیات قرآنی مستند کند.


معادله‌های منطقه‌ای خروج داعش

حمله فراگیر جبهه تروریستی داعش به عراق، هماهنگی‌های منطقه ای ایران و روسیه را تقویت کرده است، کرملین تروریسم تکفیری موجود در عراق را بزرگترین دشمن مسکو قلمداد کرده و آن را بخشی از تروریسم موجود در چچن و گرجستان می داند. روسیه تاکید دارد که تنها با ریشه کن کردن این رویکرد است که می توان از خطرات آن بر جان شهروندان بی گناه نجات یافت. به همین علت مسکو به دنبال ایجاد ائتلافی بین المللی برای مبارزه جدی با تروریسم است که از یک طرف آمریکا و ناتو  را در بر می‌گیرد و از طرفی دیگر محور مقاومت منطقه‌ای را شامل می‌شود.

مسکو مبارزات دیپلماتیک خود را در دو محور دنبال می‌کند، اول اینکه هماهنگی‌های خود را با ایران و عراق و سوریه افزایش داده و کمک‌های نظامی برای دولت نوری مالکی ارسال کرده و از سوی دیگر با رژیم‌های عربی منطقه وارد مذاکره شده تا کانال‌های حمایت مالی، سیاسی و تسلیحاتی تروریست‌ها را ببندد.

در طرف دیگر این معادل آمریکا قرار دارد که گرچه ادعای دشمنی با تروریست‌های داعش را دارد، اما با خرید زمان برای این گروه تروریستی مدعی شده که تا زمان توافق سیاسی در عراق هیچ کمک نظامی به دولت بغداد برای مقابله با تروریست‌ها نمی‌کند. وی از این طریق بر خلاف روند دموکراتیک انتخابات به دنبال براندازی دولت نوری مالکی و روی کار آوردن جریان های حامی خود در این کشور است. 

برخی تحلیلگران سیاسی اعتقاد دارند که اتفاقات عراق دامی برای ایران است تا در مذاکرات هسته‌ای با غرب، آن را به عقب‌نشینی مجبور کند، این در حالی است که ایران صبر بالایی برای مهار اینگونه شوک‌ها دارد و از سوی دیگر شکست مذاکرات به نفع هیچ کدام از طرف‌ها نیست. علاوه بر اینها تقویت بیش از حد داعش بر خلاف منافع آمریکاست و واشنگتن نمی‌تواند از این اهرم برای فشار به تهران استفاده کند.


گزینه‌های بد و بدتر سازمان جاسوسی آمریکا

بر اساس تصاویری که سازمان‌های جاسوسی آمریکا از سه سال پیش از البغدادی منتشر کرده‌اند، به نظر می‌رسد، تصویر فردی که در این فیلم سخنرانی می کرد، همان البغدادی باشد. نکته مبهم در این فیلم زمان فیلمبرداری است که البته آن هم احتمالا خیلی زیاد نیست. در این صورت می توان گفت که این فیلم تکذیبیه ای بر خبر زخمی شدن البغدادی در عراق است.

از لباس‌های عجیب البغدادی تا آرایش کردن برای شبیه شدن به نصرالله +تصاویر
نکته مهمی که در اینجا قابل بررسی است، اینکه با وجود حضور پهپادهای آمریکایی و دستگاه های جاسوسی و ماهواره‌های این کشور چطور ممکن است چنین سخنرانی دست کم به مدت 20 دقیقه در مسجدی در موصل برگزار شود و اطلاعی از آن در دست نباشد. علاوه بر اینکه میزان بالای مهارت موجود در تهیه این نوار صوتی و تصویری نشان از حرفه‌ای بودن دست اندرکاران آن دارد که قطعا از  توان گروهی مانند موسسه تبلیغاتی فرقان که زیر نظر تروریست‌های داعش فعالیت می‌کند، خارج است.

این نشان می دهد که مناسبات گروهک داعش و سرکرده آن با غرب فراتر از جنگ تبلیغاتی است که آمریکا علیه آن به راه انداخته و 10 میلیون دلار جایزه برای کسی تعیین کرده که در دستگیری وی کمک کند. این در حالی است که خود آمریکا البغدادی را از زندان های خود در عراق آزاد کرده است.

حتی اگر بخواهیم ادعای رسمی آمریکا مبنی بر مبارزه با داعش و شخص ابوبکر البغدادی را بپذیریم، برگزاری این مراسم را می توان رسوایی و شکست اطلاعاتی بزرگی برای سازمان جاسوسی آمریکا دانست که ادعا دارد وجب به وجب خاک عراق را می‌شناسد و از تمام تحرکات داخلی آن اطلاع دارد.
نگاهی به مدل‌های جنگ روانی بی‌بی‌سی و صدای آمریکا با استفاده از بهانه‌ای به نام داعش.

گروه جنگ نرم مشرق- بیش از سه هفته است که گروهک تروریستی داعش وارد عراق شده و عملیات‌های تخریبی خود را این منطقه شروع کرده است. از همین زمان هم بی‌بی‌سی فارسی شروع به پوشش اخبار فعالیت‌های داعش در این کشور کرده است.

با نگاهی خلاصه به تعدادکمی از تیترهایی که در طول این مدت بی‌بی‌سی فارسی برای اخبار داعش طراحی کرده است نکات مهمی از نحوه کار این بنگاه خبرپراکنی به دست می‌آید:

1. استفاده از کلمه رهبر به جای سرکرده:

انواع مانورهای خبری بی‌بی‌سی فارسی روی «داعش» + تصاویر

انواع مانورهای خبری بی‌بی‌سی فارسی روی «داعش» + تصاویر

2. الصاق اقتدار بخشش به سرکرده داعش:

انواع مانورهای خبری بی‌بی‌سی فارسی روی «داعش» + تصاویر

3. استفاده از کلمه «پیکارجویان» به جای «تروریست‌ها»:

انواع مانورهای خبری بی‌بی‌سی فارسی روی «داعش» + تصاویر

انواع مانورهای خبری بی‌بی‌سی فارسی روی «داعش» + تصاویر

4. اختلاف‌افکنی میان سنی و شیعه:

انواع مانورهای خبری بی‌بی‌سی فارسی روی «داعش» + تصاویر

انواع مانورهای خبری بی‌بی‌سی فارسی روی «داعش» + تصاویر

انواع مانورهای خبری بی‌بی‌سی فارسی روی «داعش» + تصاویر

5. گره زدن داعش به اسلام و مخالفت هر دو با دموکراسی!:

انواع مانورهای خبری بی‌بی‌سی فارسی روی «داعش» + تصاویر

از سویی صدای آمریکا هم به این روند رسانه‌ای پیوسته تا به نوبه خود نقشی داشته باشد:

1. استفاده از عبارت رزمندگان اسلام به جای «تروریست‌ها» و گره زدن کلمه ابداعی «پیکارجویان» با اسلام:

انواع مانورهای خبری بی‌بی‌سی فارسی روی «داعش» + تصاویر

2. استفاده از کلمه تخریب شده‌ی «پیکارجویان» برای شیعیان:

انواع مانورهای خبری بی‌بی‌سی فارسی روی «داعش» + تصاویر

3. سنی جلوه دادن تروریست‌ها برای اختلاف‌افکنی:

انواع مانورهای خبری بی‌بی‌سی فارسی روی «داعش» + تصاویر

شیعیانی که محکوم به ذبح هستند/ نسل‌کشی شیعیان ترکمان توسط داعش


اقلیم کردستان در روزهای اخیر مانع ورودی بسیاری از آوارگان شیعه ترکمان به این اقلیم شده است و حتی اجازه ورود آنها به اقلیم حتی برای عبور به مناطق جنوب و مرکز عراق را نداده است. امروز مردم آواره شهر تلعفر و مناطق دیگر ترکمان نشین عراق، روزهای گرم ماه رمضان را درون چادر و بدون هیچ امکانات سرمایشی در وروی های اقلیم کردستان سپری می کنند.
گروه بین‌الملل مشرق - ترکمان ها پس از عرب ها و کردها سومین قومیت عراق هستند که اصل و نسب آنها به لشگریان قزلباش صفوی و سپاه عثمانی می رسد، ترکمان های عراق که نسبت شیعیان و اهل سنت در میان آنها تقریبا برابر است، در استان های موصل، کرکوک و صلاح الدین زندگی می کنند.

مناطق ترکمان نشین عراق، جزو مناطقی هستند که اقلیم کردستان سال هاست به بهانه کرد بودن برخی از ساکنین آن مناطق، به دنبال انضمام آن به کردستان هستند، اما ترکمان های عراق حاضر به قبول خواسته های کردهای عراق نشدند و بر وحدت شان با دولت مرکزی عراق تاکید کردند.

همراهی نکردن ترکمان های کرکوک با اقلیم کردستان باعث شده است که اقلیم به روش های مختلف با فشار بر مردم این مناطق، به دنبال به دست گرفتن کنترل این مناطق باشد تا ترکیب جمعیتی مناطق ترکمان نشین را به نفع کردهای عراق تغییر دهد.

شیعیان ترکمان در این میان به دلیل مذهب شان از سوی داعش هم تهدید می شوند، شیعیان ترکمان که در زمان رژیم صدام به دلیل همراهی نکردن با این رژیم، مورد ظلم و ستم قرار گرفتند، پس از سقوط رژیم صدام نیز از سوی گروه های تکفیری همچون گروه داعش مورد حمله قرار گرفتند.


مناطق شیعه ترکمان نشین همچون تلعفر، طوزخرماتو، امرلی و ... در ده سال اخیر به صورت مکرر هدف حملات انتحاری و خودروهای بمب گذاری شده داعش بودند که این انفجار به شهادت هزاران نفر از شیعیان ترکمان عراق منجر شد، داعش به انفجارها بسنده نکرد و بسیاری از شیعیان ترکمان را تنها به جرم شیعه بودن، ترور کرد یا آنها را پس از ربودن، اعدام کرد.
داعش به دنبال نسل کشی شیعیان ترکمان عراق
آوارگی هزاران نفر از مردم تلعفر پس از سقوط شهر

بعد از سقوط موصل داعش لشگر کشی را به سمت شهر تلعفر که در نزدیکی شهر موصل واقع است، انجام داد، با وجود مقاومت چند روز مردم این شهر در کنار نیروهای نظامی، شهر تلعفر به دست داعش افتاد و ده ها هزار نفر از مردم این شهر آواره شدند.

امروز مردم آواره شهر تلعفر و مناطق دیگر ترکمان نشین عراق، روزهای گرم ماه رمضان را درون چادر و بدون هیچ امکانات سرمایشی در وروی های اقلیم کردستان سپری می کنند، برخی از مردم شهر تلعفر در شهر سنجار در استان موصل ماوا گزیدند.
اقلیم کردستان در روزهای اخیر مانع ورودی بسیاری از آوارگان شیعه ترکمان به این اقلیم شده است و حتی اجازه ورود آنها به اقلیم حتی برای عبور به مناطق جنوب و مرکز عراق را نداده است.

با شدت گرفتن درگیری ها این احتمال می رود که وضعیت جمعیتی مناطق ترکمان نشین عراق به نفع قومیت های دیگر تغییر کند و بسیاری از ترکمان های شیعه عراق برای درامان ماندن از نسل کشی های داعش برای همیشه از مناطق شان مهاجرت کنند.


داعش به دنبال نسل کشی شیعیان ترکمان عراق
اهالی روستاهای بشیر (در اطراف شهر طوزخرماتو) درحال دفن شهدای حمله داعش

حمله به طوزخرماتو، پازل بعدی داعش برای نسل کشی شیعیان ترکمان
در هفته های اخیر داعش حمله ای را برای تصرف روستاهای اطراف شهر شیعه نشین طوزخرماتو در استان صلاح الدین آغاز کرده است که به اشغال روستای بشیر منجر شد و ده ها نفر از زنان وکودکان این روستا به دست نیروهای داعش ذبح شدند.

حمله به روستای بشیر زنگ خطر را برای شهر طوزخرماتو در استام صلاح الدین به صدا درآورد و بسیاری از خانواده های ساکن در این شهر که از حمله داعش به این شهر بیم داشتند، این شهر را تخلیه کردند و امروز تنها نیروهای داوطلب مردمی در این شهر حضور دارند.

تعدادی از نیروهای مردمی ترکمان شیعه در روزهای اخیر عملیاتی را برای بازپس گیری روستای بشیر در استان کرکوک انجام دادند که به دلیل نرسیدن کمک از نیروهای دیگر، با شکست مواجه شد و بیش از سی تن از این نیروها به شهادت رسیدند.

داعش به دنبال نسل کشی شیعیان ترکمان عراق
روستاهای شیعه نشین عراق در محاصره داعش

شهر امرلی و روستاهای اطراف آن از مناطق تابع شهرستان طوزخرماتو است که در مجاورت راه بغداد به کرکوک قرار دارد و مردم این منطقه روزهاست که در مقابل حملات گروه های تکفیری مقاومت می کنند، بیش از 50 هزار نفر در منطقه امرلی زندگی می کنند که بیش از بیست روز است از سوی نیروهای داعش در محاصره قرار دارند.

نیروهای داعش تنها دو راه در پیش روی مردم این مناطق گذاشتند یا مردم به مقاومت شان پایان دهند و روستاهایشان را ترک کنند و یا نیروهای داعش تمام مردم این روستاها از جمله کودکان و زنان را می کشند.

خودروهای امداد رسانی به خاطر محاصره نیروهای داعش، امکان ورود به شهر امرلی و روستاهای اطرافش را ندارند و مواد غذایی در این منطقه در حال به پایان رسیدن است، کودکان شیرخواره و بیماران نیز در این منطقه از کمبود شیر خشک و دارو رنج می برند.

مردان و جوانان منطقه امرلی پس از فتوای مرجعیت با سلاح به دست گرفتن، در کنار نیروهای ارتش و پلیس، می جنگند و با تقدیم شهدا، مانع از ورود نیروهای داعش به این منطقه شدند و تلفات بسیاری را به نیروهای داعش وارد کردند.

فعلا تنها راه امداد رسانی به این منطقه از طریق بالگردهای ارتش عراق است که به صورت مختصر، سلاح و مهمات و کمک های غذایی را به منطقه امرلی می رساندند، مردم این منطقه منتظر رسیدن نیروهای ارتش عراق هستند تا محاصره منطقه امرلی شکسته شود و غذا و آذوقه به منطقه برسد.

در دیدار موسوی و کروبی با رهبر انقلاب چه گذشت؟


سردار محمدحسین نجات:
اینها در جلسات خصوصی‌شان آقای میرحسین موسوی را محکوم می‌کنند و می‌گویند تقلبی اتفاق نیفتاده و نظام امانتدار است. حتی در انتخابات اخیر آقای روحانی با 50.7 درصد رأی آورد و نظام امانتداری‌اش را نشان داد، اما اینها حاضر نیستند همین را هم بگویند.
گروه سیاسی مشرق - خود را این گونه معرفی می کند: اول انقلاب 23 ساله بودم. اول جزو گروه‌های هفت‌گانه بودیم که سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را تشکیل دادیم.
ما جزو گروه منصورون بودیم و بهزاد نبوی و... جزو گروه امت واحده با آقای صادق نوروزی و رفقای دیگرشان بودند. من در بخش تدوین ایدئولوژی سازمان کار می‌کردم و کمیته اقتصادی سازمان را عهده‌دار بودم. قضایای کردستان که پیش آمد به اتفاق یکی دو نفر از دوستان مسئول پیگیری مسائل کردستان شدیم.
مجاهدین انقلاب در آن موقع در خط امام و دغدغه‌های نظام برایش مهم بود. ما به اتفاق رفقا طرحی تهیه کردیم و به ذهنمان رسید امنیت در کردستان توسط خودم مردم کرد قابل پیاده شده هست، یعنی مردم کرد با گروهک‌ها نیستند.
آن موقع شهید بروجردی تصادف کرده و در بیمارستان بود. رفتیم و موضوع را با ایشان مطرح کردیم و گفت اتفاقاً تمام مدتی که در بیمارستان بوده‌ام همین فکر را کرده‌ام و دنبال همین راهکار هستم که جز ایجاد امنیت مردمی در کردستان هیچ راهکار دیگری نداریم. به اتفاق ایشان رفتیم و سازمان پیشمرگان کرد مسلمان را راه انداختیم که همان جریان مردمی‌ای بود که از حمله به کامیاران شروع کرد و بعد با کمک ارتش و سپاه در جاهای مختلف مستقر شد. بعد از شهادت شهید بهشتی به این نتیجه رسیدیم که دیگر نمی‌توانیم در سازمان مجاهدین انقلاب کار کنیم و کاری به تهدیداتی که متوجه نظام هست نداشته باشیم و به مسئول اطلاعات آن موقع که آقای محسن رضایی بودند گفتیم آمادگی داریم بیاییم و در صحنه کار کنیم و از آن موقع به سپاه پیوستیم.
یک سالی در امنیت داخلی بودم و بعد به حفاظت اطلاعات رفتم. بعد حفاظت قرارگاه خاتم الانبیا بودم تا آخر جنگ. بعد از جنگ در ستاد کل نیروهای مسلح بودم و بعد به معاونت پارلمانی وزارت دفاع هم رفتم. آقای لاریجانی معاون پارلمانی بود و من مدیرکل ایشان بودم. بعد که آقای لاریجانی از وزارت دفاع رفتند، من معاون پارلمانی وزیر دفاع شدم.  از وزارت دفاع بیرون آمدم، مسئول بازرسی سپاه شدم.
دو سال بعد به طرح و برنامه سپاه رفتم. بعد از دو سال معاون هماهنگ‌کننده ستاد مشترک شدم. دو سال هم آنجا بودم. دو سال هم جانشین ستاد مشترک بودم. پنج شش ماه بعد از تیر 78 به این نتیجه رسیدند که فرماندهی قرارگاه ثارالله مستقل باشد و من فرمانده قرارگاه ثارالله شدم. در سال 79 حفاظت بیت مقام معظم رهبری به عهده‌ام قرار گرفت که تا سال 89 آنجا بودم. از بعد از فتنه 88 به دعوت آقای جلیلی با حفظ سمت مسئول سیاسی ـ اجتماعی دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی بودم. بعد از آن که کاملاً از آنجا منفک شدم با آمدن دولت جدید هم در مقام سیاسی ـ اجتماعی دبیرخانه بودم.»

این توصیف تقریبا کامل، مقدمه گفت‌وگوی مجله «رمز عبور» با سردار محمدحسین نجات،  مشاور فرمانده کل سپاه پاسداران است که 10 سال مسئولیت سپاه حفاظت از مقام معظم رهبری را برعهده داشته و از نزدیک‌ترین افراد به ایشان است.

سردار نجات
** در ابتدا تقسیم بندی ذهنی شما از جناح‌های سیاسی در کشور چیست و نگاه رهبری انقلاب اسلامی به این جناح‌ها چگونه است؟

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ. «وَ الْعَصْرِ* إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ* إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ». ان‌شاءالله بتوانید در تبیین و پاسداری از خط امام و مقام معظم رهبری که همان خط امام است، تلاش کنید و روشنگری مستندی نسبت به سیاست‌ها و برنامه‌های استکبار جهانی و جریان روشنفکر غرب‌زده در داخل ایران داشته باشید که پیوسته بال جریان غرب در ایران بوده‌اند و همیشه هم درگیری روحانیت اصیل یا با خود جریان استکبار یا با این جریان روشنفکر غرب‌زده بوده است.

به نظرم هر نگاهی که به دیدگاه‌های مقام معظم رهبری می‌اندازیم خوب است که با نگاهی به دیدگاه‌های امام باشد و این دو دیدگاه را با هم مقایسه کنیم و ببینیم چقدر بر همدیگر منطبق است. من جریانات داخل کشور را به سه دسته کلی تقسیم کرده‌ام. دسته اول گروه‌ها و جناح‌های سیاسی معتقد به انقلاب، نظام اسلامی، حاکمیت دینی و ولایت فقیه است که نماد آن در دهه اول انقلاب دفتر تحکیم وحدت، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، حزب جمهوری اسلامی، روحانیت مبارز، جامعه مدرسین و... طیف‌های معتقد به خط امام و حاکمیت ولایت فقیه بودند. امام همیشه این جناح‌ها و گروه‌ها را خودی می‌دانستند و تلاش می‌کردند ضمن احترام به سلایق آنها و بدون این که اصرار داشته باشند کسی سلیقه خود را رها کند، همه آنها را حول اهداف اصلی انقلاب متحد کنند، یعنی هر جا اختلافی رخ می‌داد، آنها را به اهدافی مثل اجرای قانون اساسی، استکبارستیزی، حاکمیت دینی، قانون‌گرایی، عدالت‌ اجتماعی، حفظ ارزش‌های اسلامی، بسط و گسترش آنها، حمایت از ملل مسلمان و مستضعف دنیا و... اینها سرفصل‌هایی بودند که امام سعی می‌کردند جناح‌های دلسوز برای انقلاب را به این سمت هدایت کنند.

همین سیاست‌ها را مقام معظم رهبری بعد از ایشان دنبال کردند و به همه جریاناتی که دلسوز انقلاب هستند، هشدار دادند سعی کنند اختلافاتشان را حول این اهداف حل کنند، ضمن این که هر کسی می‌تواند سلیقه و گرایش خود را هم داشته باشد.

من اسم جریان دوم را جریان‌های مذهبی غرب‌گرا گذاشته‌ام، یعنی روشنفکر مذهبی غرب‌گرا. اینها ادعا می‌کنند که اسلام را قبول دارند و می‌گویند چون مردم به قانون اساسی رأی داده‌اند، آنها هم به قانون اساسی احترام می‌گذارند، ولی اعتقادی به حاکمیت دینی و اسلام سیاسی ندارند و مدل حکومت مطلوب آنها نوعی حکومت لیبرال دموکراسی غربی است و حداکثر حکومت مطلوب آنها هم حکومتی مثل حکومت فعلی ترکیه است و این را بارها گفته‌اند و اندونزی، مالزی و ترکیه را با ایران مقایسه می‌کنند و می‌گویند دموکراسی مدل ترکیه را قبول دارند.

این جریان در زمان حضرت امام، نهضت آزادی، جنبش مسلمانان مبارز و سایر جریان‌های ملی مذهبی بود. اگر بخواهیم مقایسه کنیم از سال 75 به بعد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران ـ که پسوند ایران را بعداً اضافه کردند ـ، حزب مشارکت و تا حدود زیادی مجمع روحانیون مبارز دنبال همین تفکر مذهبی غرب‌گرا بودند. امام در اول انقلاب به اینها میدان عمل باز دادند و اصلاً کل دولت را به این جریان واگذار کردند، اما اینها در عمل نشان دادند به دنبال باز کردن پای امریکا به ایران هستند، لذا موقعی که از امام راجع به نهضت آزادی استعلام شد، ایشان فرمودند اینها صلاحیت هیچ یک از مصادر اجرایی را ندارند و اگر روی کار بیایند، کشور را به دست امریکا خواهند داد. جریان‌های قانونی کشور مثل شورای نگهبان و وزارت کشور آنها را رد صلاحیت کردند و از جریان‌های اجرایی کشور کنار گذاشتند.

عین همین میدان را هم ما به حزب مشارکت، مجاهدین انقلاب و مجمع روحانیون مبارز که یک موقع در زمان امام در خط امام بودند، در زمان مقام معظم رهبری به اینها دادیم و بین سال‌های 76 تا 84 فعالیت کردند و اکثرشان حاکمیت سیاسی و حاکمیت در مجلس را در اختیار داشتند، اما عملاً نشان دادند دیدگاه‌شان نسبت به ولایت فقیه و حاکمیت دینی و اجرای کامل قانون اساسی با دیدگاه امام تفاوت دارد.

آنها به دنبال استقرار یک حکومت لیبرال دموکراسی در ایران و حذف ممیزی در حوزه نشر و ترویج آزادی‌های غربی در حوزه فرهنگ و هنر بودند و بعضی از این آقایانی که بعد از جریان سال 88 به زندان رفتند، صریحاً اعلام کردند حکومت مطلوب ما حکومتی مثل ترکیه است و دائماً جمهوری اسلامی را با ترکیه مقایسه می‌کردند و آنجا را به رخ ما می‌کشیدند. از سال 75 و 76 مواضع اینها روز به روز به نهضت آزادی نزدیک‌تر شد و از سال 76 تا 84 با طرح مباحثی چون حاکمیت دوگانه، جدایی دین از سیاست، دین دولتی و دولت دینی، فشار از پایین چانه‌زنی از بالا، خروج از حاکمیت، مقاومت مدنی و... عملاً قوه مقننه و بخشی از قوه مجریه و حوزه نشر و فرهنگ را در مقابل نظام دینی مبتنی بر ولایت فقیه قرار دادند.

رهبر معظم انقلاب از همان اول با منطق و استدلال و این نیت که بتوانند این جریان را هدایت کنند که به موضع خط امام برگردند با اینها برخورد کردند، لکن به‌خصوص با تحصن اینها در مجلس در سال 78 و انتشار روزنامه‌های زنجیره‌ای توسط اینها به این نتیجه رسیدند که اینها قابل هدایت نیستند، عین اتفاقی که در دوره امام افتاد، مراجع قانونی اینها را رد صلاحیت کردند و عملاً از مصادر اصلی اجرایی کشور کنار گذاشتند.

در دیدار موسوی و کروبی با رهبر انقلاب چه گذشت؟/ فتنه از هر فرصتی برای بازگشت به صحنه سیاسی استفاده می‌کند/ در جلسات خصوصی‌شان می‌گویند 88 تقلب نشد
اتمام حجت رهبر انقلاب با سران جریان دوم خرداد پس از ماجرای کنفرانس برلین- 6 اردیبهشت 1379
از راست: مهدی کروبی- هادی خامنه ای- محمدعلی نجفی- مجید انصاری- محمدسلامتی- محمدرضا خاتمی- بهزاد نبوی

امام در وصیت‌نامه الهی ـ سیاسی‌شان به جریان روشنفکری غرب‌گرا و جریانی که به دنبال اینها می‌خواهند آزادی‌های غربی را در ایران پیاده کنند، پرداخته و آنها را نفی کرده و خطراتشان را هم مفصل گوشزد کرده‌اند.

جریان سوم را روشنفکر غرب‌گرا نامیده‌ام، یعنی دیگر قید مذهبی ندارد. اینها اصولاً اسلام و دین را قبول ندارند و دموکراسی به شیوه غرب یا سوسیالیسم به شیوه جوامع سوسیالیستی را قبول دارند یا خیلی از آنها ملی‌گرا هستند. البته ملی‌گراها هم تفاوت ماهوی با جریان لیبرال دموکراسی ندارند. در ایران هم همین طور بوده است.
این جریان از همان ابتدای انقلاب در مقابل حاکمیت دینی و انتخاب مردم ایستاد. بعضی از اینها با نظام جمهوری اسلامی نبرد مسلحانه کردند، بعضی هم که نبرد مسلحانه نکردند، حداکثر در سال 62 با نقد و کارشکنی و بعضاً ارتباط و جاسوسی برای کشورهای خارجی مجبور شدند از کشور فرار کنند. در مقطع فعلی جریان‌های اصلی مثل جبهه ملی، حزب توده، چریک‌های فدایی خلقی که اصل اسلام را قبول نداشته باشند، به عنوان یک حزب یا گروه یا جریان سیاسی نداریم، لکن این جریان بدون تابلو و حزب خاصی شروع به نفوذ در حوزه‌های فرهنگ، هنر و نشر کرده‌اند و الان جای پای نفوذ اینها را در این حوزه‌ها آشکارا می‌توان دید و سعی می‌کنند از طریق این حوزه‌ها افکار عمومی مردم و نخبگان را مقابل نظام و اسلام قرار بدهند و دو باره همان فرهنگ لیبرال دموکراسی را داخل کشور بیاورند.

مشی امام در برخورد با این طیف افشاگری بوده است و همیشه سعی کردند چهره واقعی آنها را برای مردم روشن کنند. مقام معظم رهبری هم در تمام سخنرانی‌هایشان این مشی را دنبال کرده‌اند.

** در مقطع حاضر این گروه سوم چه وضعیتی دارند؟

به صورت حزب و گروه نیستند.

** اما دارد در بعضی از جریان‌های ما نفوذ می‌کند. گروه دوم چطور؟ آنهایی که رد صلاحیت شده‌اند، آیا ورود در عرصه‌ها را کنار گذاشته‌اند یا در قالب‌های دیگر فعال‌اند.

الان هر دو گروه وجود دارند. فرق گروه دوم با گروه سوم این است که گروه دوم در قالب حزب و گروه و جریانی که بعضاً در مصادر اجرایی کشور هم هستند، حضور دارند، مثلاً مجمع روحانیون مبارز یا مجمع محققین و مدرسین قم، تقریباً اکثریت قریب به اتفاقشان نظام و رهبری را قبول ندارند. آنهایی هم که ممکن است قبول داشته باشند، در مقابل خطاهای هم‌حزبی‌هایشان اصلاً حاضر نیستند افشاگری کنند یا کوتاه بیایند. مثلاً از جریان اینها سروش، محسن کدیور، خانم حقیقت‌جو و علی افشاری از بلندگوی بی‌بی‌سی و VOA حرف می‌زنند. همین سروش و کدیور دارند حاکمیت دینی را نقد می‌کنند. یک کلام از دهان مبارک اینها برای نقد اینها بیرون آمده است؟ خیر! جریان دوم از لحاظ حیطه قدرت هم در جریان نشر و هم در حوزه فرهنگ و هنر حضور دارند، به‌خصوص در حوزه نشر فعالیت می‌کنند. فرقشان با گروه سوم این است که آنها تابلو ندارند، ولی اینها تابلو دارند، اما از نظر ماهیت تفکر یکی هستند.

در دیدار موسوی و کروبی با رهبر انقلاب چه گذشت؟/ فتنه از هر فرصتی برای بازگشت به صحنه سیاسی استفاده می‌کند/ در جلسات خصوصی‌شان می‌گویند 88 تقلب نشد** رهبری انقلاب اسلامی در سال 89 فرمودند جریان چپ تقوای جمعی را رعایت نکردند. درباره این توضیح بیشتری بفرمایید.

برداشتم از تقوای جمعی این است که کسی که متصدی حزب یا گروهی می‌شود، باید مصالح اسلام و مملکت را بر مصالح حزبی و گروهی خودش ترجیح بدهد، یعنی رعایت انصاف را بکند. اینها این را رعایت نکردند. اینها در جلسات خصوصی‌شان آقای میرحسین موسوی را محکوم می‌کنند و می‌گویند تقلبی اتفاق نیفتاده و نظام امانتدار است. حتی در انتخابات اخیر آقای روحانی با 7/50 درصد رأی آورد و نظام امانتداری‌اش را نشان داد، اما اینها حاضر نیستند همین را هم بگویند، ولی در جلسات خودشان این را مطرح می‌کنند که آقای میرحسین موسوی قطعاً رأی نیاورد، اما حاضر نیستند بیایند و در جمع این را محکوم کنند. برداشتم از تقوای جمعی این است که چرا اینها مصالح اسلام و نظام را بر مصالح تشکیلاتی و حزبی‌شان ترجیح ندادند؟

** یکی از بحث‌هایی که حضرت آقا مطرح می‌کنند، بحث ریزش و رویش در فضای سیاسی کشور است. اولاً ملاک تشخیص این ریزش و رویش چیست؟ بعضی‌ها از این ریزش‌ها بسیار ابراز نگرانی می‌کنند و می‌گویند شما دارید همه یاران امام و انقلاب را حذف می‌کنید. نظرتان چیست؟

انسان ماهیتاً یک موجود انتخابگر است، یعنی آزاد است و می‌تواند انتخاب کند و در کشورهایی هم که آزادی اطلاعات و آزادی بیان و امکان به چالش کشیدن مبانی وجود دارد ـ مثل جمهوری اسلامی ـ طبیعی است افرادی که تحت تأثیر تبلیغات علیه نظام جمهوری اسلامی قرار می‌گیرند و نمی‌توانند خوب دفاع کنند، به مرور از نظام فاصله می‌گیرند. برعکس افرادی هم از حقایق جمهوری اسلامی در محیط آزاد مطلع و متوجه ماهیت جمهوری اسلامی و دلداده آن می‌شوند.

غربی‌ها روی این سرفصل عملیات روانی زیادی می‌کنند، اما بنده عرض می‌کنم آزادی در جمهوری اسلامی با هیچ یک از کشورهای دنیا قابل مقایسه نیست و آزادی در کشور ما از مترقی‌ترین کشورها هم بالاتر است. هیچ جای دنیا این طور آزادانه دسترسی به مطبوعات، کتاب و سایت ندارند که حتی بیایند مبانی نظامشان را زیر سئوال ببرند و خیلی از آنها هم بلندگوی دشمنان ما شوند، یعنی هر حرفی را که دشمن می‌زند تکرار کنند.

ظاهراً خانم ابتکار در سالگرد لانه جاسوسی مقاله‌ای نوشته و داده بود یکی از انتشارات‌ها در کشورهای اروپایی چاپ کنند. می‌گفت می‌خواستم پول هم بدهم، ولی آنها حاضر نبودند چاپ کنند. آخر سر، کتابش را یک ناشر کانادایی چاپ می‌کند و به ایشان هم می‌گوید دیگر نمی‌توانم آن را تجدید چاپ کنم. یا آقای مرحوم سید احمد خمینی نقل کرده بود می‌خواستند مطلبی را در روزنامه‌های غربی بزنند و حاضر شده بودند پول کلانی هم بدهند، اما هیچ کدام حاضر نشده بودند چاپ کنند.

در رسانه‌های غربی کسی حاضر نیست بحث هولوکاست را مطرح کند، ولی در ایران از سیاست‌های هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران را که مصوب مجلس و مقام معظم رهبری است زیر سئوال می‌برند تا دین و اعتقادات مردم. معلوم است حتی زدن این حرف‌ها هم آزاد است و بعضی از این رسانه‌ها حقیقتاً با بیان بعضی از حرف‌ها دارند ظلم می‌کنند. در چنین شرایطی طبیعی است یک‌سری از افراد به دلیل تحمل‌هایی که نداشتند و نتوانستند زیر بار سختی‌ها بروند، از ادامه راه بازماندند، چون راه سختی است و ما در مقابل امریکا و لیبرال دموکراسی غرب ایستاده‌ایم و می‌خواهیم در مقابل تحریم‌ها بایستیم. این با مبانی غربی‌ها سازگار نیست و خیلی‌ها درجا می‌زنند. مقام معظم رهبری فرمودند ما بسیار متأسفیم که جریان‌هایی که ـ مثل بسیاری از اعضای حزب مشارکت و مجاهدین انقلاب ـ روزی همراه با نظام بودند، دیگر با نظام همراه نیستند.

اتفاقاً اینها در جاهایی از نظام و رهبری فاصله گرفته‌اند که مقام معظم رهبری روی خط امام ایستادگی کرده‌اند. شما مصادیقشان را نگاه کنید: استکبارستیزی، عدم رابطه با امریکا، دفاع از حاکمیت دینی، دفاع از قانون اساسی و... نقطه جدایی اینها جایی است که نظام و رهبری روی خط امام ایستاده و اینها فاصله گرفته‌اند. در انقلاب‌های دیگر هم این مسئله وجود دارد.

در عوض به رویش‌هایی که نظام جمهوری اسلامی داشته است توجه و اینها را با هم مقایسه کنید. این اعتکاف‌ها را با دهه اول انقلاب مقایسه کنید. در دهه اول انقلاب چند اعتکاف داشتیم که جوانان در آن شرکت کرده باشند؟ این بار گزارش دادند در حدود 40 هزار مسجد در سراسر کشور در مراسم اعتکاف شرکت کرده‌اند، یعنی حدود 800، 900 هزار جوان که در دهه اول انقلاب چنین چیزی را نداشتیم.

در دهه اول انقلاب این حجم جوان که در سنگرهای علمی کشور فعالیت کنند و با انگیزه جهادی دستاوردهای عظیمی از قبیل نانوتکنولوژی و هسته‌ای را به ارمغان بیاورند، نداشتیم. میانگین سن این جوانان 30 سال است. نماز و زیارت عاشورایشان را می‌خوانند و بعد شروع به کار کردن می‌کنند. در صنایع موشکی همین طور. حوزه نشر و فضای مجازی ما را با یک دهه قبل و دهه‌های قبل از آن مقایسه کنید. الان کشور پر از جوانانی است که می‌توانند در این حوزه‌ها فعالیت کنند. اینها رویش‌های نظام جمهوری اسلامی است و اینها هم میسر نمی‌شد، مگر این که مقام معظم رهبری این فضا را باز گذاشتند و مدیریت کردند که هر چه استعداد جوان هست به میدان بیاید، خودشان را نشان بدهند و از این میدان استفاده کنند.

** مقام معظم رهبری بارها روی بحث «جذب حداکثری و دفع حداقلی» تأکید کرده‌اند. این دو را چگونه می‌شود جمع کرد؟

فکر می‌کنم بهترین مدلی که می‌شود جذب حداکثری و دفع حداقلی را با هم مقایسه کرد، فتنه 88 است. در جریان انتخابات سال 88 اتفاقی افتاد که گروهی که رأی نیاورده بودند، نظام را به چالش کشیدند. قبل از این که وارد عملکرد مقام معظم رهبری و مواجهه ایشان با این گروه شویم، واقعاً باید ببینیم اینها چه خیانت عظیمی به نظام کردند و جنایات زیادی را مرتکب شدند. اولین کارشان این بود که خلاف قانون عمل کردند. اگر اعتراض داشتند قانون اساسی و قانون مصوب مجلس راه اعتراض را باز گذاشته است. این که یک فرد قبل از این که نهادهای قانونی اعلام کنند چه کسی پیروز انتخابات است و قبل از این که شمارش را به اتمام برسانند، بیاید و بگوید پیروز این انتخابات من هستم و اگر غیر از این شود یعنی در انتخابات تقلب شده است. این هم خلاف قانون اساسی و قوانین انتخاباتی و هم خلاف عقل است.

نکته دوم این که اینها وحدت و همبستگی ملت را بر هم زدند. اگر کسی دلسوز انقلاب باشد به نفع همبستگی ملی از منافع خودش می‌گذرد. همبستگی ملی گوهری است که به این سادگی‌ها به دست نمی‌آید. امام ده پانزده سال تلاش کردند تا این همبستگی ملی ایجاد شود و مقام معظم رهبری هم آن را ادامه دادند، حال این که کسی در یک جامعه متحد ایجاد شکاف کند و خانواده‌ها را به هم بریزد که پدر یک چیز بگوید، فرزند چیز دیگری و در یک جامعه مذهبی و شیعی شکاف ایجاد شود، بسیار خیانت بزرگی به نظام است.

در دیدار موسوی و کروبی با رهبر انقلاب چه گذشت؟/ فتنه از هر فرصتی برای بازگشت به صحنه سیاسی استفاده می‌کند/ در جلسات خصوصی‌شان می‌گویند 88 تقلب نشدنکته بعد این که اینها نظام را به دروغگویی و عدم صداقت متهم کردند. این که کلیت یک نظام از رهبری تا شورای نگهبان و وزارت کشور و کل سیستم انتخاباتی کشور را متهم به دروغ کنند، خیانت بزرگی است.

امنیت کشور را مخدوش کردند و خون ده‌ها نفر به زمین ریخته شد و ده‌ها نفر کشته شدند. پاسخ اینها را چه کسی می‌خواهد بدهد؟ ضد انقلاب آمد و میدان دار شد. دستگیری‌هایی که شد، بسیاری از آنها از منافقین بودند. فردی که اخیراً اعدام شد...

** از فعالین فتنه 88 است؟

قبلاً در زمان منافقین دستگیر و به ده سال حبس محکوم شده بود. پنج سال حبس را گذرانده و پنج سال هم عفو خورده بود. در جریان فتنه 88 در میدان فتنه‌گری بود و جریانات داخل خیابان را هدایت می‌کرد، با خارج از کشور ارتباط داشت و از طریق آنها جریانات داخل کشور را هدایت می‌کرد. این جزو عناصر دستگیرشده در فتنه 88 است. بسیاری از سلطنت‌طلب‌ها، چریک‌های فدایی خلق و حتی فاحشه‌هایی که خانه‌هایشان لانه فساد بود در آن جریان دستگیر شدند. چه کسی به اینها امکان داد که رعبشان ریخته شود و این طور به میدان بیایند و با نظام مقابله کنند؟ به خاطر همین کاری بود که اینها انجام دادند.

نکته دیگر این که طمع غربی‌ها را به سرنگونی نظام زیاد کردند. غربی‌ها به دنبال بحث‌ها و مذاکراتی که انجام شده بود آماده بودند به ما امتیاز بدهند و حتی درخواست ملاقات کرده بودند و ما گفته بودیم بعد از انتخابات این کار را خواهیم کرد. وقتی این اتفاقات افتاد، همه‌شان پشت سر جریان فتنه ایستادند و کل قول و قرارهایشان را با ما به هم زدند.

حالا ببینید برخورد مقام معظم رهبری با جریانی که این خیانت‌ها را کرده است به خاطر این که چند تن از آنها از افراد باسابقه و دوستان نظام بوده‌اند، چه بوده است؟

فردای روزی که آقای موسوی این ادعا را کرد، مقام معظم رهبری هم ایشان و هم آقای کروبی را خواستند و تک تک با آنها صحبت کردند و گفتند خط‌تان را از خط جریانات ضد انقلاب جدا کنید. نگذارید کشور دچار آشوب شود و اگر اعتراض دارید، درخواستتان را از مجرای قانونی پیگیری کنید.

چند روز بعد نمایندگان آنها را به دفتر خواستند و دو ساعت به آنها فرصت دادند که هر چه می‌خواهند بگویند. در آن جلسه حضرت آقا به شورای نگهبان سفارش کردند که به همه اعتراضات آنها رسیدگی کنند و حتی اگر لازم باشد تا یک‌دوم صندوق‌ها هم بازشماری شود، این کار صورت بگیرد، منتهی کار از مجرای قانونی انجام شود، اما اینها اردوکشی‌های خیابانی را راه انداختند و از 25 تا 29 خرداد بدون این که از کسی اجازه یا از وزارت کشور مجوز بگیرند، خیابان‌ها را محل تاخت و تاز خود قرار دادند. مقام معظم رهبری باز سعه صدر نشان دادند و در 29 خرداد در نماز جمعه آن صحبت‌های مفصل را ایراد کرده و از آقای مهندس موسوی تجلیل کردند و گفتند ایشان نخست‌وزیر زمان من بوده است، از آقای کروبی و آقای محسن رضایی تجلیل و بداخلاقی‌های مناظره‌های تلویزیونی را محکوم کردند و از همه خواستند اردوکشی‌های خیابانی را کنار بگذارند و هر صحبتی دارند در چهارچوب قانون انجام بدهند.

اما این طور نشد و هیچ یک از آنها از مردم نخواستند که در روز 30 خرداد از خانه بیرون نیایند و روز شنبه بعد از صحبت آقا اینها در خیابان‌ها آمدند. البته بعد از صحبت آقا جمعیتشان به‌شدت ریزش کرد و شاید یک‌دهم تعداد قبل بود. معلوم شد خیلی‌ها به تصور این که رأی آنها غصب شده است و کسی هم نیست رسیدگی کند به خیابان‌ها می‌آمدند. بعد که آقا اتمام حجت کردند، جمعیت به یک‌دهم قبل رسید. اینها دست از لجاجتشان برنداشتند. محتوای اطلاعیه‌های مهندس موسوی را بررسی کنید. محتوای این اطلاعیه‌ها نشان نمی‌دهد ایشان به جریان انتخابات معترض است، بلکه نشان می‌دهد ایشان خودش را در رأس جریانی مثل جریان انقلاب مخملی اوکراین می‌بیند و می‌خواهد با سازماندهی بدنه مردمی و ایجاد یک جریان اجتماعی نظام را براندازی کند. اطلاعیه‌ها را تحلیل محتوایی کنید، چیزی جز این نیست.

معهذا مقام معظم رهبری تا قبل از عاشورای 88 این جریان را دائماً نصیحت می‌کردند. در رمضان همان سال طبق عرف هر ساله دانشجوها خدمت آقا آمدند و سئوالاتی را پرسیدند. یکی از دانشجوها از بین جمعیت بلند شد و پرسید: «چرا نظام با منافقینی که در خیابان‌ها آمدند برخورد قاطع نمی‌کند؟» حضرت آقا بلافاصله با او برخورد کردند و گفتند: «چرا به اینها می‌گویید منافق؟ اگر کسی نسبت به نظام ایراد و گله‌ای دارد نباید به او منافق بگوییم». آقا حاضر نیستند در جواب یک دانشجو کسی را که نزدیک به سه چهار ماه کشور را به آشوب کشیده است، منافق بنامند و بلافاصله موضع می‌گیرند. یا در همان حادثه سال 88 که اتفاق افتاد، به ما گفتند جریان روز عاشورا یک جریان ضد انقلاب بود. جریان ضد انقلاب را از جریان فتنه‌گر جدا کنید. ضد انقلاب یعنی کسی که اصلاً نظام را قبول ندارد و دنبال سرنگونی نظام است، اما فتنه‌گر از موقعیت کنونی سوءاستفاده کرده و صف دوستان نظام را به هم ریخته است که برای خودش چیزی را به دست بیاورد.

مقام معظم رهبری حتی حاضر نبودند بگویند جریانی که در روز عاشورا اتفاق افتاد، کار جریان فتنه بوده است، اما خودشان کار را خراب کردند و مهندس موسوی بلافاصله اطلاعیه داد و دفاع کرد و به کسانی که آمده و عزاداری عاشورا را به هم زده و آن جشن را برپا کرده بودند، گفت مردم خداجوی. خودشان، خودشان را به جریان ضد انقلاب چسباندند. حتی قبل از 9 دی آقا سخنرانی کردند و گفتند این نظام کشتی نجات است. خودتان را به این کشتی برسانید و از ضد انقلاب و دشمنان نظام اظهار برائت کنید و به دل ملت برگردید. چرا؟ چون آقا می‌خواستند اینها در صف ضد انقلاب قرار نگیرند.

تا قبل از 9 دی که مردم آمدند و به آن صورت عظیم با فتنه‌گران برخورد کردند، برخورد آقا با اینها به این شکل بود. بعد از این که اتمام حجت و معلوم شد اینها دیگر به هیچ وجه حاضر نیستند با نظام کنار بیایند، تعابیر سران فتنه و فتنه‌گر از اینجا به بعد در صحبت‌های مقام معظم رهبری شنیده شد. به‌رغم همه اطلاعیه‌هایی که اینها می‌دادند و چالش‌هایی که برای نظام ایجاد می‌کردند تا بهمن سال 89 مهندس موسوی و آقای کروبی آزاد هستند، در حالی که اگر کارهایی که اینها کردند، در هر جای دیگری از دنیا کرده بودند، آنها را محاکمه و با آنها برخورد می‌کردند. ببینید با رئیس‌جمهور مصر چه برخوردی کردند، ولی مشی نظام جمهوری اسلامی این نبود.

در 25 بهمن که مشخص شد اول بی‌بی‌سی و VOA خط را می‌دهند، بعد بر اساس همان خطی که آنها برای تجمع می‌دهند، اینها اطلاعیه می‌دهند و مردم را به تجمع تحریک می‌کنند، نظر قوه قضائیه شاید دستگیری و برخورد با اینها بود، ولی بعد که این نظر به شورای عالی امنیت ملی آمد، تصمیم گرفته شد اینها محصور شوند و فتنه‌گری‌شان ادامه نیابد. یعنی باز برخورد با اینها هم در حداقل بود. طرف رفته و در یک آپارتمان شیک نشسته و صبحانه، ناهار و شام در اختیارش هست و فقط ارتباطش با جریان فتنه قطع است تا دیگر نتواند فتنه‌گری کند. این واقعاً بیشترین محبتی است که نظام به آنها کرد.

در دیدار موسوی و کروبی با رهبر انقلاب چه گذشت؟/ فتنه از هر فرصتی برای بازگشت به صحنه سیاسی استفاده می‌کند/ در جلسات خصوصی‌شان می‌گویند 88 تقلب نشد

دوستان اینها بعد از این که این همه خیانت اینها و پشتیبانی کشورهای غربی، رادیو اسرائیل و امریکا را دیدند چرا نیامدند و فاصله‌شان را با اینها نشان ندادند؟ چرا آقای خاتمی و رفقای دیگر اینها و بعضی از آقایانی که در مجمع روحانیون مبارز هستند و ادعا می‌کنند همراه با انقلاب‌اند نمی‌آیند مرزشان را با اینها روشن کنند؟ نباید در این حادثه بزرگی که اتفاق افتاد لااقل یک بار اعلام موضع می‌کردند؟ این کار را نکردند.

وقتی این مسیر را مطالعه می‌کنیم می‌بینیم نظام به دنبال طرد اینها نبود، ولی خودشان تطرّد کردند، یعنی خودشان خواستند وارد این کشتی نجات نشوند. همین آقای محمد نوری‌زاد را ببینید. مدت‌ها در دستگاه آقا بود و به عنوان خبرنگار با ایشان این طرف و آن طرف می‌رفت. بعد شروع کرد به نوشتن نامه‌های اهانت‌آمیز متعدد. هر وقت دستگاه اطلاعاتی می‌خواست با او برخورد کند، دفتر آقا اعتراض می‌کرد و آقا می‌گفتند چون اهانت به من است رهایش کنید تا وقتی که دیگر تعداد نامه‌هایش به 20 تا و 30 تا رسید و پر از فحش و فضیحت تا دیگر خود دستگاه قضایی وارد شد، اما باز هم آقا یکی دو بار دستور دادند آزاد شود، باز بیرون آمد و شروع کرد. نوع برخورد نظام با فرزند آقای خزعلی و افرادی از قبیل او را ببینید. نظام در همه مراحلی که داشت تا موقعی که امکان و احتمال برگشت یک نفر وجود داشت، برای بازگرداندن او نهایت تلاشش را کرده است.

مثلاً در مورد زندانیان سال 88 توصیه دفتر آقا به قوه قضائیه دائماً این بود که هر کسی که فریب خورده و هر کسی که اعلام کرده اشتباه کرده است و هر کسی را که تشخیص می‌دهید اگر به کشور برگردد فتنه‌گری نمی‌کند آزاد کنید، یعنی همه این آزاد کردن با فشار دفتر رهبری بوده است، در حالی که تمایل دستگاه‌های قضایی و اطلاعاتی این بود که اینها را نگه دارند.

** غیر از موضوع حصر بعضی از افراد، افرادی هم بودند که از لحاظ رسانه‌ای دچار محدودیت‌هایی شدند تا ارتباط رسانه‌ای آنها با دشمنان قطع شود. در حال حاضر عده‌ای از آنها به صحنه بازگشته‌اند. آیا غفلتی صورت گرفته یا احتمال بروز فتنه از سوی آنها منتفی شده است؟

جریان فتنه نشان داد که از هر فرصتی برای بازگشتن به صحنه سیاسی کشور استفاده خواهد کرد. نظام هم از قبل اعلام کرده است که برای بازگشت کسانی که خط خود را نسبت به فتنه روشن کنند، آمادگی دارد. آیا جریان فتنه و آن جنایات و اتهاماتی را که نسبت به نظام انجام شد قبول دارند یا رد می‌کنند؟ از اینها خواسته شد بیایند و رسماً موضع خود را روشن کنند، اما اینها نخواستند این کار را انجام بدهند، چرا؟ چون احساس می‌کنند عده‌ای در خارج و داخل هستند که اگر اینها اعلام موضع کنند آنها را از دست می‌دهند، یعنی آن جریان غربی و طبقه روشنفکر وابسته داخلی را از دست می‌دهند. اینها مترصدند بدون پرداخت هزینه به صحنه سیاسی کشور برگردند. نظام هم پای اینها ایستاده است که اینها اول باید خط خود را نسبت به جریان فتنه روشن کنند و بعد وارد صحنه سیاسی شوند.

البته متأسفیم از این که بعضی از برادرانی که در دولت جدید بعضی از مسئولیت‌ها را به عهده گرفته‌اند یا به سوابق مسائل امنیت کشور واقف نیستند یا عمق فتنه‌انگیزی اینها را نمی‌دانند و از کشورهای دیگر تجاربی را نگرفته‌اند، زمینه را برای ورود این افراد به صحنه مطبوعات یا صحنه سیاسی کشور باز می‌کنند.

اما آن بخشی که به مردم برمی‌گردد، خیالمان از مردم راحت است. آقای مهندس موسوی در انتخابات 88، 33 درصد کل آرا را در کل کشور به دست آورد و در بعضی از نقاط تهران از آقای احمدی‌نژاد رأی بیشتری داشت. فکر می‌کنم ایشان در تهران 58 درصد رأی آورد. یک ماه بعد از صحبت مقام معظم رهبری در نماز جمعه تهران یعنی یک ماه بعد از 29 خرداد که نظرسنجی انجام شد، آرای ایشان از 33 درصد به 20 درصد رسید.

** تهران؟

خیر، کل کشور. این نظرسنجی یک بار بعد از 9 دی، یعنی بعد از یک دوره تبیین و شفاف‌سازی انجام شد، چون مقام معظم رهبری گفتند فتنه گرد و خاک و غبار ایجاد می‌کند. در این فتنه به عمارهایی نیاز داریم که برای مردم روشنگری کنند. کسانی این کار را کردند و ماهیت فتنه و فتنه‌گری را برای مردم گفتند و مردم حماسه پرشور 9 دی را به وجود آوردند. در نظرسنجی‌ای که چند روز بعد از 9 دی انجام شد، نشان داد محبوبیت آقای موسوی در سراسر کشور به 9 درصد رسیده است، یعنی ریزش از 33 درصد به 9 درصد؛ لذا مردم خطشان را با اینها مشخص کردند. رسانه‌هایی هم که تلاش می‌کنند اینها را به صحنه سیاسی و مطبوعاتی کشور و مسئولین ما در بخشی از حوزه‌های فرهنگی هم نسبت به این قضیه مسامحه می‌کنند، نمی‌توانند در دل مردم جایگاهی برای اینها پیدا کنند و خود این مسئولین و روزنامه‌ها در نزد مردم منفورتر می‌شوند. اگر جای این مسئولین که خیلی از آنها افراد خوش‌سابقه‌ای هم هستند بودم، به تجربه‌های سابق نگاهی می‌کردم که مثلاً الان آقای مهاجرانی کجاست؟ چقدر محبوبیت دارد؟ افرادی که با اینها بودند کجا هستند؟ از آنها درس می‌گرفتم و حاضر نمی‌شدم به اینها میدان بدهم.

** شما در آن جریان در شورای عالی امنیت ملی حضور داشتید. آیا حصر آقای مهندس موسوی و آقای کروبی به دلیل همین مسائلی بود که اشاره کردید یا پس از ریزش شدید طرفداران آنها و وقوف 91 درصد مردم به ماهیت جریان فتنه و سران فتنه این کار به دلیل حراست از جان آنها هم صورت گرفت؟

به دو نکته باید توجه داشت. آقای کروبی آمد که در راه‌پیمایی 22 بهمن سال 88 شرکت کند. خود ایشان یا پسرهایش گفتند یک‌سری از مردم ریختند روی سرش و خواستند او را بزنند. آقای مهندس موسوی نتوانست از دفتر کارش بیرون بیاید. بعضی از چهره‌های دیگرشان هم همین طور. به نظر من بخشی از قضیه حصر به خاطر حفاظت از جان اینها بود.

نکته دوم این که اگر جای اصلاح‌طلب‌ها بودم حتماً از جریان آقای مهندس موسوی تبرّی می‌جستم. چرا؟ چون جریان اصلاح‌طلب با پشتیبانی از جریان آقای موسوی خودش را در نزد مردم منفور کرد. اگر آقای موسوی بعد از انتخابات می‌آمد و می‌گفت ما به نتیجه انتخابات اعتراض داریم، اما چون قانون و مراجع قانونی این طور می‌گویند تبعیت می‌کنیم و می‌رفتند و یک حزب بزرگ را هم تشکیل می‌دادند، شاید حزب آنها در انتخابات بعدی رأی بالایی هم می‌آورد و یک جریان عظیمی را می‌توانستند به نفع خودشان ایجاد کنند.

** چرا این کار را نکردند؟

به خاطر فقدان تقوای حزبی.

** این جریان برای براندازی و راه انداختن انقلاب رنگین به وجود آمد یا واقعاً به خاطر نداشتن تقوا این کار را نکردند؟

بعضی اوقات موقعی که شیطان بر انسان غلبه می‌کند، انسان وقتی دارد ثروت‌اندوزی می‌کند، به یک حدی می‌رسد که دیگر نباید ریسک کند و ادامه بدهد، اما این حرص ثروت به‌قدری به او مستولی می‌شود که ریسک بعدی را می‌کند و مثل قمار همه را از دست می‌دهد. اینها به دنبال قدرت بودند و از یک لحظه‌ای دیدند که دارند از آن قدرت فاصله می‌گیرند کسی که به دنبال قدرت است کاری به خدا ندارد و شیطان بر اعمالش حاکم می‌شود. الان اعمال امریکا را نگاه کنید. امریکا با تمام قوا به افغانستان آمد و بزرگ‌ترین دشمن جمهوری اسلامی در افغانستان را از بین برد و الان مردم افغانستان طرفدار جمهوری اسلامی هستند. در عراق هم همین طور. امریکا به عراق آمد و بزرگ‌ترین دشمن جمهوری اسلامی در عراق را از بین برد. می‌خواستیم خسارت جنگ تحمیلی را بگیریم، دشمن ما به دست خودش آمد و هواپیماهایش را در کشور ما گذاشت! الان جریانی که در عراق حاکم است، جریان طرفدار نظام جمهوری اسلامی و مخالف امریکاست.

گاهی اوقات دشمن تصمیماتی می‌گیرد که ظاهراً عاقلانه به نظر می‌رسد، اما اینها تصمیمات ابلهانه گرفتند. همین امروز اگر جریان اصلاحات مرز خود را با خط فتنه مشخص کند، دو باره نزد مردم محبوب می‌شود، اما چون این کار را نمی‌کنند، هر روز منفورتر می‌شوند. اگر بعضی از اینها بیایند و سفت و محکم بگویند ما طرفدار آقای مهندس موسوی هستیم، چند نفر به آنها رأی می‌دهند؟ کسانی که رأی می‌گیرند آنهایی هستند که در نطق‌هایشان می‌گویند ما تابع ولایت فقیه هستیم و از مراجع و حاکمیت دینی مایه می‌گذارند.

شما به سخنرانی‌های آقای رئیس‌جمهور نگاه کنید. درست است که ایشان به بعضی از جریانات درون دولت قبلی اعتراض دارد ـ که ما هم داریم ـ اما مردم نگاه می‌کنند می‌بینند یک عالم دینی است که سابقه انقلابی‌گری داشته، در قضیه سال 78 آن سخنرانی را کرده، عضو جامعه روحانیت مبارز بوده است، هر جا هم که صحبت می‌کند از همان ابتدا می‌گوید از مقام معظم رهبری فاصله ندارد. بدیهی است مردم به او رأی می‌دهند. اینها بیایند بگویند رهبری را قبول ندارند. چه کسی به آنها رأی می‌دهد؟ جریان طرفدار اصلاحات هم اگر می‌خواهند در این کشور به حیات سیاسی‌شان ادامه بدهند باید خطشان را در قبال جریان فتنه روشن کنند، والا مردم به اینها رو نمی‌کنند و نظام هم اینها را قبول نمی‌کند.

در دیدار موسوی و کروبی با رهبر انقلاب چه گذشت؟/ فتنه از هر فرصتی برای بازگشت به صحنه سیاسی استفاده می‌کند/ در جلسات خصوصی‌شان می‌گویند 88 تقلب نشد
** یکی از مسائلی که در حاشیه جریان فتنه پیش آمد، پرونده کهریزک بود. بخش‌هایی را که فکر می‌کنید می‌شود به آنها اشاره کرد بفرمایید.

البته هیچ یک از اینها چیزهایی نبود که یک حاشیه مغفول یا نگفته‌ای مانده باشد. به دو سه نکته اشاره می‌کنم تا ببینید وضعیت نیروی انتظامی ما در آن اغتشاش‌ها چگونه بود. از طریق اینترنت فراخوان می‌دادند و چهار پنج هزار نفر جمع می‌شدند و شروع می‌کردند به آتش زدن و اغتشاش کردن و نیروی انتظامی طبق وظیفه‌اش می‌آمد و این افراد را محاصره و مثلاً هزار نفر را دستگیر می‌کرد. همه تلاش قوه قضائیه و فرماندهی نیروی انتظامی این بود که این هزار نفر ظرف سه چهار ساعت تعیین تکلیف شوند. بارها ناظرانی را که دبیرخانه شورای عالی امنیت می‌فرستاد، می‌دیدند که نیروی انتظامی اینها را آورده است و دارد به آنها غذا و نوشابه می‌دهد و از آنها پذیرایی می‌کند، افسران خود را هم احضار کرده‌اند و دارند از اینها بازجویی می‌کنند و دیگر ساعت دو بعد از نصف شب آنهایی را که فریب خورده و سیاهی لشکر آمده بودند، رها کرده بودند و 30 نفر افراد محرک اصلی را می‌گرفتند و به بازداشتگاه می‌بردند.

** در همه دنیا نحوه برخورد با اغتشاشات همین گونه است؟

در دنیا که بگردید کسی به این خوبی با متهم برخورد نمی‌کند. از این 800، 900 نفر آنهایی را که جوان بوده یا دختر و زن بوده‌اند، زنگ زده‌اند به تلفنی که او داده و دیده‌اند کسی گوشی را برنمی‌دارد، پلیس زن اینها را سوار کرده و ساعت یک بعد از نصف شب دم در خانه‌شان برده و تحویل داده و برگشته است. این نهایت همراهی با کسانی است که به هر حال در آن اغتشاش‌ها شرکت کرده بودند.

این جمله آقاست که توسط دفترشان به قوه قضائیه گفته می‌شد اگر 50 نفر گناهکار آزاد شوند بهتر از این است که دو نفر بی‌گناه را نگه داریم. یعنی مثلاً 100 نفر را گرفته‌ایم و مطمئن هستیم 80 نفرشان اغتشاشگر هستند و زده‌ و در و دیوار و همه جا را خراب کرده‌اند، ولی می‌دانیم 20 نفرشان هم بی‌گناه هستند. فتوای مقام معظم رهبری این بود که همه‌شان را آزاد کنید. چرا؟ چون 20 نفر بی‌گناه داخل اینها هستند. اگر می‌توانید کار اطلاعاتی کنید و سریع اینها را از هم تفکیک کنید، این کار را بکنید، والا همه‌شان را آزاد کنید بروند.

در دیدار موسوی و کروبی با رهبر انقلاب چه گذشت؟/ فتنه از هر فرصتی برای بازگشت به صحنه سیاسی استفاده می‌کند/ در جلسات خصوصی‌شان می‌گویند 88 تقلب نشددر قضیه کهریزک هم اولین کسی که گزارش دستشان رسید آقا بودند و بلافاصله دستور دادند تعطیل شود. اگر همان روزی که آقا دستور دادند آقایان کهریزک را تعطیل کرده بودند اتفاقات بعدی نمی‌افتاد. همین آقایانی که متهم هستند، یکی از اتهاماتشان این است که چرا روزی که آقا دستور دادند، اینها آنجا را تعطیل نکردند؟ اگر تعطیل کرده بودند این اتفاقات نمی‌افتاد.

یا مسئله آزادی‌ها، یکی از جاهایی که به قوه قضائیه و نیروهای امنیتی فشار می‌آورد که تا جایی که امکان دارد افراد را نگه ندارید و تا مطمئن نشدید کسی فتنه‌گر است و اگر بیرون برود بلوا ایجاد می‌کند، غیر از اینها همه را آزاد کنید، دفتر آقا بود. در قضیه کهریزک آن بخشی که مربوط به دفتر رهبری است، کارنامه درخشانی دارد، اما آنجایی که مربوط به مسئولین اجرایی است، متفاوت است.

از آن طرف قضیه فتنه 88 هم بگویید که فتنه‌گران قصد داشتند با به میدان آوردن مردم رهبری را وادار به عقب‌نشینی از مواضع خود و ابطال انتخابات کنند. آیا این اطلاع در مجموعه‌ها وجود داشت یا بعداً تحلیل شد؟

دستگاه‌های اطلاعاتی ده بیست روز قبل از انتخابات با توجه به قرائن موجود به نکاتی پی برده بودند. اینها کمیته صیانت از آرا را در اسفند 87 راه انداختند که آقای محتشمی و کسان دیگری هم جزو آن بودند. بعدها دائماً می‌گفتند اگر تقلب شود، اگر تقلب شود و موضوع تقلب را اینها باب کردند. ستاد 88 و شبکه‌های اجتماعی دیگری را که راه انداختند، از چشم دستگاه‌های اطلاعاتی مخفی نبود و این را رصد می‌کردند. ممکن است شخص آقای موسوی این طور نبوده باشد، اما آنهایی که کارگردان حزبی او بودند، نقشه‌شان این بود که از یک هفته قبل مردم را به خیابان‌ها بیاورند و این همان حلقه سبزی است که از میدان راه‌آهن تا تجریش درست کردند و گفتند باید اینها را حفظ کنیم. اگر در انتخابات پیروز شدیم، باید این جمعیت را در خیابان حفظ و نظام را در سنگرهای دیگر مجبور به عقب‌نشینی کنیم.

آقای موسوی در مصاحبه با اشپیگل هم این بحث را مطرح کرده بود که اگر در انتخابات پیروز نشدیم، این جریان اعتراض خود را به انتخابات انجام بدهد و به قول خودشان حق را برگرداند. آن نکته‌ای را هم که بعضی‌ها از قول سردار جعفری نقل می‌کنند همین است که ایشان گفته بودند از قبل نسبت به این که اینها چه می‌خواهند بکنند اشراف داشتیم و نظام منفعل نماند. وقتی اینها جریان 25 خرداد را راه انداختند و اغتشاشات خیابانی را شروع کردند، بسیاری از عناصر اصلی اینها دستگیر شدند، چون اطلاعات و اسناد کاملی در باره این که قرار است چه کنند در اختیار دستگاه‌های اطلاعاتی بود. این جزو افتخارات دستگاه‌های اطلاعاتی ماست که این اطلاعات را از قبل داشت، لکن چون احساس می‌کرد بعضی از افرادی که در رأس هستند ممکن است تن به جریانات حزبی و گروهی ندهند، این دستگیری‌ها را انجام نداد و پس از این که معلوم شد دنبال آن مقاصد هستند این کار را انجام داد، لذا نظام غافلگیر نشد و موقعی که داخل خیابان آمدند با آنها برخورد کرد.

** اینها می‌خواستند از جمعیت داخل خیابان به عنوان اهرم فشار استفاده کنند؟

ما که از نیت آقای موسوی و رفقایشان اطلاع نداشتیم، اما بر جریان‌های حزبی و گروهی‌شان اشراف داشتیم و تصور نمی‌کردیم آقای موسوی و آقای کروبی با آن سوابقی که دارند تا آخر خط با اینها بروند.

موقعی که اینها به خیابان آمدند که بگویند در انتخابات تقلب و رأی شما دزدیده شده است، مهندس موسوی در تهران 5/2 میلیون رأی آورد. آنهایی که خیلی در مورد 25 خرداد اغراق می‌کنند می‌گویند 500 هزار نفر به خیابان آمده بودند، ولی برآورد ما خیلی کمتر بود. چرا دو میلیون باقی عکس‌العمل نشان ندادند؟ چرا این تحرک فقط در تهران بود و هیچ جای دیگر اتفاق نیفتاد؟ پس از سخنرانی نماز جمعه آقا این جمعیت به یک‌دهم رسید. اینها نشان می‌دهد که جریان اجتماعی پشت سر فتنه نبودند و تحلیل اشتباه غربی‌ها هم این بود که وقتی جریان 25 خرداد را دیدند، تصور کردند می‌توانند این جریان را عمومی کنند و این اعتراض را به کل کشور تعمیم ندهند، در حالی که 25 خرداد اوج‌اش بود.

اوکراین و جاهای دیگر با یک جمعیت 50، 60 هزار نفری شروع و اضافه شده و کل کشور را فرا گرفته است، اما در اینجا اوج‌اش 25 خرداد بود و به‌تدریج کم شد تا رسید به 25 بهمن سال 89 که حول و حوش 3 هزار نفر بودند. معلوم می‌شود پس این یک جریان مردمی نبوده است و تحلیل غربی‌ها هم که تصور کرده بودند در داخل کشور ما می‌توانند انقلاب مخملی راه بیندازند، تحلیل غلطی بوده است. چرا؟ چون جمهوری اسلامی و مردم ما را نشناخته‌اند.

** مشی مدیریت رهبری انقلاب در باره جوانان و نسل سوم انقلاب از دیدگاه شما چیست؟

من چون مدتی هم خدمت مقام معظم رهبری بوده‌ام، به نظرم می‌رسد یکی از لذت‌بخش‌ترین جلساتی که مقام معظم رهبری دارند و این را از نشاط ایشان می‌توان فهمید جلسه‌ای است که با خانواده شهدا و ایثارگران دارند. یکی هم اقشار مردم عادی است که بسیار به ایشان اظهار علاقه می‌کنند و یکی هم جلساتی است که با جوانان، دانشجویان، نخبگان و اساتید دارند. این جلسه با بقیه جلسات متفاوت است. یک جلسه سه ساعته است و یک ساعت و نیم دو ساعت جوانان می‌آیند و خیلی راحت صحبت می‌کنند. حضرت آقا هم با دقت گوش می‌دهند و بعد صحبت می‌کنند.

در هر ماه رمضان جلسات خاص اساتید، دانشجویان، شعرا و... وجود داشته است. جلساتی که مقام معظم رهبری با نخبگان علمی، صنعتی، دانشگاهی و... داشته‌، بسیار زیاد بوده‌اند. همیشه هم آقا در این جلسات چهار پنج محور را به اینها سفارش می‌کردند. محور علم‌آموزی و این که استعدادهای علمی‌شان را بروز بدهند و بارور کنند. نکته دوم ایجاد خودباوری در جوانان و این که ما می‌توانیم . این که شما از غربی‌ها هیچ کم ندارید و حتی میانگین هوشی شما از آنها بالاتر است. محور سوم تقویت ایمان دینی و اتکال به خداست که علت پیروزی و پیشرفت شما همین ایمان به خدا و اتکال به خدا و تقویت روحیه ایمانی شماست. محور چهارم دادن روحیه جهادی است، یعنی دشمن در میدان است و شما هم باید به میدان بروید.

روحیه جهادی جایی به کار می‌آید که دشمن حضور داشته باشد که ممکن است صحنه اقتصادی، فرهنگی و... باشد. آقا این چهار محور را در همه این جلسات گوشزد می‌کردند. نتیجه این همه ملاقات‌ها، بحث‌ها و پیگیری‌های مقام معظم رهبری به وجود آمدن نسلی است که امام را ندیده و درک نکرده‌اند و اغلب متولد سال 60 به بعد هستند، اما این نسل در صحنه نشر، فرهنگ، هنر، فضای مجازی، علم و... حضور دارند. اشاره کردم متوسط سن دانشمندان هسته‌ای ما 30 سال است. اینها امام را درک نکرده‌اند و امام را از زبان مقام معظم رهبری شناخته‌اند و واقعاً حاصل مدیریت این 25 سال رهبری ایشان هستند و توانسته‌اند اینها را به صحنه بیاورند و ما اینها را به عنوان گل‌هایی که دارند می‌شکفند و بار و میوه می‌دهند، می‌بینیم.

خوب است به مقام معظم رهبری و کسانی که در مقابل ایشان ایستاده‌اند از منظر خط امام نگاه کنیم. خیلی‌ها که از امام فاصله گرفته‌اند، می‌گویند ما در خط امام هستیم. خط امام که در وصیت‌نامه سیاسی ایشان دقیقاً تبیین شده است و بنده به چند سر خط اشاره می‌کنم.

استکبارستیزی؛ ولایت فقیه که امام در این زمینه بحث مفصلی دارند و بسیار می‌گویند ولایت فقیه هنر امام است، حاکمیت دینی، نفی لیبرال دموکراسی، حمایت از مسلمانان و مستضعفین جهان، ایستادگی در مقابل زیاده‌خواهی‌های امریکا و ابرقدرت‌ها، نفی آزادی‌های مبتذل غربی، پافشاری بر ارزش‌های اسلامی، عدالت اجتماعی، مبارزه با رانت‌خواری و فساد. این خطوط اصلی خط امام است که مقام معظم رهبری هم روی آنها پافشاری کرده‌اند. در آنجایی که بعضی‌ها با مقام معظم رهبری فاصله گرفته‌اند سر چه چیزهایی بوده است؟ غیر از این بوده است که ایشان روی این سرفصل‌ها پافشاری کرده‌اند؟ اگر آقا می‌گفتند حاضریم در مقابل امریکا کوتاه بیاییم خیلی از اینها برمی‌گشتند. اگر آقا می‌گفتند ارزش‌های اسلامی خیلی برایمان مهم نیست و ما تساهل و تسامح داریم که روی این چیزها حرفی نداشتند. آقا و نظام جمهوری اسلامی تاوان پافشاری روی خطوط اصلی خط امام را پس می‌دهند. به نظر من این موضوع باید تبیین شود، یعنی باید برای جامعه جوان روشن شود کسانی که دم از خط امام می‌زنند، اما پشت پرده به آن شمشیر می‌زنند چه کسانی هستند.

** شما جزو فرماندهان اصلی انقلاب و جنگ بوده‌اید. به نسل سوم انقلاب اشاره کردید. الان بخش زیادی از افرادی که چه در بخش‌های تخصصی و چه در زمینه‌های دفاعی رزمی سپاه کار می‌کنند، از این نسل هستند. اینها را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

همیشه هم دغدغه مقام معظم رهبری و هم دغدغه حداقل فرماندهی موجود سپاه همین نکته‌ای است که به‌درستی اشاره کردید و نکته مهمی است. مقام معظم رهبری همواره تأکید می‌کنند که باید فکری به حال نسلی کنید که امام و بعد هم جنگ را ندیده‌اند، چون خود جنگ محیطی بود که افراد در آن تربیت می‌شدند. طرف به جبهه می‌آمد و همواره خود را در میدانی می‌دید که هر لحظه باید منتظر شهادت می‌بود. خیلی فرق می‌کند که فردای آن روز دیگر زنده نماند.

می‌گویند این که امام فرمودند این بچه‌ها یک شبه ره صد ساله را رفتند یعنی چه؟ فرمودند عرفا مراحل هفت‌گانه را در مسیر نیل به حق طی می‌کنند، اما این بچه‌ها این مسیر را در یک شب طی کردند و به مرحله آخر یعنی فنای فی الله رسیده‌اند. حالا نسلی که چنین عوالمی را تجربه نکرده دغدغه اصلی مقام معظم رهبری و فرماندهان است. واقعاً کار سختی است. البته تلاش زیادی دارد می‌شود و ما در سپاه رویش‌های بسیار زیادی داشته‌ایم. اگر به جوانان صنایع موشکی نگاه کنید، اکثراً 30، 35 ساله هستند. البته این که افرادی را که در آن فضای شهادت نبوده‌اند با آن فضا تربیت کنید کار بسیار سختی است، لکن مقام معظم رهبری بر این امر تأکید دارند و فرماندهان سپاه در رده‌های مختلف این دغدغه را دارند. از جمله سردار جعفری همت خود را معطوف به تربیت جوانان مؤمن نسل آتی کرده است. امیدواریم بتوانیم در این راه موفق شویم.

** سؤال آخر هم که شاید از نظر زمانی با سؤالات قبل متفاوت باشد، در خاطرات آقای رحیم صفوی می‌خوانیم که در ماجرای 18 تیر 78، آشوبگران داشتند به سمت بیت رهبری می‌آمدند و ما به وزارت کشور پیغام دادیم و آنها برگشتند که نشان‌دهنده هماهنگی وزارت کشور و اغتشاشگرهاست.

آن موقع معاون سیاسی وزارت کشور آقای تاج‌زاده بود که با اینها ارتباط داشت، یعنی ایشان و وزیر علوم وقت آقای معین اگر می‌خواستند جریان 18 تیر 78 را کنترل کنند خیلی راحت می‌توانستند. اول یک حادثه 100 نفره بود، بعد دفتر تحکیم وحدت که رفقای اینها بودند آمد پشت سر قضیه ایستاد. آن موقع سردار حق‌طلب فرمانده حفاظت انصار بود. به اطلاع ایشان رسیده بود که اینها دارند می‌گویند ما داریم به سمت خیابان جمهوری می‌آییم که از آنجا به سمت بیت رهبری بروند. ایشان هم نیروهای خود را لب خیابان جمهوری مستقر کرد و گفت خط قرمز ما لب خیابان جمهوری است و اگر کسی پایش را از این خط این طرف بگذارد، با او برخورد می‌کنیم. به وزارت کشور هم اعلام کرد. معلوم است که آقایان در وزارت کشور به آنها منتقل کردند.

** از شیرینی‌های ایامی که حفاظت حضرت آقا به عهده‌تان بود بگویید.

از شیرین‌ترین ایام خدمتم، خدمت در محضر مقام معظم رهبری بوده است. البته بعد از جنگ هیچ وقت به اندازه آن موقع کار نکردم. حجم کار در آن دوره از همه دوره‌ها بیشتر بود، ولی لذت‌بخش‌ترین دوران خدمتم بوده است. آقا بیش از اندازه نسبت به افرادی که در کنارشان هستند محبت دارند و همه را شرمنده خودشان می‌کنند. اخلاق ایشان نسبت به اطرافیان و کسانی که با ایشان کار می‌کنند، همه را شرمنده ایشان می‌کند. البته ما که لایق نبودیم، ولی شاید توانسته باشیم یک چیزی یاد بگیریم. اگر بتوانیم به چیزهایی که از ایشان یاد گرفتیم عمل کنیم برکات زیادی نصیبمان خواهد شد.