سوال یک دختر بچه ۸ ساله شیعه از مدیر اهل سنت خود که باعث شد تمام کارشناسان شبکه های وهابی جوابی بجز سکوت برایش نیافتند :
ما در کلاس که ۲۴ نفر هستیم،معلم ما وقتی میخاد از کلاس بیرون بره،به من میگه: خانم محمدی،شما مبصر باش تا نظم کلاس بهم نریزه…
و به بچه ها میگه: بچه ها،شما گوش به حرف مبصر کنید،تا من برگردم
شما میگید پیامبر ص از دنیا رفت و کسی را به جانشینی خودش انتخاب نکرد
آیا پیامبرصلی الله علیه و آله،به اندازه معلم ما،بلد نبود یک مبصر و یک
جانشین بعد از خودش تعیین کند که نظم جامعه اسلامی بهم نریزد؟!
جواب مدیر اهل سنت به دانش آموز شیعه :برو فردا با ولیت بیا کارش دارم
دانش آموز رفت وفرداش با دوستش اومد.
مدیر گفت دختر چرا ولیتو نیووردی,مگه نگفتم ولیتو بیار ؟
دانش اموز گفت این ولیه منه دیگه .مدیر عصبانی شدو گفت :
منظور من سر پرستته، پدرته، رفتی دوستتو آوردی؟
دانش اموز گفت : نشد دیگه اینجا میگی ولی یعنی سر پرست، پس چطور وقتی پیامبر میگه این علی ولی شماست میگید معنی ولی میشه دوست.
«لعن» در لغت به معنای طرد نمودن و دور ساختن از روى خشم است[۱] و در اصطلاح اگر از ناحیه خداوند متعال باشد -چنان که از آیات قرآن کریم بر می آید[۲]- به معنای دور ساختن کسی از رحمت خویش در دنیا، و در آخرت، گرفتار نمودن به عذاب و عقوبت است و اگر از ناحیه بندگان باشد، به معنای نفرین و دعا به ضرر و بر ضد دیگران است.[۳] «نفرین» به معنای دعای بد برای مرگ، ناکامی و بدبختی کسی یا چیزی می باشد.[۴] به معنای لعن، لعنت، ذم، تقبیح و نکوهش نیز آمده است.[۵] به عبارت دیگر، دعا بر دو نوع است؛ مثبت که همان دعای معروف و شناخته شده است، و دعای منفی و بر ضد که نفرین باشد.
بنابر این، لعن و نفرین در برخی از موارد به معنای هم دیگر به کار می روند.
(در حال تکمیل است )
(در حال تکمیل است )
(در حال تکمیل است )
یکی از انواع نفرین حق، «مباهله» است.
«مباهله» در لغت: در لسان العرب ذکر شده که: «البَهْل: اللَّعْن» بهل به معنای لعن می باشد و بهل الاهی به معنای لعن الاهی است.[۶] لکن راغب اصفهانی معتقد است: “بهل” (بر وزن اهل)، به معناى رها کردن و قید و بند را از چیزى برداشتن است؛ به همین جهت هنگامى که حیوانى را به حال خود واگذارند تا نوزادش بتواند به آزادى شیر بنوشد، به او” باهل” مىگویند، و” ابتهال” در دعا به معناى تضرع و واگذارى کار به خدا است؛ مانند سخن خداوند که در آیه مباهله می فرماید: «ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِین[۷]؛ آن گاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم». سپس در پایان می گوید: کسی که ابتهال را به لعن و دوری از خدا تعریف کرده، به این جهت است که استرسال و رها کردن و واگذار کردن بنده به حال خود این نتایج را به دنبال مىآورد.[۸]
مباهله در اصطلاح: با توجه به آیۀ مربوطه، مباهله به معناى نفرین کردن دو نفر نسبت به یک دیگر است بدین ترتیب که افرادى که در بارۀ یک مسئله مهمّ مذهبى با هم نزاع دارند در یک جا جمع شوند و به درگاه خدا تضرع کنند و از او بخواهند که دروغ گو را رسوا ساخته و مجازات کند.[۹] پس مورد تشریع مباهله مخصوص اختلافات و منازعات دینی و مذهبى است تا جایى که با گفت و گو حل نشود و کار به انکار و مکابره بکشد.[۱۰] به بیان دیگر مباهله یعنى نفرین کردن یک دیگر تا هر کس بر باطل بوده مورد غضب الاهى قرار گیرد و آن کس که بر حق است شناخته شود و بدین گونه حق از باطل تشخیص داده شود.[۱۱] طبیعی است که طرفین مباهله، باید معتقد به پروردگار باشند تا بتوانند اقدام به چنین کاری نمایند، چون فردی که خداپرست نیست، نمی تواند از خداوند درخواستی داشته باشد.
شرایط مباهله:
همان گونه که از تعریف مباهله بر می آید، مباهله یک نحوۀ از دعا است؛ از این رو گفته اند: شرایطی که برای دعا ذکر شده،[۱۲] برای مباهله نیز لازم است، ولی با توجه به این که مباهله دعای خاصی است، تبعاً دارای ویژگی ها و شرایط ویژه ای نیز می باشد که به برخی از آنها اشاره می شود:
الف. کسی که می خواهد مباهله کند باید خود را سه روز اصلاح اخلاقى کند.
ب. روزه بگیرد.
ج. غسل کند.
د. با کسى که مىخواهد مباهله کند به صحرا برود.
هـ. ساعتى که در آن مباهله می شود: بین الطلوعین؛ یعنی میان سپیده دم تا بر آمدن آفتاب است.
و. انگشتان دست راستش را در انگشتان راست او بیفکند.
ز. از خودش آغاز کند و بگوید: خداوندا! تو پروردگار آسمان هاى هفت گانه و زمین هاى هفت گانهاى و آگاه از اسرار و نهان هستى، و رحمان و رحیمى، اگر مخالف من حقى را انکار کرده و ادعاى باطلى دارد بلایى از آسمان بر او بفرست، و او را به عذاب دردناکى مبتلا ساز! و بعد بار دیگر این دعا را تکرار کند و بگوید: اگر این شخص حق را انکار کرده و ادعاى باطلى مىکند بلایى از آسمان بر او بفرست و او را به عذابى مبتلا کن.[۱۳]
با توجه به شأن نزول آیۀ شریفۀ مباهله[۱۴] که روى سخنش تنها به پیامبر اسلام (ص) است شاید گفته شود که مباهله، مخصوص زمان پیامبر (ص) است، ولی این سخن درستی نیست و نمی توان مباهله را، ویژۀ زمان پیامبر (ص) دانست، بلکه دیگر مؤمنان نیز مىتوانند مباهله کنند؛ زیرا اولاً بر اساس قانون مسلم اصولی، شأن نزول آیه موجب تخصیص آیه نمی شود.[۱۵] ثانیاً شکى نیست که آیۀ شریفۀ مباهله هر چند یک دستور کلى براى دعوت به مباهله به مسلمانان نمىدهد بلکه روى سخن در آن تنها با پیامبر اسلام (ص) است، ولى این موضوع مانع از آن نخواهد بود که مباهله در برابر مخالفان یک حکم عمومى باشد و افراد با ایمان که از تقوا و خدا پرستى کامل برخوردارند هنگامى که استدلالات آنها در برابر دشمنان بر اثر لجاجت به جایى نرسد آنها را دعوت به مباهله کنند.[۱۶]
ثالثاً: از روایاتى که در منابع اسلامى نقل شده نیز عمومیت این حکم استفاده مىشود: مرحوم کلینی، در کافی حدیثى از امام صادق (ع) نقل کرده که به یکی از اصحاب خویش فرمود: “اگر مخالفان سخنان حقّت را نپذیرفتند آنها را به مباهله دعوت کن”؛[۱۷] از این رو می توان معتقد بود که هر کس با حفظ شرایطی که بیان شد برای اثبات حقانیت خویش در مقابل دشمنان ایمانش بتواند مباهله کند.[۱۸]
(در حال تکمیل است )
(در حال تکمیل است )
اصل نفرین در آموزه های دینی ما مسئله ای شناخته شده است، منتها همان گونه که دعا برای استجابت، نیازمند شرایط است، و هر دعایی از هر فردی قرین اجابت نیست،[۱۹] نفرین نیز این گونه است؛ یعنی اگر شخصی به مجرد این که از طرف کسی مورد اذیت و آزار قرار گرفت، یا دلش شکسته شد و نفرین کرد، لاجرم باید نفرینش اجابت شود، قطعاً این گونه نیست!
قرآن کریم در این باره می فرماید: «اگر همان گونه که مردم در به دست آوردن «خوبى» ها عجله دارند، خداوند در مجازاتشان شتاب مىکرد، (بزودى) عمرشان به پایان مىرسید (و همگى نابود مىشدند) ولى کسانى را که ایمان به لقاى ما ندارند، به حال خود رها مىکنیم تا در طغیانشان سرگردان شوند».[۲۰]
یکی از بزرگان علم اخلاق،[۲۱] درباره شرایط و موارد لعن و نفرین می گوید:
«و مخفی نماند که دعای بد و نفرین به مسلمانان کردن نیز مانند لعن کردن مذموم است، حتی بر ظالمان، مگر در صورتی که از شر و ضرر او آدمی مضطر و ناچار گردد. نقل شده است: «یک فرد گاهی مورد ستم قرار می گیرد، اما در نفرین بر ظالم تا حدی زیاده روی می کند که پروردگار، خود او را نیز از ستمکاران به شمار می آورد»[۲۲]…پس باید نهایت احتراز را نمود و لعن نکرد کسى را مگر آنانى که از صاحب شریعت مقدسه تجویز لعن ایشان شده است. مرحوم نراقی در ادامه می گوید: والدم در کتاب «جامع السعادات» فرموده است که: آنچه [در شریعت] تجویز شده، لعن کردن به کافرین و فاسقین و ظالمین است،[۲۳] همچنان که در قرآن وارد شده است[۲۴]… و بالجمله لعن کردن به رؤساى ظلم و ضلالت و مجاهرین به کفر، جایز و بلکه مستحب است و بر غیر اینها حرام است. تا یقین نشود که متّصف است به یکى از صفاتى که موجب لعن مىشود، (نمی تواند لعن کند) و باید یقین به این کند و به مجرد ظنّ و تخمین نمىتوان اکتفا نمود».[۲۵]
البته، همان گونه که می دانیم، ظلم به دیگران از جمله حقوق الناس است که خداوند بخشش و یا احقاقش را به خود مردم سپرده است. اگر انسانی که مورد ظلم قرار گرفته از حق خود بگذرد، خداوند نیز می گذرد، اما اگر مظلوم از ظلمی که بر او رفته عفو نکند، بی گمان خداوند در پی احقاق آن است: “گمان مبر که خدا، از آنچه ظالمان انجام مىدهند، غافل است! (نه، بلکه کیفر) آنها را براى روزى تأخیر انداخته است که چشم ها در آن (به خاطر ترس و وحشت) از حرکت باز مىایستد”. [۲۶]
بنابراین، گاهی ممکن است این احقاق حق در دنیا اتفاق افتد، و گاهی نیز بنابر مصالحی این کار در دنیا واقع نشود و به سرای آخرت موکول شود که اساساً یکی از دلایل برپایی قیامت همین احقاق حق مستضعفان و مظلومان از ظالمان و متجاوزان به حقوق مردم است.
آنچه را که در این مقال توجه به آن ضروری است؛ این است که ظلم و ستم از آن گونه افعالی است که دارای مراتب است؛ یعنی شدت و ضعف دارد. بالاترین ظلم در بخش حقوق مردم، ظلمی است که ظالمان و ستمگران در ارتباط با دین مردم و حقوقشان مرتکب می شوند، و در بخش فردی، شرک به خدای متعال از بالاترین ستم ها است که این گونه ظلم ها نه تنها قابل بخشش نیست که مستحق نفرین است، چنان که در ادعیه ما وارد شده است، مانند لعن و نفرین نسبت به بنی امیه، به جهت ظلم و کشتن مردم حتی اولیای الاهی به جهت دینداریشان، اما گاهی ظلم از فرد مسلمانی نسبت به مسلمان دیگر است، این نوع ظلم نه به جهت خصومت و دشمنی در دین است که از لحاظ شخصی و یا مالی و… است. این نوع ظلم و تجاوز، به آن شدت نبوده و قابل مقایسه با نوع اول نیست. این مسئله حتی در مورد قتل که از بزرگ ترین ظلم ها است و در قرآن برای آن وعده عذاب ابدی داده شده،[۲۷] نیز می تواند جریان داشته باشد؛ یعنی آن قتل و کشتنی که به دلیل دینداری مقتول باشد، وعده عذاب ابدی دارد، نه از سر خصومت شخصی، چنان که از روایت برمی آید.[۲۸]
در پایان تذکر این نکته نیز ضروری به نظر می رسد که هر چند نفرین و احقاق حق از حقوق مسلّم مظلومان و ستم دیدگان است، اما در متون دینی ما سفارش ویژه ای نیز شده است که عفو و بخشش بهتر از نفرین و انتقام گرفتن است. از همین نگاه است که خداوند متعال مىفرماید: “آنها باید عفو کنند و چشم بپوشند، آیا دوست نمىدارید خداوند شما را ببخشد؟! و خداوند آمرزنده و مهربان است”.[۲۹]
طبق آموزه های پیامبر (ص) و ائمه (ع)، انسان مؤمن باید تجلی گاه صفات الاهی باشد، و یکی از صفات خدای متعال بخشندگی و گذشت است، آن جا که او را صدا می زنیم “یا غفار” ، “یا رحیم” و … کسى که در مواقع مختلف از خداوند مىخواهد که از گناهان و اشتباهاتش درگذرد، باید از خطاهاى دیگران چشم پوشی کند تا خود مورد مغفرت و عفو الاهى قرار گیرد. گفتنی است که این توصیه (عفو)، در ارتباط با برادران و خواهران مسلمانی است که در جامعه به دلیل جهل و نادانی و… گاهی به حقوق هم تجاوز می کنند و ظلمی را نسبت به برادر مسلمان خود روا می دارند، اما ظالمان، ستمگران و متجاوزان بزرگ در موقعیت های مختلف از این قاعده استثنا هستند.
انسان به طور طبیعی نسبت به خوبی ها و زیبایی ها، واکنش مثبت نشان می دهد و با دیدن آن ها شاد و خوشحال می شود؛ چنان که بدی ها و زشتی ها را ناخوش می دارد و از دیدن آنها غم و اندوه بر سیرت و سیمایش نمایان می شود. بسیاری از مردم با دیدن خوبی ها و زیبایی ها واکنش عاطفی و احساسی نشان می دهند و با گفتن آفرین و دعای نیک و خیر، سرور و خوشحالی خویش را هویدا می سازند؛ چنان که با دیدن زشتی ها و بدی ها، با نفرین، ابراز انزجار و تنفر می کنند.
بنابراین، درباره فلسفه لعن و نفرین می بایست به این نکته توجه شود که حس طبیعی انسان و واکنش درونی افراد، تمجید و سپاس از کارهای شایسته و تکذیب و پرخاش در برابر افعال ناشایست است. این، شیوه همیشگی افراد با هر مکتب و مرام و یا دین و آیین است که در حالت اعتدال، نوعی واکنش درونی را نسبت به افعال بیرونی در خود احساس می کنند.
به دیگر سخن، لعن و نفرین هر انسانی نسبت به ظالمان، هرگز به عنوان «عمل» و «کنش» ابتدایی محسوب نمی شود، بلکه عکس العمل و واکنشی است که در اثر ستم ستمکاران در احساس و اندیشه خود می یابد؛ همان گونه که قرآن کریم نقض عهد و پیمان تبهکاران را نسبت به ارزش های الهی و انسانی باعث لعن خداوند و سیه دلی آنان می شمرد و می فرماید: «فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَهً»[۳۰]؛ به سبب نقض پیمان، ما آنان را نفرین و لعن کردیم و دل هایشان را سنگ و سخت قرار دادیم.
مؤمنان نیز به پیروی از خداوند و پیامبران لازم است تا نفرین را روشی برای مبارزه با هرگونه اعتقادات و رفتارهای ضدحق و ضد ارزش بدانند و به آن عمل کنند.[۳۱]
علاوه بر موارد ذکر شده، لعن و نفرین ظالمان، موجب تشویق مؤمنان و تنبیه دشمنان می شود.
(در حال تکمیل است )
(در حال تکمیل است )
(در حال تکمیل است )
قوم یهود به دلیل عملکردهایش در قرآن کریم مورد لعن و نفرین خداوند قرار گرفته، و مسلمانان نیز به تبعیت از قرآن آنها را لعن می کنند. هر شخصی که به دستورات خداوند توجهی ننموده و نافرمانی او را نماید، مستحق لعن است.[۳۲]
قرآن کریم تاریخ یهود، اخلاق، عقاید، صفات و و ویژگی های آنان را به صورت مفصّل بیان کرده است. به گونه ای که تاریخ هیچ یک از دیگر ادیان الاهی این گونه در قرآن توصیف نشده است؛ از این رو مسئلۀ یهود آیات زیادی از قرآن را به خود اختصاص داده است و در هر یک از این آیات به یک صفت و خصیصه ای از خصایص، شیوه، روش، عادات و باورهای بنی اسرائیل اشاره شده است. از آن جمله است سخن خداوند متعال که می فرماید: «و بنى اسرائیل را در آن کتاب خبر دادیم که: دو بار در زمین فساد خواهید کرد و نیز سرکشى خواهید کرد، سرکشىکردنى بزرگ»[۳۳] «یهود گفتند که دست خدا بسته است. دست هاى خودشان بسته باد و بدین سخن که گفتند ملعون گشتند. دست هاى خدا گشاده است. به هر سان که بخواهد روزى مىدهد و آنچه بر تو از جانب پروردگارت نازل شده است، به طغیان و کفر بیشترشان خواهد افزود. ما تا روز قیامت میانشان دشمنى و کینه افکندهایم. هر گاه که آتش جنگ را افروختند خدا خاموشش ساخت و آنان در روى زمین به فساد مىکوشند، و خدا مفسدان را دوست ندارد».[۳۴] [۳۵]
در عین حال ما معتقد نیستیم هر گروه و جمعیتی که مورد لعن پروردگار واقع گردیدند، عملاً پرونده تمامشان بسته شده و تا انتهای زندگی بشر و فرارسیدن روز قیامت، همه افرادی که به آن گروه تعلق دارند، باید در انتظار آتش جهنم باشند؛ چراکه اساساً چنین تفکری در نهایت منجر به جبر می گردد و اعتقاد به جبر در مرام شیعه پذیرفته نیست، بر خلاف برخی مکاتب اهل سنت همانند اشاعره که معتقدند خداوند می تواند شخصی را مجبور به انجام عملی نموده و سپس به دلیل همان عمل، او را بازخواست نماید، شیعیان به همراه گروهی دیگر از اهل سنت به نام معتزله، معتقد به عدل الاهی بوده و به عدلیه مشهور گردیده اند که مطابق با این عقیده، نمی توانیم تمام افراد طایفه ای را، بدون در نظر گرفتن رفتار فردی آنان پیشاپیش مستحق آتش جهنم بدانیم؛ چون این امر با عدالت خداوند سازگار نیست.
قرآن کریم نیز چنین ایده ای را مورد تأیید قرار می دهد و به عنوان نمونه در مورد برخی یهودیان می فرماید: “آنان گفتند که دل های ما در غلاف و پوشش است! این گونه نیست، بلکه خداوند آنها را به دلیل ناسپاسی مورد لعن و نفرین خود قرار داده و به همین دلیل جز اندکی از آنان ایمان نخواهند آورد”.[۳۶] یا در آیه ای دیگر بیان شده که “خداوند به دلیل کفرشان آنان را مورد لعنت خود قرار داده و به همین دلیل جز تعداد اندکی از آنان ایمان نخواهند آورد”.[۳۷]
با دقت در این آیات درمی یابیم که حتی اگر گروه خاصی از مردم؛ مانند بنی اسرائیل مورد لعنت خداوند قرار گرفتند، این گونه نیست که دیگر امکان ایمان آوردن برای هیچ یک از افراد آن گروه ممکن نباشد، بلکه تنها درصد مؤمنان کاهش می یابد. این فقط در مورد یهود نیست، بلکه در مورد به ظاهر مسلمانانی چون بنی امیه نیز می توان چنین اعتقادی داشت که طایفه آنان به دلیل اذیت و آزار پیامبر خدا (ص) و خاندان گرامی شان، همانند بنی اسرائیل مورد لعنت خداوند واقع گردیدند.
ابن ابی حاتم که یکی از مفسران اهل سنت (قرن چهارم هجری) بوده در تفسیر خود ذیل آیه: “وَ الشَّجَرَهَ الْمَلْعُونَهَ فىِ الْقُرْءَانِ”، روایتی را بیان می دارد مبنی بر این که پیامبر (ص) فرمودند: در خواب بنی امیه را دیدم که بر منبرها نشسته بودند و به زودی آنها بر شما مسلط خواهند گردید و شما آنها را بد فرمانروایانی خواهید دید. در پی این خواب، رسول الله (ص) اندوهناک گردید و خداوند این آیه را برای دلداری ایشان نازل فرمود.[۳۸] [۳۹]
در روایات ما بعضی از اشخاص، گروه ها، اعمال، افکار و عقاید مورد لعن و نفرین اهل بیت عصمت و طهارت (ع) قرار گرفته اند و برای برخی از لعن ها ثواب و پاداش الاهی در نظر گرفته شده است که در ذیل به مواردی از آنها اشاره می شود:
۱٫ رسول خدا (ص) در هفت مورد «ابوسفیان» را لعن نموده است.[۴۰]همچنین در زیارت عاشورا اشخاص دیگری؛ نظیر معاویه، یزید، ابن زیاد و … مورد لعن قرار گرفته اند.[۴۱]
نکته قابل توجه آن است که اگر از طرف خداوند و یا پیامبر و ائمه (ع) عده ای مورد لعن و نفرین قرار گرفته اند؛ به این جهت است که این افراد کسانی بوده اند که تمام راه های وصول الطاف خداوند را به سوی خود بسته و غرق در معاصی و مخالفت با او (جلّ و علی) و ظلم به بندگان، مخصوصاً ظلم به اولیای او شده اند، به طوری که دیگر امیدی به نجاتشان نیست.
۲٫ رسول خدا (ص) فرمود: «من هفت طایفه را لعن کردهام و خداوند و هر پیغمبر مستجاب الدعوه نیز لعنشان نمودهاند. عرض شد آنان کیانند؟ فرمود کسى که به کتاب خدا بیفزاید، و کسى که تقدیرات الهى را دروغ پندارد، و کسى که با روش من مخالفت ورزد، و کسى که در باره اولاد من آنچه را که خداوند حرام فرموده است روا دارد، و کسى که با توسل به زور بر مردم مسلط شود تا آن را که خداوند خوارش گردانیده عزیز کند و آن را که خداوند عزیز نموده خوار گرداند، و کسى که بیت المال مسلمانان را صرف منافع شخصى نموده و این عمل را روا دارد، و کسى که حلال خداوند را حرام شمرد».[۴۲]
۳٫ امام على (ع) فرمود: «پیامبر خدا (ص)، ربا و خورنده و خریدار و فروشنده و نویسنده و گواهان آن را لعنت کرده است».[۴۳]
۴٫ شیخ صدوق در«باب بیست و هشتم» کتاب توحید خود در بیان نفى مکان و زمان و سکون و حرکت و فرود آمدن و بالا رفتن و منتقل شدن، از خداوند متعال، این روایت را نقل می کند: عبد العظیم بن عبد اللَّه حسنى (ع) از ابراهیم بن ابى محمود نقل می کند که گفت: به حضرت امام رضا (ع) عرض کردم که یا ابن رسول اللَّه (ص) چه می فرمایى در باب حدیثى که مردم آن را از رسول خدا (ص) روایت می کنند که آن حضرت فرموده که خداى تبارک و تعالى در هر شب به سوى آسمان دنیا فرود مىآید؟ حضرت (ع) فرمود که: «خدا لعنت کند آنها را که سخن را از مواضع آن تحریف می کنند و از جاى خود تغییر می دهند. به خدا سوگند که رسول خدا (ص) این چنین نفرمود. جز این نیست که آن حضرت (ص) فرمود که خداى تبارک و تعالى در هر شب در ثلث آخر، و در شب جمعه در اول شب، فرشته ای را به سوى آسمان دنیا فرو مىفرستد و او را می فرماید که ندا کند که آیا هیچ سائلى هست که به او عطا کنم؟ آیا هیچ توبهکننده ای هست که توبه او را قبول کنم؟ آیا هیچ آمرزش خواهی هست که او را بیامرزم؟ اى جوینده خوبى رو بیاور، اى جوینده بدى باز ایست و کوتاه کن، پس پیوسته به این طریق ندا مى کند تا صبح طالع شود و چون صبح طالع شد به جاى خود از ملکوت آسمان برگردد».[۴۴]
۵٫ پیامبر (ص) فرمود: «خدا لعنت کند کسى را که به ثروتمند به خاطر ثروتش احترام بگذارد، و خدا لعنت کند کسى را که به بینوا به خاطر نیازمندیش اهانت کند. این کار جز از منافق سر نمىزند. هر کس ثروتمند را به خاطر ثروتش احترام کند و بینوا را به خاطر نیازمندیش اهانت نماید، او را در آسمان ها دشمن خدا و دشمن پیامبران مىخوانند و هیچ دعایى از او مستجاب نمىشود و حاجتى از او روا نمىگردد».[۴۵]
۶٫ امام صادق (ع) می فرماید: “اتَّقُوا دَعْوَهَ الْمَظْلُومِ فَإِنَّ دَعْوَهَ الْمَظْلُومِ تَصْعَدُ إِلَى السَّمَاء”؛[۴۶] از نفرین مظلوم بترسید که نفرین مظلوم به آسمان می رود.
۷٫ ریان بن شبیب می گوید: “روز اول ماه محرم خدمت امام رضا (ع) رسیدم، به من فرمود: … اى پسر شبیب، به راستى محرم همان ماهى است که اهل جاهلیت در زمان گذشته ظلم و قتال را به دلیل احترامش در آن حرام مىدانستند، و این امت نه حرمت این ماه را نگه داشتند و نه حرمت پیامبرش را. در این ماه ذریه او را کشتند و زنانش را اسیر کردند و اموالش را غارت نمودند. خدا هرگز این گناه آنها را نیامرزد… اى پسر شبیب، اگر خواهى در غرفههاى ساخته بهشت با پیامبر(ص) ساکن شوى بر قاتلان حسین (ع) لعنت کن. اى پسر شبیب، اگر خواهى ثواب یاوران شهید حسین (ع) را دریابى، هر وقت به یادش افتادى، بگو کاش با آنها بودم و به فوز عظیمى مىرسیدم. اى پسر شبیب، اگر خواهى با ما در درجات بلند بهشت باشى براى حزن ما محزون باش و براى شادى ما شاد باش و ملازم ولایت ما باش و…”.[۴۷]
۸٫ داود بن کثیر رقى می گوید: خدمت امام صادق (ع) بودم آب خواست و چون آب نوشید گریست و چشمش غرق اشک شد. سپس فرمود: «اى داود خدا قاتل حسین (ع) را لعنت کند، بندهاى نیست که آب نوشد و یاد حسین کند و قاتلش را لعنت کند، جز آن که خدا صد هزار حسنه براى او بنویسد، صد هزار گناه از او محو کند، صد هزار درجه براى او بالا برد، گویا صد هزار بنده آزاد کرده و روز قیامت با رخسار درخشان محشور شود». [۴۸]
گفتنی است، در کتاب کامل الزیارات، بابی وجود دارد به نام باب “ثواب کسی که آب بنوشد و یاد امام حسین (ع) کند و بر قاتلش لعن فرستد”.[۴۹]
(در حال تکمیل است )
در خصوص تقدم صدلعن بر صدسلام در زیارت عاشورا، این احتمالات را می توان ذکر کرد:
۱٫ شعار اساسی همۀ ادیان الاهی، لا اله الا الله است. خداوند متعال در قرآن می فرماید: «هیچ فرستاده ای را قبل از تو نفرستادیم، مگر این که به او این مطلب را وحی کردیم: لا اله الا الله».[۵۰]«کسی که نسبت به طاغوت کفر بورزد و ایمان به خدا داشته باشد، در این صورت به ریسمان محکم الاهی چنگ زده است».[۵۱]
پیام این آیات این است که توحید ناب، زمانی حاصل خواهد شد که قبل از آن، هیچ نوع شرکی به آن مشوب نباشد، لعن هم که نوعی برائت است، بر سلام که نوعی تولّی است، تقدم دارد؛ زیرا همان طور که در روایات آمده است، کسی که تولّی دارد اما تبرّی ندارد همانند آدم یک چشم است که فضایل را دیده است ولی رذایل را ندیده است[۵۲] و بنابر روایتی کسی که تولّی دارد اما تبرّی ندارد، دروغ گو است.[۵۳]
بنابراین تقدم لعن بر سلام می تواند اشاره و تأکیدی بر این واقعیت دینی مذکور باشد.
۲٫ لعن ملعونین به خاطر زشتی های آنان است و سلام بر معصومین (ع) به خاطر زیبایی های رفتاری آنان است؛ در اسلام خشنودی و ناخشنودی از کاری در حکم انجام آن کار است.[۵۴] بنابراین اصل اخلاقی، برای خودسازی اول باید پلیدی ها را از خود دور کرد و بعد خوبی ها را جلب کرد، در زیارت عاشورا نیز اول پلیدی های ملعونین را از دایره کمالات وجود خود دور می ریزد تا خوبی های معصومین (ع) که با سلام حاصل می شود، به آن پلیدی ها آلوده نشود.
۳٫ در قرآن کریم، هم لعن آمده[۵۵] و هم سلام ،[۵۶] همان طور که در زیارت عاشورا، هم لعن و هم سلام آمده است، اما موارد لعن در قرآن و زیارت عاشورا بیش از سلام می باشد، از باب مثال در زیارت عاشورا، لعن ۲۱ بار و سلام ۱۲ بار تکرار شده است. تقدم لعن بر سلام، همانند تکرار بیشتر لعن می تواند اشاره به این واقعیت باشد که لعن از اهمیت بیشتری برخوردار است؛ چرا که به طور عادت در مقام بیان مطالب آن مطلبی که از اهمیت بیشتری برخوردار می باشد هم تکرار می شود و هم مقدم ذکر می شود.
در زیارت عاشورا کسانی که مرده اند را لعن میکنیم، آن هم لعنی همیشگی: «وَ الْعَنْ عُبَیْدَ اللَّهِ بْنَ زِیادٍ وَ ابْنَ مَرْجانَهَ وَ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ شِمْراً وَ آلَ اَبى سُفْیانَ وَ آلَ زِیادٍ وَ آلَ مَرْوانَ اِلى یَوْمِ الْقِیمَهِ»[۵۷]،«عَلَیْهِمْ مِنْکَ اللَّعْنَهُ اَبَدَ الْآبِدینَ».[۵۸]
وجه این لعن و نفرین آن است که ذات حق تعالی که خود خاستگاه رحمت است و رحمتش بر غضبش سبقت دارد، در قرآن کریم افراد زیادی را مورد لعن قرار داده است؛ مانند: کسانی که خداوند و رسولش را اذیت می کنند،[۵۹] منافقین و مشرکین از زن و مرد،[۶۰] آنانی که آیات الاهی را کتمان کردند،[۶۱] یهودیانی که معتقد بودند دست خداوند بسته است[۶۲] و کسانی که نسبت ناروا به زنان مؤمن می دهند،[۶۳] حتی از کسانی یاد می کند که برای ابد در عذاب اخروی معذّب اند.[۶۴]
همۀ این موارد نشان می دهد، که بعضی انسان ها با توجه به اختیاری که خداوند به آنها داده است، آن قدر گناه و معصیت و ظلم انجام می دهند که خود را مستحق لعن و عذاب همیشگی خداوند می کنند، هرچند از دار دنیا رفته باشند. رحمت الاهی بنابر تعالیم قرآن کریم، پیامبر و اهل بیت (ع) فقط به افرادی تعلق می گیرد که خود را در مسیر نسیم آن قرار دهند، ولی آنانی که از این نسیم فاصله می گیرند، با دست خویش، خود را محروم می نمایند.
اصولاً چرا نباید کارهای شخص ظالمی که وفات نموده است بازگو گردد و به سبب آن، مورد لعن قرار گیرد؟ هنوز هم بعد از هزار و اندی سال از نزول قرآن، پروندۀ کسانی مانند «ابولهب» باز است که در قرآن می خوانیم: «دو دست ابولهب بریده باد!».[۶۵] تبرّی(بیزاری) جستن از دشمنان خداوند و اهل بیت (ع) یکی از دستورات اساسی مذهب شیعه است که اختصاصی به زمان حیات آنها ندارد و دوست داشتن (یا همان تولّی) درکنار تبرّی است که معنا می دهد. در اهمیت بیزاری جستن از دشمنان خدا و اهل بیت (ع)، همین بس که در بعضی از روایات، لعن بر آنها بر صلوات و درود بر ذوات مقدسه معصومین (ع) برتری داده شده است.[۶۶]
بله! ما از انسان های مؤمن که احیاناً کارهای خلافی هم انجام می دهند متنفر نیستیم، بلکه از عمل آنان بیزاریم؛ زیرا از امام کاظم (ع) روایت شده است که فرمود: «دربارۀ دوستان ما که کارهای خلاف انجام می دهند از عملشان بیزاری بجویید نه از خودشان»،[۶۷]اما کسانی که با آشکار شدن حقیقت، باز هم گناهان بزرگی همچون قتل اولیای خدا را انجام می دهند، چطور؟! کسانی که حق ائمه (ع) را انکار کرده و خون مقدس آنان را بر زمین ریخته و نسل های بشریت را از این فیض عظیم دور کردند، چطور؟ اینان خود را برای همیشه مستحق لعن و نفرین خداوند و همۀ اولیای الاهی کردند و به همین جهت به عذاب الاهی گرفتار می شوند؛ عذاب جاودانه ای که به جرم محروم کردن بشر از مشعل های هدایت، تا قیامت، برآنان نازل می شود.
یکی از جملات زیارت عاشورا این جمله است: “اَللَّهُمَّ اِنَّ هذا یَوْمٌ تَبَرَّکَتْ بِهِ بَنُو اُمَیَّهَ وَ ابْنُ آکِلَهِ الْاَکْبادِ اللَّعینُ ابْنُ اللَّعینِ عَلى لِسانِکَ وَ لِسانِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فى کُلِّ مَوْطِنٍ وَ مَوْقِفٍ وَقَفَ فیهِ نَبِیُّکَ صَلّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ”؛[۶۸] پروردگارا، امروز (روز عاشورا)، روزى است که به آن تبرک جستند بنی امیّه و پسر جگرخوار آن، لعنت شدۀ فرزند لعنت شده، به زبان تو و پیامبرت (ص) در هر سرزمین و مکانى که پیامبرت (ص) در آن وقوف و درنگ داشته است”.
نکاتی دراین عبارت وجود دارد که بیان می شود:
۱٫ظاهراً مراد از عبارت “ابْنُ آکِلَهِ الْاَکْبادِ اللَّعینُ ابْنُ اللَّعینِ” معاویه است؛ زیرا: الف: مادرش هند، لقب “جگرخوار” را پس از شهادت حمزه سید الشهداء (ع)، از آن خود کرد.[۶۹] ب: لقب” اللعین بن اللعین”، یکی از القاب چندین گانه معاویه است.[۷۰]
امّا با توجه به عبارت “هذا یَوْمٌ تَبَرَّکَتْ بِهِ بَنُو اُمَیَّهَ” که اسم اشارۀ “هذا”، به روز عاشورا اشاره دارد بعید نیست که منظور از “ابْنُ آکِلَهِ الْاَکْبادِ اللَّعینُ ابْنُ اللَّعینِ”، یزید باشد.
۲٫ مراد از «عَلى لِسانِکَ» (زبان الاهی)، همان کلام الاهی است که توسط خداوند به سوی بندگانش إلقاء می شود،[۷۱] اما با توجه به این که همۀ انسان ها، این شایستگی را ندارند که مخاطب ذات حق تعالی قرار گیرند، نوعاً پیام های الاهی از طریق انبیاء (ع) و کتاب هایی که بر آن ها نازل شده است، به بشر ابلاغ می شود. در خصوص ابلاغ لعن الاهی بر «یزید» باید گفت این لعن به صورت های متعدّدی از جمله توسط انبیا (ع) و قرآن کریم، بیان شده است. در لعن از طریق انبیاء (ع) به صورت مشخص نام یزید ذکر شده است، ولی در لعن از طریق قرآن کریم[۷۲] به صورت کلی ذکر گردیده که شامل یزید هم می شود.
لعن یزید توسط پیامبران (ع):
یزید بن معاویه توسط پیامبران بزرگ از جمله، پیامبران اولوا العزم (ع) مورد لعن و نفرین قرار گرفته است که ما در این جا به سه روایت اشاره می کنیم:
الف. روزی حضرت ابراهیم (ع) از سرزمین کربلا عبور می کرد که در آن جا، از اسب بر زمین افتاد و سر مبارک او زخمی شد، حضرت (ع) استغفار کرد و عرضه داشت: بار خدایا! چه گناهی از من سر زده است؟ جبرئیل (ع) به سوی او فرود آمد و گفت: هیچ گناهی از تو سر نزده است، ولی این جا فرزند آخرین پیامبر (ص) و جانشین او (ع) کشته می شود و خون تو برای هم دردی با او ریخته شد. حضرت (ع) پرسید: قاتل او کیست؟ وی گفت: شخصی است که اهل آسمان ها و زمین او را لعنت می کنند. سپس آن حضرت (ع) دست هایش را بلند کرد و بر یزید بسیار لعنت فرستاد.[۷۳]
ب. پیامبر اسلام (ص) در یکی از سفرها، در نقطه ای از مسیرش ایستاد و فرمود: “انا لله و انا الیه راجعون”، و اشک از دیدگان حضرت (ص) سرازیر شد، مردم از علت آن جویا شدند، حضرت فرمود: اکنون جبرئیل (ع) مرا از نقطه ای در کنار شط فرات خبر داد که کربلا نام دارد و فرزندم حسین (ع) در آن سرزمین کشته می شود. عرض شد! یا رسول الله (ص)! چه کسی او را می کشد؟ فرمود: مردی به نام یزید که خدایش لعنت کند… .[۷۴]
ج. صفیه دختر عبد المطلب (س) می گوید: وقتی حسین (ع) متولد شد، من او را به پیامبر (ص) دادم و پیغمبر (ص) زبان خود را در دهان وی گذاشت و حسین (ع) زبان را مکید و… پیغمبر میان دو چشم وی را بوسید، آن گاه او را به من داد و گفت: ای فرزندم خداوند لعنت کند قومی را که قاتلان تو هستند. صفیه می گوید: عرض کردم، پدر و مادر من فدای تو باد، چه کسی او را می کشد؟ فرمود: بازمانده ای از گروه یاغیان و سرکشان بنی امیه.[۷۵]
لعن یزید در قرآن کریم:
در آیاتی از قرآن، عناوینی مورد لعن قرار گرفتند که بنابر روایاتی از شیعه و سنی، یکی از مصادیق بارز آن عناوین، بنی امیه هستند و یزید نیز از بنی امیه است:
الف. «شجره ملعونه»[۷۶]: در خصوص این که “خواب” در آیه ۶۰ سورۀ اسراء چه بوده است و “درخت ملعون” چه کسانی هستند، اقوالی مطرح شده است.[۷۷] گروهی از تفاسیر شیعه و سنی، می گویند: خوابی را که رسول خدا (ص) دیده، خواب میمون هایی بود که بر منبر نبی خاتم (ص) جست و خیز می کردند و درخت ملعون هم، همان بنی امیه هستند که یکی پس از دیگری بر تخت خلافت پیامبر اسلام می نشینند.[۷۸] بنابر روایت شیعه و سنی، بنی امیه از فضایل شب قدر محروم هستند و در عوض آن به غصب هزار ماه حکومت گذرای دنیوی دل خوش داشتند.[۷۹]
ب. «شجره خبیثه»[۸۰]: (درخت خبیث) همان اعتقاد به کفر و شرک است که رشد و معنویتی ندارد و ریشه ای در زمین حقیقت ندارد که امام باقر (ع) فرمود: این درخت حکایت حال بنی امیه است.[۸۱]
ج. «کسانی که خدا و رسولش را مورد اذیت قرار دهند، مورد لعن در دنیا و آخرت هستند»[۸۲] بنابر روایت شیعه و سنی هر کس اهل بیت (ع) را مورد اذیت قرار دهد، خدا و رسولش را مورد اذیت قرار داده است.[۸۳]و چه اذیتی بالاتر از شهادت امام حسین (ع) و اسارت اهل بیتش (س)، توسط یزید و یارانش؟
د. «کسانی که نعمت الاهی را ناسپاسی کنند، قوم خویش را به نیستی و نابودی کشاندند، و به همان جهنم می رسانند که بد قرارگاهی است».[۸۴] بنابر روایت شیعه و سنی اینان دو قوم از قریش؛ یعنی بنی امیه و بنی مخزوم هستند.[۸۵]
هـ. در قرآن کریم عناوین زیادی مورد لعن قرار گرفته است؛ مانند: لعن بر ظالمین،[۸۶] کافرین،[۸۷]کسی که به عمد مؤمنی را بکشد[۸۸] و …[۸۹] که بر یزید قابل تطبیق است.[۹۰]
با نگاهی هرچند گذرا و سطحی به جنایات یزید و چگونگی شهادت سید الشهدا (ع) و همراهان او و با در نظر گرفتن جایگاه امام حسین (ع) و مقام وراثت او نسبت به همۀ انبیای الاهی، می توان این مطلب را بیان کرد که موردی از موارد لعن قرآنی نیست که یزید، جزء ملعونین مسلم آن نباشد.
زشتی و پلیدی کار یزید به گونه ای بود که در تاریخ بشریت، پس از شیطان، هیچ کس همانند او مورد لعن قرار نگرفت، کسی که بنابر روایات، همه موجودات دریایی، صحرایی، هوایی و … او را مورد لعن قرار داده اند.
۴٫ دربارۀ لعن در هر جایگاه و مکانی (فى کُلِّ مَوْطِنٍ وَ مَوْقِفٍ وَقَفَ فیهِ نَبِیُّکَ صَلّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ)، احتمالات زیر مطرح است:
الف. این احتمال وجود دارد که به معنای تأکید و کثرت لعن بر یزید باشد.
ب. لعن به زبان حال (و نه تنها به زبان قال و گفتار)، نیز می تواند مد نظر باشد؛ از آن رو که پیامبران در همان حالی که به تبلیغ دین می پردازند، با زبان حال دارند مانعین از اجرای آن را لعنت می کنند و یزید نیز در واقع مانع اجرای دین بود و از این جهت مورد لعن حالی نبی خاتم (ص) قرار گرفته است.[۹۱]
در زیارت عاشورا آمده است: «وَ الْعَنْ عُبَیْدَ اللَّهِ بْنَ زِیادٍ وَ ابْنَ مَرْجانَهَ»، «ابن مرجانه» همان عبیدالله بن زیاد است، اما وجه این که بین این دو اسم «واو عطف» آمده است، تأکید بر این مطلب است که عبیدالله، هم فرزند زیاد و هم فرزند مرجانه است؛ یعنی اسم پدر و مادرش را بیان کرده است. اگر چه عبیدالله بن زیاد، (به طور ادعا) از بنی امیه و آل زیاد می باشد و لعن بر آنان، لعن بر او هم بود، اما به جهت نقش مهمّ و کلیدی او در قتل امام حسین(ع) و یارانش و همین طور ریشه های فاسد پدری و مادری اش، علاوه بر ذکر نام او، نام پدر زنازادۀ او (= زیاد) و نام مادر زناکار وی نیز ذکر شده است، تا یکی از علّت های اعمال زشت او که همان پلیدی نسبی و خانوادگی او است روشن شود.
این که در این گونه موارد چند اسم و یا صفت در کنار هم با واو عطف شوند امر رایجی است که بسیار دیده می شود همان طور که در صدر همین زیارت در سلام به امام حسین (ع) می گوییم: «السّلام علیک یابن امیر المؤمنین و ابن سیّد الوصیّین»، با این که سید الوصیّین همان امیر المؤمنین است، ولی با واو به آن عطف شده است.[۹۲]
از اصول محکم قرآنی این است که هیچ کس به جهت گناه شخص دیگر، مورد ملامت یا عذاب دنیوی و اخروی قرار نمی گیرد؛[۹۳] مگر این که به نحوی در تحقق گناه، مؤثر و یا به آن راضی باشد یا از آن نهی نکرده باشد که در همه این موارد، عقوبت و عذاب به خاطر همین گناهان می باشد، نه به خاطر گناه دیگران.
شتر حضرت صالح (ع) را یک نفر از قوم ثمود پی کرده بود،[۹۴] اما قرآن کریم این گناه را به همه آنان نسبت می دهد[۹۵] و همه آنان را مرتکب جرم و مستحق کیفر می شمارد؛[۹۶] چرا که آنان راضی به این گناه بودند که به تعبیر علی (ع): خشنودی و خشم مشترک قوم ثمود، آنان را دارای سرنوشت شوم مشترک کرد.[۹۷]
قران کریم یهودیان معاصر نبیّ خاتم (ص) را به خاطر گناهان نسل های گذشته شان، مورد مذمّت های فراوانی قرار داده است؛ مانند گوساله پرستی، ستم کاری، تحریف سخنان خدا، تکذیب پیامبران الاهی، کشتن آنان و ….[۹۸] علّت این مذمّت ها علی رغم این که یهودیان معاصر مرتکب چنین گناهانی نشدند، این بود که آنان به گذشتگان خود فخر می ورزیدند و از آنان راضی بودند.
در میان بنی امیّه نیز، عدّه ای عامل تسبیبی، عده ای عامل مباشری، عدّه ای تماشاگر و عدّه ای خشنود و فخر فروش، نسبت به غصب امامت ائمه (ع) و شهادت این بزرگواران و شیعیان آنان بودند؛ از این رو هر کس از آنان به نوعی به دلیل گناهانی که انجام داده اند، مورد لعن قرار گرفته اند. در مقابل نیز عده ای از آنان اهل خیر و خوبی بوده اند.
از نظر قرآن و روایات، ملاک در الحاق به گروه یا قبیله ای، هماهنگی فکری و عملی با آن گروه است؛ چنان که خداوند متعال پسر نوح را از اهل نوح (ع) نمی داند و دلیل آن را عدم هماهنگی عملی با نوح (ع) بیان می کند؛[۹۹] بنا براین مبنا، ائمه (علیهم السلام)، نیکان از بنی امیّه را از بنی امیه نمی شمردند؛ از باب نمونه «یکی از فرزندان عبد العزیز بن مروان که اسم او سعد بود در حالی که همانند زنان با صدای بلند گریه می کرد وارد بر امام محمد باقر(ع) شد؛ امام فرمود: چه چیز شما را به گریه واداشت؟ سعد گفت: چگونه گریه نکنم در حالی که من از همان درخت ملعون در قرآن می باشم؟ امام باقر (ع) فرمود: «لَسْتَ مِنْهُمْ أَنْتَ أُمَوِی مِنَّا أَهْلَ الْبَیت»؛ تو از ایشان نیستی، تو از ما اهل بیت هستی، آیا نشنیدی سخن خداوند را (در حکایتى که از ابراهیم (ع) نموده) فرمود: پس هر کس از من تبعیّت کند از من خواهد بود[۱۰۰]».[۱۰۱]
بنابراین طبق اصطلاح علم اصول، خروج صالحان بنیامیه از تحت واژۀ «بنیامیّه» خروج تخصّصی خواهد بود نه تخصیصی؛ یعنی از همان ابتدا بنیامیه در این عبارت شامل نیکان بنیامیه نیست تا بخواهد با تخصیص خارج شود.
مرحوم میرزا ابوالفضل تهرانی در شرح زیارت عاشورای خود، ضمن تأیید این وجه، دو مؤید برای آن ذکر می کند:
۱٫ «بنی» به «امیه» اضافه شده است و اضافه، حقیقت در عهد است؛ یعنی مراد از بنیامیه آن جماعت معهود از فرزندان امیه هستند که با اهل بیت دشمنی و از آنان نفرت داشتند.
۲٫ در روایتی، امام معصوم (ع) واژۀ بنیامیه را به کار میبرد، و در ادامه آن را به ابوسفیان و معاویه و آلمروان تطبیق میکند.[۱۰۲]
در نتیجه باید گفت که لعن همۀ بنی امیّه (آن گونه که در زیارت عاشورا آمده است: «لَعَنَ اللَّهُ بَنى اُمَیَّهَ قاطِبَهً»[۱۰۳])، شامل کسانی از آنان است که از نظر فکری و عملی هماهنگ با بنی امیه هستند و نیکان آنان را شامل نمی شود.
لعن معاویه فرزند یزید وعمر بن عبدالعزیز:
برخی از مورخان، پسر یزید (معاویه بن یزید) و چند تن دیگر از بنی امیه نظیر عمر بن عبدالعزیز را به دلیل برخی خدمات، انسان هایی خوب معرفی کرده اند که با لعن آنها مغایر است.
در مورد پسر یزید باید گفت: بی تردید اقدام معاویه پسر یزید در کنارهگیری از خلافت، اقدامی شایسته بوده و به درستی، به غاصبانه بودن آن پی برده بود، اما این اقدام دلیل نمیشود که مطمئن باشیم معاویه بن یزید با رعایت تمام شرایط توبه (از جمله جبران ظلمهای انجام شده) مورد رحمت الاهی واقع شده باشد و مشمول لعن الاهی نباشد. غصب خلافت و لو در مدتی کوتاه، گناه بزرگی است که بیتردید بخشوده شدن آن نیز شرایطی دارد، چنان که در مورد عمر بن عبدالعزیز نیز از امام سجاد (ع) روایتی وارد شده است که آن حضرت به عبدالله بن عطاء فرمود: “… او (عمر بن عبدالعزیز) میمیرد در حالیکه اهل زمین بر او بگریند و اهل آسمان وی را لعنت کنند”؛[۱۰۴] چرا که او بر مسندی نشسته بود که نسبت به آن حقی نداشت هر چند وی نسبت به سایر خلفا، اقدامات شایسته و فراوانی انجام داده بود، البته به طور قطع نیز ادعا نمیکنیم که معاویه بن یزید یا عمر بن عبدالعزیز مشمول رحمت الاهی قرار نگرفته باشند.[۱۰۵] در هر صورت تنها خداوند از سرنوشت آنان آگاه است.
حاصل آن که این نکته قابل انکار نیست که بالاخره برخی از بنیامیه و لو گروه اندکی از آنان، جزو شیعیان و نیکان بودند؛ مانند خالد بن سعید بن عاص و ابوالعاص بن ربیع و سعدالخیر و چند تن دیگر، در نتیجه مراد از بنیامیه جماعت خاصی از آنان است که اینان در زمرۀ آنان محسوب نمیشوند.[۱۰۶]
لعن و نفرین و دعا بر علیه دیگران، آثار دنیوی و اخروی دارد، تأثیرات شگرفی به جا می گذارد و این گونه نیست که آن را صرفاً یک لقلقه زبان بدانیم.
به دیگر سخن، نفرین حق و به جا، تنها یک واکنش بی تأثیر و حرف مفت نیست، بلکه واکنشی است با آثار و تبعات سخت و شدید که شخص باید مواظب باشد تا گرفتار آن نشود.
خداوند سبحان در آیاتی از سوره یونس[۱۲۱] و سوره دخان[۱۲۲]، تباهی اموال و بهره نبردن از آنها را از پیامدهای نفرین حق می شمارد و در این آیات گزارش می دهد که چگونه نفرین حضرت موسی (ع) موجب شد تا فرعون و فرعونیان نتوانند از همه نعمت ها و مواهبی که در اختیار داشتند بهره ببرند و خود و اموالشان تباه شود.
سرگردانی انسان ها نیز از آثار نفرین است. اگر انسان کاری کند که نفرین حقی او را بگیرد، ممکن است در زندگی گرفتار سرگردانی شود، چنان که نفرین حضرت موسی (ع) موجب سرگردانی یهودیان به مدت چهل سال شد.[۱۲۳]
قساوت قلب و سنگدلی نیز از آثار و پیامدهای نفرین است.[۱۲۴] همچنین هلاکت و نیستی، از دیگر آثار نفرین حق و اهل حق است.[۱۲۵]
بسیاری از گرفتاری های ما بی آن که متوجه باشیم به سبب آه و نفرین پدر و مادر، دوستان و دیگران است که به آنها ظلم و ستم کرده ایم و آنان از روی درد و ناچاری به خداوند پناه برده و مجازات عمل را به خداوند واگذار کرده اند.
در روایات اسلامی نیز موضوع نفرین به عنوان یک مسئله جدی تلقی شده است، چنان که یونس بن عمّار میگوید: «به امام صادق (ع) عرض کردم: همسایهای از قریش دارم که وی در کمین و در صدد اذیت و آزار من است و مرا نزد مردم، رافضی خطاب میکند و میگوید: وی اموال را به جعفر بن محمد (ع) میرساند. حضرت امام صادق (ع) فرمود: «او را نفرین کن به این صورت که در سجده آخر از دو رکعت اول نماز شب حمد و سپاس خدا را میگویی و سپس بگو: خدایا فلان پسر فلان دربارۀ من چنین و چنان میکند و مرا در معرض خطر قرار داده است، خدایا وی را هدف تیر سریع خویش قرار ده که دیگر فرصت آزار مرا نداشته باشد و أجلش را نزدیک کن و همین ساعت، همین ساعت به سوی او بشتاب«. من به دستور حضرت امام صادق (ع) عمل کردم، چون به کوفه بازگشتم از حال آن شخص پرسیدم، گفتند وی بیمار است، لحظاتی بعد صدای شیون از خانۀ او برخاست و گفتند که او مرده است».[۱۲۶] [۱۲۷]
در اسلام، احترام به پدر و مادر و اجداد و نیاکان بسیار سفارش شده است، مخصوصاً پدر و مادر که تأکید شده است که از مخالفت با آنها و آزردن آنان احتراز شود مگر آن که امر به معصیت نمایند. در غیر این صورت مخالفت با ایشان حرام و گناه کبیره است؛ چون مصداق حقیقی عقوق والدین است؛ مثلاً هر گاه فرزند بخواهد سفر غیر واجبی برود و والدین در اثر ترس از رسیدن ضرری به او یا در اثر شدّت علاقه و نداشتن طاقت دوری فرزند، او را از مسافرت نهی کنند، به طوری که اگر مخالفت کند و به سفر برود، ناراحت و آزرده خاطر میشوند، در این صورت سفر، حرام و معصیت خواهد بود. خلاصه هر موردی (به جز امر به معصیت)، که مخالفت والدین سبب اذیت ایشان گردد، حرام است.
امام خمینی (ره) در پاسخ این سؤال که: اطاعت پدر و مادر تا چه حدّ بر فرزند لازم است و آیا اجداد و جدّات هم حکم پدر و مادر را دارند؟ می فرماید: «در امورى که انجام آن موجب ناراحتى آنها است از حیث شفقت پدر و مادرى اطاعت شود و فرقى بین پدر و مادر و اجداد نیست».[۱۲۸]
دربارۀ اهمیت دعا یا نفرین پدر و مادر، امام صادق (ع) می فرماید: «سه دعا است که از پروردگار در حجاب نمیماند و قطعاً مستجاب میگردد: نخست: دعای پدر و مادر در حق فرزندی که نسبت به والدین خود نیکوکار باشد؛ و نفرین ایشان در حق فرزند. دوم: نفرین مظلوم نسبت به ظالم، و دعای او (مظلوم) در حق کسی که انتقام وی را از ستمگر بستاند، و سوم: دعای مؤمن، آن گاه که در حق برادر مؤمن خود که به خاطر ما، او را کمک مالی کرده باشد، دعا نماید و نفرین او در حق برادرش که به وی محتاج شده و او می توانسته است نیازش را برطرف سازد و نکرده است».[۱۲۹]
در روایت دیگری از آن حضرت (ع) نقل شده که نفرین پدر فراتر از ابرها به سوی پروردگار بالا میرود و سریعتر از ضربت شمشیر به اجابت میرسد.[۱۳۰]
با همۀ این اوصاف، نفرین نمودن فرزندان، دوستان و اطرافیان و برادران و خواهران مؤمن، کار پسندیده ای نیست و امری مذموم شمرده شده است و جز در موارد استثنا از این امر نهی شده است. امام باقر (ع) میفرماید: “کسی که چیزی را لعنت میکند، اگر آن شیء، مستحق نباشد لعنت به خود گوینده بر میگردد، پس، از لعن مؤمن بپرهیزید تا مبادا خود گرفتار شوید».[۱۳۱]
انبیا و اولیای الاهی جز در موارد نادری که مجبور می شدند، قوم خویش را نفرین نمی نمودند. ایشان در اغلب موارد حتی نسبت به کسانی که به ایشان ستم روا می داشتند و از پذیرش هدایت روی بر می تافتند، دعا می نمودند و از خدای متعال برای آنها هدایت و مغفرت می خواستند. در فرهنگ اسلام عفو و بخشش و رحمت بر خشم و غضب و انتقام خصوصاً نسبت به فرزندان، مؤمنین و نزدیکان ترجیح داده شده است. در عفو لذتی است که در انتقام نیست، همان گونه که رحمت الهی بر غضبش سبقت دارد. [۱۳۲]
وظیفه پدر و مادر و نیاکان این است که مواظب باشند، گاه و بیگاه به هر بهانه ای به نفرین لب نگشایند، مخصوصاً والدین محترمی که گاه از سر عصبانیت فرزندان دلبندشان را نفرین می کنند، اگر یکی از این نفرین ها کارساز شود چه خواهد شد؟ چنانچه بیان شد نفرین بی جا گاه به خود شخص بر می گردد، پس باید در این مسأله جوانب احتیاط را کاملا رعایت کرد تا مبادا آثار سوء نفرین، گریبانگیر آنها شود.[۱۳۳]
به هر حال اگر فرزندی و ظیفه خود را به نحو احسن انجام دهد و با این حال باز والدین یا پدر بزرگ و مادر بزرگ یا یکی از آنها او را نفرین کنند، این نفرین آنها تأثیری در حق این فرزند نخواهد داشت.[۱۳۴]
مقدمه
دین اسلام، دین جامعی است. یکی از نشانه های این جامعیت آن است که در قرآن کریم که قانون اساسی دین اسلام است، هم افرادی مورد تکریم و دعا و سلام قرار گرفته اند و هم افرادی مورد تحقیر و لعن و نفرین واقع شده اند؛ به عنوان نمونه حضرت ابراهیم (ع)،[۱۳۵] حضرت نوح (ع) [۱۳۶]، حضرت موسی (ع) و حضرت هارون (ع) [۱۳۷] از مردان، و حضرت مریم (ع)[۱۳۸] از زنان، مورد احترام و تکریم، و ابولهب و همسرش از مردان و زنان تحقیر شده و نفرین شده می باشند. قرآن کریم دربارۀ ابولهب می فرماید: «تَبَّتْ یدا أَبی لَهَبٍ وَ تَب»[۱۳۹]؛ بریده باد هر دو دست ابو لهب (و مرگ بر او باد). دربارۀ همسرش نیز می فرماید: «وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَهَ الْحَطَب»[۱۴۰]؛ و (نیز مرگ و نفرین بر) همسرش، در حالى که هیزمکش (دوزخ) است. ابو لهب عموی پیامبر (ص) و همسرش” ام جمیل” که خواهر ابو سفیان بود از سختترین و بد زبان ترین دشمنان پیغمبر اکرم (ص) بودند. ابولهب با سنگ به پشت پاى پیامبر (ص) مىزد به گونهاى که خون از پاهای مبارکش جارى بود، و فریاد مىزد:” اى مردم! این دروغ گو است، او را تصدیق نکنید” و همسرش بوتههاى خار را بر دوش مىکشید، و بر سر راه پیغمبر اسلام (ص) مىریخت تا پاهاى مبارک آن حضرت (ص) آزرده شود.[۱۴۱]
قرآن کریم دربارۀ یهود که گفتند:” عزیر” پسر خدا است! و نصارى که گفتند «مسیح» پسر خدا است! می فرماید: «…قاتَلَهُمُ اللَّه…»[۱۴۲] خدا آنها را بکشد و لعنت خدا بر آنها باد، چگونه دروغ مىگویند و حقایق را تحریف می کنند؟
با توجه به این مقدمه روشن می شود که لعن و نفرین و مرگ نسبت به مستحقین آن؛ مانند دشمنان دین خدا، از شاخصه های مکتب جامع اسلام می باشد که در کنار درود و سلام به اهل آن، مورد تأکید قرار گرفته و در هر زمان و مکانی، مصادیقی خواهد داشت. امروزه از مصادیق بارز دشمنان دین خدا و مستکبران و ظالمان، آمریکا و اسرائیل می باشند؛ به همین جهت شعار مرگ بر آمریکا و اسرائیل، شعار قرآنی ملت ایران و ملل مسلمان جهان است که حضرت امام ( ره ) آن را در ملت ایران و ملل مسلمان زنده کرد.
شعار مرگ بر آمریکا از زمانی در ایران شروع شد که آمریکا پس از سقوط رژیم پهلوی، نه تنها از حمایت وی دست برنداشت و حق ملت ایران را در استقلال، تعیین سرنوشت خویش و… به رسمیت نشناخت، بلکه پس از پیروزی ملت ایران بر آن رژیم، همچنان به مخالفت های خویش با این مردم ادامه داد؛ بلوکه کردن اموال ایران، پناه دادن به محمدرضا پهلوی، تحریک گروه های ضد انقلاب، ایجاد غائله در مناطق مخلتف کشور، تحمیل جنگ هشت ساله به وسیلۀ صدام، تحریم ملت ایران، ممانعت از دست یابی ایران به تکنولوژی هسته ای و …، گوشه هایی از دشمنی آمریکا با ملت ایران بوده و هست.
فراتر از ایران و کشورهای اسلامی، امروزه در سراسر دنیا بر علیه سیاست های استکباری آمریکا و اسرائیل، راهپیمایی ها، تجمعات و… برگزار می شود که در آنها علاوه بر شعار، پرچم آمریکا و اسرائیل و آدمک رئیس جمهور آنها را به آتش می کشند و این گونه اعتراض خود را به گوش مردم دنیا می رسانند.
نکته ای که باید توجه شود این است که در این نوع اعتراضات و شعارها، مردم آمریکا و مقدسات آنها مورد نظر نیست. مسئولان بلند پایه ایران نیز بارها اعلام نمودند که در این شعارها مردم آمریکا مورد نظر نیستند، بلکه مخاطب، مسئولان سیاست های خارجی آمریکا هستند که در طول چند دهه با دخالت های مستقیم و ضربات جبران ناپذیر به ملت ایران، دشمنی خود را با این مردم به اثبات رساندند.
به جرأت می توان گفت بخشی از مردم آمریکا نیز در این سیاست های تجاوزکارانۀ حاکمان آمریکا با آنان هم رأی و نظر نیستند؛ نمونه آن، اعتراضات خود مردم آمریکا به این نوع سیاست ها است. مردم آمریکا از سیاست های غلط حاکمان خود و از تجاوزات آنها و به خاک و خون کشیدن مردم بی دفاع در دورترین نقاط عالم و از حمایت آنها از صهیونیست ها ناراحت می شوند.
درست است که دین اسلام، دین رحمت و پیامبر اسلام (ص)، پیامبر رحمت و صلح و دوستی است که با اخلاق و منش خود قلوب بسیاری از مردم دنیا را به دین اسلام جلب کرد: “فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک..”،[۱۴۳] اما همین پیامبر رحمت (ص) در مقابل سران استکبار زمانش از خود، نرمش نشان نداد: “مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُم…”؛[۱۴۴]محمد (ص) پیامبر خدا و کسانى که با او هستند، بر کافران سختگیرند و با یکدیگر مهربان.
کسانی که خود را حاکم مطلق دنیا می دانند و به خود اجازه می دهند در هر کشوری پایگاه نظامی داشته باشند و نیرو پیاده کنند، و در تمام مناطق دنیا هر جا ظلم و ستمی می شود ردّ پای آنان وجود دارد و هیچ گاه و هیچ جا حمایت از ملت مظلومی در کارنامه آنها یافت نمی شود، طبیعی است که فریاد ملت های مظلوم، مرگ و نابودی این نوع حکومت ها است!
از مجموع این مطالب، روشن شد که شعار مرگ بر آمریکا و اسرائیل و سایر مستکبران و ظالمان عالم، شعاری است که ریشۀ قرآنی دارد و مورد سفارش مکتب اسلام می باشد، و نفرینی به جا است که به مستحقین واقعی آن؛ یعنی سیاست مداران و سردمداران ظالم آن کشورها می رسد و قطعاً تودۀ مردمی که در این سیاست ها دخالتی ندارند و بلکه مخالفت هم می کنند، مورد نظر نیستند.[۱۴۵]
[۱]. راغب اصفهانى، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص۷۴۱، صفوان عدنان، داود، دارالعلم/ الدار الشامیه، چاپ اول، دمشق/بیروت، ۱۴۱۲ ق.
[۲]. احزاب، ۵۷؛ آل عمران، ۸۷؛ هود، ۱۸٫
[۳]. المفردات فی غریب القرآن، ص۷۴۱٫
[۴]. انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، ج۸، ص۷۸۸۸، انتشارات سخن، چاپ دوم، تهران، ۱۳۸۲ش.
[۵]. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، ج۴۳، ص۶۶۰، دانشگاه تهران، تهران، ۱۳۴۶ش.
[۶]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ۱۱، ص ۷۱، دار صادر، چاپ سوم، بیروت، ۱۴۱۴ ق.
[۷]. آل عمران، ۶۱٫
[۸]. راغب اصفهانى، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، صفوان عدنان، داود، ص ۱۴۹، دارالعلم/ الدار الشامیه، چاپ اول، دمشق/بیروت، ۱۴۱۲ ق، «من فسّر الابتهال باللعن فلأجل أنّ الاسترسال فی هذا المکان لأجل اللعن».
[۹]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۲، ص ۵۷۸، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۴ هـ ش.
[۱۰]. کلینی، اصول کافى، کمرهاى، محمد باقر، ج ۶، ص ۶۲۹، اسوه، چاپ سوم، قم، ۱۳۷۵ش.
[۱۱]. دوانى، على، مهدى موعود (ترجمه جلد سیزدهم بحار)، ص ۶۳۶، دار الکتب الاسلامیه، چاپ بیست و هشتم، تهران، ۱۳۷۸ ش.
[۱۲]. ر.ک: نمایۀ شرایط استجابت حتمی دعا شمارۀ ۱۹۷ (سایت اسلام کوئست: ۹۸۳) و شرایط و راه های استجابت دعا شمارۀ ۲۱۴۵ (سایت اسلام کوئست: ۲۲۶۹) .
[۱۳]. اصول کافى، ج ۲، ص ۵۱۳ و ۵۱۴؛ ج ۶، ص ۱۴۵٫
[۱۴]. در شأن نزول آیۀ مباهله نقل شده که این آیه و آیات قبل از آن در باره هیأت نجرانى مرکب از عاقب و سید (دو پیشوای بزرگ مسیحیان) و گروهى که با آنها بودند نازل شده است، آنها خدمت پیامبر (ص) رسیدند و عرض کردند: ما را به چه چیز دعوت مىکنى؟ پیامبر (ص) فرمود: به سوى خداوند یگانه، و این که از طرف او رسالت خلق را دارم و مسیح (ع) بندهاى از بندگان او است، و حالات بشرى داشت و مانند دیگران غذا مىخورد. آنها این سخن را نپذیرفتند و به ولادت عیسى (ع) بدون پدر اشاره کرده و آن را دلیل بر الوهیت او خواندند، در این هنگام آیه” إِنَّ مَثَلَ عِیسى عِنْدَ اللَّهِ …” ( آل عمران، ۵۹ و ۶۰) نازل شد و به آنها پاسخ داد که «مثل عیسى در نزد خدا، همچون آدم است، که او را از خاک آفرید، و سپس به او فرمود: ” موجود باش!” او هم فوراً موجود شد. (بنا بر این، ولادت مسیح (ع) بدون پدر، هرگز دلیل بر الوهیت او نیست)». آنان چون حاضر به قبول این پاسخ نشدند، پیامبر (ص) آنها را به مباهله دعوت کرد، مسیحیان تا فرداى آن روز از حضرت مهلت خواستند و پس از مراجعه به شخصیت هاى نجران، اُسقف (روحانى بزرگشان) به آنها گفت:” شما فردا به محمد (ص) نگاه کنید، اگر با فرزندان و خانوادهاش براى مباهله آمد، از مباهله با او بترسید، و اگر با یارانش آمد با او مباهله کنید؛ زیرا چیزى در بساط ندارد، فردای آن روز پیامبر (ص) در حالى که دست على بن ابى طالب (ع) را گرفته بود و حسن و حسین (ع) در پیش روى او راه مىرفتند و فاطمه (ع) پشت سرش بود، آمد، نصارى نیز بیرون آمدند در حالى که اسقف آنها پیشاپیش شان بود، هنگامى که مشاهده کرد، پیامبر (ص) با آن چند نفر آمدند، در بارۀ آنها سؤال کرد به او گفتند: این، پسر عمو و داماد او و محبوبترین خلق خدا نزد او است و این دو پسر، فرزندان دختر او از على (ع) هستند و آن بانوى جوان، دخترش فاطمه (ع) است که عزیزترین مردم نزد او، و نزدیکترین افراد به قلب او است … سید (بزرگ نصاری) به اسقف گفت:” براى مباهله قدم پیش گذار”. گفت: نه، من مردى را مىبینم که نسبت به مباهله با کمال جرأت اقدام مىکند و من مىترسم راست گو باشد، و اگر راست گو باشد، به خدا یک سال بر ما نمىگذرد در حالى که در تمام دنیا حتی یک نصرانى که آب بنوشد، وجود نداشته باشد.
اسقف به پیامبر اسلام (ص) عرض کرد:” اى ابو القاسم! ما با تو مباهله نمىکنیم بلکه مصالحه مىکنیم، با ما مصالحه کن، پیامبر (ص) با آنها به دو هزار حلّه ( إزار و رداء (إزار را به صورت لنگ پوشیده و دیگرى- رداء- را بر دوش مىاندازد) و اگر به صورت دو تکه نباشد به آن حله نمی گویند، جوهرى، اسماعیل بن حماد، الصحاح- تاج اللغه و صحاح العربیه، دار العلم للملایین، مادۀ حلّ.) که دست کم قیمت هر حلهاى چهل درهم بود، و عاریه دادن سى دست زره، و سى شاخه نیزه، و سى رأس اسب، مصالحه نمود، در صورتى که در سرزمین یمن، توطئهاى براى مسلمانان رخ ندهد، و پیامبر (ص) ضامن این عاریه ها خواهد بود، تا آن را بازگرداند و عهد نامهاى در این زمینه نوشته شد. ( مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۲، ص ۵۷۵ – ۵۷۹، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۴ هـ ش؛ فخر رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج ۸، ص ۲۴۷؛ دار احیاء التراث العربى، چاپ سوم، بیروت، ۱۴۲۰ق، «فخر رازى در ذیل تفسیر آیۀ مذکور بعد از بیان شأن نزول آیۀ تطهیر برای امام حسن و امام حسین و فاطمه و علی (ع) می گوید: این روایت در میان علماى تفسیر و حدیث، مورد اتفاق است».)
با توجه به این شأن نزول و تفاسیر آیۀ مباهله معلوم می شود که سرانجام مباهله پیامبر (ص) به صلح و مسالمت ختم شده است؛ زیرا هرچند تمام مقدمات مباهله انجام شد، اما چون طرف مقابل از روحانیت و اعتماد به نفس پیامبر (ص) به وحشت افتاد، مباهله انجام نشد و در حقیقت بدون مباهله تسلیم شدند.
[۱۵]. حکیم، سید محسن، حقائق الأصول، ج ۲، ص ۴۱۲، بصیرتی، ۱۴۰۸ هـ ق، « المورد لا یخصص الوارد».
[۱۶]. تفسیر نمونه، ج ۲، ص ۵۸۹٫
[۱۷]. کلینی، کافی، ج ۲، ص ۵۱۳ و ۵۱۴، ح ۱، اسلامیه، چاپ دوم، تهران، ۱۳۶۲ش.
[۱۸]. بیان نکته ای خالی از لطف نیست و آن این که اگرچه در قرآن مجید موضوع مباهله پیغمبر اسلام با نصاراى نجران بیان شده است، اما در اختلاف میان شوهر و زن، در خصوص اتهام زن از طرف شوهر نسبت به ارتکاب امر خلاف عفت با مرد بیگانه که به آن «ملاعنه» گفته می شود در حقیقت یک نوع مباهله است که با شرائطى در حضور حاکم شرع جامع الشرائط صورت می گیرد، کلینی، اصول کافى، کمرهاى، محمد باقر، ج ۶، ص ۶۳۰، اسوه، چاپ سوم، قم، ۱۳۷۵ش.
[۱۹]. برای آگاهی از فلسفه و شرایط دعا به نمایه های: فلسفه دعا، ۸۹۶۱ (سایت اسلام کوئست: ۹۰۳۷)؛ شرایط و راههای استجابت دعا، ۲۱۴۵ (سایت اسلام کوئست: ۲۲۶۹) مراجعه شود.
[۲۰]. یونس، ۱۱٫
.[۲۱] ملا احمد نراقی، صاحب کتاب معراج السعاده.
[۲۲]. کلینی، کافی، ج ۲، ص ۳۳۳ و ۳۳۴، ح ۱۷، دار الکتب الاسلامیه، تهران، چاپ دوم، ۱۳۶۲ش.
[۲۳] . نراقی، مهدی، جامع السعادات، مجتبوى، سید جلال الدین، ج ۱، ص ۳۸۵، حکمت، چاپ چهارم، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۲۴]. بقره، ۸۹؛ اعراف، ۴۴؛ مؤمن، ۵۲٫
[۲۵]. نراقی، احمد، معراج السعاده، ص ۲۶۳،۲۶۱و۲۶۲، هجرت، چاپ پنجم، قم، ۱۳۷۷ش.
[۲۶]. ابراهیم، ۴۲٫
[۲۷]. نساء، ۹۳٫
[۲۸]. کافی، ج ۷، ص ۲۷۵ و ۲۷۶، «بَابُ أَنَّ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً عَلَى دِینِهِ فَلَیْسَتْ لَهُ تَوْبَهٌ: “عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ [خالِداً فِیها] قَالَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً عَلَى دِینِهِ فَذَلِکَ الْمُتَعَمِّدُ الَّذِی قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِیماً قُلْتُ فَالرَّجُلُ یَقَعُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الرَّجُلِ شَیْءٌ فَیَضْرِبُهُ بِسَیْفِهِ فَیَقْتُلُهُ قَالََ لَیْسَ ذَلِکَ الْمُتَعَمِّدَ الَّذِی قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ».
[۲۹]. نور، ۲۲٫
[۳۰]. مائده، ۱۳٫
[۳۱]. از سایت تبیان.
[۳۲]. رعد، ۲۵؛ بقره، ۱۶۱؛ نساء،۹۳ و … .
[۳۳]. اسراء، ۴٫
[۳۴]. مائده، ۶۴٫
[۳۵]. اقتباس از پاسخ ۱۹۰۹ (سایت اسلام کوئست: ۴۵۲۹).
[۳۶]. بقره، ۸۸، “و قالوا قلوبنا غلف بل لعنهم الله بکفرهم فقلیلا ما یؤمنون”.
[۳۷]. نساء، ۴۶، “و لکن لعنهم الله بکفرهم فلا یومنون إلا قلیلا”.
[۳۸]. ابن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج ۷، ص ۲۳۳۶، مکتبه نزار مصطفی الباز، عربستان سعودی، ۱۴۱۹هـ ق.
[۳۹]. اقتباس از پاسخ ۲۷۹۶ (سایت اسلام کوئست: ۳۳۷۲).
[۴۰]. شیخ صدوق، خصال، ج۲، ص ۳۹۷، ح ۱۰۵، جامعه مدرسین، چاپ اول، قم، ۱۳۶۲ش، «لعن رسول الله ص أبا سفیان فی سبعه مواطن».
[۴۱]. قمی، شیخ عباس، مفاتیحالجنان، الاهی قمشه ای، زیارت عاشورا، ص۸۹۲-۸۹۷، مؤمنین، چاپ چهارم، قم، ۱۳۸۱ش.
[۴۲]. شیخ صدوق، خصال، فهرى زنجانى، سید احمد، ج۲، ص۳۹۱، انتشارات علمیه اسلامیه، چاپ اول، تهران، بی تا.
[۴۳]. اخوان حکیمى، الحیاه، آرام، احمد، ج ۵، ص ۶۱۲، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، ۱۳۸۰ش، « الإمام علی «ع»: لعن رسول اللَّه «ص» الرّبا، و آکله، و بایعه، و مشتریه، و کاتبه، و شاهدیه».
[۴۴]. شیخ صدوق، التوحید، اردکانى، محمد على، ص ۱۷۹و۱۸۰، جامعه مدرسین، چاپ اول، قم، ۱۳۹۸ق، «حَدَّثَنَا عَلِی بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ رَضِی اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ الصُّوفِی قَالَ حَدَّثَنَا عُبَیدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى أَبُو تُرَابٍ الرُّویانِی عَنْ عَبْدِ الْعَظِیمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِی عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی مَحْمُودٍ قَالَ قُلْتُ لِلرِّضَا (ع) یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا تَقُولُ فِی الْحَدِیثِ الَّذِی یرْوِیهِ النَّاسُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) أَنَّهُ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى ینْزِلُ کُلَّ لَیلَهٍ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْیا فَقَالَ (ع): لَعَنَ اللَّهُ الْمُحَرِّفِینَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ اللَّهِ مَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) کَذَلِکَ إِنَّمَا قَالَ (ص): إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى ینْزِلُ مَلَکاً إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْیا کُلَّ لَیلَهٍ فِی الثُّلُثِ الْأَخِیرِ وَ لَیلَهَ الْجُمُعَهِ فِی أَوَّلِ اللَّیلِ فَیأْمُرُهُ فَینَادِی هَلْ مِنْ سَائِلٍ فَأُعْطِیهُ هَلْ مِنْ تَائِبٍ فَأَتُوبَ عَلَیهِ هَلْ مِنْ مُسْتَغْفِرٍ فَأَغْفِرَ لَهُ یا طَالِبَ الْخَیرِ أَقْبِلْ یا طَالِبَ الشَّرِّ أَقْصِرْ فَلَا یزَالُ ینَادِی بِهَذَا حَتَّى یطْلُعَ الْفَجْرُ فَإِذَا طَلَعَ الْفَجْرُ عَادَ إِلَى مَحَلِّهِ مِنْ مَلَکُوتِ السَّمَاءِ حَدَّثَنِی بِذَلِکَ أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص)».
[۴۵]. صابرى یزدى، على رضا/ انصارى محلاتى، محمد رضا، الحکم الزاهره، ص ۴۶۴، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى، چاپ دوم، قم، ۱۳۷۵ ش، «قال (رسول الله) صلّى اللَّه علیه و آله: لعن اللَّه من أکرم الغنی لغناه و لعن اللَّه من أهان الفقیر لفقره و لا یفعل هذا إلّا منافق و من أکرم الغنی لغناه و أهان الفقیر لفقره سمّی فی السّموات عدوّ اللَّه و عدوّا الأنبیاء لا یستجاب له دعوه و لا یقضى له حاجه».
[۴۶]. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۹۰، ص ۳۵۹، موسسه الوفاء، بیروت، ۱۴۰۹ق.
[۴۷]. شیخ صدوق، الأمالى، ص ۱۲۹ و ۱۳۰، اعلمى، بیروت، چاپ پنجم، ۱۴۰۰ ق.
[۴۸]. ابن قولویه قمی، کامل الزیارات، ص ۱۰۷، باب ۳۴ (ثواب من شرب الماء و ذکر الحسین (ع) و لعن قاتله)، مرتضویه، چاپ اول، نجف، ۱۳۵۶ق.
[۴۹]. همان.
[۵۰]. انبیاء، ۲۵؛ بقره، ۱۶۳ و ۲۵۵؛ آل عمران، ۶ و ۶۲، و … .
[۵۱]. بقره، ۲۵۶٫
[۵۲]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج ۲۷، ص ۵۸، ح ۱۷، اسلامیه، تهران، بی تا.
[۵۳]. همان، ح ۱۸٫
[۵۴]. همان، ج ۴۵، ص ۲۹۵، ح ۱، «امام رضا (ع) فرمود: …اگر کسی در مشرق زمین کشته شود و یکی در مغرب زمین از این قتل خشنود شود، شریک آن قتل خواهد بود…». البته آیات و روایات در این زمینه فراوان است، در این زمینه می توان به علت های مذمت قرآن نسبت به قوم بنی اسرائیل به خاطر اعمال پدران و مادرانشان رجوع نمود.
[۵۵]. بقره، ۸۸، ۸۹، ۱۵۹ و ۱۸۸؛ آل عمران، ۶۱ و ۸۷؛ نساء، ۴۶، ۴۷، ۵۲، ۸۷،۹۳ و ۱۱۸؛ مائده، ۱۳، ۶۴ و ۷۸ و … .
[۵۶]. انعام، ۵۴؛ اعراف، ۴۶؛ یونس، ۱۰؛ هود، ۶۹؛ رعد، ۲۴، و… .
[۵۷]. قمی، شیخ عباس، مفاتیحالجنان، الاهی قمشه ای، زیارت عاشورا، ص۸۹۲-۸۹۷، مؤمنین، چاپ چهارم، قم، ۱۳۸۱ش.
[۵۸]. همان.
[۵۹]. احزاب، ۵۷٫
[۶۰]. فتح، ۶٫
[۶۱]. بقره، ۱۵۹٫
[۶۲]. مائده، ۶۴٫
[۶۳]. نور، ۲۳٫
[۶۴]. احزاب، ۶۵٫
[۶۵]. مسد، ۱٫
[۶۶]. نجفی رازی، ابوالحسن بن محمد، مجمع النورین و ملتقی البحرین، ص ۲۴۳، آل عبا، قم، بی تا.
[۶۷]. نوری، میرزا حسین، مستدرکالوسائل، ج ۱۲، ص ۲۳۷، مؤسسه آل البیت، قم، ۱۴۰۸ ق، «قَالَ قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ مُوسَى (ع) الرَّجُلُ مِنْ مَوَالِیکُمْ یَکُونُ عَارِفاً یَشْرَبُ الْخَمْرَ وَ یَرْتَکِبُ الْمُوبِقَ مِنَ الذَّنْبِ نَتَبَرَّأُ مِنْهُ فَقَالَ تَبَرَّءُوا مِنْ فِعْلِهِ وَ لَا تَتَبَرَّءُوا مِنْهُ أَحِبُّوهُ وَ أَبْغِضُوا عَمَلَهُ قُلْتُ فَیَسَعُنَا أَنْ نَقُولَ فَاسِقٌ فَاجِرٌ فَقَالَ لَا الْفَاسِقُ الْفَاجِرُ الْکَافِرُ الْجَاحِدُ لَنَا النَّاصِبُ لِأَوْلِیَائِنَا أَبَى اللَّهُ أَنْ یَکُونَ وَلِیُّنَا فَاجِراً وَ إِنْ عَمِلَ مَا عَمِلَ وَ لَکِنَّکُمْ تَقُولُونَ فَاسِقُ الْعَمَلِ فَاجِرُ الْعَمَلِ مُؤْمِنُ النَّفْسِ خَبِیثُ الْفِعْلِ طِیبُ الرُّوحِ وَ الْبَدَنِ الْخَبَرَ».
[۶۸]. قمی، شیخ عباس، مفاتیحالجنان، الاهی قمشه ای، زیارت عاشورا، ص ۸۹۲ – ۸۹۷، مؤمنین، چاپ چهارم، قم، ۱۳۸۱ش.
[۶۹]. حیدری فر، مجید، مدرسۀ عشق، ص ۳۸۱، چاپ زائر، قم، تکمیل شود؛ اسدی، حسن، بررسی و تحلیلی پیرامون زیارت عاشورا، ص ۲۴۲، آدینه سبز، تکمیل شود، به نقل از ابن اثیر، أسد الغابه، ج ۷، ص ۲۸۱؛ مقریزی ،النزاع و التخاصم، ص ۴۹؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۲۵۱ و … .
[۷۰]. مدرسۀ عشق، ص ۳۸۵، به نقل از امینی، الغدیر، ج ۱۰، ص ۸۳ و ۱۵۶ و ۱۵۸ تکمیل شود.
[۷۱]. گاهى از طریق نزول فرشته وحى، و گاهى از طریق الهام به قلب، و گاهى از طریق شنیدن صدا، به این ترتیب که خداوند امواج صوتى را در فضا و اجسام مىآفریده و از این طریق با پیامبرش صحبت مىکرده از کسانى که این امتیاز را به روشنى داشته اند، موسى بن عمران (ع) بود که گاهى امواج صوتى را از لابلاى” شجره وادى ایمن” و گاهى در کوه “طور” مىشنید، و لذا لقب کلیم اللَّه به موسى داده شده، نک: مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۴، ص ۲۱۲، دار الکتب الإسلامیه، چاپ اول، تهران، ۱۳۷۴ش.
[۷۲]. از آن جایی که قرآن یک کتاب هدایت ابدی است، مطالبی را که بیان می دارد به صورت کلی است و الا اگر بخواهد جزئیات را بیان کند تنها ذکر ملعونین در تاریخ بشری چندین جلد خواهد بود و در این جا، چون انبیاء و اوصیاء از مفسران کلام الاهی به حساب می آیند، موارد و مصادیق شاخص عناوین کلی قرآنی را بیان می دارند.
[۷۳]. مدرسۀ عشق، ص ۲۸۱، به نقل از بحار الأنوار، ج ۵۸، ص ۲۴۳ و ۲۴۵٫
[۷۴]. همان، ص ۲۸۴، به نقل از سید بن طاووس، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص ۱۶٫
[۷۵]. همان، ص ۲۴۶، به نقل از بحار الأنوار، ج ۴۳، ص ۲۴۳٫
[۷۶]. اسراء،۶۰،
[۷۷]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱۳، ص ۱۳۶-۱۴۳، دفتر انتشارات اسلامى جامعۀ مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ پنجم، قم، ۱۴۱۷ ق.
[۷۸]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۱۲، ص ۱۷۱، دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول، تهران، ۱۳۷۴ش؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب (تفسیر کبیر)، ج ۲۰، ص ۳۶۰-۳۶۲، دار احیاء التراث العربى، چاپ سوم، بیروت، ۱۴۲۰ق؛ قرطبى، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، ج ۱۱، ص ۲۸۲ – ۲۸۶، ناصر خسرو، چاپ اول، تهران، ۱۳۶۴ ش.
[۷۹]. ترمذی، محمد بن عیسی، سنن، ج ۵، باب تفسیر القرآن، رقم ۳۳۵۰، دار الکتب الاسلامیه؛ مفاتیح الغیب (تفسیر کبیر)، ج ۳۲، ص ۲۳۱٫
[۸۰]. ابراهیم، ۲۶٫
.[۸۱] عروسى حویزى، عبد على بن جمعه، نور الثقلین، رسولى محلاتى، سید هاشم، ج ۲، ص ۵۳۸، اسماعیلیان، چاپ چهارم، قم، ۱۴۱۵ ق.
[۸۲]. احزاب، ۵۷٫
.[۸۳] بررسی و تحلیلی پیرامون زیارت عاشورا، ص ۱۱۳، به نقل از بخاری، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج ۳، ح ۳۵۰۹، ۳۵۴۱، ۱۳۶۱و ۱۳۷۰، دار ابن کثیر، چاپ پنجم، دمشق.
.[۸۴] ابراهیم، ۲۸ و ۲۹٫
[۸۵]. همان، ص ۱۳۴، به نقل از ثعلبی، ابو اسحاق احمد، الکشف و البیان، ج ۵، ص ۳۱۹، دار احیاء التراث العربی؛ سمرقندی، ابو نصر محمد بن مسعود، التفسیر، ج ۲، ص ۲۲۹٫
[۸۶]. اعراف، ۴۴؛ هود، ۱۸؛ غافر، ۵۲٫
.[۸۷] احزاب، ۶۴؛ مائده، ۷۸؛ بقره، ۸۹٫
[۸۸]. نساء، ۹۳٫
[۸۹]. بقره، ۸۹؛ بقره، ۱۵۹؛ نور، ۲۳٫
[۹۰]. مدرسۀ عشق، ص ۴۰۹، به نقل از بحار الأنوار، ج ۴۳، ص ۲۴۳ و ج ۴۴، ص۲۵۰٫
[۹۱]. بررسی و تحلیلی پیرامون زیارت عاشورا، ص ۲۴۶٫
[۹۲]. قمی، شیخ عباس، مفاتیحالجنان، الاهی قمشه ای، زیارت عاشورا، ص۸۹۲-۸۹۷، مؤمنین، چاپ چهارم، قم، ۱۳۸۱ش.
[۹۳]. نجم، ۳۸-۴۱؛ انعام، ۱۶۴؛ اسراء، ۱۵؛ فاطر، ۱۸؛ زمر، ۷٫
[۹۴]. قمر، ۲۹؛ سید رضی، نهج البلاغه، صبحی صالح، خ ۲۰۱، ص ۳۱۹، هجرت، چاپ اول، قم، ۱۴۱۴ق.
[۹۵]. اعراف، ۷۷ ؛ هود، ۶۵؛ شعراء، ۱۵۷؛ شمس، ۱۴٫
[۹۶]. شمس، ۱۴، آن شتر را ثمودیان پی کردند و پروردگارشان به سزای گناهشان نابودشان کرد و سرزمینشان را هموار ساخت ( با خاک یکسان کرد).
[۹۷]. نهج البلاغه، خ ۲۰۱، ص ۳۱۹، «ای مردم؛ فقط خوشنودی و خشم است که انسان را گرد می آورد، شتر ثمودیان را فقط یک مرد پی کرد؛ خدای متعال عذاب را بر عموم آنان فرود آورد، چرا که عموم آنان از کار او خوشنود بودند. خدای سبحان فرمود: پس آن را پی کردند و پشیمان شدند».
[۹۸]. بقره، ۵۱ و ۹۲؛ نساء، ۱۵۳؛ بقره،۵۱ و ۹۲؛ بقره، ۷۵، ۸۷ و ۹۱ ؛ آل عمران، ۲۱، ۱۱۲، ۱۸۱ و ۱۸۳ ؛ نساء، ۱۵۵٫
[۹۹]. هود،۴۶، «قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلینَ».
[۱۰۰]. ابراهیم، ۳۶،
[۱۰۱]. شبستری، نصر الله، اللؤلؤ النضید فی شرح زیارِه مولانا ابی عبد الله الشهید، ص ۱۳۳، فروغ دانش، تهران.
[۱۰۲]. تهرانی، میرزا ابوالفضل، شفاء الصدور فی شرح زیارت العاشور، ج ۱، ص ۲۵۵ – ۲۶۳، مرتضوی، چاپ اول، ۱۳۷۶ش.
[۱۰۳]. قمی، شیخ عباس، مفاتیحالجنان، الاهی قمشه ای، زیارت عاشورا، ص۸۹۲-۸۹۷، مؤمنین، چاپ چهارم، قم، ۱۳۸۱ش.
[۱۰۴]. صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ص۱۷۰، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، چاپ دوم، قم، ۱۴۰۴ ق.
[۱۰۵]. از این رو برخی از بزرگان مثل میرزا عبدالله افندی در ریاض العلماء، گفته اند، معلوم نیست که لعنت و نفرین بر عمر بن عبدالعزیز جایز باشد، یا سیدرضی در دیوانش در مرثیۀ عمر بن عبد العزیز قطعهای آورده است که در آن از وی با تکریم و احترام نام برده است.
۱۲٫ برای آگاهی بیشتر نک: ترخان، قاسم، نگرشی عرفانی، فلسفی و کلامی به: شخصیت و قیام امام حسین(ع)، ص ۲۷۹-۲۹۱، چلچراغ، چاپ اول، قم، ۱۳۸۸ش؛ نمایه «انتساب یکی از نوادگان حضرت زهراء (س) به بنی امیّه» شمارۀ ۲۷۹۶ (سایت اسلام کوئست: ۳۳۷۲).
[۱۰۷]. نجم، ۳۸-۴۱؛ انعام، ۱۶۴؛ اسراء، ۱۵؛ فاطر، ۱۸؛ زمر، ۷٫
[۱۰۸]. قمر، ۲۹؛ سید رضی، نهج البلاغه، صبحی صالح، خ ۲۰۱، ص ۳۱۹، هجرت، چاپ اول، قم، ۱۴۱۴ق.
[۱۰۹]. اعراف، ۷۷ ؛ هود، ۶۵؛ شعراء، ۱۵۷؛ شمس، ۱۴٫
[۱۱۰]. شمس، ۱۴، آن شتر را ثمودیان پی کردند و پروردگارشان به سزای گناهشان نابودشان کرد و سرزمینشان را هموار ساخت ( با خاک یکسان کرد).
[۱۱۱]. نهج البلاغه، خ ۲۰۱، ص ۳۱۹، «ای مردم؛ فقط خوشنودی و خشم است که انسان را گرد می آورد، شتر ثمودیان را فقط یک مرد پی کرد؛ خدای متعال عذاب را بر عموم آنان فرود آورد، چرا که عموم آنان از کار او خوشنود بودند. خدای سبحان فرمود: پس آن را پی کردند و پشیمان شدند».
[۱۱۲]. بقره، ۵۱ و ۹۲؛ نساء، ۱۵۳؛ بقره،۵۱ و ۹۲؛ بقره، ۷۵، ۸۷ و ۹۱ ؛ آل عمران، ۲۱، ۱۱۲، ۱۸۱ و ۱۸۳ ؛ نساء، ۱۵۵٫
[۱۱۳]. هود،۴۶، «قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلینَ».
[۱۱۴]. ابراهیم، ۳۶،
[۱۱۵]. شبستری، نصر الله، اللؤلؤ النضید فی شرح زیارِه مولانا ابی عبد الله الشهید، ص ۱۳۳، فروغ دانش، تهران.
[۱۱۶]. تهرانی، میرزا ابوالفضل، شفاء الصدور فی شرح زیارت العاشور، ج ۱، ص ۲۵۵ – ۲۶۳، مرتضوی، چاپ اول، ۱۳۷۶ش.
[۱۱۷]. قمی، شیخ عباس، مفاتیحالجنان، الاهی قمشه ای، زیارت عاشورا، ص۸۹۲-۸۹۷، مؤمنین، چاپ چهارم، قم، ۱۳۸۱ش.
[۱۱۸]. صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ص۱۷۰، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، چاپ دوم، قم، ۱۴۰۴ ق.
[۱۱۹]. از این رو برخی از بزرگان مثل میرزا عبدالله افندی در ریاض العلماء، گفته اند، معلوم نیست که لعنت و نفرین بر عمر بن عبدالعزیز جایز باشد، یا سیدرضی در دیوانش در مرثیۀ عمر بن عبد العزیز قطعهای آورده است که در آن از وی با تکریم و احترام نام برده است.
۱۲٫ برای آگاهی بیشتر نک: ترخان، قاسم، نگرشی عرفانی، فلسفی و کلامی به: شخصیت و قیام امام حسین(ع)، ص ۲۷۹-۲۹۱، چلچراغ، چاپ اول، قم، ۱۳۸۸ش؛ نمایه «انتساب یکی از نوادگان حضرت زهراء (س) به بنی امیّه» شمارۀ ۲۷۹۶ (سایت اسلام کوئست: ۳۳۷۲).
[۱۲۱]. ۸۸ – ۹۰٫
[۱۲۲]. ۷۱ – ۷۲٫
[۱۲۳]. مدثر، ۴۲ – ۶۲٫
[۱۲۴]. یونس، ۸۸ – ۹۰٫
[۱۲۵]. مؤمنون، ۳۲ – ۷۲؛ قمر، ۹ – ۶۱٫
[۱۲۶]. حر عاملی، وسائل الشیعه، گروه پژوهش مؤسسه آل البیت علیهم السلام، ج ۷، ص ۱۳۳ و ۱۳۴، مؤسسه آل البیت، چاپ اول، قم، ۱۴۰۹ق.
[۱۲۸]. خمینی، سید روح الله، توضیح المسائل مراجع، بنى هاشمى خمینى، سید محمد حسین، ج ۲، ص ۸۱۳، مسائل متفرقه (م ۸۵)، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ هشتم، قم، ۱۴۲۴ ه ق.
[۱۲۹]. علامه مجلسى، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص ۳۹۶، ح۲۳، اسلامیه، تهران، بی تا، «الأمالی للشیخ الطوسی الْفَحَّامُ عَنِ الْمَنْصُورِیِّ عَنْ عَمِّ أَبِیهِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الثَّالِثِ عَنْ آبَائِهِ عَنِ الصَّادِقِ ع قَالَ ثَلَاثُ دَعَوَاتٍ لَا یُحْجَبْنَ عَنِ اللَّهِ تَعَالَى- دُعَاءُ الْوَالِدِ لِوَلَدِهِ إِذَا بَرَّهُ وَ دَعْوَتُهُ عَلَیْهِ إِذَا عَقَّهُ- وَ دُعَاءُ الْمَظْلُومِ عَلَى ظَالِمِهِ وَ دُعَاؤُهُ لِمَنِ انْتَصَرَ لَهُ مِنْهُ- وَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ دَعَا لِأَخٍ لَهُ مُؤْمِنٍ وَاسَاهُ فِینَا- وَ دُعَاؤُهُ عَلَیْهِ إِذَا لَمْ یُوَاسِهِ مَعَ الْقُدْرَهِ عَلَیْهِ- وَ اضْطِرَارِ أَخِیهِ إِلَیْهِ».
[۱۳۰]. همان، ص ۸۳ و ۸۴، « قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِیَّاکُمْ وَ دَعْوَهَ الْوَالِدِ- فَإِنَّهَا تُرْفَعُ فَوْقَ السَّحَابِ حَتَّى یَنْظُرَ اللَّهُ تَعَالَى إِلَیْهَا فَیَقُولَ اللَّهُ تَعَالَى ارْفَعُوهَا إِلَیَّ حَتَّى أَسْتَجِیبَ لَهُ- فَإِیَّاکُمْ وَ دَعْوَهَ الْوَالِدِ فَإِنَّهَا أَحَدُّ مِنَ السَّیْف».
[۱۳۱]. محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، ج ۵، ص ۶۱۶، تکمیل شود.
[۱۳۲]. سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه، سید بن طاوس، مهج الدعوات و منهج العبادات، ص۹۹، دار الذخائر، چاپ اول، قم، ۱۴۱۱ ق.
[۱۳۴]. دراین رابطه به نمایه: اوامر والدین و تکلیف فرزندان، شماره ۵۲۲ (سایت اسلام کوئست ۵۸۴)،مراجعه شود.
[۱۳۵]. مریم، ۴۱، «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهیم».
[۱۳۶]. صافات، ۷۹، «سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِی الْعالَمین».
[۱۳۷]. همان،۱۲۰، «سَلامٌ عَلى مُوسى وَ هارُون».
[۱۳۸]. همان، ۱۶، «وَاذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیم».
[۱۳۹]. مسد، ۱٫
[۱۴۰]. همان، ۴٫
[۱۴۱]. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۲۷، ص ۴۱۷ و ۴۲۱، دار الکتب الإسلامیه، چاپ اول، تهران، ۱۳۷۴ش.
[۱۴۲]. توبه،۳۰٫
[۱۴۳]. آل عمران، ۱۵۹٫
[۱۴۴]. فتح، ۲۹٫
[۱۴۵]. دراین رابطه به نمایه آمریکا و انگلیس و برائت از مشرکین، شماره ۶۸۶۱ (سایت اسلام کوئست: ۷۵۱۰) مراجعه شود.
اگر عائشه در زمان اسلام آوردنش (سال اول بعثت) ، هفت ساله بوده باشد، در سال دوم هجری (سال ازدواج رسمی با رسول خدا) ۲۲ ساله خواهد شد.
عده ای اصرار دارند که ثابت کنند عائشه در شش سالگی به عقد رسول خدا صلی الله علیه وآله درآمده و در نه سالگی وارد خانه آن حضرت شده است و این مطلب را دلیل بر برتری عائشه بر دیگر همسران رسول خدا میدانند؛ اما آیا حقیقت مطلب نیز همین است؟
ما در این مقاله این مطلب را بررسی خواهیم کرد.
قبل از پرداختن به اصل مطلب، باید تاریخ ازدواج رسول خدا با عائشه روشن شود تا بعد نتیجه بگیریم که عائشه در هنگام ازدواج با رسول خدا چند سال داشته است.
در باره تاریخ ازدواج رسول خدا صلی الله علیه وآله با عائشه دیدگاههای متفاوتی وجود دارد. محمد بن اسماعیل بخاری، از خود عائشه نقل میکند که رسول خدا سه سال بعد از حضرت خدیجه سلام الله علیها با او ازدواج کرده است:
حدثنا قُتَیْبَةُ بن سَعِیدٍ حدثنا حُمَیْدُ بن عبد الرحمن عن هِشَامِ بن عُرْوَةَ عن أبیه عن عَائِشَةَ رضی الله عنها قالت ما غِرْتُ على امْرَأَةٍ ما غِرْتُ على خَدِیجَةَ من کَثْرَةِ ذِکْرِ رسول اللَّهِ (ص) إِیَّاهَا قالت وَتَزَوَّجَنِی بَعْدَهَا بِثَلَاثِ سِنِینَ وَأَمَرَهُ رَبُّهُ عز وجل أو جِبْرِیلُ علیه السَّلَام أَنْ یُبَشِّرَهَا بِبَیْتٍ فی الْجَنَّةِ من قَصَبٍ.
از عائشه نقل شده است که به هیچ زنی به اندازه خدیجه، حسادت نکردم؛ زیرا: (الف) رسول خدا زیاد از او یاد میکرد؛ (ب) رسول خدا سه سال بعد از خدیجه با من ازدواج کرد؛ (ج) خداوند به رسول خدا و یا جبرئیل دستور داد که به خدیجه سلام رسانده و او را به خانهای در بهشت بشارت دهد که از نی ساخته شده است. (۱)
با توجه به این که حضرت خدیجه سلام
الله علیها در سال دهم بعثت از دنیا رفتهاند؛ پس زمان ازدواج رسول خدا با
عائشه در سال سیزدهم بعثت بوده است.
و ابن ملقن بعد از نقل روایت بخاری و استدلال به آن میگوید: وبنى بها بالمدینة فی شوال فی السنة الثانیة.
رسول خدا در سال دوم هجری، عائشه را به خانه خود آورد. (۲)
طبق این نقل، رسول خدا در سال سیزدهم بعثت، عائشه را به عقد خود درآورده و در سال دوم هجری رسماً با او عروسی کرده است.
از نقل برخی دیگر از بزرگان اهل سنت به این نتیجه میرسیم که ازدواج رسول خدا با عائشه در سال چهارم هجری بوده است. بلاذری در انساب الأشراف در شرح حال سوده، همسر دیگر رسول خدا صلی الله علیه وآله مینویسد:
وتزوج رسولُ الله صلى الله علیه وسلم، بعد خدیجة، سودة بنت زَمعة بن قیس، من بنی عامر بن لؤی، قبل الهجرة بأشهر… فکانت أول امرأة وطئها بالمدینة.
رسول خدا بعد از خدیجه، چند ماه قبل از هجرت با سوده بنت زمعه، ازدواج کرد و او نخستین همسری بود که رسول خدا در مدینه با او همبستر شد. (۳)
از طرف دیگر ذهبی مدعی است که سودة بن زمعه، چهار سال تنها همسر رسول خدا بوده است.
وتوفیت فی آخر خلافة عمر، وقد انفردت بصحبة النبی صلى الله علیه وسلم أربع سنین لا تشارکها فیه امرأة ولا سریة، ثم بنى بعائشة بعد….
سوده در سال آخر خلافت عمر از دنیا رفت، او چهار سال تنها همسر رسول خدا بود، هیچ زنی و هیچ کنیزی در آن چهار سال با سوده در این امر شریک نبود، سپس رسول خدا با عائشه ازدواج کرد. (۴)
در نتیجه، عائشه در سال چهارم هجرت (چهار سال بعد از ازدواج رسول خدا با سوده) با آن حضرت ازدواج کرده است.
حال با مراجعه به مدارک و اسناد تاریخی سن عائشه را در هنگام ازدواج بررسی خواهیم کرد:
مقایسه سن عائشه با سن اسماء بنت أبی بکر:
یکی از مسائلی که سن دقیق عائشه را در هنگام ازدواج با رسول خدا به اثبات میرساند، مقایسه سن او با سن خواهرش اسماء بنت أبی بکر است. طبق نقل بزرگان اهل سنت، اسماء ده سال از عائشه بزرگتر بوده و در سال اول هجری بیست و هفت سال داشته است. همچنین در سال هفتاد و سه از دنیا رفته است؛ در حالی که صد ساله بوده است.
ابونعیم اصفهانی در معرفة الصحابة مینویسد:
أسماء بنت أبی بکر الصدیق… کانت أخت عائشة لأبیها وکانت أسن من عائشة ولدت قبل التأریخ بسبع وعشرین سنة.
اسماء دختر ابوبکر، از جانب پدر خواهر عائشه و از او بزرگتر بود، اسماء، بیست و هفت سال قبل از تاریخ به دنیا آمد. (۵)
و طبرانی مینویسد:
مَاتَتْ أَسْمَاءُ بنتُ أبی بَکْرٍ الصِّدِّیقِ سَنَةَ ثَلاثٍ وَسَبْعِینَ بَعْدَ ابْنِهَا عبد اللَّهِ بن الزُّبَیْرِ بِلَیَالٍ… وکان لاسماء یوم مَاتَتْ مِائَةُ سَنَةٍ وُلِدَتْ قبل التَّارِیخِ بِسَبْعٍ وَعِشْرِینَ سَنَةً. (۶)
اسماء دختر ابوبکر در سال هفتاد و سه و بعد از پسرش عبد الله بن زبیر از دنیا رفت. اسماء در هنگام وفات صد سال داشت، بیست و هفت سال قبل از تاریخ (هجرت) به دینا آمده بود.
ابن عساکر نیز مینویسد:
کانت أخت عائشة لأبیها وکانت أسن من عائشة ولدت قبل التاریخ بسبع وعشرین سنة
اسماء از جانب پدر، خواهر عائشه و بزرگتر از وی بود، اسماء بیست و هفت سال قبل از تاریخ به دنیا آمده بود. (۷)
و ابن اثیر مینویسد:
قال أبو نعیم: ولدت قبل التاریخ بسبع وعشرین سنة.
ابو نعیم گفته: اسماء بیست و هفت سال قبل از تاریخ به دنیا آمده است. (۸)
و نووی مینویسد:
وعن الحافظ أبی نعیم قال ولدت أسماء قبل هجرة رسول الله صلى الله علیه وسلم بسبع وعشرین سنة.
از حافظ أبونعیم نقل شده است که گفت: اسماء بیست و هفت سال قبل از هجرت به دنیا آمد. (۹)
و حافظ هیثمی مینویسد:
وکانت لأسماء یوم ماتت مائة سنة ولدت قبل التاریخ بسبع وعشرین سنة وولدت أسماء لأبی بکر وسنه إحدى وعشرون سنة.
اسماء در هنگام وفات صد سال داشت، بیست و هفت سال قبل از تاریخ به دنیا آمد، و ابوبکر در هنگام ولادت او بیست و یک سال داشت. (۱۰)
و بدرالدین عینی مینویسد:
أسماء بنت أبی بکر الصدیق… ولدت قبل الهجرة بسبع وعشرین سنة، وأسلمت بعد سبعة عشر إنساناً… توفیت بمکة فی جمادى الأولى سنة ثلاث وسبعین بعد قتل ابنها عبد اللَّه بن الزبیر، وقد بلغت المائة ولم یسقط لها سن ولم یتغیر عقلها، رضی الله تعالى عنها.
اسما دختر ابوبکر، بیست و هفت سال قبل از هجرت به دنیا آمد، هفدهمین فردی بود که ایمان آورد، در سال هفتاد و سه و بعد از کشته شدن فرزندش عبد الله بن زبیر و در حالی که صد ساله شده بود از دنیا رفت. هیچ یک از دندانهای او نیفتاده بود و عقلش نیز دچار اختلال نشده بود. (۱۱)
ابن حجر عسقلانی میگوید:
۸۵۲۵ أسماء بنت أبی بکر الصدیق زوج الزبیر بن العوام من کبار الصحابة عاشت مائة سنة وماتت سنة ثلاث أو أربع وسبعین.
اسماء دختر ابوبکر، همسر زبیر بن عوام که از بزرگان صحابه بود، صد سال زندگی کرد و در سال هفتاد و سه و یا هفتاد و چهار از دنیا رفت. (۱۲)
وقال هشام بن عروة عن أبیه بلغت أسماء مائة سنة لم یسقط لها سن ولم ینکر لها عقل وقال أبو نعیم الأصبهانی ولدت قبل الهجرة بسبع وعشرین سنة (۱۳)
ابن عبدالبر قرطبی نیز مینویسد:
وتوفیت أسماء بمکة فی جمادى الأولى سنة ثلاث وسبعین بعد قتل ابنها عبد الله بن الزبیر بیسیر… قال ابن اسحاق إن أسماء بنت أبی بکر أسلمت بعد اسلام سبعة عشر إنسانا… وماتت وقد بلغت مائة سنة.
اسماء در جمادی الأول سال هفتاد و سه در مکه و بعد از کشته شدن فرزندش عبد الله بن زبیر از دنیا رفت. ابن اسحاق گفته: اسماء دختر ابوبکر بعد از هفده نفر اسلام آورد و در حالی از دنیا رفت که صد سال سن داشت. (۱۴)
صفدی مینویسد:
وماتت بعده بأیام یسیرة سنة ثلاث وسبعین للهجرة وهی وأبوها وابنها وزوجها صحابیون قیل إنها عاشت مائة.
اسماء
بعد از گذشت مدت کوتاهی پس از عبد الله بن زبیر در سال هفتاد و سه از دنیا
رفت. پدر، پسر و همسر او صحابی بودند و گفته شده است که او صد سال زندگی
کرد. (۱۵)
و بیهقی نقل میکند که اسماء، ده سال از عائشه بزرگتر بوده است:
أبو عبد الله بن منده حکایة عن بن أبی الزناد أن أسماء بنت أبی بکر کانت أکبر من عائشة بعشر سنین.
ابن منده از ابن أبی الزناد نقل کرده است که اسماء دختر ابوبکر، ده سال از عائشه بزرگتر بوده است. (۱۶)
و ذهبی و ابن عساکر نیز همین مطلب را نقل میکنند: قال عبد الرحمن بن أبی الزناد کانت أسماء أکبر من عائشة بعشر. (۱۷)
قال ابن أبی الزناد وکانت أکبر من عائشة بعشر سنین. (۱۸)
ابن کثیر دمشقی سلفی در کتاب البدایة والنهایة مینویسد: وممن قتل مع ابن الزبیر فى سنة ثلاث وسبعین بمکة من الأعیان…
أسماء
بنت أبى بکر والدة عبد الله بن الزبیر… وهى أکبر من أختها عائشة بعشر
سنین… وبلغت من العمر مائة سنة ولم یسقط لها سن ولم ینکر لها عقل.
کسانی که با عبد الله بن زبیر در سال هفتاد و سه در مکه از دنیا رفتند… اسماء دختر ابوبکر مادر عبد الله بن زبیر… او از خواهرش عائشه ده سال بزرگتر بود، در حالی از دنیا رفت که صد ساله بود و هیچ یک از دندانهای او نیفتاده و عقلش نیز دچار اختلال نشده بود. (۱۹)
ملا علی قاری مینویسد:
وهی أکبر من أختها عائشة بعشر سنین وماتت بعد قتل ابنها بعشرة أیام… ولها مائة سنة ولم یقع لها سن ولم ینکر من عقلها شیء، وذلک سنة ثلاث وسبعین بمکة.
اسماء از خواهرش عائشه ده سال بزرگتر بود، ده روز بعد از کشته شدن پسرش از دنیا رفت، در هنگام مرگ صد سال داشت، دندانهایش نیفاده و عقلش دچار اختلال نشده بود، وفات او در سال هفتاد و سه در مکه اتفاق افتاد. (۲۰)
و امیر صنعانی مینویسد:
وهی أکبر من عائشة بعشر سنین وماتت بمکة بعد أن قتل ابنها بأقل من شهر ولها من العمر مائة سنة وذلک سنة ثلاث وسبعین.
اسماء ده سال از عائشه بزگتر بود، و در مکه و و کمتر از یک ماه بعد از کشته شدن پسرش از دنیا رفت، در حالی که صد سال سن داشت. این مطلب در سال هفتاد و سه اتفاق افتاد. (۲۱)
اسماء در سال اول بعثت ۱۴ ساله و ۱۰ سال از عائشه بزرگتر بوده است. پس عائشه در سال اول بعثت ۴ ساله و در سال ۱۳ بعثت (سال عقد با رسول خدا) ۱۷ ساله و در شوال سال دوم هجرت (سال ازدواج رسمی با پیامبر) ۱۹ ساله بوده است.
از طرف دیگر: اسماء در سال ۷۳ صد ساله بوده، ۱۰۰ منهای ۷۳ مساوی است با ۲۷. پس در سال اول هجرت، ۲۷سال داشته است.
اسماء از عائشه ۱۰ سال بزرگتر بوده. ۱۰ منهای ۲۷ مساوی است با ۱۷.
پس عائشه در سال اول هجرت ۱۷ سال سن داشته است. پیش از این ثابت کردیم که پیامبر در شوال سال دوم هجری رسماً با عائشه ازدواج کرده است؛ یعنی عائشه در هنگام ازدواج با رسول خدا ۱۹ سال داشته است.
عائشه، در چه سالی ایمان آورد:
سال اسلام آوردن عائشه نیز، سن او را در هنگام ازدواج با رسول خدا صلی الله علیه وآله مشخص و روشن میکند. طبق گفته بزرگان اهل سنت، عائشه در سال اول بعثت ایمان آورد و جزء هیجده نفر اولی بود که به ندای رسول خدا لبیک گفت.
نووی در تهذیب الإسماء مینویسد:
وذکر أبو بکر بن أبی خیثمة فی تاریخه عن ابن إسحاق أن عائشة أسلمت صغیرة بعد ثمانیة عشر إنسانا ممن أسلم.
ابن خیثمیه در تاریخش از ابن اسحاق نقل کرده است که عاشه در کودکی و بعد از هیجده نفر ایمان آورد. (۲۲)
و مقدسی میگوید:
وممن سبق إسلامه أبو عبیدة بن الجراح والزبیر
بن العوام وعثمان بن مظعون… ومن النساء أسماء بنت عمیس الخثعمیة امرأة جعفر
ابن أبی طالب وفاطمة بن الخطاب امرأة سعید بن زید بن عمرو وأسما بنت أبی
بکر وعائشة وهی صغیرة فکان إسلام هؤلاء فی ثلاث سنین ورسول الله یدعو فی
خفیة قبل أن یدخل دار أرقم بن أبی الأرقم.
کسانی که در اسلام آوردن بر دیگران سبقت گرفتند: ابوعبیده جراح… و از زنان اسماء دختر بنت عمیس همسر جعفر بن أبی طالب… و عائشه که در آن زمان خردسال بود. این افراد در سال سه سال اول بعثت که رسول خدا مخفیانه مردم را به ایمان دعوت میکرد، اسلام آوردند، قبل از آن که رسول خدا وارد خانه أرقم بن أبی الأرقم بشوند. (۲۳)
و ابن هشام نیز نام عائشه را جزء کسانی میآورد که در سال اول بعثت ایمان آورده است؛ در حالی که هنوز کودک بوده است.
إسلام أسماء وعائشة ابنتی أبی بکر وخباب بن الآرت وأسماء بنت أبی بکر وعائشة بنت أبی بکر وهی یؤمئذ صغیرة وخباب بن الأرت حلیف بنی زهرة. (۲۴)
اگر عائشه در زمان اسلام آوردنش (سال اول بعثت)، هفت ساله بوده
باشد، در سال دوم هجری (سال ازدواج رسمی با رسول خدا) ۲۲ ساله خواهد شد.
اگر سخن بلاذری را بپذیریم که چهار سال بعد از ازدواج رسول خدا با سوده؛ یعنی در سال چهارم هجری با آن حضرت ازدواج کرده است، سن عائشه در هنگام ازدواج با رسول خدا ۲۴ سال خواهد شد.
این عدد با توجه به سن عائشه در هنگام ایمان آوردن، تغییر میکند.
بنابراین، ازدواج عائشه با رسول خدا در سن شش و یا نُه سالگی از دروغهایی است که در زمان بنی امیه ساخته شده است و با واقعیتهای تاریخی سازگاری ندارد.
منابع:
۱. البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل ابوعبدالله
(متوفای۲۵۶ه)، صحیح البخاری، ج ۳، ص ۳۶۰۶، ح۳۶۰۶، کتاب فضائل الصحابة، بَاب
تَزْوِیجِ النبی eخَدِیجَةَ وَفَضْلِهَا رضی الله عنها، تحقیق د. مصطفی
دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ -
۱۹۸۷.
۲. الأنصاری الشافعی، سراج الدین أبی حفص عمر بن علی بن أحمد المعروف بابن الملقن (متوفای۸۰۴ ه)، غایة السول فی خصائص الرسول صلى الله علیه وسلم، ج ۱، ص ۲۳۶، تحقیق: عبد الله بحر الدین عبد الله، ناشر: دار البشائر الإسلامیة - بیروت - ۱۴۱۴ه - ۱۹۹۳م.
۳. البلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر (متوفای۲۷۹ه)، أنساب الأشراف، ج ۱، ص ۱۸۱، طبق برنامه الجامع الکبیر.
۴. الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای۷۴۸ه)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج ۳، ص ۲۸۸، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولى، ۱۴۰۷ه - ۱۹۸۷م.
۵. الأصبهانی، ابونعیم أحمد بن عبد الله (متوفای۴۳۰ه)، معرفة الصحابة ج ۶، ص ۳۲۵۳، رقم: ۳۷۶۹، طبق برنامه الجامع الکبیر.
۶. الطبرانی، سلیمان بن أحمد بن أیوب ابوالقاسم (متوفای۳۶۰ه)، المعجم الکبیر، ج ۲۴، ص ۷۷، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مکتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانیة، ۱۴۰۴ه – ۱۹۸۳م.
۷. ابن عساکر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله، (متوفای۵۷۱ه)، تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل، ج ۶۹، ص ۹، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری، ناشر: دار الفکر - بیروت - ۱۹۹۵.
۸. الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفای۶۳۰ه)، أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج ۷، ص ۱۱، تحقیق عادل أحمد الرفاعی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۷ ه - ۱۹۹۶ م.
۹. النووی، ابوزکریا یحیی بن شرف بن مری، (متوفای۶۷۶ ه)، تهذیب الأسماء واللغات، ج ۲، ص ۵۹۷ ۵۹۸، تحقیق: مکتب البحوث والدراسات، دار النشر: دار الفکر - بیروت، الطبعة: الأولى، ۱۹۹۶م
۱۰. الهیثمی، ابوالحسن علی بن أبی بکر (متوفای ۸۰۷ ه)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج ۹، ص ۲۶۰، ناشر: دار الریان للتراث/ دار الکتاب العربی - القاهرة، بیروت – ۱۴۰۷ه. .
۱۱. العینی، بدر الدین ابومحمد محمود بن أحمد الغیتابی الحنفی (متوفای ۸۵۵ه)، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج ۲، ص ۹۳، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.
۱۲. العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای۸۵۲ه)، تقریب التهذیب، ج ۱، ص ۷۴۳، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولى، ۱۴۰۶ - ۱۹۸۶.
۱۳. العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای۸۵۲ه)، الإصابة فی تمییز الصحابة، ج ۷، ص ۴۸۷، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۲ه - ۱۹۹۲م.
۱۴. النمری القرطبی، ابوعمر یوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفای ۴۶۳ه)، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج ۴، ص ۱۷۸۳ ۱۷۸۲، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۲ه. .
۱۵. الصفدی، صلاح الدین خلیل بن أیبک (متوفای۷۶۴ه)، الوافی بالوفیات، ج ۹، ص ۳۶، تحقیق أحمد الأرناؤوط وترکی مصطفى، ناشر: دار إحیاء التراث - بیروت - ۱۴۲۰ه- ۲۰۰۰م.
۱۶. البیهقی، أحمد بن الحسین بن علی بن موسی ابوبکر (متوفای ۴۵۸ه)، سنن البیهقی الکبرى، ج ۶، ص ۲۰۴، ناشر: مکتبة دار الباز - مکة المکرمة، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، ۱۴۱۴ - ۱۹۹۴.
۱۷. الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای۷۴۸ه)، سیر أعلام النبلاء، ج ۲، ص ۲۸۹، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، ۱۴۱۳ه. .
۱۸. ابن عساکر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله، (متوفای۵۷۱ه)، تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل، ج ۶۹، ص ۸، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری، ناشر: دار الفکر - بیروت - ۱۹۹۵.
۱۹. ابن کثیر الدمشقی، إسماعیل بن عمر القرشی ابوالفداء، البدایة والنهایة، ج ۸، ص ۳۴۵ ۳۴۶، ناشر: مکتبة المعارف – بیروت.
۲۰. ملا علی القاری، علی بن سلطان محمد الهروی، مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح، ج ۱، ص ۳۳۱، تحقیق: جمال عیتانی، ناشر: دار الکتب العلمیة - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولى، ۱۴۲۲ه - ۲۰۰۱م.
۲۱. الصنعانی الأمیر، محمد بن إسماعیل (متوفای ۸۵۲ه)، سبل السلام شرح بلوغ المرام من أدلة الأحکام، ج ۱، ص ۳۹، تحقیق: محمد عبد العزیز الخولی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، الطبعة: الرابعة، ۱۳۷۹ه.
۲۲. النووی، ابوزکریا یحیی بن شرف بن مری، (متوفای۶۷۶ ه)، تهذیب الأسماء واللغات، ج ۲، ص ۶۱۵، تحقیق: مکتب البحوث والدراسات، دار النشر: دار الفکر - بیروت، الطبعة: الأولى، ۱۹۹۶م.
۲۳. المقدسی، مطهر بن طاهر (متوفای۵۰۷ ه)، البدء والتاریخ، ج ۴، ص ۱۴۶، ناشر: مکتبة الثقافة الدینیة – بورسعید.
۲۴. الحمیری المعافری، عبد الملک بن هشام بن أیوب ابومحمد (متوفای۲۱۳ه)، السیرة النبویة، ج ۲، ص ۹۲، تحقیق طه عبد الرءوف سعد، ناشر: دار الجیل، الطبعة: الأولى، بیروت – ۱۴۱۱ه.
به گزارش مشرق به نقل از فارس، شبکههای مخالف اندیشه اصیل اسلامی در نحلههای مختلف فکری و از جمله وهابیت بیش از چهار سال است که تلاش بیوقفهای برای تخریب اسلام و به خصوص شیعه را دنبال میکنند و انصافاً پولها و سرمایه عظیمی را به خدمت میگیرند.
حال تنها یک برنامه مثل «شب آسمانی» از میان دهها برنامه و فقط یک شبکه از میان دهها شبکه فقط و فقط برای مدت 12 ساعت حرفهایی را برای گفتن داشت که تمام مبانی فکری این همه رسانهها و شبکههای مدعی را به زمین زد و خود عاملی برای جذابیت این برنامه شد، چون همه کنجکاو بودند تا ببینند این چه رخدادی است که همه از آن به نحو زبانزدی ذکری به میان میآورند.
در رابطه با جزئیات برپایی برنامه «شب آسمانی» با امیرمهرداد خسروی، کارشناس و مجری این برنامه به گفتوگو نشستیم که مشروح آن را در ادامه میخوانیم:
دغدغه اصلی «شب آسمانی» مسأله اندیشه بشر است
*لطفا مقدمتاً درباره برنامه «شبآسمانی» و دغدغههای تولید این برنامه توضیح دهید؟
-ابتدا عرض میکنم که مسأله اندیشه بشر، محور اصلی برنامه شب آسمانی است و نیاز به درست اندیشیدن به عنوان یک ضرورت زندگی، رسالتی است که بر رسانههایی همچون شبکهای به قامت شبکه قرآن و معارف سیما معنا پیدا میکند. زمانی که یک جریان فکری در فضای رسانه هویت پیدا میکند طبیعی است که اقشار مختلف را درگیر خود میکند و این امر درباره مبانی و مباحث اسلامی و مباحث فکری دینی نیز صدق میکند. لذا به دلیل این اهمیت و واقعیت، برنامه شب آسمانی عزیمت به سمت حرکتی را رقم زد تا با رهگذر از مسیر رمزآلود اندیشههای بشر، حضوری جدی پیدا کند. امروزه حرفهایی در عالم رسانهها مطرح میشود که مخاطب خود را درگیر میکند و ما نیز به تحلیل و نقد این آرا و اندیشهها میپردازیم، چرا که امروز به ظاهر در دنیای آزاد زندگی میکنیم، باید حرفها را بشنویم و اگر میخواهیم واقعاً مبتنی بر باورهای خود که خداوند هم همین را فرموده که باید بهترینها را بشنویم و انتخاب کنیم، فکر کنیم و مسیر درست زندگی را بیابیم، پس باید همه حرفها زده شده را ورز دهیم، بنابراین معتقدیم اتفاقاً این کار خوب است که در بستر یک برنامه زنده تلویزیونی و بدون دخل و تصرف صورت گیرد و خود را بهتر به جلوه آورد، زیرا عمیقاً باور داریم که مبانی فکری ما به بلندای یک تاریخ عظیم و پر مغز، خیلی محکم است و نگرانی در این زمینه که در بستر یک برنامه زنده رقم بخورد، نداریم.
تلاش بی وقفه وهابیت برای تخریب اسلام و شیعه
*چرا مبحث پاسخگویی به شبهات و بالاخص وهابیت این اندازه طرفدار پیدا کرده است؟
-به نظرم این موفقیت چشمگیر مرهون چند علت است: نخست اینکه اولاً فراموش نکنیم که دهها شبکه مخالف اندیشه اصیل اسلامی در نحلههای مختلف فکری و از جمله وهابیت بیش از چهار سال است که تلاش بیوقفهای برای تخریب اسلام و به خصوص شیعه را دنبال میکنند و انصافاً پولها و سرمایه عظیمی را به خدمت میگیرند. حالا تنها یک برنامه از میان دهها برنامه و فقط یک شبکه از میان دهها شبکه فقط و فقط برای مدت 12 ساعت حرفهایی را برای گفتن داشت که تمام مبانی فکری این همه رسانهها و شبکههای مدعی را به زمین زد و به نظرم این یک بُعد جدی جذابیت این برنامه شد، چون همه کنجکاو بودند تا ببینند این چه رخدادی است که همه از آن به نحو زبانزدی ذکری به میان میآورند.
اما جلوه دوم و مهمتر به اعتقاد من برخورداری برنامه از یک منش علمی متین و مستند بود که مردم حسب پیامهای دریافتی از این روش که عرضهای از باورهای شیعی و اسلامی آن بود لذت میبردند، حرفها احساسی نبود و همه سرمایه علمی برنامه متکی به ادله و براهین غیرقابل انکار بود و بعد سوم این جذابیت هم این بود که به گمان برخی از تحلیلگران، این برنامه به نحو مؤثری توانست چهرهایی زیبا از وحدت شیعه و سنی را در برابر دیده مخاطبین قرار دهد که هر دو چقدر معتقدانه و جدی برآنند تا با جریان مخالف این وحدت مقابله کنند و ارسال حجم بالایی از پیامکها و ایمیلهای برادران اهل سنت ما در کنار تماسهای شیعیان در حمایت از این رخداد گویای این اقدام مهم بود. البته شاید بتوان جوانب دیگری را هم برشمرد مثل انتخاب ویدیوها و میان برنامههایی که همکاران و میهمانان برای برنامه آماده میکردند.
البته ناگفته نماند که آغازگر این جنگ رسانهای ما نبودیم و اساساً ما به صلح و دوستی میاندیشیم تا مقولهای به نام جنگ و ما مسأله وحدت محور اصلی نگاهمان است، ولی این وهابیها بودند و هستند که خود را به میدان آوردند و فکر میکردند که متانت رسانه در نادیده گرفتن آنها به معنای حقانیت اندیشهشان است، بنابراین وقتی سمی وارد خانه میشود، بیتفاوتی میتواند یک توهم خودباورانهای را به دشمنان شما بدهد که گویی خیلی حرفهایشان جدی است و چنین شد که شبکه قرآن و معارف سیما به میدان آمد تا نشان دهد خیلی هم حرفهای آنها وزنی ندارد، ما صرفاً با دو امکان توانستیم در این هماوردی موفق شویم: اخلاق و ادب که معمولاً شبکههای مخالف فاقد آن هستند و دوم پشتوانههای علمی و عقلانی.
تدبیر، دانش و هوشمندی یک رسانه خطرات بازخورد نامناسب یک برنامه را کاهش میدهد
*البته حتما ورود به این حوزهها خطراتی هم دارد، مثلاً در بحث عرفانهای نوظهور، کلیساهای خانگی یا خیلی مسائل دیگر در عرصه رسانه خیلی راحت نمیتوان ورود کرد، این برنامه چطور از خط قرمزها عبور میکند، منظور اینکه کاری کنیم که هم تبلیغ نشود و هم اینکه مخاطب از مباحث مورد نیاز مطلع شوند؟
- اگر تدبیر، دانش و هوشمندی در رفتار رسانه حاکم شود، به نظرم نگرانی وجود نخواهد داشت، انصافاً تیم مدیریتی و هدایتگر شب آسمانی مدبرانه اقدام کرد، از نظر علمی و دانش نیز ما مجهز به حضور برجستهترین فضلای شیعه و سنی در فضای فکری برنامه بودیم تا در یک جبهه از اسلام دفاع کنیم و مسأله سوم به عنوان هوشمندی در کار، به نظرم در میان همه همکاران اعم از فنی تا عناصر مکمل تیم برنامه ساز وجود داشت، عمیقاً معتقدم با این روند هیچ نگرانی برای ورود به عرصههای فکری وجود ندارد، ولی چنانچه این سه عنصر یاد شده مفقود باشد، ممکن است که آسیبهایی را متوجه حرکت یک تیم برنامهساز کند.
معتقد به وجود وهابیت درون شیعه نیستم
*آیا بازخوردی از جامعه وهابیت داشتید؟ برخی بیان میکنند که ما وهابیت درون شیعه هم داریم، آیا انتقادات و پیشنهاداتی از این اقشار هم بوده است؟
-من معتقد نیستم که چیزی به نام وهابیت درون شیعه معناپذیر باشد. اگر منظور از استفاده لفظ وهابی، تندروی و افراط باشد، میتوان نگاهی به شبکههای به ظاهر شیعی داشت که آنها هم در ژست دفاع از شیعه به دنبال ایجاد تفرقه میان امت اسلامی باشند که معمولاً از کشورهایی پخش میشوند که اساساً حاکمانشان با اساس اسلام ستیز و کینه دارند و همانها هم حمایتشان میکنند و طبیعی است که از این تاکتیک برای ایجاد اختلاف استفاده میکنند، هر چند که نامشان هم شیعه باشد، حال نمیدانم در ادبیات فکری امروز به اینها چه باید گفت و یا ممکن است یک شخصی باشد که در شناسنامه شیعه باشد و باور وهابی پیدا کرده باشد! من نافی این هم نیستم، اما من این را اعتقاد ندارم که کسی یک شیعه اصیل و معتقد باشد، ولی مخالف آموزههای اخلاق گرایانه اهل بیت(ع) عمل کند و به افراط مبادرت ورزد و به تفرقه میان شیعه و سنی دامن بزند و اساساً وهابی به کسی اطلاق میشود که معتقد به مرام فکری محمد بن عبدالوهاب و پیش از آن ابن تیمیه باشد.
2 طیف مخاطب شب آسمانی
درباره بازخوردشان نیز باید گفت که دو طیف اصولاً با برنامه ما برخورد میکنند، یک عده بنا ندارند حرف را بشنوند و موضع میگیرند، یعنی این تصریح پروردگار عالم در قران کریم که «فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ...» را نمیخواهند بفهمند و مثل بیماری که بیماری خود را نمیخواهد ببیند از واقعیت فرار میکند، البته این یک نگاه است و یک عده دیگری هم هستند که ما برایشان مرزی قائل نیستیم و دستهبندی هم نمیکنیم، این اعتقاد خود من است که از ابتدا و بیدلیل و احساسی نیاییم به نام دشمن و معاند فوری به یکدیگر انگ بزنیم و همدیگر را محکوم کنیم، معتقدم که باید بگوییم ما انسانی در زمین هستیم و خدایی داریم و چگونه پرستیدن را باید فهم کنیم، اگر من مسیر را اشتباه میروم، انسان همکیش من به دادم برسد و هدایتم کند و اگر من نسبت به دیگری اینگونه دیدم من دست دیگری را بگیرم، دیگر با این دوستی مرزها منطق ندارد بنابراین همدیگر را درخواهیم یافت و عقلانیت جای تعصبهای کور را میگیرد، عدهای هم از این زاویه با برنامه ما مواجه بودند که در میانشان هم منتقد و موافق بسیار دیده شد که ابتدا بسیاری که منتقد بودند به طیف موافقان برنامه ما پیوستند.
بنایمان در مواجهه با اندیشه وهابیت دعوت به درست اندیشی است
در برنامه شب آسمانی ما سخنمان به کسانی که متفاوت با نگرش ما مینگرند این است که میگوییم دوستان خواهش میکنم این حرف من را به عنوان کسی که در این برنامه مجری و نماینده جریان فکری برنامه هستم بپذیرید و لطفاً بی آنکه اندیشه کنیم، زود موضع نگیریم، ما همه دعوایمان بحث پرستش است ما میخواهیم بگوییم خدا را آنگونه بپرستیم که خدا میخواهد، نه آنکه دیگری خواسته و به من دیکته کرده است! خدا را آنگونه پرستش کنیم که خدا میخواهد اگر فکر میکنید که اشتباه پرستش میکنیم به ما هم کمک کنید البته با برهان عقلانی! تعصب را کنار و به جای آن صورت مسأله را وسط بگذاریم، بی آنکه روی یکدیگر شمشیر بکشیم، اتهام بزنیم و بی ادبی کنیم. بگوییم اگر صادقانه مسأله ما پرستش خداست قبول کنیم یا دیگران هم همین کار را بکنند، خداوند این مشرب را میپسندد، لااقل فهم ما از آموزههای دین و تصریحات قرآنی هم همین بوده است، ما واقعاً تلاشمان این است که فرهنگ گفت وگو را جا بیندازیم، ناسزا و فحش را کنار بگذاریم و به کسی که این را نمیپسندد بیاحترامی نکنیم، حتی بنایمان در مواجهه با اندیشه وهابیت دعوت به درست اندیشی است و معتقدیم این مردم هستند که باید در پرتو این تعامل قضاوت کنند و نه چیز دیگر. اما وقتی از سوی آنها هتاکی و استهزا میبینیم ما نمیتوانیم بپذیریم که راستی و صداقتی بر رفتار رسانهشان حاکم است بلکه تعمدات سیاسی آنها بیشتر به باور مینشیند.
پیشنهاد قرار دادن برنامه شبکه آسمانی به شبکههای اجتماعی را میدهم
*الان برنامه شب آسمانی را در یوتیوب یا دیگر شبکههای اجتماعی هم گذاشتید یا خیر؟ چون در فضای مجازی وهابیان خیلی کار می کنند حتی در فیس بوک و دیگر شبکهها من خلاء حضور علما را در این فضاها حس می کنم!
-من اطلاع ندارم، چرا که مسؤلیت این کار هم با من نیست، ممکن است که دوستان در بخشهای دیگر شبکه این کار را کرده باشند، البته من از این پیشنهاد شما خیلی استقبال میکنم و اعتقاد دارم باید این اقدامات صورت بپذیرد، نه فقط در موضوع وهابیت بلکه در سایر زمینهها هم همین طور، ما اگر دنیای امروز را به منزله یک معرکه تعامل فکر و اندیشه بپنداریم، خیلی مسائلمان حل میشود .
یکی از این فضاها، اقتضائات دنیای سایبر و اینترنت و شبکههای اجتماعی است. این کار باید انجام بشود منتها اینجا ما کارمان کارکرد رسانه در بستر تلویزیون است و شبکههای اجتماعی یک بستر دیگری است که کسان دیگر باید کار بکنند، اما به هر حال من هم از این دغدغه شما استقبال و پیشنهاد میکنم که به عنوان یک خواهش از هر کسی که میتواند کمک ما کند و درعین حال مباحث را نقد کند، به معاضدت و مساعدت همت کند. بنابراین باور ما هم این است که همه میتوانند نظرشان را بگویند و ما زمانی پیشرفت میکنیم که در سطوح مختلف با نگاههای مختلف بحثهای علمی مطرح و نقد شود و الان اینترنت یکی از بهترین محملهاست.
*ارتباطتتان در فضای اینترنت با اقصی نقاط دنیا چطور بوده است؟
-خیلی چشمگیر و خوب بوده و خیلی استقبال شده است، کافیست تا یک جستجو در اینترنت از برنامههای ما بفرمایید تا بهتر قضاوت شود.
*آیا این شبکههای اجتماعی در جهت گیریهای آتی شما و نوع سؤالات و دغدغههایتان چیزی افزوده است؟
-قطعاً اینطور است، چون فضای اینترنت اینگونه است و همه به صورت تعاملی از دیدگاه یکدیگر مطلع میشوند و نظر هم را میبینند، ولی نباید از مخاطرات آنکه بیشتر در حیطه به میان آوردن مباحث جدی علمی و حساس فکری و اعتقادی در سطح غیر تخصصی است و انصافاً شایسته محیطهای علمی است غفلت کرد، زیرا اگر مباحث حساس اعتقادی در فضای سطحی و بدون کارشناسی مطرح شود، میتواند آسیبهایی را بجای بگذارد و این به یک مراقبت نیاز دارد.
در دنیای تبادل آزاد اطلاعات چرا اجازه نمیدهند حرفمان را بزنیم؟
*آیا فکر نمی کنید ایران که داعیه امالقری کشورهای جهان دارد، خیلی کندتر نسبت به دیگر کشورها عمل کرده است؟
-نه! این طور نیست، اتفاقاً یکی از مسائلی که باعث چنین صحبتهایی شده همین فعالیت ایران در این حوزه است، جنگ امروز ما تقابل فکر و اندیشه است، ایران اگر همین ورودها را هم نمیکرد و این جنس حرفها را نمیزد دلیلی نداشت که ماهوارههایش و خطوط دیگر ارتباطی رسانه ایران در بسیاری از کشورها را تعطیل کنند! این یک سؤال مهم است که واقعاً هنوز به ما جواب ندادهاند که در همین دنیای تبادل آزاد اطلاعات امروز که متنفذینش داعیه حقوق بشر و اینگونه شعارهای به ظاهر دلربا میدهند، چرا نمیگذارند حرف بزنیم؟ اتفاقاً چون ایران و رسانههایمان چنین حرفها را میزنند، اجازه کار نمیدهند. لذا فکر میکنم باید واقع بینانه تحلیل کرد. همین الان شما ببینید که شبکههای وهابی چه هجوم هتاکانهای در مقابل حرفهای علمی میهمانان ما آغاز کردهاند.
در حوزههای پیامسازی تعادل را رعایت کنیم
بنابراین ایرانیان هم در حد بضاعت و توانشان در این حوزه ورود کردند، البته ما نمیگوییم متکفلان همه وظیفهشان را انجام دادهاند و شماره یک هستیم، ولی هر روز باید نسبت به روز قبل بیشتر رشد کنیم، ولی یک نکته را فراموش نکنیم، من معتقدم در همه شئون پیامسازی به ویژه در حوزه دین نباید تعادل را نادیده بگیریم، همیشه میگویند بیش از ظرفیت تولید کردن، تورم و کمتر آن فقر ایجاد می کند، ما باید حتماً این را نسبت به تعامل با مخاطب رعایت کنیم و به اندازه نیاز به مخاطب تولید و تعادل را حفظ کنیم و این نیازمند یک خرد فرهنگی است که عالی به موضوع نگاه میکند، مخصوصاً در این معرکه نبرد رسانهها ما داریم حرف میزنیم یک عده با باورهای مسیحی این حرف را میزنند، یک عده باور وهابی یا نحلههای برهمایی و تناسخی و .. صحبت میکنند، پس نخست باید به اینها توجه کرد و البته نقدشان کرد چرا که همه دارند ما و باورهایمان را نقد میکنند، بنابراین کسی بر ما لطفاً خورده نگیرد، چون وظیفه داریم تا مراقب سمها باشیم و جامعه را مدام در برابر این سم پاشیها آشنا کنیم و در مقام پاسخهای منطقی و علمی و مستدل هر روز بهتر از دیروز گام برداریم .
خاطرهای از شب آسمانی و حضور ماموستا اقبال بهمنی
*به عنوان سؤال نهایی خاطره خاصی از اجرا در برنامههای شب آسمانی دارید که برای مخاطب جذاب یا جالب باشد؟
-به هرحال حضور در هر فضا و برنامهای که آراسته به نام دفاع از اسلام عزیز و اهل بیت(ع) و به ویژه سیدالشهدا(ع) باشد، همهاش برکت و خاطره است، ولی یکی از مطالب جالبی که خیلی زیبا بود این حس نشاط و طراوت حاکم در میان مجموعه عناصر فعال در این برنامه بود که به نحو چشمنوازی موج میزد، همه همکاران و میهمانان چه شیعه و سنی به نحو متعهدانهای آمده بودند تا رسالت خودشان را نسبت به اسلام انجام دهند. مسأله یک رفتار کاری متعارف نبود و بدون اغراق یک هنگامه متحدانه و معتقدانه بود، به طور نمونه شبی که ماموستا اقبال بهمنی که یکی از برجسته ترین فضلای اهل سنت هستند، قصد داشت تا از سنندج به تهران عزیمت کند تا میهمان ما در برنامه باشد و خود را به برنامه زنده برساند، در مسیر حرکت از منزل به فرودگاه سنندج دچار سانحه تصادف با اتومبیل میشود و در نهایت موفق نمیشود تا خود را به پرواز برساند، ولی این مرد بسیار متعهدانه و مقید برای ایفای نقش اعتقادی خود اصرار میکند تا خود را با ماشین به تهران برساند و در برنامه شرکت کند و واقعاً وقتی ما از موضوع باخبر شدیم گمان نمیکردیم که افتخار میزبانی ایشان را پیدا کنیم، اما دیدیم که چه حضور مؤثری داشت و این حضور تا چه میزان موجب تقدیر خود برادران اهل سنت از اقصی نقاط کشور شد که مدام با تماسهای خودشان تشکر میکردند.
به نظرم اینها زیباییهایی بود و هست که به این حرکت جلوه و معنا میدهد و جالب اینکه ما واقعاً دیدیم که واکنش این شبکهها در مقابل این وحدت فقط هتاکی و اهانت و عصبانیت بود و بس. اما در پایان اجازه بدهید که با تمام صداقت تأکید کنم که برنامه ما هرگز دوست ندارد تا به جدالهای بیحاصل و چالشهای بی معنا تن دهد، ما همه جهد و تلاشمان برای فهم کردن حقیقت زندگی است و اگر از کسانی هم دعوت به مناظره علمی و گفتوگو میکنیم، فقط دوست داریم تا در پرتو تعاملات اخلاقی و علمی به یکدیگر و بینندگان کمک کنیم تا حقیقت را بهتر باز شناسیم، بنابراین اگر نگاه اینگونه شد، پس معنا ندارد که به دعوا و هتاکی و استهزا کشیده شود، پس ما در مقابل همه بیحرمتیها فقط اعتقاد به رعایت ادب و اخلاقی داریم که آموزه اصیل اسلام عزیز به همه ما مسلمانان است و بس و امیدوارم که خداوند متعال با عنایت همواره خودش تفضلی کند که این نگرش هموار فراروی مسیر ما حاکم باشد و زندگی ما را آراسته سازد.
*خیلی ممنون از زمانی که در اختیار ما گذاشتید.
-خدا به شما و هر کسی که در عرصه رسانههای سالم و متعهد تلاش میکند، قوت دهد.