گروه گزارش ویژه مشرق - عوادیا یوسف (Ovadia Yosef در عبری: עובדיה יוסף و به زبان مادری عبدالله یوسف)، خاخام ارشد یهودیان سفاردی در رژیم صهیونیستی و پژوهشگر تلمود و تورات بود که در 23 دسامبر 1920 در بغداد، پایتخت کشور عراق متولد شد و چند روز پیش در هفتم اکتبر 2013 میلادی در سن 93 سالگی مرد.
وی از حدود یک ماه قبل در بیمارستان «هداش» منطقه «عین کرم» بستری بود و نهایتاً بعد از وخیمشدن اوضاع جسمانیاش، جان داد.
بنیامین نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی، عوادیا یوسف را «غول تورات و قوانین یهود و معلم دهها و صدها نفر» توصیف کرده و گفته است که «مردم یهود یکی از خردمندترین مردمان عصر کنونی خود را از دست دادهاند». یوسف از تأثیرگذارترین چهرههای مذهبی اسرائیل به شمار میرفت که «بنیامین نتانیاهو» نخستوزیر رژیمصهیونیستی و رهبر حزب لیکود، در انتخابات سال گذشته به ملاقات وی رفته و تلاش کرد حمایت او را به دست آورد.
نتانیاهو در حال گوش دادن به سخنان عوادیا یوسف
وی بین سالهای 1972 تا 1983 به عنوان خاخام ارشد سفاردیهای اسرائیل فعالیت کرده است. منتقدان وی را متهم میکنند که وی در این دوره به درگیریهای نژادی میان اشکنازها و سفاردیها دامن زد (برای مطالعه بیشتر درباره اختلافات اشکنازها و سفاردیها به گزارش مشرق دراین باره مراجعه کنید).
وی هرچند که خودش عراقی و جزو یهودیان میزراخی و نه سفاردی بود، اما توانست به سمت خاخام ارشدی یهودیان سفاردی برسد. وی بویژه در محافل سفاردی و میزراخی از جایگاه ویژهای برخوردار بود و بسیاری او را مهمترین شخصیت دینی یهودی در دوره کنونی میدانستند که منبع فتاوای دینی زیادی بوده است. عوادیا یوسف تلاش کرد تا اوضاع یهودیان سفاردی و میزراخی را در سرزمینهای اشغالی و رژیم صهیونیستی که عمده قدرت در دست یهودیان اشکنازی – یا همان اروپایی- بود، بهبود ببخشد. وی اعتقاد داشت که رأی دادن در انتخاباتهای پارلمانی و مشارکت در زندگی سیاسی کلید بهبود اوضاع این یهودیان است.
مراسم تشییع جنازه عوادیا یوسف با حضور نتانیاهو و شیمون پرز
پیشینه عوادیا یوسف
عوادیا یوسف در سال 1924 با خانواده خود از بغداد جایی که زاده شده بود، به قدس که تحت قیمومیت انگلیس قرار داشت، نقل مکان کرد و در آنجا از سوی خاخام عزار عطیه تعلیمات دینی را فرا گرفت. در سن 24 سالگی با مارگاریت فاتال دختر خاخام سفاردی سوریه، ازدواج نمود و از وی صاحب 11 فرزند شد. وی دهها نوه و نتیجه دارد.
یوسف به همراه همسرش
فاتال در سال 1994 از دنیا رفت. عوادیا یوسف در سال 1947 از سوی خاخام اهارون شویخا برای تدریس در مدرسه دینی یهودیان به قاهره دعوت شد سپس ریاست دادگاه خاخامی در قاهره را بر عهده گرفت.
عوادیا یوسف به همراه همسر و فرزندانش
یوسف معتقد بود که پایبندی دینی در میان جامعه یهودیان مصر چه اعضای جامعه و چه رهبران و حتی برخی خاخامهای محلی ضعیف است. برجستهترین نمونه آن نیز فقدان وجود هر گونه سیستمی برای غذای حلال یهودی بود. همین مسأله منجر به درگیری میان وی و سایر اعضای جامعه یهودیان گردید. پس از این حوادث یوسف از سمت خود استعفا داد و پس از دو سال به اسرائیل بازگشت.
پس از بازگشت به اسرائیل در دادگاه خاخامی در «بتاح تیکوا» مشغول به فعالیت شد. در 1951-1952 کتاب خود پیرامون قوانین عید فصح یهودی به عنوان «عوادیا تشازون» را منتشر نمود. این کتاب مورد تجلیل فراوان قرار گرفت و به تایید خاخامهای بزرگ وقت رسید. در سال 1970 جایزه اسرائیل برای ادبیات تورات را به دست آورد.
وی در بین سالهای 1953 تا 1956 در دادگاه استیناف یهودیان درقدس اشتغال داشت سپس در سال 1968 به خاخام ارشدی سفاردیها در تل آویو منصوب گردید و سپس در سال 1973 به عنوان خاخام ارشد سفاردیها در اسرائیل انتخاب شد. وی در سال 1973 با کسب 68 رأی از 81 رای توانست با اکثریت آراء جایگزین اسحاق نیسیم شود.
انتخاب وی به عنوان خاخام ارشد سفاردی با انتقادات زیادی رو به رو شد. وی با خاخام اسحاق نسیم برای تصدی این سمت رقابت میکرد. فرآیند انتخاباتی با تنش و درگیریهای سیاسی فراوانی همراه بود. یکی از دلایل این تنشها به اختلاف وی با خاخام نیسیم مربوط میشد. این تنش به دهه چهل قرن گذشته زمانی که خاخام یوسف، انقلابی علیه برخی آموزههای دینی به راه انداخت، باز میگشت. از سوی دیگر خاخام شولومو گورن به عنوان خاخام ارشد اشکناز در اسرائیل انتخاب گردید. روابط بین گورن و یوسف بسیار تیره بود. خاخام گورین ریاست شورای عالی خاخامها در ژیم صهیونیستی را برعهده داشت و همین باعث شد که خاخام یوسف بعضاً در جلسات این شورا شرکت نکرده و آن را تحریم نماید. در دورهای که عوادیا یوسف به عنوان رئیس ارشد خاخامهای سفاردی فعالیت میکرد با مجموعه متنوعی از مسائل مهم اجتماعی درگیر بود. از مهمترین فتواهای وی در این دوره که با فتواهای خاخامهای اشکنازی تفاوت آشکاری داشت و همین بسترساز اختلافاتی بین آنها شد، میتوان به موارد زیر اشاره نمود:
· جایز است که اسرائیل به منظور حفظ خود از بخشی از سرزمین اسرائیل چشم پوشی نماید. البته پس از توافقنامه اوسلو از این نظر خود عدول نمود.
· برای یک فرد یهودی جایز است که با کرائیتها ازدواج نماید. (کرائیتها یهودیانی هستند که تلمود را رد میکنند.)
· همسران سربازان ارتش اسرائیل که مدتهاست مفقود الاثر شدهاند، میتوانند بار دیگر ازدواج نمایند.
· زنان نمیتوانند موی مصنوعی به عنوان شکلی از اشکال پوشاندن سر استفاده نمایند اما به جای این باید حجاب داشته باشد (این بر خلاف نظر اشکنازهاست).
شخصیت عوادیا یوسف؛ پادشاهی جبار در پوشش خاخامی شیکپوش
هارون یشایایی دبیر سابق انجمن کلیمیان ایرانی که خود از نزدیک وی را دیده است، درباره این خاخام تندروی یهودی چنین مینویسد: «من عوادیا یوسف را در سال 1356 که به تهران آمده بود و اینجا و آنجا سخنرانی می کرد، از نزدیک دیدم. رفتار او نه مثل یک روحانی یهودی که ما در ایران دیدهایم و می شناسیم بود، بلکه او خود را در مقام یک پادشاه میدانست. ظاهر او با کلاهی تاج مانند و گفتارش به روایت مزامیر حضرت داوود «چون پادشاهی جبار» بود.
نگاه او آشوبگرانه و آشکارا نژادپرست است. جالب اینکه این نگاه نژادپرستانه به نگاهی ضدیهودی هم تبدیل می شد و می شود. اگر او امروزه برای دومین بار در فاصله ای اندک با ادبیاتی خشن و بی پروا فرمان نسل کشی مردم فلسطین را صادر می کند، همان کسی است که در سال های اخیر چندین مرتبه تکرار کرده که کشتار یهودیان در اروپا و در جریان جنگ دوم جهانی به وسیله فاشیست های هیتلری مشیت الهی بوده است و یهودیان کفاره گناهان خود را دادهاند. با این طرز تفکر و در گیر و دار حوادث خاورمیانه با تشکیل حزب «شاس» عملاً از کسوت یک روحانی و رهبر مذهبی به یک سیاستمدار فرصت طلب و سودجو تبدیل شد و با فرستادن چند نماینده به مجلس اسرائیل جوسازی نژادپرستانه و عوام فریبی خود را شدت بخشید و از گروه های مختلف سیاسی در اسرائیل و لابیهای یهودیان در اروپا و امریکا باج خواهی کرد و کار و بار خود را رونق داد»
عوادیا یوسف؛ پادشاهی جبار در پوشش خاخامی شیکپوش
فعالیت سیاسی
عوادیا یوسف در طول سالیان گذشته خود را به عنوان یک چهره فعال در دو حوزه سیاسی و مذهبی مطرح کرد. وی از یک سو خود را به عنوان رهبر معنوی حزب سیاسی شاس جا زد و از سوی دیگر جلسات وعظ هفتگی خود را تعطیل نکرد. در طول این جلسات وی به موضعگیری علیه رقبای سیاسی و دشمنان اسرائیل پرداخت. وی توانست در طول 30 سال گذشته حزب خود را وارد ائتلاف با دولتهای گوناگون نماید و در مقابل میلیونها دلار را برای پیشبرد پروژهها و نهادها و مؤسسات و مدارس شاس دریافت کند. این مدارس و موسسات به جذب صدها نفر پیرو پرداختند. منتقدان میگویند سیستم مالی شاس در جامعه شکاف ایجاد کرده و باعث فقر و فاصله طبقاتی فراوانی شده است.
عوادیا یوسف در حال نوشیدن شراب به همراه نتانیاهو و شیمون پرز
در سطح اجتماعی دیدگاه وی آن بود که باید تلاش کرد تا یهودیان میزراخی و سفاردی در جامعه اسرائیل به شکوه گذشته خود دست پیدا کنند. به باور وی این یهودیان به طور تاریخی از تبعیض رنج برده و همواره به لحاظ اجتماعی و اقتصادی در جایگاه پایینتری از همتایان اشکناز خود قرار داشتهاند. به همین خاطر بود که وی دست به تاسیس حزب سیاسی شاس زد تا سفاردیها را وارد عرصه سیاست نماید؛ حزبی که در بسیاری از دولتها به مثابه پادشاه ساز بوده و بسیاری از دولتها به دست این حزب ایجاد و یا ساقط شده است. البته در طول چندین سال گذشته شاس دچار اختلافات و درگیریهای داخلی شده و قدرت آن کاهش یافته است و احتمالا پس از مرگ عوادیا این شکاف بیشتر هم خواهد شد.
از دهه هشتاد خاخام یوسف با مشارکت شاس در اکثر دولتهای اسرائیلی موافقت نمود. در انتخابات ریاست جمهوری رژیم صهیونیستی در سال 2007 خاخام یوسف از دوست صمیمی و شاگرد خود یعنی شیمون پرز که نزد وی علوم دینی را فراگرفته است، حمایت کرد. پرز پس از حمایت دوازه عضو شاس در کنست در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شد.
پرز شاگرد او بوده است
در سال 2004 روزنامه معاریو خاخام یوسف را به عنوان یکی از خاخامهای یهودی نام برد که بیشترین تاثیر را در افکار عمومی یهودیان در اسرائیل دارد.
زبان تند عوادیا یوسف در قبال مخالفان
عوادیا یوسف به داشتن زبان گزنده علیه مخالفان خود شهرت داشت. وی همچنین بعضاً مسائلی را مطرح میکرد که با انتقادات تند جامعه یهودی روبه رو میشد. یکی از اظهارات «عوادیا یوسف» که اسرائیلیها را نیز به انتقاد از وی واداشت، به سال 2000 بازمیگردد، زمانی که وی گفت «قربانیان هلوکاست روح بازمتولد شده گناهکاران بودند. آنها کسانی بودند که قوانین خدا را زیرپا گذاشته بودند. آنها برای تاوان دادن حیات دوباره یافته بودند».
او همچنین در سال 2007 گفت سربازان اسرائیلی که در جنگ مردهاند بدان خاطر بوده است که به اندازه کافی مذهبی نبودهاند. وی در سال 2005 بعد از طوفان مهیب «کاترینا» در آمریکا که به مرگ صدها نفر منجر شد، این طوفان را انتقام خدا از سیاهپوستانی که از تورات دور شدهاند دانست. وی همچنین گفت این طوفان پاسخ خدا بود به حمایت دولت «جورج بوش» از عقبنشینی نیروهای اسرائیل از نوار غزه.
«عوادیا یوسف» ید طولانیای هم در اظهارات نژادپرستانه در مورد غیریهودیان داشته است. وی اغلب از عبارت «جنتیل» برای اشاره به غیریهودیان استفاده میکرد. این عبارت لاتین هرچند معنایی مشابه «غیریهودی» دارد، اما بسیار آن را عبارتی تحقیرآمیز میدانند.
وی که دهها کتاب درباره قوانین و اعمال یهودیت دارد توانسته بود با تودههای مردم ارتباط خوبی برقرار کند و جلسات هفتگی وی در کنیسهای نزدیک منزلش برگزار میشد و حتی سخنرانی های وی اخیرا از تلویزیون رژیم صهیونیستی هم پخش میشد.
عوادیا برای خود پیروانی دست و پا کرده بود
عوادیا بعضا به مخالفان خود شدیدا حمله میکرد. وی درباره شولامیت آلونی رئیس حزب سکولار مرتز گفته بود که انتظار رسیدن آن روزی را میکشد که بر سر قبر وی برقصد! یا زمانی که دو حزب «یش عاتید» (آینده ای هست) به رهبری یائیر لاپید و «هبیت هیهودی» (خانه یهود) به رهبری نفتالی بنت از قبل از انتخابات پارلمانی اخیر رژیم صهیونیستی با یکدیگر هم پیمان شده بودند که مانع از ورود احزاب مذهبی مانند «شاس» به دولت شوند. عوادیا یوسف، رهبر روحانی «شاس» لاپید و بنت را علنا «نفرین» کرده و حتی لاپید را «حرام زاده» نامید.
حمایت کامل از رژیم صهیونیستی
هرچند که بسیاری از حریدیها موضع مبهمی در قبال صهیونیسم دارند و حتی شاخههایی از آن رژیم صهیونیستی را به رسمیت نمیشناسد و آن را بر خلاف آموزههای دین یهود میداند اما یوسف خود و حزبش را یک صهیونیست تمام عیار میدانست. وی در مصاحبه با یک روزنامه اسرائیلی که شاس را متهم به ضد صهیونیستبودن کرد، گفت: «این یک دروغ است. من خودم به مدت ده سال به عنوان خاخام ارشد برای اسرائیل کار کردهام و این جایگاه بالایی در دولت اسرائیل است. ما به صهیونیسم افتخار می کنیم ما به اورشلیم و ساکنان آن و به اسرائیل و خاخامهای آن افتخار میکنیم. یک فرد صهیونیست کسی است که صهیون را دوست دارد و با ساکن شدن در این سرزمین به فرامین عمل میکند.» در همین راستا در سال 2010 یوسف و شورای حکمای تورات با عضویت شاس در سازمان جهانی صهیونیسم موافقت کردند تا به این ترتیب شاس اولین حزب حریدی در اسرائیل باشد که به صورت رسمی به سازمان صهیونیسم میپیوندد.
حمایت کامل عوادیا یوسف از رژیم صهیونیستی
مخالفت با خدمت نظامی دانشجویان مذهبی
یوسف جنگهای رژیم صهیونیستی را محترم میشمارد و آن را جزو ثابتات دین یهود میداند. با این وجود وی دانشجویان جوان را تشویق میکند که به جای رفتن به خدمت سربازی، در مراکز دینی باقی بمانند و به فراگیری آموزههای یهودیت بپردازند. علی رغم حساسیتی که وی نسبت به ارتش اسرائیل داشت و آن را ارج مینهاد، اما اعتقاد داشت که دانشجویان دینی نیز وظیفهی مهمی در فراگیری و ترویج آموزههای یهودیت دارند. لذا وی با ادغام این افراد در ارتش مخالفت میکرد. خاخام آبراهیم یوسف فرزند عوادیا یوسف خود به مدت 13 به عنوان خاخام نظامی در ارتش رژیم صهیونیستی خدمت کرده است. وی هم اکنون رئیس خاخامهای اشکنازی سرزمینهای اشغالی میباشد.
موضع وی درقبال درگیری اعراب و اسرائیل
علی رغم اظهارات جنجال برانگیزش، عوادیا یوسف در اواخر دهه هشتاد از مذاکرات صلح با فلسطینیها حمایت کرد. وی این نظر خود را اصل «حفظ نفس» که در آیین یهودیت آمده است، مستند میساخت. اولین بار که این اصل در اسرائیل پیاده شد، به درگیریهای این رژیم با همسایگانش در سال 1979 بر میگردد که طی آن شبه جزیره سیناء به مصر باز گردانده شد. برخیها مدعیاند که خاخام یوسف در مخالفت با همکار اشکنازیخود خاخام شولو گورین از این گزینه حمایت کرده است. البته بعدها وی نظر خود راجع به صلح با فلسطینی ها را تغییر داد و هرگونه طرح صلح با فلسطینیها را رد نمود. حزب شاس از رأی دادن به توافقنامه نخست اوسلو خودداری کرد و بر ضد توافقنامه دوم اوسلو رای داد. پس از آن روابط میان صهیونیستها و فلسطینیها رو به وخامت گرایید. بویژه پس از آغاز انتفاضه الاقصی که طی آن شاس از ائتلاف دست کشید و از حزب لیکود حمایت نمود.
عوادیا بزرگترین موج سیاسی و مذهبی خود را زمانی به راه انداخت که گفت اسرائیل می تواند در مقابل صلح بخشهایی از کرانه باختری را به فلسطینیها بدهد. اما در سالهای اخیر از این موضع خود عقب نشینی نمود و تاکید کرد که کرانه باختری متعلق به اسرائیل است و از گسترش شهرکنشینی در این منطقه به شدت حمایت نمود. در سال 2005 طرح قطع ارتباط با غزه را محکوم و بار دیگر به اصل «حفظ اصل نفس در آیین یهودیت» اشاره نمود و اعلام کرد که «قدرتیابی فلسطینیها بدون پایبندیشان به پایان تروریسم به نوبه خود میتواند حیات یهود را به مخاطره بیاندازد، بویژه در مناطق نزدیک به نوار غزه و مخصوصاً در مناطقی که در تیررس موشکهای قسام قرار دارد» یوسف همچنین ایده برگزاری همه پرسی عمومی برای قطع ارتباط با غزه را رد کرد و به اعضای شاس در کنست دستور داد تا علیه این طرح رای دهند.
تلاش ناکام برای ترور یوسف
در آوریل 2005، دستگاه امنیت رژیم صهیونیستی سه تن از اعضای جبهه مردمی برای آزادی فلسطین را دستیگر کرد که سعی داشتند خاخام یوسف را ترور نمایند. موسی درویش در 14 دسامبر 2005 به اتهام تلاش برای قتل این خاخام صهیونیستی به ده سال زندان و سه سال بازداشت خانگی محکوم گردید.
مواضع جنجالی خاخام عوادیا یوسف
خاخام عوادیا یوسف مواضع جنجالبرانگیز و نژادپرستانه فراوانی درباره فلسطینیها، ایران، حزب الله، نظام حسنی مبارک، غیر یهودیان و برخی مسائل جدید داشته است که در ادامه آنها را بررسی میکنیم:
برای نابودی ایران و حزب الله دعا کنید
عوادیا یوسف همچنین دشمنی شدیدی با ایران و حزب الله دارد. وی با اثبات ناتوانی رژیم صهیونیستی در مبارزه با جمهوری اسلامی ایران، در جمع هواداران خود اعلام کرده بود که برای نابودی و حذف ایران می بایست نماز و دعا بخوانیم و برای حمله به ایران آماده بشویم. عوادیا یوسف همچنین در ادامه نظراتش، حزبالله لبنان یکی دیگر از شبکه های دشمن رژیم صهیونیستی معرفی کرده و درباره آن گفته بود: شبکه حزبالله لبنان نیز یکی از دشمنان و تهدیدهای رژیم صهیونیستی محسوب میشود که زیر نظر ایران علیه اسرائیل اقدامات خصمانه انجام میدهد و ما بر اساس گفته های کتاب مقدس باید برای نابودی این دشمنان که از منطقه پارس هستند، دعا کنیم. عوادیا درباره مردم ایران نیز گفت:در ایران، مردم شروری هستند که می خواهند ما را نابود کنند. پس لازم است که ما برخاسته و با تمام قلبمان به درگاه خدا دعا کنیم.
بشریت برای خدمت به یهودیت آفریده شدهاند
روزنامه صهیونیستی "هاآرتص "، در گزارشی به انعکاس سخنان"عوادیا یوسف " پرداخت که گفته بود: گوئیمها (غیر یهودیان) جایگاهی در جهان ندارد و فقط شایسته خدمت به مردم اسرائیل هستند. عوادیا باور داشت که خلقت غیر یهودیان فقط برای خدمت کردن به یهودیان بوده است.
عوادیا : بشریت برای خدمت به یهودیت آفریده شدهاند
آنها کار کنند، شخم بزنند، درو کنند و ما همانند یک "آقا " بنشینیم و بخوریم.
این خاخام نژادپرست در ادامه تفسیر این سخنان خود گفته بود: " دلیل نیاز به غیر یهودیان چیست؟ [برای اینکه] آنها کار کنند، شخم بزنند، درو کنند و ما همانند یک "آقا " بنشینیم و بخوریم. " بر اساس گفتههای خاخام "عوادیا یوسف "، مرگ هیچ سیطرهای بر غیر یهودیان در اسرائیل ندارد. وی در تفسیر این سخن خود گفت: غیر یهودیان نیز همانند هر شخص دیگری باید بمیرند اما خداوند به آنها عمری طولانی میدهد، چرا؟ تصور کنید خر یک انسان بمیرد، در این صورت این فرد پول خود را [که بابت خرید خر پرداخته بود] از دست میدهد، این دلیل عمر طولانی غیر یهودیان است تا برای یهودیان به خوبی کار کنند.غیر یهودیان آفریده شده اند تا به یهودیان خدمت کنند (لینک)
عوادیا یوسف به همین اکتفا نکرد و در جدیدترین نظرات خود درباره غیر یهود گفت: به طور کلی خوردن و یا نوشیدن تمام محصولاتی که توسط غیر یهودیان تولید میشود حرام است، وی همچنین در قسمت دیگری از نظرات خود درباره غیری یهودیان میگوید: رفتن به مکانهای مذهبی غیر یهودیان اعم از مسجد و کلیسا به طور مطلق حرام است.
مبارک گنج راهبردی اسرائیل است/ مبارک با دعای من 30 سال حکومت کرد
عوادیا یوسف خاخام نژاد پرست صهیونیست ها که از نزدیکان حسنی مبارک بود، بارها او را گنج استراتژیک اسرائیل خطاب کرد و پس از سرنگونی مبارک نیز از شیخ الازهر خواست تا حکمی برای عفو وی صادر کند. خاخام «عوادیا یوسف» پس از مشاهده اولین جلسه محاکمه دیکتاتور مصر از احمد الطیب شیخ الازهر خواستار صدور فتوای دینی برای عفو مبارک شد.
عوادیا یوسف همچنین از دولت آمریکا خواست برای نجات مبارک از حکم اعدام وارد عمل شود. وی در سخنان هفتگی خود از حسنی مبارک به عنوان "مرد صلح طلب و دوست اسرائیل" نام برده و گفته بود: من برای نجات او از دست دشمنانش دعا می کنم. این خاخام صهیونیستی با بیان اینکه با مبارک همواره مکاتبه داشته است، مدعی شده بود: مبارک موجب اقتدار و احترام دولت مصر شد، او مورد احترام پادشاهان و رییسانجمهور دیگر کشورها بود از مردی صلح طلب و دوست اسراییل بود. من دعا میکنم که خداوند تا قلب قضات دادگاه با فهم و معرفت روشن شود و او را از اتهامات مطرح شده تبرئه و آزاد شود؛ از آنجا که او دوست اسرائیل بود برای سلامتی و بهبود کاملش دعا میکنم.
عوادیا یوسف؛ مبارک گنج راهبردی اسرائیل بود
در سال 2009 زمانیکه مبارک در آلمان تحت معالجات پزشکی قرار گرفت عوادیا برای وی یک نامه با مضمون دعا برای سلامتیاش ارسال کرد و مبارک نیز در پاسخ وی را به عنوان "دوست عزیز و خاخام بزرگ، رییس شورای خاخامها" خطاب قرار داد.
بر اساس گزارش روزنامه یدیعوت آحارونوت، عوادیا با افشای جزییات دیدارش در 28 سال قبل با مبارک و هنگامی که خاخام ارشد رژیم اشغالی بود، گفت: "هنگامی که دریافتم مهندسان مصری تصمیم دارند جادهای جدید را در مصر ایجاد کنند که از مقبرهای یهودی می گذشت، به همراه خاخام اریه درعی به مصر رفتم؛ مبارک در آنجا از ما به صورت رسمی و با احترام استقبال کرد؛ ما مشکل خود را مطرح کرده و پیشنهاد کردیم که مسیر آن جاده تغییر کند تا به مقبره توهین نشود، مبارک با این پیشنهاد مخالفت نکرد و با احترام کامل آن را پذیرفت. پس از پایان نشست و توافق درباره همه مسایل، من و مبارک در دفتر او در کاخ ریاست جمهوری قاهره تنها ماندیم؛ مبارک پس از آن به من گفت که ای خاخام من را دعا کن، من به دعای تو اعتقاد دارم." عوادیا در ادامه گفته بود: «من دست خود را بر سر مبارک گذاشته و برای او دعا کردم؛ این موضوع مربوط به 28 سال قبل بود؛ باقی ماندن یک نفر در مقام ریاست جمهوری مصر برای مدت 30 سال غیرعادی است، و بسیار نادر است، و این به فضل دعایی بود که برای او خواندم.»
اهدای عضو گناه بزرگی است اما ربودن اعضای بدن فلسطینیان نه!!
خاخام "عوادیا یوسف " در آخرین قوانین مذهبی که برای یهودیان
منتشر کرد اعلام نمود یهودیانی که اعضای خود را برای کارهای تحقیقاتی هدیه میکنند
و یا خودکشی کرده سزاوار برگزاری مراسمی عزاداری به شیوه یهودی نیستند. عوادیا یوسف کتاب جدید خود درباره قوانین مذهبی یهودیان در زمینه
قوانین روز شبات [روز شنبه که در آئین یهودیت تعطیل است]، دارو، مراسم خاکسپاری،
تعطیلات و دیگر موضوعات منتشر کرد. در این کتاب آمده است: «کسانی که اعضای خود را
برای کارهای تحقیقاتی اهدا میکنند تا اعضای آنها کالبدشکافی شود، اگر چه این
اقدام آنها باعث پیشرفت تحقیقات علمی میشود، اما گناه بزرگی مرتکب شدهاند و ممکن
است شانس زنده شدن روح و جسد خود در روز رستاخیز را از دست بدهند و بنابراین نباید
برای مرگ آنها عزاداری کرد» این در حالی است که بر اساس تعالیم "تلمود "
کتاب مقدس یهودیان، ربودن اعضای حیاتی بدن غیر یهودیان جائز است. در همین
راستا "دونالد بوستروم " خبرنگار روزنامه سوئدی
"افتونبلادت " چندی پیش فاش کرد که نظامیان صهیونیست اعضای حیاتی
فلسطینیان را میربایند. این روزنامهنگار شواهد انکار ناپذیری را در این اقدام صهیونیستها
ارائه کرده بود
.
عوادیا یوسف و پسرش قاچاقچیان اعضای بدن فلسطینیها
در سال 2009 خبرهایی تکان دهنده از کشف باندی بزرگ از سیاستمداران و خاخامهای صهیونیستی متهم به پولشویی و تجارت ضد انسانی در ایالت معروف نیوجرسی درز کرد. ایالتی که گفته میشود یکی از پایگاههای قدرت لابی یهودیان است. چندی بعد شبکههای خبری امریکا چهره چند خاخام پرنفوذ را به نمایش گذاشتند که به عنوان سر رشته داران پولشویی و قاچاقچیان اعضای بدن انسان تحویل محاکم شده بودند. عمق فاجعه در گزارشی که لس آنجلس تایمز و نیز یک روزنامه سوئدی به نام «افتون بلادت» از ابعاد فعالیت سیاه این به ظاهر رهبران مذهبی یهودیان منتشر کردند، هویدا شد.
طبق گزارش پلیس فدرال امریکا یک جنبه از فعالیت این افراد خریدن مقامهای ذینفوذ مانند شهرداران و فرمانداران بود، در همین گزارش تأکید شده بود که حرفه و فعالیت آنها بیش از آنکه با کار گروههای فشار یا دلالان سیاسی شباهت داشته باشد با نقش گروههای تبهکار سنخیت دارد. خبرها و تصویرهایی که صفحه نخست رسانههای امریکا را تسخیر کرد به اندازه کافی گویا بود؛ عکس دسته جمعی خاخامها و این عبارت در شرح تصویر که «آنها سررشته دار قاچاق اعضای بدن فلسطینیها به خارج بودند.»
عوادیا و پسرش در قاچاق اعضای بدن فلسطینیها دست داشتهاند
دو جنبه از فعالیت خاخامها موجب شد که در این پرونده بیش از اسرائیل، ایدئولوژی صهیونیسم در کانون انزجار عمومی قرار گیرد : اول این که آنها در پوشش مؤسسات انساندوستانه در بروکلین، نیوجرسی و اسرائیل در حال فعالیت بودند. شبکه خاخامها چندین مؤسسه خیریه یهودی تحت کنترل داشتند که با استفاده از اعتماد نظام بانکی میلیونها دلار پولشویی کردهاند.
جنبه دوم از حقایق را هاآرتص ناگزیر شد فاش کند. این منبع در توضیح خبر تکان دهنده دستگیری خاخامهای متهم به تجارت مرگ گفت که این خاخامها با رهبر معنوی حزبی که به عنوان نماد صهیونیسم شناخته میشود پیوند داشتهاند. طبق گزارش این روزنامه، پلیس اسرائیل بعد از تحقیقات درباره سوابق خاخامهای متهم به قاچاق اعضای بدن انسان و پولشویی، به این نتیجه رسید که این افراد با «عوادیا یوسف» رهبر معنوی حزب شاس و خاخام ارشد اسرائیل، مرتبط بودهاند.
نکته جالبتر در گزارش هاآرتص این بود که خاخامهای مرتبط با رهبران ایدئولوژیک در فلسطین اشغالی چندین مدرسه تعلیم آموزههای یهود را اداره میکردند و علاوه بر این، آنها مسئولیت جمع آوری کمکها و موقوفات بسیاری را از مردم و ثروتمندان یهودی در امریکا را بر عهده داشتند. گزارشها آرتص درباره ارتباطات هرمی خاخامهای امریکا با اربابان کنیسههای تل آویو جایی برای تکذیب باقی نمیگذاشت. در صدرحلقه خاخامهای امریکا «الیاهو بن هیم» و خاخام «ادموند ناحوم» قرار دارند که طبق گزارش پلیس فدرال امریکا امضای آنها پای چندین معامله قاچاق اعضای بدن انسان و پولشویی، ثبت شده است. آنها دوست مورد اعتماد «دیوید یوسف» پسر عوادیا یوسف رهبر مذهبی ساکن تل آویو هستند.
دیوید عوادیا
عمق فاجعه آنجا بود که با این گزارش هاآرتص بسیاری از ژنرالها مراکز تعلیم و ترویج صهیونیسم وکنیسههای اسرائیل در مظان ارتباط با پرونده پولشویی و قاچاق اعضای بدن انسان قرار گرفتند. حزب شاس و آموزشگاههای آن نهادی است که اندیشههای نیل تا فرات یا اسرائیل (ارض موعود) را در متون سیاسی و درسی ساکنان فلسطین اشغالی رواج میدهد.
مادر حضرت یوسف در جنگ غزه به ما کمک کرد!
در گزارشی که روزنامه یدیعوت آحارونوت منتشر کرده آمده است: «عوادیا یوسف که پدر معنوی حزب شاس محسوب می شود، در سخنرانی روز شنبه خود گفت بانو راحیل، مادر حضرت یوسف در جنگ به کمک سربازان ما آمد!». این خاخام با توصیف دقیق وظیفه ای که راحیل در این جنگ به عهده داشته{!} توضیح می دهد: «وقتی سربازان اسرائیلی به منزلی رسیدند و می خواستند وارد آن شوند ناگهان زن زیبایی را دیدند که به آنها هشدار داده و می گوید داخل این خانه نیروهای مقاومت که وی از آنها به عنوان تروریست اسم می برده {!} حضور دارند! سربازان می پرسند تو کیستی؟ و پاسخ می دهد چه اهمیتی دارد که من کیستم؟ و نجوا می کند که من راحیل هستم!»
البته گویا علاوه بر اینکه با وجود کمک این راحیل خیالی بازهم اسرائیل شکست خورد، راحیل ادعایی این خاخام ها چندان هم اطلاعات کاملی نداشته است و مثلا محل اسیر اسرائیلی گلعاد شالیت را بلد نبوده که دژخیمان این رژیم بعد از این همه زحمت دست از پا درازتر برنگردند! گفتنی است راحیل همسر دوم حضرت یعقوب است که به اعتقاد یهود قبرش در بیت لحم قرار دارد.
تناقضگویی عوادیا: اوباما نوکر سیاه یهود یا حضرت داوود!!
پایگاه خبری عبری زبان "نیوزوان " در سال 2009 نوشت: «خاخام "عوادیا یوسف " رهبر معنوی حزب شاس برای اولین بار در واکنش صریح و عمومی به تقاضای آمریکا برای توقف شهرکسازی در شرق بیتالمقدس، به "باراک اوباما " رئیس جمهور آمریکا حمله لفظی شدیدی انجام داد. وی در سخنرانی در بیتالمقدس گفت: "میگویند اینجا ساخت و ساز نکنید، آنجا ساخت و ساز نکنید، مثل اینکه ما نوکر آنها هستیم." رهبر معنوی حزب شاس در حالیکه به سیاهپوست بودن اوباما اشاره میکرد، اوباما و تمام سیاهان را نوکر خطاب کرد و افزود: "نوکرها بر ما حاکم شدهاند ".
اما وی چندی بعد زمانی که قرار بود باراک اوباما در سال 2013 از سرزمینهای اشغالی دیدن کند، در اظهاراتی متناقض گفت باید از «باراک اوباما» رییس جمهور آمریکا در جریان سفرش به اراضی اشغالی جوری استقبال شود که گویی وی حضرت داوود (ع) است! وی در ادامه عنوان داشت که بعید نمیداند ماشیح در دوره ریاست باراک اوباما ظهور کند! این خاخام صهیونیست همچنین با اشاره به بخشهای از تورات عنوان داشت که ماشیح در دوره فردی ظهور میکند که مدافع یهودیان است. وی خطاب به شاگردان عنوان داشت: در روزگار کنونی سخت است یک پادشاه پیدا کنیم، اما باراک اوباما پادشاه زمانه ما است و به داوود بسیار نزدیک است. یوسف همچنین عنوان داشت که باراک اوباما اختیار اعلام جنگ علیه یک کشور و یا بخشیدن کشور دیگر را دارد و این از ویژگیهای داوود (ع) است.
باید فلسطینی ها از صحنه روزگار محو شوند
خاخام عوادیا یوسف در اظهاراتی نژادپرستانه که از رادیو اسرائیل نیز پخش شد، ابراز امیدواری کرده بود که تمام فلسطینیها از صحنه روزگار محو شوند، چون از اسرائیل متنفر هستند. یوسف در این سخنان گفته بودند: تمامی این اشرار که از اسرائیل متنفر هستند، باید طاعون بگیرند و از روی زمین محو شوند.
یوسف حکم به قتل تمامی فلسطینان میداد
البته این تنها سخن افراطی این خاخام ارشد صهیونیستها نبود و وی در بحبوحه مذاکرات سازش مقامات رژیمصهیونیستی با مقامات تشکیلات خودگردان فلسطین نیز مردم فلسطین را شیطان و دشمنی زهرآگین برای اسرائیل توصیف کرده و برای "محمود عباس " رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین نیز آرزوی مرگ کرده بود. وی همچنینها عربها را «مار» خوانده بود.
همچنین دختر وی به همراه دختران و همسران 27 خاخام اسرائیلی کمپینی نژادپرستانه در جهت ممنوعیت ازدواج با دختران و پسران فلسطینی به راه انداخت. به گزارش روزنامه انگلیسی "دیلیتلگراف "، نامهای که به امضای 27 همسر خاخامهای اسرائیلی رسیده است از دختران یهودی میخواهد تا با فلسطینیهای عرب ازدواج نکنند در این نامه همچنین از یهودیان خواسته شده است که در مکانهایی که اعراب کار میکنند، حاضر نشوند. در میان زنانی که نامه فوق را امضا کردهاند همسران و دختران خاخامهای ارشد صهیونیست از جمله دختر "عوادیا یوسف " رهبر معنوی حزب شاس و از خاخامهای افراط گرای یهودی دیده میشود.
پدر معنوی
حزبی که در فساد غوطه ور است
عوادیا یوسف پدر معنوی حزبی بود که به فساد شهرت داشت. در همین راستا یوسف در پی تشدید حکم یکی از اعضای حزب شاس که به اتهام رشوهگیری دستگیر شده بود اعلام کرده بود دادگاه اسرائیل کاملا فاسد و قضات در این دادگاه بی دین هستند. روزنامه عبری زبان "یدیعوت آحارونوت "، "عوادیا یوسف " خاخام ارشد و رهبر معنوی حزب شاس، به دنبال تشدید مجازات علیه "اشلمو بنیزری" عضو حزب شاس و وزیر سابق رفاه گفت: تشدید مجازات بنیزری نشان دهنده فساد سیستم قضایی است و دیگر اینکه قضاتی که در این سیستم قضاوت میکنند، به هیچ چیزی اعتقاد ندارند و کاملا بی دین هستند
این وزیر سابق رژیم صهیونیستی یکسال پیش در دادگاه بیت المقدس به 18 ماه حبس محکوم شده بود. در حالی که بنیزری پیشتر خواستار کاهش مدت حبس خود شده بود، دادستانی بر تشدید آن تاکید کرد. بنیزری 49 ساله به جرم فساد مالی و رشوهگیری محکوم شده است. وی در مدت پنج سالی که به عنوان وزیر امور رفاه اسرائیل مشغول بکار بود، صدها هزار دلار رشوه دریافت کرده بود.عوادیا در دفاع از بنیزری گفته بود: ما عمیقاً از حکم این دادگاه شیطانی متأسفیم، زیرا آنها یکی از دوستان ما را که در تدریس تورات فعال بود را محاکمه کردهاند.
اینترنت نجس و ایفون حرام است
«عوادیا یوسف» که به مواضع بسیار افراطی مشهور است، اینترنت را نیز ریشه تمام ناپاکیها دانسته بود.خاخامهای افراطی صهیونیسیت معتقدند که هرکس که به اینترنت وصل شود، نجاست را به خانه خود آورده است. علاوه بر این در مراسمی که به مناسبت ختم «تلمود» (مجموعه تحریفاتی که تحت تاثیر آموزههای شرکآلود بابلیان وارد دین یهود شده و صهیونیستها آن را تورات شفاهی مینامند) در بیتالمقدس برگزار شده بود، چند تن از خاخامهای حزب «شاس» (شاخه سیاسی ارتودوکسهای افراطی در اسرائیل به رهبری خاخام «عوادیا یوسف») استفاده از آیفون (تلفنهای همراه هوشمند) را محکوم کرده بودند.
منابع و مآخذ:
http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2157207
http://www.sarkhat.com/fa/news/135148335/
http://www.islamtimes.org/vdca06n6.49nwu15kk4.html
http://maerefat-ksh.blogfa.com/post-333.aspx
http://www.mashreghnews.ir
http://www.shia-news.com
http://www.zohoor-news.ir/1392/01/1
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8906080501
http://www.fardanews.com
http://shafaqna.com
http://www.islamtimes.org/vdcg3t9q.ak9qn4prra.html
http://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D9%88%D9%81%D8%A7%D8%AF%D9%8A%D8%A7_%D9%8A%D9%88%D8%B3%D9%81
http://www.haaretz.com/blogs/the-axis/two-decades-later-israel-s-rabbi-ovadia-could-stop-another-war-1.459747
http://www.bbc.co.uk/news/world-middle-east-24429733
http://en.wikipedia.org/wiki/Ovadia_Yosef
http://news.yahoo.com/ovadia-yosef-rabbi-israeli-kingmaker-dies-104420155.html
http://www.haaretz.com/news/national/.premium-1.550973
http://www.jewishpress.com/news/rabbi-ovadia-yosef-one-of-todays-giant-torah-sages-dies-at-93/2013/10/07/
http://www.israelnationalnews.com/News/News.aspx/172597
http://www.telegraph.co.uk/news/obituaries/10361625/Rabbi-Ovadia-Yosef.html
اصطلاح |
سفاردی |
اشکنازی |
نماز عشاء |
عربت |
معاریف |
تابوت قدیمی |
هیکل |
آرون |
نماز عید فصح |
هاگاداه |
سدر |
روز غفران |
کیپور |
یوم کیپور |
خاخام |
ربی/ راف |
ربای |
کتاب نماز |
تیفیلوت |
سیدور |
گروه گزارش ویژه مشرق – یهودیان لِو طاهور (Lev Tahor) – به معنای قلب مطهر – یکی از فرقههای یهودیان ارتدوکس (یهودیان حریدی یا حاردی) هستند که بیش از سایر فرقههای یهودیان به آموزهها و سنتهای دین یهود و تورات وفادار ماندهاند و به همین دلیل مورد آزار و اذیت صهیونیستها و لابیهایشان قرار گرفتهاند. از اردن تا کانادا و سرزمینهای اشغالی با اجتماعات این یهودیان به شدت مقابله میشود و نهادهای اجتماعی تلاش میکنند با انتقال کودکان این گروه به مراکز نگهداری کودکان بیسرپرست، از انتقال اعتقادات این گروه به نسل جدید آنها جلوگیری کنند.
یهودیان لو طاهور چه اعتقاداتی دارند؟
به گفته «مایر راسنر» که از جمله سرشناسترین رهبران لو طاهور در کاناداست، صهیونیستهای افراطی به این گروه بدلیل اعتقادات خاصی که دارند - از جمله پوشش زنان - و پایبندی به سایر سنتها و آموزههای تورات، لقب "طالبان یهودی" دادهاند و به بهانههای مختلف اعضای این فرقه را بازداشت و یا از محل سکونتشان اخراج میکنند.
در فرقه لو طاهور، دختران و پسران در سنین نوجوانی بصورت مجزا تحت تعلیم و آموزش قرار میگیرند و رسم بر این است که دختران در همان دوره انتقال از نوجوانی به جوانی ازدواج میکنند. پوشیدن جوراب برای زنان لو طاهور اجباریست و حجاب مرسوم آنان نیز پوششی شبیه چادر است که تا روی پا را میپوشاند.
یهودیان لو طاهور خانوادههای بسیار منسجم و روابط خانوادگی صمیمانهای دارند و تعدد فرزندان در خانوادههای این فرقه بسیار مشهود است.
اعضای این فرقه متهم به اجبار دختران به ازدواج زودهنگام هستند اما "خاخام شلومو هلبرانس" بنیانگذار این فرقه میگوید ما به تمام نزدیکانمان میگوییم اگر رضایت 100 درصدی ندارند از ما جدا شوند، دختران نیز به خواست و انتخاب خود در این سنین ازدواج میکنند و هیچ اجباری در کار نیست و هیچ دختری پیش از 16 سالگی ازدواج نمیکند و کاملا قانونی انجام میگیرد.
خاخام "شلومو هلبرانس" بنیانگذار "لو طاهور" در پاسخ به اتهام ازدواج اجباری دختران این فرقه میگوید: دختران نیز به خواست و انتخاب خود در این سنین ازدواج میکنند و هیچ اجباری در کار نیست و هیچ دختری پیش از 16 سالگی ازدواج نمیکند و کاملا قانونی انجام میگیرد
خاخام "یوریل گلدمن" از رهبران این فرقه معتقد است وقتی این گروه در اسراییل و از سوی دولتی که خود را یهودی میخواند مورد تعقیب و اذیت قرار میگیرند، نشان از نفرتی سیاسی دارد که حتی از اعطای حقوق شهروندی به این اعضای آن نیز ممانعت به عمل آورده است. مخالفت این گروه با صهیونیستها و اشغالگریشان باعث شده است تا مورد غضب آنها قرار بگیرند.
خاخام "یوریل گلدمن" از رهبران لو طاهور: فرقه ما قربانی کینه و نفرت سیاسی صهیونیستها شده است
به اعتقاد این فرقه از یهودیان، استقرار دولت یهودی با اشغال و با زور اسلحه مخالف با آموزههای تورات است و مانع ظهور منجی (مسیحا) آخرالزمان خواهد شد.
اعضای این فرقه در اسرائیل به اتهام بدرفتاری با کودکان و تنبیه بدنی آنها تحت تعقیب و بازداشتهای مکرر از سوی پلیس این رژیم قرار گرفتند. فشارهای وارده به اعضای این فرقه باعث شد سال 2005 تعداد زیادی از آنها به کانادا مهاجرت کنند. گروههای دیگری از این یهودیان در آمریکا و اردن نیز حضور دارند و با مشکلات مشابهی مواجه هستند.
به گفته این دو خاخام، دختران این فرقه پیش از سن 16 سالگی ازدواج نمیکنند و پس از آن نیز به انتخاب خود و با رضایت خانوادهها ازدواج صورت میگیرد. تنبیه بدنی در آموزههای این فرقه هیچ جایی ندارد و همه چیز به کودکان آموزش داده میشود
خاخام گلدمن درباره این اتهام نیز میگوید: ما کودکانمان را حتی تنبیههای عادی که هر پدر و مادری ممکن است انجام دهند، نمیکنیم و سعی میکنیم از ابتدا همهچیز را به آنها آموزش دهیم که چه چیز درست و چه چیزی اشتباه است و تنبیه بدنی بسیار بسیار به ندرت اتفاق میفتد.
گروهی 250 نفری از این یهودیان که پیشتر در استان کبک کانادا اقامت داشتند، بدلیل فشارهای مقامات محلی و قوانین سختگیرانه و تحت تعقیب قرار گرفتن به علت عقایدشان، مجبور به مهاجرت به استان آنتاریو شدند. یهودیان لو طاهور فرزندان خود را بدلیل مغایرت نظام آموزشی کانادا با اعتقاداتشان، در مدارس خانگی مخصوص به خود تعلیم میدهند که این امر نیز با مخالفت مقامات محلی کانادا روبرو شده و دادگاه حکم به نگهداری فرزندان آنها در پرورشگاه داده است.
«مایر راسنر» از رهبران فرقه لو طاهور که معمولا عبایی بلند پوشیده و کلاه لبهپهن سیاهی بر سر دارد، همسر و پنج نفر از نه فرزندش همه با روسریهای بلند و پوشیدهاند. وی طی ماههای گذشته از خبرسازترین یهودیان لو طاهور بوده است که در کانادا دادگاههای این کشور رأی به نگهداری فرزندان او در مراکز تربیتی دولتی دادهاند.
"مایر راسنر" پدر یکی از خانوادههای یهودیان لو طاهور در کانادا که دادگاه حکم به سلب حضانت فرزندان وی داده بود
خبرنگار نشریه "نشنالپست" در گزارشی از این خانواده مینویسد:
پنج دختر او که بزرگترینشان 17 و کوچکترینشان 4 ساله است، یا به حرفهای پدرشان گوش میدهند و یا خمیر بازی میکنند و مثل مادرشان که خمیر نان درست میکرد، لولههای رنگارنگ میسازند. وقتی هم از آنها عکس میگیریم، میخندند و میخواهند عکسها را روی دوربین ببینند و بگویند کدام را بیشتر دوست دارند.
از آقای راسنر 37 ساله که میپرسیم چهار پسرش کجا هستند، بسیار تعجب میکند و با لحنی که نشان میدهد جواب سؤال ما کاملاً واضح است، میگوید: «مدرسه!» یکی از بحثهایی که درباره این فرقه مطرح است، تفاوتی است که بین پسرها و دخترها قائل میشوند.
دو ردیف کلبه شبیه هم در منطقهای کاملاً جدا در 80 کیلومتری شرق شهر «ویندزور» در حاشیه شهر چاتام، خانه جدید فرقه لو طاهور است، فرقه سنتی و البته جنجالی یهودی که برخی در سرزمینهای اشغالی به خاطر سبک زندگی سختگیرانه و نوع پوشش به آنها «طالبان یهودی» میگویند. زنان آنها و حتی دختران کوچکترشان عبا و روسری بلند یا پوشیه میپوشند.
هفته گذشته 200 عضو این فرقه پیش از آنکه خانههای خود در کبک را ترک کنند. راسنر از رهبران این فرقه با مقامات بخش حفاظت از کودکان شهر چاتام دیدار کرد تا نگرانیهای آنها را برطرف کند.
این دو ماجرا بخشی از گذشته جنجالی فرقه لو طاهور را نشان میدهد. با این حال آقای راسنر اگر هم حتی در اینباره ناراحت است، به خوبی این ناراحتی را مخفی میکند. با اشاره به آسمان میگوید: «همه چیز آن بالا نوشته شده است.» این اصطلاح هیچ معنایی جز کنایه نمیتواند داشته باشد، چون هیچکدام از این خانههای کوچک و دو خانواری طبقه بالاتری ندارند. آقای راسنر میگوید این شرایط بد اقامتشان را برخورد خوب مردم شهر جبران میکند.
وی میگوید: «مردم بسیار دوستانه و گرم با ما برخورد کردند. اعضای فرقه ما برای خرید به چاتام رفتهاند و هیچ مشکلی نداشتهاند. برای ما دست تکان میدادند.» آقای راسنر با اشاره به اینکه وضعیت در کبک خیلی متفاوت بود، ادامه میدهد: «هرجا که میرفتیم مردم خیابان به ما ناسزا میگفتند.» و در ادامه میگوید: «اینجا جای خیلی خوبی است. هم خصوصی است و هم خانههای زیادی کنار هم دارد. این شرایط بود که باعث شد ما به اینجا بیاییم.»
راسنر در رابطه با رژیم اسرائیل میگوید: «تورات میگوید مردم یهودی در تبعید زندگی میکنند. ما نباید دولت یا ارتشی تشکیل دهیم تا زمانی که منجی بیاید. رژیم صهیونیستی از این متنفر است و دائماً تلاش میکند فرقه ما را از بین ببرد.»
فرقه لو طاهور تا قبل از سال 2011 در شهر «سنت آگات ده مون» استان کبک در 100 کیلومتری شمال غرب شهر مونترآل توجه زیادی را به خود جلب نکرده بود. اما وقتی مقامات این شهر نگذاشتند دو دختر نوجوان که از اسرائیل آمده بودند، به این فرقه ملحق شوند، ماجرا فرق کرد. عموی آنها در اسرائیل از دادگاه حکم گرفته بود تا آنها را به اسرائیل برگرداند؛ زیرا میترسید فرقه لو طاهور دو دختر نوجوان را مجبور به ازدواج کنند.
سازمان خدمات محافظت از جوانان استان کبک درباره این فرقه شروع به تحقیقات کرد. آقای راسنر این اتهامات را رد کرده که اعضای فرقهاش کودکان را با ترکه کتک میزنند و دختران جوان را مجبور به ازدواج میکنند: «میگویند ما ازدواج اجباری داریم. اینطور نیست؛ اما مثل بسیاری از فرقههای دینی سنتی، ازدواج سنتی داریم. یک نفر واسطه ازدواج دو خانواده را به هم معرفی میکند و اگر هر دو خانواده توافق کردند، فرزندانشان همدیگر را ملاقات میکنند. اگر هر کدام از خانوادهها مخالف بود، ازدواجی صورت نمیگیرد.»
وی ادامه میدهد: «پسران ما اجازه ندارند هر دختری را در خیابان میبینند، انتخاب کنند. ما ازدواج در سن 16 سالگی را مجاز میدانیم؛ برخی به این هم ایراد میگیرند. همه افراد حق انتخاب دارند.»
آقای راسنر درباره وجود مدارس خانگی در این فرقه و مخالفت با نظام آموزشی کانادا میگوید: «ما به برخی از این آموزشها مثل تاریخ تکامل انسان، آموزشهای جنسی و بحث درباره همجنسگرایی اعتراض داریم. برخی موضوعات آموزشی با دین ما در تضاد است. نمیتوانیم در اینباره کوتاه بیاییم.»
وی میگوید فرقهاش با خدمات محافظت از کودکان چاتام همکاری کامل را خواهد داشت؛ خود او هم روز دوشنبه با مقامات شهر دیدار کرد. آقای راسنر امیدوار است مقامات انتاریو درباره برنامههای آموزشی مدارس انعطاف بیشتری نشان دهد. این فرقه دختران را هم در مدرسه ثبتنام میکند؛ اما کلاسهای پسران و دختران جدا است و کلاسهای دختران هنوز تشکیل نشده است. همسایههای این فرقه میگویند آمدن آنها به منطقه غافلگیرشان کرده اما مشکلی برایشان به وجود نیاورده است.
تلاش برای پناهنده شدن به ایران
روزنامههای اسرائیلی همچنین گزارش دادهاند که دستکم دویست نفر از یهودیان این فرقه درنظر داشتند به طرقی که هنوز چندان مشخص نیست به ایران بروند.
به اعتقاد اعضای این فرقه، آزادی مذهبی موجود در ایران برای یهودیان شرایط عادلانه زندگی را برای این گروه فراهم میکند و شرایط اعطای پناهندگی در ایران بسیار راحتتر از کانادا و سایر کشورهایی است که صهیونیستها در آن نفوذ دارند.
بر اساس گزارش روزنامههای اسرائیلی، پلیس کانادا با رهگیری این افراد که حدود چهل خانواده ارزیابی شدهاند، آنها را بازداشت کرده است.
جروزالم پست در اینباره نوشته است: "اکثر این خانوادهها، یهودیانی از اسرائیل بودهاند که بهدلیل مخالفت با صهیونیسم، از اسرائیل به کانادا رفته بودند."
رسانههای اسرائیلی مدعی هستند " اقامت برخی از اعضای این فرقه در کانادا نیز قانونی نبوده" و به دلایلی که هنوز مشخص نیست این گروه با اتهام کودک آزاری و احتمال از دست دادن حضانت فرزندانش در کانادا روبرو بودهاند.
لو طاهور تنها یکی از گروههای یهودی ضد صهیونیسم است که به دلیل مخالفت با اشغالگری و پایبندی به سنتها و آموزههای تورات از در تمام نقاط جهان مورد اذیت و آزار قرار میگیرند و بنیانگذار این گروه نیز تأکید کرده است مقامات اسرائیل تا نابودی این فرقه، دست از تلاشهای خود برنخواهند داشت.
منابع و مأخذ:
http://www.israelnationalnews.com/News/News.aspx/175033#.Uqg21ic5h3s
http://www.zlalu.besaba.com/lev-tahor-two-children-seized-by-childrens-aid-from-radical-jewish-sect/
http://globetribune.info/2012/03/09/a-look-at-the-lev-tahor-community-in-st-agathe/
http://www.trtpersian.com/trtworld/fa/newsDetail.aspx?HaberKodu=1363b2ce-127a-45cc-b1c9-b57dfd4cd566
http://worldcultwatch.org/what-is-the-lev-tahor-cult/
گروه گزارش ویژه مشرق- دریای خزر بزرگترین دریاچه زمین است که طولی بیش از 1200 کیلومتر و میانگین پهنه ای 320 کیلومتری دارد. مساحت خزر 376 هزار کیلومتر مربع است. از کرانه های خزر، 1900 کیلومتر به قزاقستان، 820 کیلومتر به آذربایجان، 675 کیلومتر به ایران و 3220 کیلومتر نیز به روسیه و ترکمنستان تعلق دارد. ذخایر نفت خزر تا کنون بیش از 200 میلیارد بشکه تخمین زده شده است که پس از خلیج فارس و سیبری در رتبه سوم قرار دارد. سرنوشت رژیم حقوقی دریای خزر مهمترین پرسشی است که این روزها که دولتهای حاشیه دریای خزر برای حضور در نشست همسایگان خزر به مسکو سفر کرده اند، افکار جستجوگر و نگران ایرانیها را به خود مشغول نموده است.
نشست مسکو در سطح وزیران امور خارجه کشورهای ساحلی دریای خزر، روز سه شنبه، ۲ اردیبهشت ۹۳، با حضور وزیر امور خارجه کشورمان همراه با همتایانش از چهار کشور دیگر ساحل خزر، در پایتخت روسیه برگزار شد. تمرکز این نشست بر فراهم کردن مقدمات دستورکار و تصمیمات نشست سران این کشورهاست که قرار است چند ماه بعد در آستاراخان برگزار شود.
وزارت امور خارجه روسیه در اطلاعیه ای به مناسبت نشست مسکو، تاکید کرده است، مقامات مسکو، از همه توافقات صورت گرفته در چارچوب همکاری های کشورهای ساحلی دریای خزر حمایت کرده و خواستار ادامه گفتگوهای سازنده میان کشورهای این حوزه به منظور دستیابی به اتفاق آرا در باره موافقتنامه های تعیین کننده رژیم حقوقی دریای خزر و همکاریهای منطقه ای هستند. به گفته نماینده ایران در گروه کاری خزر، تا پیش از برگزاری نشست سران، باید رژیم حقوقی دریای خزر نهایی و به نشست سران جهت تصمیم گیری ارجاع شود.
پرسش اینست که توافقات حاصله در نشست های گروه کاری خزر چه بوده و دیپلماسی سیاسی ما تا چه میزان قادر به صیانت از حقوق ملی در تعامل با دیگر کشورهای همسایه خزر شده و در چارچوب دستورکار نشست مسکو بر اساس چه هدف گذاری باید به تدوین و ارائه موضع بپردازد؟
الف- رژیم حقوقی دریای خزر: گذار از دریای ایران-شوروی
برای بررسی پیشینه رژیم حقوقی دریای خزر، می توان به عهدنامه های گلستان و ترکمانچای اشاره کرد که در به ترتیب در سال های 1813 و 1828 منعقد شد. در این هر دو عهدنامه مذکور ایران از داشتن نیروی دریای جنگی در دریای خزر منع شد و تنها کشتی های جنگی روسیه حق حضور در دریای خزر داشتند و اجازه داشتند تا سواحل ایران نیز حرکت کنند. اما در این دو عهدنامه درباره بهره برداری از سطح یا بستر دریای خزر سخنی به میان نمی آید.
در فصل پنجم عهدنامه ننگین گلستان می آید: کشتیهای دولت روسیه که برای معاملات بر روی دریای خزر تردد می نمایند به دستور سابق مأذون خواهند بود که به سواحل و بنادر جانب ایران عازم و نزدیک شوند و زمان طوفان و شکست کشتی از طرف ایران اعانت و یاری دوستانه نسبت به آنها بشود. کشتیهای جانب ایران هم به دستور سابق مأذون خواهند بود که برای معامله روانه سواحل روسیه شوند و به همین نحو در هنگام شکست و طوفان از جانب روسیه اعانت و یاری دوستانه درباره ایشان معمول گردد. کشتیهای عسکریه جنگی روسیه به طریقی که در زمان دوستی و یا در هر وقت کشتیهای جنگی دولت روسیه با علم و بیدق در دریای خزر بوده اند حال نیز محض دوستی اذن داده می شود که به دستور سابق معمول گردد و أحدی از دولتهای دیگر سوای دولت روس کشتیهای جنگی در دریای خزر نداشته باشد.
همچنین در فصل هشتم عهدنامه ننگین ترکمانچای آمده است: سفاین (کشتی های) تجارتی روس مانند سابق استحقاق خواهند داشت که به آزادی بر دریای خزر به طول سواحل آن سیر کرده به کناره های آن فرود آیند و در حالت شکست کشتی در ایران اعانت و امداد خواهند یافت و همچنین کشتیهای تجارتی ایران را استحقاق خواهد بود که به قرار سابق در بحر خزر سیر کرده، به سواحل روس آمد و شد نمایند و در آن سواحل در حال شکست کشتی به همان نسبت استعانت و امداد خواهند یافت. در باب سفاین حربیه (کشتی های جنگی) که علم های عسکریه (پرچم های نظامی) روسیه دارند چون از قدیم بالانفراد استحقاق داشتند که در بحر خزر سیر نمایند، لهذا همین حق مخصوص کما فی السابق امروز به اطمینان به ایشان وارد می شود، به نحوی که غیر از دولت روسیه هیچ دولت دیگر نمی تواند در بحر خزر کشتی جنگی داشته باشد.
پس از این دو معاهده که در آن به استفاده از آب های خزر اشاره شده است، موافقتنامه های 1921 و 1940 از جمله توافقات بعدی است که هم اکنون نیز درباره رژیم حقوقی دریای خزر مورد استناد است؛ موافقتنامه ای که براساس آن ایران و اتحاد جماهیر شوروی حق بهره برداری مساوی از دریای خزر را تایید کرده اند.
دکتر ساعد استادیار حقوق بینالملل در این باره میگوید: "فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی هرچند واقعهای بینالمللی و فراگیر بود که به شدت مورد رضایت و خوشحالی غربیها شد، اما برای کشورمان به عنوان یک پدیده مثبت جلوهگری نیافت. پیش از آن، محدود بودن دولتهای ساحلی این دریا به دو کشور ایران و شوروی، این امکان را داده بود که ایران با وجود قدرتمندی شوروی و سردمداری آن در بلوک شرق بتواند ضمن انعقاد موافقتنامههائی دوجانبه، درصدد تعیین حقوق ملی طرفین و ایجاد تعهداتی در رابطه با تضمین حقوق و منافع مشترک و اختصاصی برآیند. موافقتنامههای 1921 و 1940، به عنوان برگ برندهای برای ایران تلقی میشد که در قالب آن توانسته است نظریه «محدود شدن قدرت یک ابرقدرت به وسیله معاهدات» را جلوه عملی ببخشد."
حضور نظامی روسیه در دریای خزر
هرچند ایران در انعقاد معاهدات دوجانبه با شوروی صدمات زیادی را در ابعاد مختلف حتی تمامیت ارضی متحمل شده بود، اما تضمین حقوق دریائی ایران یعنی تسلط و حقوق حاکمه بر برخی سطوح آبی و منابع این دریا، در نوع خود و متناسب با شرایط زمانی، کم منظر و اهمیت نبود. اما فروپاشی که همراه با ایجاد دولتهای ریز ولی متعدد در ساحل این دریا شد، شرکای ایران در دسترسی به این دریا و منابع آن را تکثیر نمود و تعدد عددی این شرکا، خود به تقسیم منابع و سطوح دریا بر اساس تعداد دولتها و سهم بندی عددی انجامید.
از نظر غربیها، فروپاشی نظام سوسیالیستی یا بلوک شرق، پیام آور ایجاد زمینه های بدون رقابت یا حرکت به سمت نظم نوین جهانی به نظر می آمد اما نتایج آن برای ج.ا.ایران بیش از آنکه رضایت آور باشد، موجب پدیدار شدن روندهائی گردد که حقوق ملی در زمینه تمامیت ارضی و حاکمیت در گستره های آبی متصل به سرزمین کشور را در معرض آسیب و تهدید قرار داد. دیپلماسی ما با تاثیرپذیر کردن «حقوق ملی» از «شرایط محیطی» یعنی رویکردی انفعالی و پذیرنده در برابر مواضع تهاجمی برخی از دولتهای جدید ساحلی، به مرور به وضعیتی انجامید که عملاً اعتبار رژیم حقوقی ناشی از توافقهای دوجانبه ایران-شوروی مخدوش گردید و سپس، نیاز به ایجاد نظام حقوقی جدید بر اساس توازن و تسهیم عددی یا دیگر معیارها، همگی به پس روی در حقوق حاکمیتی و ارضی کشور تا حد 11 درصد از محدوده این دریاچه انجامید.
دولتهای ساحلی که غالباً با حمایت غرب و یا روسیه، موضعی مطالبه گرانه داشته اند، ایران در کنجی قرار دادند که به ناچار، به تدوین رژیم حقوقی جدید تن داد و در مذکرات مربوط نیز به دلایل متعدد، به دریافت کمترین سهم ممکن از این دریاچه اکتفا نمود. این در حالی بود که انتقادهای نخبگان و برخی محافل تخصصی، هرگز مورد اعتنای دیپلماسی خزر قرار نگرفت.
ب- تعدیل های تدریجی در دیپلماسی خزری ایران
به دلیل طولانی شدن روند مذاکرات تعیین رژیم حقوقی دریای خزر که بیش از یک دهه زمان را مصروف خود نمود و ناکامی نشست های مختلف سران دولتهای ساحلی، تلاش برای تقسیم در میان برخی از 5 دولت ساحلی با پشتیبانی و طراحی روسیه صورت گرفت. روسیه نیز از ابتدای فروپاشی شوروی تا سال 2000 طرفدار رژیم حاکمیت مشاع دولتها بود ولی از سال 2000 به بعد دیدگاه این کشور به سمت مواضع آذربایجان و قزاقستان متمایل شد. به همین دلیل، در سال 2003 سه کشور روسیه، قزاقستان و جمهوری آذربایجان با استفاده از ضعف سیاسی ایران در جامعه بین المللی و مسائل ناشی از آغاز بحران هسته ای، موافقتنامه ای سه جانبه را دائر بر تقسیم دریای خزر را امضا کردند که عملا ۶۴ درصد از محیط خزر را در حاکمیت آنها قرار داد. بر اساس این توافق، قزاقستان ۲۷ درصد، روسیه ۱۹ درصد و جمهوری آذربایجان ۱۸ درصد از خزر را متعلق به خود نمودند و برای ترکمنستان، حدود ۲۳ درصد نیز درنظر گرفته شد و تنها حدود ۱۳ درصد برای ایران باقی ماند. در این میان، آذربایجان نیز با حمایت امریکا و تمهیدات فنی مربوط به اکتشاف و بهره برداری از منابع نفت و گاز، عملاً نسبت به تسلط بر بخش زیادی از این دریا و اعلان حاکمیت بر آنها اقدام کرد و بهره برداری از منابع نفت و گاز را نیز آغاز نمود.
این دریا پیش از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، دریای مشترک میان شوروی و ایران بود. برای همین ایران در اولین نشست پنج کشور ساحلی دریای خزر اعلام کرد که تا رسیدن به توافق جدید میان همه کشورهای ساحلی، توافقهای ایران و شوروی باید معتبر باشد. اما با تقسیم دوجانبه و سه جانبه خزر، ایران عملا در مقابل عمل انجام شده قرار گرفته است. ایران ضمن از دست دادن برگ برنده خود که همراهی روسیه با دیدگاه حقوقی ایران بود (استفاده مشترک از بستر و منابع کف دریا و نه تقسیم آن میان پنج کشور) در مقابل سه کشور دیگر (جمهوری آذربایجان، ترکمنستان و قزاقستان) قرار گرفته که از حمایت سنتی روسیه و پشتیبانی آمریکا برخوردارند و موضوع را تقریبا میان خود فیصله دادهاند.
چهار کشور ساحلی در حال حاضر مدافع تقسیم منابع کف دریا و استفاده مشاع از سطح آب هستند. حالا دریای مشترک میان ایران و شوروی نه تنها سه شریک تازه پیدا کرده که ایران با داشتن موضع حقوقی متفاوت، در میان کشورهای ساحلی به کلی تنها مانده و به کوچکترین سهامدار این دریا تبدیل شده است.
در هر دوره از تحولات در دولت و کابینهها، مواضع کشور در عرصه دیپلماسی خزر نیز ضعیفتر شده به طوری که نهایتاً حتی به سهم 11 درصدی یا تغییر مسیر به سمت «تقسیم بر اساس اصل انصاف» در چارچوب « انعطاف در گفتمان رژیم حقوقی خزر» نیز به عنوان گزینهای مناسب برای کشورمان استناد و اشاره شده است.
اکنون، مساله اینست که دیپلماسی دولت که صیانت از حقوق مسلم کشور را به عنوان ماموریتی اساسی شمرده است، در خصوص حقوق ملی در دریای خزر چه رویکردی را در پیش گرفته است؟ آیا نتایج مذاکرات نشستهای اخیر گروه کاری تدوین رژیم حقوقی دریای خزر به گونهای هست که نگرانیهای ملی در این زمینه برطرف شده باشد؟
ج- وضعیت جاری توافقها در خصوص رژیم حقوقی آینده دریای خزر
فارغ از نگرانیهای زیست محیطی مربوط به فعالیت های با منشأ خشکی در کشورهای شمالی دریای خزر، نگرانی اصلی به سهم ایران از حقوق حاکمه مرتبط با دریای خزر بر می گردد. در رابطه با مسائل زیست محیطی، کنوانسیون تهران تصویب و اجرائی شده و تنظیم روابط و مناسبات دولتهای ساحلی در این رابطه را فراهم کرده است. ضمن اینکه اقدامات و تعهدات کنوانسیون تهران ارتباطی با رژیم حقوقی این دریا ندارد.
تا کنون 21 سال مذاکره در زمینه رژیم حقوقی دریای خزر انجام شده و 37 نشست توسط گروه کاری تدوین رژیم حقوقی دریای خزر در شهرهای مختلف کشورهای ساحلی برگزار گردیده است. سی و هفتمین و آخرین نشست این گروه کاری تا کنون، دوشنبه اول اردیبهشت 1393 در مسکو برگزار شد. طی این مدت، هرچند در برخی زمینه ها توافق هائی حاصل شده است اما مسائل اساسی همچنان مورد اختلاف مانده و این گروه کاری قادر به حل آنها نشده است. در این گروه کاری، وجود دو گروه با منافع متفاوت را به صورت برجسته می توان ملاحظه نمود. از یک سو، ایران مواضعی متعادل دارد و خواستار شناسائی خزر به عنوان دریای همکاری و صلح و تقسیم بر مبنای برابری است اما در سوی دیگر، 4 دولت ساحلی قرار دارند که سر سازش و همراهی با مواضع ایران را ندارند و درصدد استمرار موضع انفعالی ایران هستند به طوری که به سهم های متفاوت هر یک از این کشورها بر اساس طول ساحل و ... تن دهد.
د- باید و نبایدهای دیپلماسی سیاسی در پرتو حقانیت و حقوق ملی
دیپلماسی خزری ایران، اگر بر اساس منافع حیاتی کشور و به دور از جنجالهای مرتبط با مساله هستهای قالببندی نشود، نخواهد توانست توفیقی در صیانت از حقوق کشور در پی داشته باشد. هرچند اطلاع دقیقی در محتوای توافقهای صورت گرفته تا کنون در زمینه رژیم حقوقی دریای خزر وجود ندارد، اما عدم دستیابی ایران به سهم 20 درصدی از این دریا قطعی شده است. زیرا دولتهای دیگر ساحلی، نشان دادهاند که به هیچ وجه حاضر به تعدیل مواضع خود نیستند و این تنها ایران است که رویکرد تعدیل را در پیش گرفته و تجربه کرده است.
در شرایطی که سهم ایران کمتر از 20 درصد باشد، هرگونه توافق نه تنها به زیان منافع ملی است بلکه با واکنش مردم روبرو خواهد شد. از این رو، بازی کردن در چنین زمینی به نام مذاکرات رژیم حقوقی دریای خزر که صرفاً نتایج موردنظر سایر کشورهای ساحلی را به زیان حقوق کشور در موافقتنامه های 1921 و 1940 در پی داشته باشد، اساساً صحیح نخواهد بود. بلکه باید از ادامه آن جلوگیری نمود.
دریای خزر با بیش از 200 میلیارد بشکه ذخایز نفت، بعد از خلیج فارس و سیبری در جایگاه سوم قرار دارد.
از همین رو، به اعتقاد برخی حقوقدانان ایرانی، کشورهای ساحلی استنادشان این است که عهدنامههای ۱۹۲۱ و ۱۹۴۰ به تاریخ سپرده شده و انقضا یافتهاند به جای آنها، رویه دولتهای ساحلی جایگزین شده است. البته که این رویه، برخلاف حقوق و منافع ایران بوده است. ولی در آئین بررسیهای حقوقی اعم از داوری یا دادگستری، اولویت سنجش قواعد بر اساس توافق های قراردادی است و البته رویه نیز به عنوان منبع کمکی و موثر، در این زمینه مدنظر خواهد بود. برگ برنده ایران، توافقهای دوجانبه با شوروی بوده که عمدتاً این برگ برنده بر اساس روالی نادرست و غیرخردمندانه، از میان رفته است. در نهایت، سهم 20 درصدی به عنوان آستانه حداقلی حقوق و منافع ملی است و اگر ایران موفق نشود حقوق۲۰ درصدی خود در این مذاکرات را کسب کند، باید مانع نهائیشدن این رژیم شود و بلکه باید مراتب را به دادگستری بینالمللی یا داوری ارجاع دهد.
در واقع، هنوز دیپلماسی سیاسی به عنوان خاکریز اول جبهه دفاع از حقوق ملی در پهنه تحدید حدود دریای خزر محسوب میشود و در شرایطی که دیپلماسی سیاسی قادر به تامین حقوق کشور نباشد، باید از دیپلماسی حقوقی و قضائی استفاده شود.
جمع بندی
بر اساس موافقتنامه بازرگانی و بحرپیمایی ایران و اتحاد جماهیر شوروی (1940)، حق انحصاری ماهیگیری برای ایران صرفاً 10 مایل ساحلی بود و برای شوروی نیز شامل تمامی سواحل شمالی، شرقی و غربی می شد. اما در فراتر از این نوار 10 مایل ساحلی، حق ماهیگیری و کشتیرانی در بقیه دریا برای هر دو دولت به طور مشاع وجود داشته است. با وجود عدم تصریح این موافقتنامه بر فضای فوقانی دریا و منابع زیرزمینی آن، تلقی هر دو دولت بر پایه رژیم مشاع بوده است. با فروپاشی شوروی و ظهور کشورهای جدید در منطقه ساحلی دریای خزر، تعریف جدید از رژیم حقوقی دریای خزر که مورد مطالبه این کشورهای جدید بوده است، ایران را نیز به سمت تعدیل حقوق خود و کنار آمدن به آنها سوق داد. این تحولات در حالی صورت میگیرد که براساس حقوق بینالملل، فروپاشی و تشکیل کشور جدید ناقض تعهدات قبلی نیست و کشور استقلالیافته ملزم به رعایت توافقات پیشین است.
در مورد نتایج نشست مسکو، گمانهزنیهای مختلفی وجود دارد و تا کنون تنها اعلام شده است که رژیم حقوقی خزر براساس موافقتنامههای 1921 و 1940 ادامه خواهد داشت. اما به نظر میرسد که این نشست در صورت اصرار ایران بر تامین حقوق قانونی خود، به تصمیمی بر مبنای اتفاق آراء نخواهد رسید. از همینرو، معاون آسیا-اقیانوسیه وزارت امور خارجه کشورمان خاطرنشان نموده که « احتمال میرود پس از اجلاس گروهکاری خزر در مسکو ، اجلاس دیگری قبل از جلسه سران در تهران برگزار شود». در واقع، گرههای کور زیادی در رژیم حقوقی دریای خزر وجود دارد که بازکردن آنها تنها در گرو تامین حقوق ایران است. البته این امر منوط به ایستادگی دیپلماسی سیاسی کشور بر حقوق ملی در تسهیم دریای خزر است.